در حال بارگذاری ...
نقدی بر نمایش «دو دلقک و نصفی»:

تجلی مکتب «یونگ» بر ساختار فکری جلال تهرانی

ایران تئاتر- علی رحیمی: «دو دلقک و نصفی» در لوای ظاهری که بوی تعفن فساد اداری از آن به مشام می رسد، هوشمندانه با رگه هایی از مکتب فکری «یونگ» درآمیخت تا در کنار آلارم هایی که بر ضمیر خودآگاه مخاطب ارسال می شود، تلنگری نیز بر ذهن ناهشیار او زند.

هر نمایشی ساخته و پرداخته یک تفکر است. تفکری که آگاهانه یا ناآگاهانه از دل خوانده ها، تجربه ها، شناخت ها و ... یک نویسنده یا کارگردان بیرون می زند، بر صحنه تجلی می یابد و بسان یک کانال ارتباطی، دستاویزی می شود برای انتقال یافته هایی که در پس سالیان سال آزمایش و خطای اندیشمندان یک حوزه اعم از جامعه شناسی، روانشناسی، فلسفه، سیاست و ... به بار نشسته اند.

«دو دلقک و نصفی» از این قاعده مستثنی نیست و به نظر می رسد جلال تهرانی در لوای ظاهری که بوی تعفن فساد اداری از آن به مشام می رسد، تار و پود نمایش را هوشمندانه با رگه هایی از مکتب فکری «یونگ» منقش کرده، تا در کنار آلارم هایی که بر ضمیر خودآگاه مخاطب ارسال می شود، تلنگری نیز بر ذهن ناهشیار او زند.

نمایش با یک سوال آغاز شد: «من کیستم؟»

سوالی که بارها و بارها از سوی پرسوناژها تکرار گردید تا هم دلیلی شود بر این ادعا که هدف چیزی فراتر از ظاهری است که می بینیم و هم تلنگری باشد بر ذهن مخاطب در مسیر دریافت پاسخی قانع کننده. پاسخی که برداشت های نگارنده از متن، اجرا، طراحی میزانسن ها، بازی بازیگران و حتی نور و دکور صحنه این احتمال را هویدا می سازد که تهرانی دست به دامان بنیانگذار روانشناسی تحلیلی شده است و تلاش دارد برای رسیدن به یک پاسخ منطقی بخشی از اندیشه «سیستم های شخصیتی» یونگ یعنی «من یا Ego ، سایه، ناخودآگاه شخصی، ناخودآگاه همگانی و مفاهیم کهن، پرسونا، آنیما-آنیموس و خود» را در لابلای  ظاهر متفاوت اما هم جهت نمایش به مخاطب تزریق کند و راز شناخت خویش را به او آموزش دهد.

دو دلقک و نصفی، با سه مونولوگ شروع شد. مونولوگ هایی که به نوعی باید از آنها به عنوان یک پیش نویس برای ورود به صحنه اصلی یاد کرد. سه نفر پشت تریبون رفتند، از خود و زندگی شان گفتند، تلاشهایشان را در مسیر رسیدن به موفقیت نمایان ساختند و در نهایت آمال و آرزوهایشان را به تصویر کشیدند تا اولین سیستم شخصیتی یونگ یعنی «من» شکل بگیرد.

من از منظر یونگ، همان شعور ظاهری یا ضمیر خودآگاه است که از احساسات، خاطره ها، افکار، تمایلات، عواطف و بطور کلی از هر آنچه معلوم شخص می باشد، تشکیل شده است.

تهرانی برای معرفی این سیستم، دست به کار بزرگی است. او کاراکترهای این سه مونولوگ را از تماشاگران داوطلبی که علاقه مند به اجرا بودند انتخاب کرد و آنها نیز بدون پیش آگاهی از تفکر او، هر آنچه در ضمیر خودآگاه شان بود، به زیان آوردند تا «من» مدنظر یونگ شکل گیرد.

 نکته قابل تامل در لحظه سخنرانی این سه تماشاگر، جلوه خاصی بود که با خلق سایه آنها بر دو دیوار چپ و راست تماشاخانه خلق شد. سایه از منظر یونگ جنبه حیوانی طبیعت انسان است که معمولاً به وسیله ماسک از انظار دیگران پنهان می ماند و به ناخودآگاه شخصی هدایت می شود. با این وصف، سایه های روی دیوار را باید همان افکار و احساسات نامناسبی یا ناپسندی بدانیم که شاید تماشاگران داوطلب علاقه زیادی برای ظهور آنها در اولین حضورشان بر روی صحنه تئاتر داشتند اما ماسکهای ماحصل تجربیات گذشته، مانع از بروزشان می شد.

با پایان مونولوگها، نمایش رسمیت پیدا کرد.

من صحنه نمایش را متشکل از چند باکس بر روی هم دیدم. باکس اول، سکویی یک متری است که از منتهی الیه سمت چپ صحنه تا منتهی الیه سمت راست امتداد دارد و سایر باکس ها، دکور و آکسسوارها بر روی آن قرار گرفته اند. سکو به شکل یک z طراحی شده و برای هر مخاطبی می تواند «صفر مطلق» را تداعی کند. این سکو در حقیقت پله آغازین شناخت شخصیت است و هر چه به سمت بالا می رویم زوایای بیشتری روشن می شود.

باکس دوم، روی همین سکو قرار دارد و متشکل از دو میزی است که اولی در منتهی الیه سمت راست صحنه – میز رئیس- و دومی در منتهی الیه سمت چپ صحنه -میز منشی(زن)- جای گرفته اند.

