گفتوگوی ایران تئاتر با ماهانا نریمانی از نویسندگان و بازیگر نمایش «کندو»
خانههای شش ضلعی و ساکنان آن مرزهای مشترکی با انسانها دارند
ایران تئاتر: جهان پیرامون، جهانی مملو از شباهتهای بسیار است که در نگاه کلی جهان هستی را با تمام مخلوقاتش تا اندازهای به یکدیگر نزدیک میکند. حال این نزدیکی میتواند در نوع کنشها و یا در نوع عکسالعملهایی که از انسان سر میزند مقطعی یا متداول باشد. اهمیتی که تا پایان جهان هستی نمیتوان از آن چشم پوشید.
ماهانا نریمانی تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی ارشد کارگردانی به اتمام رسانده است. او در سال 1389 با ورود به گروه تئاتر «جلفا» فعالیت خود را در این حوزه آغاز کرده و تاکنون در نمایشهای «آوازخوان طاس»، «الرحمن خوانی»، «مائوزر»، «مصنوعی»، «ماشینیست»، «لوسیا»، «عشق لرزه» و «کندو» بعنوان بازیگر حضور داشته و در آثاری چون «ماشینیست» و «حادثه در ویشی» در سمت دستیار کارگردان تجربه کسب کرده است. همچنین این بازیگر در مقام نویسنده و کارگردان نمایش «زمین صفر» روی صحنه آورده و در فعالیت آخر به طور مشترک نمایشنامه «کندو» را به همکاری مهدی مشهدی کاظمی نوشته است. حال به بهانه حضور این بازیگر و نویسنده در نمایش «کندو» با او گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
یک نمایشنامه چه تمایزهایی باید نسبت به سایر متنهای نمایشی داشته باشد تا بتواند در طراحی ساختار متن موفق عمل کند؟ تصور میکنید در نمایشنامه «کندو» تا چه اندازه به این موضوع پرداختهاید؟
نمیدانم میتوان اسم آن را برون ریزی گذاشت یاخیر؛ من برای یک سری حرفها و یک سری اعتراضها جایی به جز تئاتر وابزاری به جز قلم وهنر نمیشناسم. جهانی که ما در این نمایش در آن زندگی میکنیم، همان جهانی است که در جامعه در این سالها در آن زندگی کردهایم. اتفاقهایی که برای شخصیت اصلی میافتد هم همانند اتفاقهایی است که در تمام مراحل اقتصادی، سیاسی و... با آن روبرو بودهایم. در عصر تکنولوژی که هر حرفی بین هزاران حرف محو میشود، تئاتر و ذهن مخاطب دنیایی ماندگارتر است که شاید کمی بیشتر دقت کنیم و بدانیم روزی هم نوبت به ما میرسد. من و مهدی مشهدی کاظمی به لحاظ سلیقه بسیار باهم متفاوت هستیم. با این توضیح که من تمایل بسیار زیادی به متن و رئالیستی بودن دارم و او بیشتر به انتزاع و کارکرد بدن به عنوان ابزار بیانی گرایش دارد. من سعی کردم بیشتر خود رابه فضای ذهنی او نزدیک کنم و جهان نمایش را از زاویه دید او ببینم تا بتوانم به نقطه اشتراکی در نوشتن با او دست پیدا کنم.
صحنه ابتدایی این نمایش شباهتی با سایر نمایشهایی که امروز روی صحنه هستند ندارد. بلکه هدفش این است که جهان مختص به خود را معرفی کند. ضرورت این تصمیم بر پایه چه تصمیمی شکل گرفت؟ آیا این موضوع هم به همان بحث تمایز مربوط است؟
دنیای ذهنی مهدی مشهدی کاظمی (کارگردان)، دنیای بسیارعجیبی است. او یک شخصیت کاملا تئاتری دارد و در ذهنش یک دنیا تصویر خلق کرده است. ذهنی تصویرساز که ماحصلش بیش از آنکه به درد سینمابخورد در مدیوم تئاتر جای میگیرد و خوش مینشیند. من معتقدم که این کارگردان هنرمندی با جهان ذهنی متفاوت است. تفاوت او در شیوه تفکر او و نگاه به مسائل است. او برای بیان دغدغههای خود دنیایی ساخته است که تمام عناصر مانند چرخ دنده باید در خدمت کلیت آن جهان باشند. صحنه ابتدایی نیز مانند دیگر صحنهها، درهمان جهان اتفاق میافتد و مخاطب در همان لحظه یا و بدون معطلی و مقدمه سازیهای متدوال با اثر مواجه میشود و شروع به کشف آن دنیا میکند.
