گفتوگوی ایران تئاتر با لیلی عاج نویسنده و کارگردان نمایش «روزمرگی»
حقطلبی یکی از نیازهای جدی جهان امروز است
ایران تئاتر: جهان با تمام کنش و واکنشهای خود تلاش دارد که مرز و خطوط مشخصی را برای انسانها طراحی کند تا دادههای وجود لازمهای برای معرفی خود در نظر بگیرد. اما امیال انسانی تنها نکتهای که در آن بیشتر درون و باور انسانها کاربرد دارد تا مسائل بیرونی و منافعی که از آنها به وجود میآید. حال در عصر مدرنیته این خطر فروپاشی وجود دارد که انسان به طور کامل از احساسهای درونی و باورهای ذاتی خود دور شود.
لیلی عاج تحصیلات خود را مقطع کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی به اتمام رسانده و دوره تکمیلی فیلمسازی در انجمن سینمای جوانان ایران را پشت سر گذاشته است. او با فراهم آوردن بسترهای گوناگون اجتماعی در آقار خود سعی دارد به شکلی از واقعگرایی دست پیدا کند که فارغ از تلخیها، روزنهای از امید را به تصویر بکشد. از نمایشهایی که این نویسنده در آنها بعنوان دستیار کارگردان حضور داشته باید به «قرمز»، «دیگران» و «گلهای شمعدانی» اشاره داشت. همچنین این کارگردان تاکنون نمایشهایی چون «شب»، «باله روی سطرهای بی معنی»، «فکاهی نامهی یک زن»، «خواب زمستانی» و «قند خون» را تولید کرده است که هر کدام از نمایشها جوایزی را در جشنوارههایی تئاتر دانشگاهی و تئاترشهر کسب کردهاند. این کارگردان در حوزه فیلمکوتاه و تلویزیون فعالیت داشته است که باید از ساخت فیلمهای کوتاه «پاییز»، «همین»، «هه ره وس»، «زن خط تیره مرد» و «هرچه تو را به یاد من بیاندازد زیباست» نام برد. از فعالیتهای وی در مدیوم تلویزیون و در سمتهایی بعنوان نویسنده و کارگردان، مدیر تولید و دستیار تهیه فعالیت داشته و نویسنده مجموعههایی چون «مامان گلابی»، «ترمه طلا»، «بازار نیمرخ»، «مثبت من»، «نگین کمان»، «دنیای تابستان» و... بوده است. حال به بهانه اجرای آخرین اثر نمایشی این نویسنده و کارگردان یعنی «روزمرگی» با وی به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید.
دغدغههای اجتماعی شما از کجا نشات میگیرد؟ آیا این دغدغهها برگرفته از نگاه اجتماعیتان به جامعه امروز است؟
قطعا نگاه اجتماعی من در شکلگیری این دغدغهها دخالت دارد اما واقعا دلیل خاص و عجیبی ندارد. تنها دلیلش این است که من هم در همین اتمسفر نفس میکشم و از نقطهای در تهران برای انجام کارهایم به مرکز شهر میآیم و از مترو استفاده میکنم. حتی امثال شخصیت دختر شلنگی که در نمایش حضور دارد را میبینم و نمونههای بسیاری از جنس شخصیتهایی که در این اثر هستند را از کنارشان عبور کردهام. البته باید اشاره داشته باشم بخش زیادی از اتقاقهایی که در نمایشهایم پیش میآید از تجربههای زیستی من میآیند و این شناخت از موضوع سبب میشود تا درام به بهترین حالتش تولید شود و اتفاقهای مورد نظر شکل میگیرند.
واقعگرایی درباره این موضوعها چه کمکی به نمایشهایی که آنها را تولید میکنید دارد؟
نمیتوانم بگویم که این واقعگرایی چه کمکی به تولید یک اثر دارد اما میتوانم اشاره داشته باشم که یک اتفاق درستی شکل میگیرد. من آدم خیلی فوتبالی نیستم اما همیشه در نمایشهایم به شکل غیرمستقیم درباره آن صحبت میکنم. دلیل این موضوع هم این نکته است که همیشه خودم را بعنوان یک مربی فوتبال تصور میکنم. من هرگز نمیتوانم متوجه شوم در فوتبال چه سیستمها و کارهای روحی و روانی در یک تیم چطور شکل میگیرد، اما در مورد کار یک نویسنده و کارگردان در زمانی که هر دو کار را یک نفر انجام میدهد در کنار سایر اعضای یک گروه نمایشی فکر میکنم مانند کاری است که یک مربی فوتبال انجام میدهد. حال این واقعگرایی کارکردی است که من آگاهی کامل از آن دارم و میتوانم با تصمیمهایی این فضا را به بازیگران و سایر عوامل انتقال بدهم. لذا باید یادآور شوم که من تمام لحظات صحنه نمایشم را در ذهنم میبینم و در زمان تمرین حتی بخشهای کوچک هم برایم اهمیت دارند. ناگفته نماند که نحوه نشستن و بلند شدن هر شخصیت مهم است تا بتوانم تصاویری را از واقعیت بازنمایی کنم.