در این باکس که عمده میزانسن های نمایش در آن اجرا می شوند، بخش دیگری از سیستم های شخصیتی مدنظر یونگ را می توان رصد کرد. من این منطقه را به واسطه توجهی که بر تغییر رفتار آدمها در موقعیت های مختلف دارد، «باکس پرسونا یا ماسک» نامیدم. باکسی که رئیس و منشی به طور دائم و «زیتو» کارمند جدید اداره در بخشی از اجراهایش در آن حضور دارد.

زیتو از باکس سوم وارد صحنه شد و از خط قرمزی که باکس سوم را از باکس دوم جدا می کرد، عبور نمود. رد شدن از این خط در مفهوم عامیانه آن ورود به خط قرمزهاست. محلی که هر کس در موقعیت های مختلف و در ارتباط با دیگران متفاوت، ماسک متفاوتی دارد.

زیتو پس از ورود به باکس دوم با تاریکی مطلق روبرو شد، زیرا او یک ناشناس بود و سایرین در مواجه با او نباید غافلگیر می شدند و زمان مناسب برای تغییر ماسک به آنها داده می شد.

او به دنبال اتاق رئیس می گردد. رئیس از او می خواهد کلید چراغ را فشار دهد. اما او اشتباها آژیر خطر را به صدا در می آورد. این آژیر خطر یک اعلان آمادگی برای ورود یک شخص ناآشناست و همگان را دعوت به تغییر «ماسک» می کند، به همین دلیل است که رئیس از این اشتباه عصبانی نمی شود.هر چند اگر کلید برق را هم می زد باز هم تمهیدات لازم برای ناشناخته ماندن از سوی رئیس صورت گرفته بود. چرا که پس از زدن کلید برق، نور چراغ مطالعه روی میز رئیس روشن شد و این نور فقط امکان شناسایی زیتو را می داد و رئیس همچنان در تاریکی مستتر بود.

زیتو در این محدوده تنها کسی است که ماسک بر چهره دارد و به نظر دلیل اصلی آن تفاوت تجربیات گذشته او با سایرین است. به عبارتی «ناخودآگاه همگانی و مفاهیم کهن» در رفتار او با دیگران متفاوت است. رئیس، منشی و حتی سایر کارکنانی که در این نمایش دیده نشدند اما در مورد آنها صحبت شد، با واژگان ارتباطی مشترکی آشنا بودند. راههای پیشرفت را می شناختند و می دانستند چگونه در روابط افقی و عمودی ادارات موفق شوند اما زیتو متفاوت از دیگران بود. او در حرفه خودش تخصص داشت، برای ارتقای شغلی مطالعه می کرد، از زیرآب زدن، پله درست کردن، تقلب، رشوه و ... بیزار بود و حتی اصول مدیریت را می دانست اما لازمه موفقیت در آن اداره که فساد بر آن حکمرانی می کرد متفاوت از این ابزار بود و همین امر باعث شد که زیتو مدام پس رفت داشته و تنها دلیل ماندگاری اش توصیه نامه وزیر باشد.

دومین سیستم شخصیتی که در این محدوده مکانی ظهور کرد، «ناخودآگاه شخصی» است. ناخودآگاه شخصی آن دسته از تجربیاتی هستند که ضمیر خودآگاه یا من، از شناخت و یا تصویب آنها سرباز زده و به حوزه آگاهی راه نمی دهد. مشکلات حل نشده، ناسازگاری ها، عقده ها و... که هیچ کس تمایلی به بروز آنها در مواجه با دیگران ندارد از این دست تجربیات هستند. تهرانی این سیستم را با نمایش عقده ریاست، نوکیسگی، تاکید بر جنسیت برتر و فسادهای اداری اعم از آتو گرفتن، زیرآب زدن، باج گیری و ... نشان داد.

تهرانی سیستم «آنیما و آنیموس» یا نیمه زنی- نیمه مردی شخصیت را نیز در همین باکس و در جدال عشقی که میان زیتو و منشی ایجاد شد و تفکرات درهم تنیده زنانه و مردانه رئیس و منشی که گاها با نزاع لفظی آنها همراه می شد، بازتعریف نمود.

او در همین باکس ما را با یکی از قدیمی ترین روشهای فرافکن یعنی «آزمون تداعی کلمات» نیز آشنا نمود. رئیس مدام یک کلمه کلیدی بر زیان می آورد و زیتو باید خیلی سریع پاسخ می داد: من کی ام، من رئیسم... تو کی هستی؟ اینجا کجاست و...

 این آزمون راهی برای جلوگیری از شناخت بهتر زیتو از رئیس بود.

باکس سوم، «خویشتن» با همه زوایای پسندیده و ناپسندش قرار دارد و همه چیز در آن برملاست. در این باکس تمام خوی ها، افکار، احساسات، عواطف و ... به یک اتحاد نسبی می رسند و فرد به سمت شناخت نهایی از خود حرکت می کند. هر چند مدینه فاضله تهران باکس چهارم است. باکسی که گروه موزیک در آن حضور داشتند و در پس نظم، وحدت، هماهنگی و هارمونی تمام سازها که هر یک به تنهایی جلوه ای خاص دارند، موسیقی را شکل می دهند.

جلال تهرانی اگرچه خیلی سریع از هریک از این سیستم ها عبور کرد و هرچند در لفافه بر آن تاکید نمود، اما آموزش بسیار خلاقانه ای را برای کسانیکه به دنبال شناخت واقعی از خود هستند، ارائه داد.

 

 

 




نظرات کاربران