در حال بارگذاری ...
نقدی ساختارگرا به نمایش مردی به نام اوهه کار بهرام سروری نژاد

قربانی شدن پدر یا فروپاشی خانواده

ایران تئاتر- رضا آشفته:در اجرا باید این وضعیت ابزورد مترادف با گروتسک و طنز سیاه باشد و در آن باید چیزی بین کمدی و تراژدی شکل بگیرد. سروری نژاد در وجه کمیک موفق است اما در وجه تراژدی شاید باز هم به دلیل همان افراط موجود در وجه کمیک، غفلت کرده و چون تعادل و بالانسی برقرار نشده، نتوانسته اجرایش را به طور دقیق تر سروسامان بدهد.

 "مردی به نام اوهه" درواقع نمایشنامه ای به نام "شهادت پیوتر اوهه" به قلم اسلاومیر مروژک لهستانی است که پیش از این با ترجمه محمدرضا خاکی منتشر شده و قبلتر نیز بهرام سروری اد به همین ترجمه آنرا در سال 88 اجرا کرده و حالا این بار با تعویض مترجم به دنبال اجرای دیگری بوده است، که بتواند همچنان علاقه مندی اش را به این نویسنده بزرگ اروپای شرقی که در دوران جکومت کمونیست ها آن سرزمین را لبریز از ترس و خفقان کرده اند، نشان دهد. شاید هنوز هم سروری نژاد به دنبال ارائه اجرا یک اثرکاملتر از قبل بوده که همچنان تاکید بر اجرای دوباره اش کرده است. به نظر پیشرفت هایی هم کرده اما هنوز آن شکل کامل را در زمان اجرای فعلی ممکن نساخته است. این اجرا هنوز هم در بیان وضعیت کمیک نسبت به تراژدی غالب تر است و همین خود سرمنشا ضعف هایی شده که آن غایت تاثیر را بر روح و روان مخاطب ممکن نمی گرداند.

 

دربارۀ متن

اسلاومیر مروژک از سال ۱۹۵۸ و با نمایشنامه پلیس مطرح مى شود و نمایشنامه «شهادت پیوتر اوهه» دومین اثر او است. نمایشنامه هایش- پلیس، شهادت پیوتر اوهه، بوقلمون، بر پهنه دریا، کارول، استریپ تیز، مصائب یک پرورش دهنده سگ، تفریح، شب سحرآمیز- در آنجا نوشته و اجرا نمى شوند. بنابراین او در غربت ایتالیا، فرانسه و مکزیک متن هاى زیادى را خلق مى کند که به زبان هاى زنده دنیا ترجمه و به صحنه آورده مى شود.

ماجرای نمایش نامه از این قرار است: ببری در حمام خانه 'پیتر اوهه' لانه می کند. مامور مالیات, قصد دارد برای نگه داری ببر از او مالیات دریافت کند. در این میان دانشمندی برای مطالعه رفتار ببر در منزل آنها مستقر می شود. مدیر سیرکی نیز از اوهه می خواهد در منزل آنها سیرکی ترتیب دهند تا همه از آن دیدن کنند. همچنین معلم مدرسه ای به همراه شاگردانش برای دیدن ببر به خانه پیتر اوهه می رود و سرانجام قرار شکاری برای سفیر هند در خانه پیتر اوهه برگزار می شود و پیتر در این مراسم کشته می شود.

 

یک موقعیت غیر عادی

مروژک در «شهادت پیوتر اوهه» یک موقعیت غیرعادى را ایجاد مى کند، که در آن با آمدن ببرى به آپارتمان اوهه نظم موجود برهم مى ریزد و عده اى آدم منفعت طلب و سوءاستفاده چى مى آیند تا در پایان زمینه را براى قربانى شدن اوهه فراهم سازند.

اوهه به عنوان شهروند وابسته به قوانین رایج چاره اى ندارد که هیچ اراده اى براى تغییر اوضاع نداشته باشد و آنگونه رفتارى را در وضعیت فعلى داشته باشد که دیگران از او مى خواهند یا به عبارت بهتر بر او تحمیل مى کنند. در پایان هم با حماقت به حمام مى رود تا به جاى ببر - که احتمالاً اثرى از آن نیست- قربانى عیاشى هاى مهاراجه هندى شود!