آیا ضرورت تاکید بر ساختار مونولوگ به دلیل روایتهای پیاپی و موضوع اجتماعی آنها بوده است؟
خیر. یکی از دلایل این تصمیم آن بوده که اثر با ریتم تندتری تولید شود. زمانی که شما با هنرجوها کار میکنید هر کدام از آنها زمان و انرژی مختص به خود را نیاز داشت. به طور مثال درباره یکی از شخصیتهای این نمایش مهم آن بود که زبان کُردی را یاد بگیرد، محوطه و فضای ترمینال مسافربری را بشناسد و سایر شخصیتها هم هر کدام نکاتی باید تجربه میکردند تا به نقش نزدیک شوند.
علت آنکه در نمایش «روزمرگی» به قشر کارگران و زندگی آنها اشاره دارید و محتوای اثر تحت تاثیر این موضوع قرار گرفته چیست؟
در ابتدا باید بگویم که من، یک کارگر زادهام. واقعیت این است که هرگز دوست ندارم که دیگران بگویند که از آب گلآلود ماهی میگیرم. من بسیار علاقه داشتم که در یکی از اپیزودهای این نمایش یکی از زنهای کارگرهای هفت تپه باشد. در واقع این طبقه اجتماعی بسیار برایم دراماتیک و جذاب هستند با این باور که من کامل این فضا را تجربه کردهام. بنابراین حتی در نمایش هم زمانی که شخصیت «منظر» درباره محل کارش صحبت میکند، من واقعا آن محل که این شخصیت به آنجا اشاره میکند را با تمام وجود میشناسم و برایم قابل لمس است. واقعا میتوانم بگویم فارغ از هر نگرش ایدئولوژیکی، این مسائل ماجراهای دنیای این نمایش تجربه زیستی من هستند و آدمهایی که آنها را میشناسم. در واقع شما درباره آدمهایی میتوانید بنویسید که آنها را میشناسید، زیرا میدانید این افراد چطور غذا میخورند، از چه چیزهایی خوشحال میشوند، خط قرمزهای آنها چیست، مرز بین غصه و شادیهایشان کجا است و... در واقع مجموع برداشتهای اطرافیان برایم یک دافعهای ایجاد کرد که تصمیم گرفتم با ظرافیت بیشتری به نکاتی که مدنظر داشتهام اشاره کنم. من دو نکته برایم حائز اهمیت است، قشر کارگرها و کُردها همیشه برایم مهم بوده و بخش لاینفکی از در نمایشهایی که آنها را تولید کردهام هستند.
از دلایلی که شخصیتها در جهان اثر کنش و واکنشهای متفاوتی را از خود نشان میدهند نشانهای از ساختار اجتماعی جهان متن است؟ آیا این رویکرد مطلوب شما بوده است؟
من در این نمایش تاکید داشتهام که زندگی شخصیتهای این نمایش در چهار اپیزود تعریف شوند. با این توضیح که در رسم الخط زبان فارسی قوانینی را به ویراستارها و کسانی که کار ویرایش انجام میدهند ارائه میشود که تصحیح سال قبل است. در زمان اکنون واژه «روزمرهگی» به «روزمرگی» تبدیل شده است که نام این نمایش با تلفظ این دو عنوان از سوی مخاطب معنا میشود. حال این دو تلفظ و معنای آن برایم مهم بود، بنابراین میخواستم چهار شخصیت در این نمایش وجود داشته باشد که بیانگر چهار فصل باشد تا این سیکل دایرهای طی شود. شاید در سالهای بعد که این نمایشنامه را مجدد بازنویسی کنم به این نکات بیشتر بپردازم. به طور مثال شخصیت «منظر» میگوید که از شب عید خیلی بدش میآید به آن خاظر که اتفاق هولناکی در این زمان برایش پیش آمده و یا شخصیت «سپیده جودی» میگوید که مرداد ماه و این شتههای سفید روی درختها بودند. در واقع علاقه داشتم که فصلهای سال هم اشاره داشته باشم که این سیکل دایرهای هم در این موقعیت طی شود. حال اینکه مطلوب من این برشها بوده قصد داشتم که در هر فصلی یک برشی از زنانی که به نوعی سرپرست خانوار هستند و هم یک مشکل معیشتی خیلی بزرگی دارند و حقی از آنها ضایع شده است که قصد دارند حقشان را بگیرند. بنابراین این حق طلبی بسیار من جذاب است. با این توضیح که من در تمام درامها با زاویه دید خودم یک وجه حق طلبی را جستجو میکنم. حال برایم من هم مهم بود این چهار شخصیت زن که در نمایش هستند از یک طبقه اجتماعی از چهار نقطه و در چهار فصل باشند.
