نگاهی به نمایش «حجم غلیظ» به کارگردانی منصور صلواتی
شرح واگویههای درونی یک انسان معاصر که هوایش را از جهان پیرامون تنفس میکند
ایران تئاتر، کیارش وفایی: جهان با تمام داشتهها و نداشتههایش در مدرنیته و با تمام ادعاهایش درباره آنکه در لحظه اکنون جهان در بهترین حالت خود قرار دارد باید گفت که هرگز این طور نیست. زیرا هویت انسان در این عصر بیشتر از هر زمان دیگر مورد هدف قرار گرفته و به نوعی در حال فراموش شدن است. بنابراین باید کوشید تا زمان امکان میدهد هویت و انسانیت را بیشتر از قبل شناخته و درکش کنیم، زیرا بدون نور نمیتوان درون تاریکی را دید.
جهان این روزها که انسانها به آن افتخار میکنند مملو از اتفاقهایی است که تحت تاثیر رفتارها، اخلاقها، تصمیمها و حرکتهایی ناشیانه است. با این توضیح که انسانها تلاش میکنند برای هموار شدن مسیر خود هزاران نفر را از جلوی راه برداشته و به سویی دیگر هدایت کنند تا تنها خودشان به خط پایانی که مدنظر دارند برسند. این در حالی است که جهان واقعی که بسیار به آن توصیه شده عاری از هر گونه خودطلبی، من بودن و سراسیمه شدن است. حال در این مجال انسانها باید تا توان وجود دارد یکدیگر را از رفتن به راه اشتباه بر حذر دارند تا جوامع بشری بتوانند در جهانی امن و به دور از خشونت به حیات خود ادامه داده تا برای جهان هستی مثمرثمر باشند. لذا طراحی رسیدن به شکل و نوع واقعی خواستهها را باید از یک باور درونی دریافت کرد تا ثمرهای ماندگار با خود به همراه داشته باشد، حتی اگر سالیان سال از رفتن ما میگذرد. بنابراین رساندن پیام در این روزگار از طریق مدیومهای تصویری چون تئاتر، سینما و هنرهای دیگر قابل ارائه است تا مخاطب به طور دقیق متوجه شود ضرورت آنکه در این ایام باید به خودشناسی و ارتباط موثر با سایر انسانها دست یافت چیست. شاید بتوان گفت مهمترین ضرورت این تصمیم ادامه حیات بدون اعمال شاقه باشد.
نمایش «حجم غلیظ» اثری است که در خود فارغ از بحث نمایشی، جهانی مبتنی بر ایدهها و باورهای خاص دارد. حال از طریق این داشته جهان متن خود را به شکلی متمایز همراه با محتویاتی مشخص در قالبی نمایشی به روی صحنه میآورد. در واقع این کنش از سوی جهان متن این قابلیت را برای مخاطب و شخصیت اثر فراهم میکند تا آنها جهان دیگری را برای مدت زمانی مشخص تجربه کنند. جهانی که شاید در زمان خروج هرگز نتوان بار دیگر به آن وارد شد. لذا شاخص این اثر فارغ از درونگرایی فضایی را فراهم میآورد تا اندازهای جهان پیرامون نشانه و بازتابی از اعمال انسان و ذهن در هم تنیده او را به تصویر بکشد. حال در این میان آنچه که بیشتر مورد توجه قرار میگیرد شخصیتی است که در قالبی منحصر بفرد به بیان اتفاقهایی میپردازد که گاهی خارج از باورهای روزمره است و گاهی هم راستا با آنها حرکت میکند به شکلی که باورپذیر بودن و یا باور نداشتن شرایط در هالهای از ابهام قرار میگیرد. البته این نکته را باید یادآور شد که استفاده از مقولهای به نام «سولی لوگ» از سوی نویسنده جهان متن را به گونهای شکل میدهد که معنایی جز واگویههای درونی را با خود به همراه نخواهد داشت. شاید علت این تصمیم آن باشد که شخصیت این اثر تنها یک قدم به فروپاشی و یا بازگشت به روزگار عادی فاصله دارد. در واقع واگویههای درونی به شکلی حکم سوپاپ اطمینان را ایفا میکند تا شرایط در جهان اثر در بدترین و یا بهترین حالت به پایان خود برسد. بنابراین مهمترین خواستگاه این اثر شخصیت آن است. شخصیتی که به نوعی هدایتگر اتفاقهای این نمایش به شمار میآید تا در هر مجالی بتواند از خود و پیرامون خود بگوید. درست مشابه رفتاری که هر انسانی در خلوت و یا آشکارا از آن برای شناساندن شرایط خود استفاده میکند. در واقع این کنش از سوی نویسنده و در ادامه شخصیت میتواند بیانگر آن باشد که همه چیز در جهت عکس کشفهای معمول از هسته به پوسته جریان دارد و نه چیز دیگری.