مروژک در یک فضاى فانتزى و غیررئال به همه چیز سر و سامان مى دهد. البته از همان آغاز پیداست که نمى توان موقعیت را باور داشت، و به تدریج همه چیز در یک فضاى ذهنى باور پذیر مى شود. براى آنکه ورود یک ببر به حمام آپارتمانى در شهر غیرممکن مى نماید، اما همین که آدم ها مى آیند و مى روند، آن وقت مى توان به این باور محکم رسید؛ ببر که سهل است، در آنجا ورود اژدها و هر هیولاى دیگرى نیز ممکن مى نماید. البته منطق فانتزى هم مى طلبد که در یک فضاى غیرعادى همه چیز باور پذیر بشود، و این باورپذیرى نیز هر چه به سختى صورت بگیرد، از استحکام بیشترى برخوردار خواهد بود. بنابراین موقعیت «شهادت پیوتر اوهه» کاملاً سهل و ممتنع مى نماید؛ یعنى در ظاهر همه چیز پیش پا افتاده به نظر مى آید و در باطن امر پیچیده  و شگفت  در حال وقوع است. مگر مى شود در خانه اى به روى این همه آدم- کارمند، مامور مالیات، مدیر سیرک، منشى وزیر امور خارجه، شکارچى پیر، مهاراجه، مرد دانشمند و... باز باشد که همه به دلخواه بیایند و بروند، و از آن بدتر اینکه اوهه تن به شهادت احمقانه بدهد. او چرا باید خود را قربانى کند؟ در صورتى که همه این چیزها پذیرفتنى است. براى آنکه معنایى در پس خود دارند که به غیر معمول شدن موقعیت دلالت دارند. براى آنکه دیگر در این موقعیت هیچ کس نقش یک آدم معمولى را ندارد، بلکه هر یک مظهر آرمان هاى نظام دیکتاتورى است. شاید هم حذف یا نبودن ببر نیز بر این نکته دلالت بکند که نوعى توهم جمعى بر این نکته دلالت دارد که حالا باید همه مطیع چشم و گوش بسته جریانات تحمیل شده از سوى جامعه باشند. نویسنده زمانى «شهادت پیوتر اوهه» را مى نویسد که در لهستان و با قواعد بسته و با نظام کمونیستى زندگى مى کرده است. او چنان تصویر ظریف و کاریکاتورگونه اى از شهروندان مى سازد، تا به منطقى فانتزیک ناگفته هاى بسیارى قابل درک و رویت شود. او با درایت و تیزهوشى خط و خطوط قرمز را کنار مى زند تا با فرهیختگى غیرقابل انکارى به انتقاد از دنیاى پیرامونش بپردازد و زیباتر اینجاست که دست به دامان شعار و سیاست زدگى نمى شود. روح هنرمندانه و خلاقانه مروژک مانع از روده  درازى و اظهار نظر هاى تاریخ مصرف دار مى شود، بلکه او آنگونه تصویرسازى مى کند و موقعیت را سروسامان مى دهد که اندیشه اى ژرف و ارزشمند به ذهن مخاطب القا شود و در این القاگرى به عنوان هنرمند از خود چهره اى غنى و زیبانگر مى سازد که همه چیز بر عهده مخاطب باشد و در لابه لاى کلام آدم هاى نمایش به مرور اندیشه والاى متن دست یازد. شاید نمایشنامه نویس ناخودآگاه مى دانسته که آنچه مى خواهد بگوید منوط و مشروط به زندگى او و هموطنانش در لهستان کمونیستى نمى شود. بلکه این موقعیت، به گونه هاى دیگر در نظام هاى بسته دست و پاگیر قابل درک و تامل و مطابقه است. یعنى ژرف اندیشى مروژک مرزهاى جغرافیایى و تاریخى را در مى نوردد، تا متنى خلق کند.

آدم هاى بى اراده همانا مظهر آدم هاى بى هویت هستند که باید بر مبناى فرمان موجود و صادره نفس بکشند، و کنش هاى رفتارى کلیشه اى براى دلخوشى دستگاه حاکمه اجرا کنند. مروژک هم در داستان بى هویتى این آدم ها به خاستگاه به اصطلاح ابزورد نقب مى زند، و البته در این رجعت خالى از تجربه زندگى شخصى و تکنیک هاى رایج خاص ادبیات اروپاى شرقى _ گروتسک- نیست، بلکه این وضعیت به شکل ناخودآگاه یا خودآگاه در همجوارى افرادى مانند یونسکو و آرابال از تشابهاتى خاص برخوردار مى شود و این تشابه نیز عامل پیوند و دلالت بر تفکر غالب درباره مسائل اروپاى پس از جنگ است. هر چند این تفکر در اروپاى شرقى رنگ و جلاى دگرگونه اى دارد براى آنکه تجربه این افراد در نظام هاى دیکتاتورى پرولتاریا سرنوشت دگرگونه اى را نسبت به نظام هاى کاپیتالیستى و لیبرال اروپاى غربى داشته اند. مهم تر اینکه مروژک با شاخک هاى حسى به منتهاالیه خودآگاهى از مسائل حاد بشرى مى رسد، و با روحى لطیف و نکته سنج به نقادى آن مسائل مى پردازد. این نگاه نیز از همان آثار اولیه بستر مناسب را براى طى یک دوره متکامل براى نشر حقایقى از زندگى نظام هاى مدرن فراهم مى سازد.

