حامد نصرآبادی در گفتوگو با ایران تئاتر از تازهترین اجراهایش میگوید
از فستیوال نوروزی در پاریس تا دو فنجان قهوه با ملکالشعرای پانتومیم
حامد نصرآبادیان هنرمند و مدرس تئاتر در گفتو با ایران تئاتر از تازهترین اجراهای خود در شهر پاریس در چند بخش نمایشگاه عکاسی و پانتومیم میگوید.
نصرآبادیان هنرمند شناخته شده پانتومیم و تئاتر فیزیکال که دارای مدرک «میمو دراما» از کالج هنر کانادا و کورئوگرافی از کالج ارمنستان است، طی سالهای اخیر علاوه بر اجراهای متعدد تئاتری در داخل و خارج کشور، تدریس واحدهای تخصصی بازیگری از جمله حرکت، بدن، پانتومیم و تربیت حس را نیز در مراکز آموزشی متعددی بر عهده داشته است. نصرآبادیان تازهترین اجراهای خود را به دعوت انجمن بم فرانسه برای حضور در فستیوال نوروزی ایرانیان صورت داد و آنچه او در این رویداد هنری ارائه کرده موضوع گفتوگویی با این هنرمند است که در ادامه میخوانید.
طبق اعلام قبلی شما برنامههایی را در سه بخش در فستیوال نوروزی ایرانیان در پاریس داشتید. در مورد این برنامهها بگویید و اینکه اجراها به چه شکل و در چه قالبهایی بود.
اواخر اسفندماه بود که به دعوت دبیر فستیوال نوروزی ایرانیان مقیم اروپا برای اجرای سه پروژه به شکل موازی راهی پاریس شدم. این پروژههای سه گانه مشتمل بر برگزاری یک نمایشگاه عکس با عنوان «ایران»، اجرای پرفورمنس و دیگر برگزاری کارگاهی با محوریت آموزش حرکات موزون در بخش حرکات آیینی یا فولکلور بود. در بخش نمایشگاه 26 قطعه عکس از ابنیه تاریخی و معماری ایران از شهرهایی چون تبریز، شیراز، اصفهان، کرمان، خرم آباد و دیگر شهرها را در ابعاد 40 در 60 سانتیمتر در قالب رنگی و سیاه و سفید ارائه کردم که مورد استقبال قرار گرفت و به سبب همزمانی حادثه سیل در استانهای کشور تمامی عواید فروش این نمایشگاه را به هموطنان عزیز خطه لرستان تقدیم کردم. در بخش پرفورمنس هم اجرایی با نام «نغمههای صلح» را داشتم که برگفته از یک ملودی ایرانی است. اما به دلیل اینکه در همین زمان هموطنان عزیزم در اثر حادثه سیل اخیر در بحران بودند، از برگزاری بخش کارگاهی که بنا بود به حرکات ریتمیک یا حرکات آیینی و ایجاد موسیقی محلی با رنگهای شاد اختصاص داشته باشد، صرفنظر کردم و آن را به زمانی موکول کردم که خود هم از نظر روحی آرامش لازم برای برگزاری این کارگاه را داشته باشم.
اما در مجموع بر اساس نظرات حضار و شرکت کنندگان امسال فستیوال پربارتر از گذشته برگزار شد که از بخشهای جالب توجه در این دوره باید به برگزاری نمایشگاه البسه تاریخی خطه کردستان، همچنین اجراهای موسیقی از جمله تار و سه تار نوازی اشاره کنم. اساساً اینکه چنین رویدادی در قلب اروپا میافتد سبب میشود تا ایرانیان ساکن اروپا کمتر احساس غربت کنند؛ علاوه بر این برای برگزارکنندگان این رویداد هم بسیار حائز اهمیت است که از این طریق با فرهنگ و هنر ایران بیش از پیش آشنایی پیدا میکنند. شخصاً از اینکه در این فستیوال حضور داشتم خرسندم و چنانچه فرصت دیگری دست دهد در دورههای آینده این رویداد هم حضور خواهم داشت.
در خصوص ویژگیهای فستیوال نوروزی ایرانیان و رویکردهایی که دنبال میکند، برایمان بگویید.
فستیوال نوروزی ایرانیان امسال برای یازدهمین دوره و به همت انجمن بم فرانسه برگزار شد. رویکردی که دبیر فستیوال در این سالها داشته آشتی بیشتر ایرانیهای مقیم اروپا و به ویژه فرانسه با آداب و رسوم و فرهنگ و هنر ایران و به عبارتی گم نشدن در آن دیار است. به قول سیدعلی صالحی شاعر بزرگ و نازنین ایرانی که در یکی از اشعارش میگوید « من راه خود را گم کردهام»؛ انگار این فستیوال هم تلاش دارد تا ایرانیان آن دیار راه خانه خود را گم نکنند و دلشان همچنان برای وطن بتپد؛ کما اینکه آنها انگار بیشتر دلتنگ و قدردان این سرزمین هستند.
