گفتگو با فرینا مهرآذر کارگردان نمایش «کسوف»
تمام داستانهای روایت شده از جنگ به نوعی ضدجنگ است
ایران تئاتر: در جهان پهناور هر عنصری که وجود دارد میتواند تاثیر مستقیم و یا غیرمستقیم بر سرنوشت بشریت به طور مستقیم و یا غیرمستقیم داشته باشد. لذا بررسی هر عنوان و اطلاعات داشتن در مورد آن این امکان را پیش میآورد که با آگاهی بیشتری به دلیل حضور آن توجه داشت. حال در میان هزاران عنوان مرتبط با انسان دو واژهای که بسیار به سرنوشتی که او به آن دچار میشود تاثیر دارد باید به جنگ و مهاجرت اشاره داشت. واژگانی که گاهی جان میدهند و گاهی میگیرند و معانی بسیار دیگری را تعریف میکند.
فرینا مهرآذر در مبحث کارگردانی تلاش میکند تا از امکانات و نکاتی که متن در اختیار او قرار میدهد برای ارائه بهتر اثری که خود هدایت آن را برعهده گرفته است استفاده کند. لذا جدا از متن به جوانب دیگر ساختار نمایش نگاه میاندازد تا بین متن و طراحی صحنه، لباس، گریم و موسیقی نیز همخوانی و نظمی قابل توجه برقرار شود. مهرآذر در دنیای نمایش، خود را به عنوان بازیگر در شهر هنر پرور اصفهان و در آثاری چون «پشت برج»، «رد تیغ بر زبان زنان شروه خوان»، «آخرین مسافر ونوس» و «اعترافاتی درباره زنان» به مخاطبان تئاتر معرفی کرد. او بعد از کسب تجربه در زمینه بازیگری به مقوله کارگردانی علاقه مند شد و یکی از نمایشنامههای ایوب آقاخانی به نام «کسوف» را کارگردانی کرد و این اثر در ابتدا در سالن استاد فرشچیان شهر اصفهان و سپس آن را در سالن اداره تئاتر در تهران به روی صحنه آورده است. نمایش «کسوف» را به دلیل آنکه اولین اثری است که از این کارگردان روی صحنه دیده میشود نمیتوان این استنباط را داشت که اثری کم فروغ و بی جان است، بلکه باید آن را از دید تجربه به آن نگاه کرد و از جنبه منصفانه باید این گونه برداشت کرد که باید نکات قابل توجهای در خود نهادینه کرده باشد. لذا در این راستا باید اشاره کرد این اثر همان که بیتکلف حرفهای بزرگی میزند و به تاکتیک صحنه شلوغ کردن نپرداخته است خود امری مهم تلقی میشود. حال به بهانه روی صحنه رفتن این اثر در یکی از سالنهای اجرای تئاتر در تهران با کارگردان نمایش «کسوف» گفتگویی انجام شده است که در ادامه میخوانید.
علت آنکه موضوع مهاجرت و پیامدهای آن را مورد توجه قرار دادهاید چیست؟
در این نمایش مقصود من خود کلمه مهاجرت نبود. در واقع من مهاجرانی را مورد توجه قرار دادم که مجبور به ترک کشور خود شده و پس از مدتی باید کشور بعدی را هم ترک کنند. بنابراین در عمل، تعلقی برای آنها وجود نخواهد داشت.
آیا در برآورده ساختن اهداف خود در این نمایش از مستنداتی هم راستا با این موضوع استفاده کردهاید؟
بله. زیرا که لمس زندگی این نوع آدمها از نزدیک به باورپذیرتر کردن جنس و شیوه اثر بسیار کمک میکند.
در نمایش «کسوف» سوژه مهاجرت به مردی افغان ارتباط پیدا میکند. آیا این انتخاب دلیل خاصی داشته و یا کنشمندی متن سبب این تصمیم شده است؟
هردو... نمایشنامه «کسوف» متن کنشمندی است و میتوان گفت در وهله اول ساده و روان بودن متن باعث میشود مخاطب جذب آن شود. اما از طرف دیگر سالها است مردم افغان را میبینیم و از کنارشان بیتفاوت میگذریم. حال با این اتفاق بد نیست کمی داستانشان را بشنویم.
موقعیت نمایشی و شخصیتها در این اثر و روند اجرایی نمایش نقش کاربردی را ایفا میکنند. استفاده از این دو مورد به صورت موازی در ساختار کلی با چه تمهیدی شکل گرفته است؟
فکر میکنم نیازی به تمهیدات آنچنانی نبود. موقعیت نمایشی و شخصیتها درون متن کاملا هم راستا هستند. تنها کافی است بازیگر در این نمایش به تحلیل درست نقش برسد.
