در حال بارگذاری ...
گفتگو با علیرضا معروفی کارگردان ونویسنده نمایش عقیم:

تلاش کردم تلخی جنگ را از یک زاویه دیگر روایت کنم

ایران تئاتر: این روزها تماشاخانه مهر حوزه هنری میزبان اثری است که تلاش دارد زوایای جدیدی از دوران دفاع مقدس را برای مخاطب به نمایش گذارد.

عقیم عنوان نمایشی است که علیرضا معروفی نویسنده و کارگردان جوان کرجی با هدف کنکاش بر زوایای پنهان و غبارگرفته این دوره تاریخی و بر اساس روایت های شفاهی به رشته تحریر در آورده و برای  اجرا آماده نموده است.در این نمایش که تا 5مردادماه بر روی صحنه است حامد نساج بخارایی، سمیه قهرمانی، سید فرزاد تجلی، مریم واعظ و علیرضا معروفی ایفای نقش می کنند.به بهانه اجرای این نمایش گفتگویی با ایشان انجام دادیم:

 

با وجودی که آن مقطع زمانی تلخ را لمس نکرده اید، اما تصویر روشنی از آن دوران به نمایش گذاشتید. زوایایی را نشان دادید که نسلهای وابسته به آن دوران به خوبی لمس می کنند. چه شد که تصمیم به نگارش عقیم گرفتید؟

یکی از دوستان من بازخوانی جشنواره فیلم عمار را بر عهده داشت. یک‌روز داستان فیلمنامه ای را برایم روایت کرد که در آن ستاد تفحص شهید والامقامی را پس از سالها پیدا کرده و به ایران می آورند. خانواده این شهید مهیای مراسم تشییع می شوند اما خانواده اصلی او نیز پیدا می شوند و درخواست می کنند که مراسم تدفین باید در شهر آنها انجام گیرد. موضوع برایم جالب آمد و از همان جا جرقه نمایش به ذهنم خورد. هرچند نیاز به یک حلقه وصل داشتم. این شد که سوالاتی را در ذهنم مرور نمودم. مثلا اگر پدر و مادر جدید و پدر و مادری که بچه را بزرگ کرده اند با هم نسبت فامیلی داشتند، چه می شد؟ چه دلایلی باعث شده تا یک خانواده بچه را به خانواده دیگر بدهد؟ و ...

ایده بسیار جالب بود و حدود دو ماه برای نوشتن آن تحقیق کردم تا نمایشنامه عقیم  آماده اجرا شود.

 

نمایش ایده خوبی دارد اما عنوان آن همخوانی زیادی با متن ندارد. این موضوع زمانی با اهمیت می شود که بدانیم عنوان یک نمایش، کتاب، خبر و ...، ویترین متن و محتواست. چه ارتباطی مفهومی میان محتوای نمایشنامه و عنوان آن «عقیم» وجود داشت؟

من همیشه تلاش می کنم ریشه داستانم را به عنوان نام نمایشنامه برگزینم. در این داستان اگر برادر عقیم نبود و خواهر به این واسطه فرزندش را به او نمی داد بی شک قصه ای شکل نمی گرفت. به نظرم ضعف برادر پایه های داستان را شکل داد و من نیز به همین دلیل نام نمایشنامه را «عقیم» گذاشتم.

 

یکی از امتیازات کار شما نداشتن دکور و آکسسوار خاص بود. یا به عبارتی محتوای نمایشنامه به نحوی بود که شما را بی نیاز از ابزار و دکور می کرد. با این وجود از  4 صندلی استفاده کردید که هم بر میزانسن و هم بر نقطه تمرکز مخاطب تاثیرگذار بود. با توجه به اینکه نمایش شما پتانسیل تئاتر بی پیرایه را دارد، چرا سعی نکردید صندلی ها را نیز حذف کنید؟

واقعیت این است که همیشه علاقه مند به این نوع شیوه نمایشی بوده و هستم. نمایشنامه را نیز  با همین تفکر نوشتم اما یا در اجرا نیاز به بازیگرانی بود که در فرم و حرکت بدن مهارت داشته باشند یا عرض سالن به نحوی بود که امکان طراحی میزانس وجود داشت. من براساس این سالن میزانسن ها را بستم و مجبور شدم از صندلی استفاده کنم.

 

تصویر جذابی از ترس به نمایش گذاشتید.  به نظرم ترس از تنهایی یکی از فاکتورهای اصلی نمایش شما بود که زنجیره کاراکترها را به هم متصل و یک وحدت و هماهنگی در کار ایجاد کرده بود. مسئله ای که امروزه نیز نمود دارد. این ذهنیت را چگونه به دست آوردید.

پدر من راننده اتوبوس بود و همواره ماموریت انتقال رزمنده ها به جبهه های اهواز را بر عهده داشت. مادرم از ترسهای آن دوران زیاد نقل می کرد. این موضوع در ناخودآگاه ذهنم بود و در داستان نیز شکل گرفت. ترس از تنهایی در همه کاراکترها بود. طوبی از ترس تنهایی با وجود آنکه می دانست اگر آرش به ایران بیاید امکان بازگشت ندارد او را به ایران آورد. برادرش صادق از ترس تنهایی مدام به همسرش التماس می کرد که بماند و حتی راز پیدا شدن فرهاد که حلقه وصل با همسرش است را به او نمی گوید، مصیب با وجود تحقیرهای صادق باز ارتباطش را قطع نمی کند و ... این ترس از تنهایی عامل اتصال آنها به یکدیگر بود.

 

و علت عدم قطعیت در پایان بندی نمایش را نیز باید در همین موضوع پیگیر شویم.

دقیقا. دی ان ای طوبی با دی ان ای فرهاد متفاوت است. رازها برملا می شود اما هنوز مشخص نیست فرهاد زنده است یا شهید شده. این عدم قطعیت باعث شد تا همچنان حلقه وصل میان کاراکترها باقی بماند و حفظ شود. هرچند ما در دل همین عدم قطعیت که ذهن مخاطب را به چالش می کشد، به یک قطعیت رسیدیم و آن تلخی جنگ است. آرش برای فرار از جنگ و فرهاد برای دفاع از وطن جان خود را از دست دادند. خانواده های بسیاری با این دو مقوله آشنایی دارند و این درد در داستان لمس شد به عبارتی تلاش کردم تلخی جنگ را از یک زاویه دیگر روایت کنم.

 

 

مصاحبه از: علی رحیمی

 

 

 




مطالب مرتبط

در گفت‌وگو با کارگردان رادیوتئاتر «نا» مطرح شد

قصه‌های بزرگ علوی؛ فرصتی برای تجربه چالش‌های جدید
در گفت‌وگو با کارگردان رادیوتئاتر «نا» مطرح شد

قصه‌های بزرگ علوی؛ فرصتی برای تجربه چالش‌های جدید

فرناز عقیلی، نویسنده و کارگردان رادیوتئاتر «نا» بر این باور است که قصه‌های بزرگ علوی فارغ از دوره نگارش متن به نمایشنامه‌نویس فرصت ساخت شخصیت‌های جدید با چالش‌های جدید می‌دهد.   

|

نظرات کاربران