شاید دخل و تصرف سروری نژاد به تند شدن اجرا و جمع و جور شدن ماجراها کمک کرده باشد اما هنوز هم احساس می شود بیان آن روایتها و خطابه ها می تواند بستر واقعی تر و تلخ تر و بارورمندانه تر اثر را رقم بزند. یعنی کم کردن از محتوا از ارزش اجرایی اثر کمی کاسته است، و البته این نگاه فرم گرایانه امروزی رایج تر است اما گاهی نسبت های درست با یک متن می تواند گویای مطلبی باشد که مقصد نهایی نویسنده است!

 

سبک و شیوه اجرا

در اجرا باید این وضعیت ایزورد مترادف با گروتسک و طنز سیاه باشد و در آن باید چیزی بین کمدی و تراژدی شکل بگیرد. سروری نژاد در وجه کمیک موفق است اما در وجه تراژدی شاید باز هم به دلیل همان افراط موجود در وجه کمیک، غفلت کرده و چون تعادل و بالانسی برقرار نشده، نتوانسته اجرایش را به طور دقیق تر سروسامان بدهد. البته که او در اجرای سال 88 تا آنجایی که به خاطر دارم و درباره اش نوشته ام در ارائه بستر واقعی موفق تر از اجرای فعلی است، و متوجه این دو گانگی فضا بوده و کارش را بهتر از اجرای مردی به نام اوهه به صحنه آورده است.

شرایط موجود در این وضعیت به خودی خود کمدی هست و حالا بهتر است که در آن یک تراژدی نیز وجود داشته باشد و در القای فضای کلی موثر باشد، باید که در آن واقعیت ملموس و قابل اعتنایی شکل بگیرد. این در باز و بلبشوی آمد و شدی آدمها و تهدید یک خانواده از همه سو تا قربانی شدن پدر خانواده خود زمینه ساز یک کمدی است اما از یک سو تشدید ترس و از سوی دیگر غالب شدن ماتم و اندوه به دلیل قربانی شدن اوهه می تواند ترازمندی ممکن را وارد اجرا کند.

در اجرای 88 سروری نژاد از مقولۀ گروتسک غفلت کرده بود و در اجرای فعلی نیز این غفلت تقریبا در نیمی از اجرا مشهود است اما از نیمه دوم و پس از کابوسهای اوهه که در خواب نیز همه چیز تحت سیطرۀ این حضور مزاحم ببر قرار می گیرد، ما با نوعی گروتسک مواجه خواهیم شد. حضور مرد شکارچی این قضیه را تشدید می کند اما در اجرای فعلی از آن اندوه تراژیک هنوز غافل مانده است. در این اجرا، کمدی چیره می شود و این خود دلیلی است برای آن غفلتی که باید در قربانی شدن اوهه و برهم ریختن خانواده تبدیل به امری رنجور و اندوهگین شود. یعنی در اتکای به تراژدی است که این نمایش سروسامان بهتری می یابد. هم اکنون کمدی غالب بر تراژدی است و در ایجاد تعادل بین این دو گونه نمایشی است که اجرا نمود عینی تر و کاملتری را خواهد یافت.

 

بازیگری

در این نمایش دو بازیگر هستند که در برنامه های کودک تلویزیون خوش درخشیده اند و زیباتر اینکه در اینجا هم در اختیار کارگردان بوده اند که بی ادعا همچنان تاکیدی بر قدرت بازی شان شده باشد. علی فروتن می داند که پیوتر اوهه یک قربانی است و جایی برای دست و پا زدن هم نیست، باید که در این بازی نوعی بلاهت درونی آمیزه همه رفتارهایش بشود و از سوی دیگر سادگی و مظلومیتی نیز چاشنی رفتارهایش بشود و نتیجه آنکه او دل کنده از همه چیز به سوی مرگ می شتابد. حمید گلی هم در نقش مدیر سیرک با شتاب و انرژی بیرونی بازی اش را ترسیم می کند که درواقع مدیر سیرک بودنش به شکل بارزی نمود عینی بیابد و حضورش ملموس­تر شود.