اهمیت آنکه روایت به عنوان لحن در این نمایش انتخاب شده است چیست؟ آیا این موضوع میتواند به بیان سرگذشت و اتفاقاتی که در زندگی برای شخصیتها پیش آمده مربوط باشد؟
بازگویی اهمیت نکتهای که به آن اشاره داشتهاید این است که استفاده از لحن روایت، نمایش را از یکنواختی بیرون آورده و متن روایت را ملموس تر کرده است. لذا تصور میکنم اگر اینگونه نبود جای تعجب و سوال داشت.
از نکات قابل توجهای که در نمایش «کسوف» برای شخصیت مرد از آن استفاده شده باید به نحوه درست بیان زبان افغان و نوع پوشش او اشاره داشت. این ریزبینی تا چه اندازه از باور این شخصیت از زوایه بیرونی موثر بوده است؟
به طرز قابل توجهی موثر بوده است. زیرا قدر مسلم اگر شخصیت «میوند» از گویش یا لباس افغان استفاده نکند حس باورپذیری مخاطب را کمتر خواهد کرد.
در نمایش روایت در سه تکه مجزا فارغ از صحنههای دو نفره زن و مرد به طور موازی پیش میروند. گاهی مرد، گاهی زن و در اوقاتی صدایی که شخصیت بازجو شده است به عنوان محرک حضور دارند. آیا این تصمیم تنها به نگارش متن مربوط است و یا تمهیدی در کارگردانی بوده است؟
خیر. متن این فضا را ایجاب میکند. البته متن به طور کلی بهترین نوع روایت قصه را برگزیده و درست ترین راه این است در کارش دخالت نکنیم.
با توجه به این موضوع شخصیت پردازیها چگونه و بر چه مبنایی طراحی شد؟
شخصیت پردازیها در این نمایش کاملا بر مبنای لایههای بیرونی و درونی متن طراحی شده است. قابل ذکر است که شخصیتها به طور کامل در خود متن پرداخته شدهاند.
محل زندگی شخصیت زن و مرد در منطقه صفر مرزی تعریف شده است. این دیدگاه از منظر شما نشان از چیست؟
منطقه صفر مرزی نشان از معلق بودن و تعلق نداشتن این دو نفر به هیچ کجا است. زنی که در منطقه صفر زندگی میکند و باد را میگیرد. آیا به واقع بیهوده تر و با اهمیت تر از این عمل هم مگر وجود دارد؟
حال باتوجه به اتفاقهایی که در متن وجود دارد. آیا میتوان این نمایش را اثری ضدجنگ دانست؟
بله حتما! تمام داستانهای روایت شده از جنگ به نوعی ضدجنگ هستند. بنابراین این داستان هم یک اثر ضدجنگ است زیرا جنگ باعث و بانی تمام آشفتگیها و آوارگیهای این دو نفر است.
طنابهایی که در عمق صحنه طراحی شده است چه مفهومی را تداعی میکند؟ آیا استفاده از نمادگرایی توانسته است به تاکید مفهومی اثر تاثیر بگذارد؟
چون داستان به کل از دید شخصیت بازجو دیده میشود از ابتدا تا انتهای نمایش طنابها تعریف محل یک زندان را تداعی میکنند. لذا در آخر برای نشان دادن عزم راسخ شخصیت ثریا و ایمان قلبی او به کاری که انجام میدهد طنابها تبدیل به چادر میشوند. حال با این تعریف به نظر من صحنه تاثیر خودش را میگذارد اما نقش آنچنانی در روند قصه ندارد.
مخاطب با سوژه نمایش تا اندازهای از طریق رسانههای جمعی آشنایی دارد. در این اثر چه نکته متمایزی وجود دارد که مخاطب آن را باید جستجو کند؟
فکر میکنم تعلیقی که متن در مورد بچهای که مشخص نیست گم شده است یا .... وجود دارد که مخاطب را درگیر کرده و تا لحظه آخر مخاطب این موضوع را جستجو میکند. با این تعریف تصور دارم این امر باعث میشود که این متن از باقی متنهایی که در مورد جنگ نوشته شده است فاصله بگیرد.
در کارگردانی این نمایش چه نکاتی برایتان دارای اهمیت بوده است؟
این نمایش کارگردانی بزرگی احتیاج ندارد. در هدایت این نمایش من بیشتر به تحلیل شخصیتها و بازیها توجه کردم. البته در مورد ایدههای کارگردانی فکر میکنم متن نمایشنامه با بازی شخصیتها به طور کلی حرف خودش را میزند و وارد کردن ایدههایی که خارج از متن باشد فقط به رخ کشیدن مقوله کارگردانی است. بنابراین من سعی کردم با متن هم راستا شوم.
گفتوگو از کیارش وفایی