جهان متن شخصیت محور است که قابلیت دارد تا موقعیتهای نمایشی را تحت تاثیر خود قرار بدهد. آیا ضرورت این اتفاق تنها متوجه محتوای اثر است؟
این موضوع در ابتدا متوجه محتوا است و از سوی دیگر متوجه کار کردن با هنرجویان است. زمانی که هنرجویان این اپیزودها را کار کنند و با ریتمهای مختلف روبرو شوند در باورم به این موضوع توجه داشتهام که آنها با این ساختار قرار است تنها به خودشان فکر کنند و قرار نیست آنها در زمان اجرای آن مونولوگ یک موقعیت را خلق کنند. بنابراین در زمان نگارش متن سعی داشتهام که این نمایشنامه شخصیت محور باشد. بخش دیگر هم به آن خاطر است که قصه این شخصیتها با چنین شکلی اتفاق افتاده است. قصه آدمهایی که شخصیت آنها برجسته شده تا موقعیتهایی که در آنها قرار گرفتهاند. با این توضیح که نمونههایی چون زلزله کرمانشاه یک موقعیت است. البته شاید این شخصیت محور بودن از زاویه دید شما دلیلش این باشد که در پروسه تمرینها جهت تولید نمایش به این سمت رفته است اما از نظر من شخصیت و اتفاق هم راستای یکدیگر پیش رفتهاند.
جهان اثر سعی دارد تا به واقعیتهای روز نزدیک شود تا مخاطب بتواند فضای بهتری را برای درک کردن داشته باشد. آیا این تصمیم همان علت کلیدی ساختار نمایش است؟
بله. من بسیار علاقهمند هستم رخدادها و اتفاقهایی که در گذشتهای نزدیک پیش آمده را تا آنجایی قوانین و ساختار اجرایی شورای نظارت اجازه میدهد را در طول شبهای اجرا با این نظر که پیوستی ناخوانا به نظر نرسد را در نمایش لحاظ کنم. بیان اتفاقهایی که مخاطب در جامعه امروز خود آنها را درک میکند مانند فشارهای اقتصادی و... من بسیار مهم است زمانی که شخصیتی در نمایش مشکل معیشتی دارد درباره چیزهایی حرف بزند که جامعه به تناسب موقعیت خودشان کاملا آن را درک و باور کنند. حال برای آنکه این باور در ذهن مخاطب ته نشین شود ملزم به آن هستم که از مثالهای روز استفاده کنم.
مقوله جنگ هم یکی از دیگر عنوانهایی است که در این اثر به آن اشاره شده است. تصور میکنید این مقوله تا چه اندازه میتواند با مسائل روز جامعه در ارتباط باشد؟
باید اشاره داشته باشم که مجدد به همان بحث حق طلبی توجه داشتهام. بسیاری از دوستان و همکاران من درباره مسائل جنگ آثاری را تولید میکنند که کار آنها را دنبال کردهام. در واقع من همیشه علاقه داشتهام یک زاویه دید جدیدی به این موضوع داشته باشم. به طور مثال پرونده افرادی که در روستای «نسار دیره» با اتفاق شیمیایی و تاثیراتی غیرمستقیمی که در زندگی افراد آن منطقه داشته و بعد زلزلهای که به تازگی در کرمانشاه رخ داده موضوعهایی هستند که با یکدیگر هم پوشانی دارند. یعنی آدمهایی که در هشت سال جنگ تحمیلی زخمهای قدیمی را هنوز بهبود نبخشیدهاند، زلزله اتفاق افتاده است. حال ترکیب این دو موضوع در زمان حال چه موقعیت دراماتیکی را ایجاد میکند؟ حال این افراد اگر مانند شخصیتهای نمایش که از هر نقطهای برای گرفتن حق خودشان تلاش میکنند چه رویدادی پیش خواهد آمد؟ به طور حتم فضای جنگ همیشه حرفهایی برای گفتن دارد تنها مسئله اینجا است که در مواقعی جای خود را عوض کنیم.
شخصیت پردازیهای این اثر را بر مبنای چه شاخصهایی طراحی کردهاید؟
من در زمان نگارش یک سری شاخصهای ذهنی برای خودم در نظر دارم که موضوع فرمولپذیری که درباره آن صحبت کنم نیست. در واقع برایم من از مجموع دادههای مستند که از محیط پیرامون دریافت میکنم و یک سری نکاتی را از تخیل خودم به آن موارد اضافه میکنم. یعنی شخصیت پردازی آثارم ترکیبی از واقعیت و تخیل شخصی من است که در درام آنها را مورد استفاده قرار میدهم.