حال شخصیت این نمایش از ابتدا شروع به برون ریزی کرده و شرایط حضورش را با دلایلی که خود تنها آنها را میشناسد برای مخاطب واگویه میکند. او به نوعی در صحنه نمایش چون باد به هر سویی برای تشریح دقیق و بهتر زندگیاش میرود تا دلایل منطقی را از زاویه دید خود به بیرون بازتاب دهد. در واقع جهان اثر به نوعی جهان شخصیت است. زیرا تمام عنوانهایی که برای جهان اثر طراحی شده به شکلی عینی در خدمت شخصیت قرار دارد. البته باید به این نکته اشاره داشت که آمبیانسهای موجود در فضای نمایش در پیش آوردن موقعیتها نقش بسزایی دارد و به گونهای سبب میشود تا شخصیت در زمان ورود به موقعیت جدید رفتارهایی داشته باشد که در گذشته حال خود آنها را همراه ندارد. بنابراین باید گفت سر منشا واگویههای شخصیت این نمایش برگرفته از درگیریهای ذهنی و موقعیتهایی است که او در آنها قرار میگیرد. البته این نکته قابل اشاره است که مخاطب از زمانی وارد جهان اثر میشود که گذشته آن ندیده و باید از لحظه ورودش شروع به واکاوی و کشف کند که این اتفاق یکی از دادهها و عناصر دراماتیک معاصر به شمار میآید که ورود در هر لحظه به مثابه شروع آن جهان است. لذا دیالوگهای تقطیع شده که شخصیت آنها را برای تشریح فضای خود به کار میگیرد جزو مواردی است که به مخاطب اجازه میدهد گاهی با او همذات پنداری کرده و گاهی در مقام شاهد باشد اما هرگز این مجوز برایش صادر نخواهد شد که شخصیت اثر را قضاوت کند. زیرا این شخصیت نمونه عینی از جامعه امروز است که در اوج معناباختگی در مدرنیته حیات خود را ادامه میدهد. لذا با توجه به این کنش و واکنش که به آن اشاره شد ریتم، فرم و البته محتوا به شکلی هم راستا با فضاسازی اثر پیش میروند تا هر عنصری به درستی کارکرد خودش را نمایان سازد.
بنابراین خشونت سیالی که در وجود شخصیت اثر نهادینه شده یکی از رویکردهای تداوم حسی او به شمار میآید که سبب میشود مخاطب در لایههای پنهان گذشته حال شخصیت نفوذ کرده و از راز و رمزهای با باخبر شود. حال باید اشاره داشت که شخصیت پردازی در نمایش «حجم غلیظ» مهمترین عنصر قراردادی بین نویسنده و کارگردان و مخاطب است. زیرا از این طریق این طراحی است که مخاطب آگاه میشود که خط قرمز و مرز بین او و شخصیت چگونه معین میشود. همچنین کاربرد روایت در آثاری که انسان مورد خطاب قرار میگیرد بهترین انتخابی است که میتوان در اختیار گرفت. البته میزانسنهای سیال و خارج از عرف معمول یکی از راهکارهای قابل توجه بوده است که شخصیت در فضای نمایش گاهی سرگردان، بیتحرک و یا معطل نباشد. بلکه برای خلق موقعیتهایش جنب و جوش داشته باشد تا آن واگویههای درونی و برون ریزیها منطق روایی و دراماتیک خود را داشته باشند.
نمایش «حجم غلیظ» اثری است که با ریسک پذیری زیادی توانسته جهان خود را در مرز مشترک بین ادبیات داستانی و ادبیات نمایشی بنا کند تا همه داشتههایش شکل و رنگی دوگانه داشته باشد. مقوله «سولی لوگ» کاربرد و تمهیدی است که میتواند مخاطب را در جهانی غرق و یا از آن رهایی دهد. اتفاقی که در دنیای واقعی ما از تجربه آن محروم و معذور خواهیم بود.