جهان متن نمایش «کندو» در خود محتوایی جهان شمول دارد که در آن به انسان و پیرامون او پرداخته میشود. اهمیت این خاصیت بنابر چه دیدگاهی پیش آمده است؟
اسارت و بردگی قدرت، به ذات مسئلهای جهان شمول است. انسان و میزان توحش، قصاوتی که میتواند داشته باشد نیز مسئلهای جهان شمول به حساب میآید ما وقتی خیلی اتفاقی به شباهت کندوی زنبورهای عسل و زندگی خودمان پی بردیم، این اسم را برای نمایشنامه انتخاب کردیم. این لحظه همان زمانی بود که متوجه این نکته شدیم چیزی که ما سعی بر نشان دادن آن داریم، حرفی نیست که مختص ما باشد و همه به گونهای با آن درگیرهستند. مسئلهای که در نمایش «کندو» شاهد آن هستیم، ازرفتارهایی آغاز شده است که ما در مواجهه با آنها در زندگیهای شخصی به آن برخوردهایم. تأثیراتی که رفتارهای دیگران در زندگی و رفتارهای ما بر زندگی دیگران گذاشته است. در واقع ما سعی در نشان دادن این دور و جا به جایی قدرت و بردگی داشتهایم.
آیا این تصمیم به آن جهت است که مخاطب بتواند با فضای اثر و محتوای آن بهتر ارتباط برقرار کند و یا این موضوع یک اصل برای پرداخت به زاویه دید نویسنده است که جهان بینی مختص به خود را معرفی کند؟
نشان دادن چگونگی عملکرد سیستمها و چرخش قدرت در آنها مدنظر ما بوده است. حال آنکه مخاطب با این شیوه ارتباط برقرار میکند یا خیر را من نمیتوانم پیشبینی کنم.
در جهان اثر آنچه که بیشتر مورد توجه قرار میگیرد آن است که فرم نسبت به محتوا با اختلافی زیاد قرار گرفته است. آیا این نکته بنابر شرایط متن صورت گرفته و یا ساختار اصلی دلیل این طراحی بوده است؟
فرم و محتوا در این اجرا در راستای یکدیگر هستند و محتوا آن چیزی است که فرم در صدد نشان دادن آن است. فرم و محتوا به کمک یکدیگر مفاهیم موجود در اثر را قابل درک میکنند و مانند تار و پودی هستند که درهم تنیده شدهاند. از نگاه دیگر کلام آن چیزی است که داستان را پیش میبرد و بدن به عنوان عنصر اصلی هم پای کلام، شرایط فهم بهتر اتفاقها، فرسودگی حاصل از کار کردن مدام، ارتباط شخصیتها با یکدیگر، میزان تاثیرگذاری شان بر یکدیگر، تفاوت میزان قدرتهایشان و... را مشخص میکند. نکاتی کلیدی که بیانشان با کلام در این اجرا کاری بیهوده مینمود. لذا بدن در این اجرا پیش برنده داستان است و تنها برای جذابیت بصری مورد استفاده قرار نگرفته است.