جهان نمایش «روزمرگی» سعی دارد تا در ماجراهای خود زیر پوست اجتماع و شهر را مورد واکاوی قرار دهد. دلیل این موضوع بیشتر متوجه باور و ارزشهای انسانی است یا خواستگاه مردم از جامعه؟
درباره این موضوع باید بگویم که جهان اثر هر دو موضوع را شامل میشود که این موضوع برایم حائز اهمیت است. من با احترام به دوستان و همکارانم که نمایشهای خارجی را روی صحنه میآورند و برایم قابل احترام هستند که میتوانند این آثار را به بهترین شکل روی صحنه بیاورند تشکر میکنم. اما گاهی به تماشای اثری مینشینم که چیزی را به آن نمایش اضافه نمیکنند گاهی به خودم میگویم، خب؟ حال نیاز به تغییر را در تولید آثار مهم میدانم باتوجه به اینکه تمام مسائل تولید یک نمایش را مدنظر قرار میدهم. حال در این شرایط ترجیحم بر این است که در باره چیزهایی یگویم که در زمان حال برای آدمها پیش آمده که شما به آن میگویید زیر پوست اجتماع و شهر که شاید کمی تلخ باشد. اما من همیشه با خودم میگویم من در آثارم روزنهای از واژه «امید» را طراحی میکنم. بنابراین برایم مهم است که در نمایشها این اتفاق در نظر گرفته شود با این توضیح که مسائلی روزانه که شاهد آنها هستیم به اندازهای وجود دارد که تا مدتها بتوانیم درباره آنها بنویسیم.
مقوله روانشناختی اجتماعی تا چه اندازه در پرداخت درست ساختار اصلی نمایش موثر بوده است؟
مقوله روانشناختی اجتماعی بسیار موثر بوده است. زمانی که فردی از بیپولی رنج میبرد حال خوبی ندارد و استرس دارد. البته این تفاوت میکند آن فرد بیپولی را در چه مقداری و خواستهای میبیند. حال زمانی که شخصیتی در نمایش «روزمرگی» میگوید که اضطراب و استرس شناور دارم این در واقع همان زمینه و سوژه اصلی نمایش است. بیپولی شناوری که حال تمام مردم را خراب کرده و باعث اضطراب و استرس شناور در تمام جامعه شده است که برایم خیلی مهم بود.
ضرورت اینکه مخاطب را در مقام شاهد قرار دادهاید چیست؟
راستش را بخواهید هرگز چنین قصدی را نداشتم. در واقع بخش مشکل در این نمایش و مونولوگها این است که شخصیتها مشغول صحبت با چه کسی هستند؟ با این آگاهی که نمونههای مختلف آن مورد استفاده قرار گرفته است. اما در این نمایش شخصیتها در ذهن نویسندهای هستند که با خود مرور میکند که کدام قصه را برای نوشتن انتخاب کنم و باقی قصهها را حذف کنم. در واقع باید بگویم این شخصیتها در ذهن نویسنده وجود داشتند و هدفم این نبوده که با مخاطبم صحبت کنم، اما زمانی که در تمرینها بازی شخصیتها شکل و اندازه مناسب خود را میگیرند و مخاطب دیوار چهارم به شمار میآید ناخودآگاه این اتفاق میافتد که مخاطب در مقام شاهد قرار بگیرد اما در متن اصلی این بوده که شخصیتها با نویسنده خود صحبت میکنند.
تفاوت زاویه دید جهان این اثر با سیاه نمایی معمول که درباره قشر متوسط و ضعیف جامعه در آثاری صورت گرفته چیست؟
در نمایش «قند خون» که سال گذشته آن را روی صحنه داشتم بسیاری میگفتند که سیاه نمایی است و آنقدر این مسئله تکرار شد که دو پایان برای آن در نظر داشتم که یک پایان تراژیک و یک پایان شاد که شخصیتها حالشان در این وضعیت خوب بود. آیا نمایش «روزمرگی» یا «روزمرهگی» سیاه نمایی دارد؟ از نظر خودم این نمایش هرگز به سمت سیاه نمایی نرفته است، زیرا که شخصیتها از روایت زندگی خود میگوید و جهان خودش را برای مخاطب بازگو میکند. معتقدم زمانی در یک اثر سیاه نمایی وجود دارد که شما به اجبار تلخی را در آن اثر تزریق کرده باشید. از نظر خودم در این اثر تلخی زدایی هم کردهام که گاهی با شوخیهای شخصیتها مخاطب میخندند. در واقع من به این مرزبندیها قائل نیستم. با این توضیح این اثر برای مخاطب داخلی تولید شده و این اثر قصد آن را ندارد که بیرون این مرز و بوم به داشتهها و نداشتهها اجتماع خود بپردازد.
گفتوگو از کیارش وفایی