بقیه بازیگران هم بیشتر از آنکه بتوانند یک تیپ- شخصیت ارائه کنند، درگیر ارائه یک تیپ هستند و شاید همین خود زمینه ساز یک نمایش کمدی است، در حالیکه ما در اینجا بیشتر باید دچار فرآیند دوگانه ای باشیم. البته بازیگرانی که نقش اعضای خانواده را بازی می کنند، باید فراتر از یک تیپ به دنبال بیان یک شخصیت باشند که در آن یک روال غیر عادی روابط آنها  را از هم می گسلد و همین گسست عامل یک بنیان تراژیک خواهد بود. یعنی دور شدن اعضای خانواده از پدر و مرد خانواده نوعی شقاوت و بی رحمی را به همراه خواهد داشت. بقیه افراد نیز در هجمۀ کمیک و در عین حال شکنجه ورزانه بر این گسست دامن خواهند زد. به عبارت ساده تر، شقاوت اعضای خانواده وجه تراژیک و حضور مزاحمان وجه گروتسک (طنز توام با ترس و هولناکی) را تقویت خواهند کرد.

 

دیگر عناصر

طراحی صحنه (سارا پژمان فر) در اینجا شکل فانتزی دارد و هدف این هست که یک خانه را که باید امن باشد برای نگهداری یک خانواده، نشان دهد و در این خانه، از هر منفذش آدمهایی می آیند و می روند و هیچ دروپیکری هم برای این وضعیت قابل تصور نیست. فقط یک ببر از لوله به حمام آمده و باور این قضیه مبنای غیرواقعی دارد و مثل یک کابوس می ماند و همان بهتر که زمینه این باور چیدمانی از عناصر فانتزی است و بخشی از این قضیه در طراحی فانتزی رقم می خورد... اما بخش مرتبط با طراحی لباس (نرگس روشن) شاید افراطی باشد و چندان فانتزی بودنش پژواک یک واقعیت ممکن نباشد... شاید دسته سیرک با آن لباس های زرقی برقی باورشان راحت باشد اما بقیه مردمان عادی یک شهرند بنابراین باید که در ظاهر امر به واقعیت نظر بیندازند و علاوه بر لباس، چهره پردازی (سمیه فراهانی) این افراد هم باید بیشتر جلوۀ واقعی داشته باشد چون در نهایت همه چیز در یک بستر واقعی ممکن می شود با آنکه نشانه های دیگر همان جلوۀ فانتزی و بیان تمثیلی را به دنبال دارند.

اما موسیقی فضاساز هست چون هم دلالت بر فانتزی و کابوس وارگی همه چیز می کند و هم بستر یک واقعیت را ارائه می کند. به هر تقدیر اینها گروه سیرک و سرگرمی هستند که این تجاوز به حریم و فروپاشی خانواده را به بازی و سرگرمی گرفته اند و همین خود عامل نفوذی شدن را برجسته تر می سازد. همچنین ترانه ها و آوازخوانی ها مرتبط با کلیت اجراست و بخش هایی از متن اصلی در تبدیل به ترانه چنین بستر نمایشی و موزیکال را تقویت و پیوست کل کار می کند.

 

جمع بندی

بهرام سروری نژاد متن در خور تاملی را برای کار کردن گزینش کرده که در دنیای مدرن همواره تهدیدهایی هست که روابط انسانی و در اینا موکدا روابط خانوادگی را تحت الشعاع قرار می دهد که نوعی فروپاشی عامدانه هست. ای کاش ما در ایران متوجه این دوگانگی و تلفیق گونه های تراژدی و کمدی در اکثر متون مدرن باشیم و از پس القای این دوگانگی برآییم. این تعادل و بالانس خود هنری است که هوشمندی و درایت ویژه ای در درک و ارائه هر دو گونه متفاوت می خواهد. کارگردان حقیقی نیز همچون زندگی که دو سویه و ساحت اندوه و شادابی را دربرگرفته، در رمزگشایی از حقایق زندگی این دو را در کنار هم نمایان می کند.

عکس:سارا ثقفی،سایت تیوال




مطالب مرتبط

نقدی بر نمایش «فردریک» نوشته اریک امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی

بازی رو به پیش عشق و سیاست
نقدی بر نمایش «فردریک» نوشته اریک امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی

بازی رو به پیش عشق و سیاست

رضا آشفته: نمایش «فردریک» نوشته امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی که آذر و دی در سالن اصلی تئاتر شهر میزبان مخاطبان است، درباره تئاتر و به شیوه پسامدرن است که در آن زندگی یک بازیگر قرن نوزدهم فرانسه ...

|

نظرات کاربران