تئاتر فیزیکال بعنوان اهرمی موثر و حامی در روایت مورد استفاده قرار گرفته است که این کنش هدفمند سبب شده تا روایت هم راستا با شخصیتها پیش رفته و موقعیتهای جدیدی را خلق کند. استفاده از این اهرم بنابر چه تمهیدی در بازیگری شما اثرگذار بوده است؟
این نمایش نخستین تجربه من در حوزه تئاتر فیزیکال بود و بعنوان بازیگر چالش بسیار بزرگی برای من به حساب میآمد. بدن شخصیتها، شیوه راه رفتنشان، کارکردن آنها و... همه باید دارای خصوصیتهایی باشد که آنها را از یکدیگر و از شرایط رئالیستی جدا کند. حال هویت شخصیتها با بدنهای آنها عجین بود. مهدی مشهدی کاظمی در زمینه بدن و تئاتر فیزیکال بسیار آگاه است. دانشی که او در این زمینه دارد، هم عملی و هم تئوریک است. شیوهای که تک تک بازیگران ازجمله من را هدایت کرد تا بدنهای شخصیتها را خلق کنیم که تجربهای بسیار عجیب و هیجانانگیز بود. دیالوگ گویی وقتی بدن به این اندازه درگیر میشود، نیازمند تمرینهای بسیارسنگین بدن و بیان است. بخصوص اینکه سبکی که او در این نمایش استفاده کرده اکسپرسیونیست است و به این دلیل چگونگی بیان کلمات و انتقال حس هم با نقشهای گذشته من بسیار متفاوت بود.
شخصیت پردازیهای این اثر بر اساس چه داشتههایی طراحی شده است؟ آیا شیوه مدرن اجرایی توانسته است به نوع برون ریزی آنها کمک کند؟ جهان شخصیتها را با چه معیاری نظم دادهاید؟
شخصیتها بر اساس همان سلسله مراتب طبقه بندی شدهاند که در کندوی زنبورهای عسل شاهد آن هستیم. زنبورهای کارگر، ملکه، تعدادی زنبور که در کندو هستند اما کار نمیکنند، کندوداری که عسلها را میدزد و شخصی خارج از کندو که شاهد اتفاقها است. (اما مثل هر منبع الهام دیگری ناچارهستیم برای تبدیل شدن به نمایشی در مورد انسانها تغییرات کوچکی در آن به وجود آوریم از جمله اینکه انسان به دلیل حق انتخاب و تصمیم گیری که به آنها عطا شده نمیتوانند و نباید در چنین سیستمی تن به چرخه ناگزیر قدرت بدهند) شخصیتها از نظر من بسیار واقعی هستند. باهمان طمع هایی که بقیه کم و بیش از آن برخودار هستند. در این نمایش کسی است که از او دستور میگیرند؛ به دنبالش هستند؛ از قدرتشان سو استفاده میکنند؛ به بردگی میگیرند؛ خود در این چرخه له میشوند؛ آنها فقط نظاره گر اتفاقهای خوب و بدی هستند که پیرامونشان در حال وقوع است. در واقع شبیه به همه ما که در جامعه نسبت به مشکلات دیگران فقط تماشاگر هستیم و فکرمیکنیم اتفاقهای بد فقط برای دیگران میافتد. بنابراین وقتی به اطرافمان نگاه کنیم، ما به ازا هر کدام از شخصیتها را چه در جامعه و چه درمحیطهای کاری میتوانیم ببینیم. زندگی روزمره و انسانهای واقعی منبع ما برای شخصیت پردازی بوده است.
تفاوت جنس بازیگری در این گونه از آثار را نسبت به سایر سبکهای نمایشی در چه میدانید؟ آیا وجود این تفاوتها را میتوان برای بازیگر روبرو شدن با یک چالش حسی قلمداد کرد؟
ترکیب بندی و تصویرسازی در نمایشهای فیزیکال با استفاده از بدن بازیگر و واکنشهای بدنی صورت میگیرد و از آنجایی که کریوگرافی در نمایش «کندو» بسیار دقیق بود، تمام حرکات باید دقیقا همان نوعی مورد پرداخت قرار میگرفت که مدنظر کارگردان بود. لذا به این دلیل آن رهایی که من بعنوان بازیگر در نمایشهای دیگر داشتم را نمیتوانستم در این اثر داشته باشم. بدن، حس و کلام من باید به یک همگونی با یکدیگر میرسیدند تا به بهترین شکل دیالوگها بیان شوند و بدن در آن تصویرسازی کلی جای بگیرد. رسیدن به این همگونی بدن و کلام یک چالش بسیار بزرگ است ، زیرا یا بدن فرمان نمیراند و ذهن درگیر چگونگی بیان کلمات و حس صحنه میشود و یا بدن تمرکز را به خود اختصاص میدهد و کلام مفهوم نمیشود. از دیدگاه من، بازیگری در نمایشهای فیزیکال یک هکریوگرافی هدفمند و حساب شده دارد که نیاز به تلاش بسیاری را طلب میکند. هر چند این تلاش در همه نقشها و بازیها لازم و واجب است، اما به دلیل اینکه اصولا تربیت فیزیکی که مورد نیاز نمایشهای فیزیکال است بسیار متفاوت از تمرینهای متداول است، هر اجرایی نیازمند تمرینهای فیزیکی جداگانه است. تمرینهایی که در عین سختی میتواند برای بازیگری که به دنبال کشف بدن خود و تقویت داشتهها و از بین بردن ضعفهای خود است بسیار هیجان انگیز باشد.
جهان بینی شخصیت کُد یک که شما آن را ایفا میکنید نسبت به سایر شخصیتها که هر کدام کُدی برای خود دارند در چیست؟ آیا این موضوع بیانگر هدفمند بودن شخصیت است؟
کد 1 در ابتدای نمایش، فرمان دهنده است. شخصیتی که قدرت دارد و چیزی از گذشته او نمیدانیم. کد1 هیچ اسمی و هویتی ندارد. لذا تنها با یک عدد از دیگران متمایز شده و به راحتی با کد دیگری جایگزین میشود و حتی به این آگاه نیست که شخص دیگری دارد با نام او خطاب میشود. در واقع کد 1 تنها یک فرمانبردار در هیبت فرمان دهنده است. او ضعفهای خود را پنهان کرده و از قدرتی که دارد لذت میبرد. بنابراین او میداند که روزی جایگاهش را از دست خواهد داد اما آن را فراموش کرده است. حال در انتها که خود را در جایگاه فردی که قبل از او کد 1 بوده است میبیند، به آن آگاهی میرسد. درست پس از اینکه چشمهایش از او گرفته شده و در اختیار کد یک جدید قرار گرفته است. در واقع این شخصیت هدفی مانند دیگر کدها ندارد و شبیه اسب عصاری است. تمام کدها فقط دستورات را اجرا میکنند. حتی کد سه هم که طمع و جاه طلبی را در کد هفت بیدار میکند، جزوی از سیستم و برنامه ریزی شده است. کسی خارج از برنامه ریزی کندودار یعنی (کدZ) عمل نمیکند. در نگاهی کلی کد یک، هفت، سه و پنج با یکدیگر هیچ تفاوتی ندارند به دلیل آنکه هویتی در خود نمیشناسند. آنها تنها بنابر دست تقدیر کارهای متفاوتی که برعهده دارند را با توجه به جایگاه متفاوت خود انجام میدهند.
نقد به شرایط جامعه بشری تا چه اندازه توانسته است شما را در بازسازی انسانهای واقعی در شخصیتی در نمایش دارید یاری کند؟
بیشتر از نقد، شناخت، مواجهه و حتی شبیه بودن به شخصیتی که آن را ایفا میکنم در برهههایی از زندگیام کمک کننده بوده است. همان گونه که در متن نوشتهام، ما مثل یکدیگر هستیم و تنها اسامی ما فرق دارد. همه ما میتوانیم رفتاری مشابه هم انجام بدهیم زمانی که در جای یکدیگر قرار بگیریم. لذا من برای فهمیدن شخصیت کد یک، چه در نگارش و چه در ایفای این نقش، به مابه ازاهای بالادستی که در زندگی داشتهام رجوع کردهام. بنابراین برای واقعی بودن و واقعی ساختن یک شخصیت راه دوری نباید رفت و اینکه معتقدم جزییات است که یک شخصیت را میسازد.
شخصیت زن قرمزپوش یا همان شخصیت کُد یک در جهان اثر نماد چیست؟
در جهان اثر او کد یک است و نماد نیست. در واقع او ملکه زنبورها و رئیس یک سیستم کاری است. او میتواند ما را ارجاع دهد به انسانهایی که بیرون از اثر زندگی میکنند. انسانهایی که در هر اشل و اندازهای قدرت دارند. خواه یک فروشنده در مواجه با خریدار، خواه یک مسئول سالن در مواجه با یک گروه تئاتری و خواه در ردهای بالاتر در مواجهه با مردم باشد.
گفتوگو از کیارش وفایی