شما همچنین از احتمال اجرای قطعه ای به مناسبت سالروز تولد مارسل مارسو در زمان حضورتان در پاریس خبر داده بودید. آیا این اجرا صورت گرفت؟
به محض رسیدن به پاریس و در سپیده دم اولین روز حضورم در این شهر برای ادای احترام به مارسل مارسو راهی پرلاشز شدم. پرلاشز با مساحتی حدود 43 هکتار یکی از بزرگترین گورستانهای جهان است و آرامشی توصیف نشدنی بر این مکان حکمفرماست. شاید هر کسی فرانسه را با یک نماد خاص مثل ایفل، سن، مولن روژ و شانزه لیزه میشناسد؛ اما شخصاً فرانسه را با مارسل مارسو میشناسم و به همین دلیل در بدو ورود به این شهر برای ادای احترام به بزرگترین هنرمند پانتومیم جهان به آرامگاه او رفتم. در روز 22 مارس همزمان با سالروز تولد این هنرمندبه اجرای نمایشی پرداختم به اسم «دو فنجان چای» که مورد استقبال هواداران و هنرمندان پانتومیم پاریس قرار گرفت. این نمایش برگرفته از یک قصه از زندگی خودم بود؛ یعنی روزهایی که در سالهای دور به علت علاقه وافر به مارسل مارسو پولهایم را در قلکی میریختم تا بتوانم در کلاسهای او حضور پیدا کنم .اما متاسفانه این قلک هیچوقت به موقع پر نمیشود من زمانی موفق به دیدار با او میشوم که او دیگر در قید حیات نیست و زیر زمین خفته است. به همین دلیل است که در این نمایش با دو فنجان چای به دیدار او میروم یکی برای او یعنی «مستر بیپ» و یکی هم برای «مستر تیپ» که به عنوان نام هنریام برگزیدهام. «مستر تیپ» شخصیتی است که از چند ماه پیش و برپایه تیپ سازی های بازیگری پانتومیم برایم شکل گرفته که نوعی همجواری و نزدیکی با شخصیت تئاتری مارسل مارسو یعنی «مستر بیپ» را هم تداعی میکند. به هر ترتیب این اجرا مورد استقابل قرار گرفت و از این بابت خیلی خوشحال هستم که اجرای من همراه با نشانه ای از سرزمینم ایران یعنی یک قطعه پارچه قلمکار اصفهان شکل گرفت.
هنر پانتومیم و به طور کلی هنرهای اجرایی تا چه اندازه به زمینههای فرهنگی متکی است و شما شخصاً در آثارتان چقدر به این زمینهها توجه دارید.
فرهنگشناختی یکی از عناصر مهم اجرای یک نمایش است؛ چرا که پیش از هرچیز یک اثر هنری باید بتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند. برای مثال اگر هنرمندی بخواهد آثار شکسپیر را در آمریکا اجرا کند، حتماً یک مربی «بریتیش اکسنت» هم در زمینه گفتار و هم رفتار را در کنار خود خواهد داشت. اما در کشور خودمان تا چه اندازه به این دست نکات توجه داریم و درواقع آثار شکسپیر را تا چه اندازه با لحن و لهجه و آوای زبان مبدأ آنها اجرا میکنیم. امیدواریم از این پس به این مهم بیشتر توجه شود؛ چرا که ما در چنین مواردی نماینده یک کشور هستیم برای اجرای اثری متفاوت با فرهنگ خودمان. شخصاً در تمامی آثارم تلاش دارم تا این نگرش لحاظ شود. به عنوان مثال اگر قصد دارم اجرای اثری برای مردمان هند داشته باشم باید این را در نظر داشته باشم که مخاطب من دیگر یک فارسی زبان نیست و لازم است با مطالعه بیشتر با ریشههای فرهنگی او بیشتر آشنا شوم و محتوای فرهنگی اثر خودم را به عنوان یک هنرمند ایرانی با فرهنگ مخاطبم بیامیزم.
هنر پانتومیم و نمایشهای بی کلام امروز در جهان در چه موقعیتی قرار دارد و تا چه اندازه دنبال میشود؟ ظاهراً در کشور ما توجه به این شیوه اجرای نمایش تا اندازه ای کمرنگ تر از گذشته است.
پانتومیم هنری بدون مرز است و محدود به زمان و مکان خاصی نیست. پانتومیم از دیدگاه مارسل مارسو ملک الشعرای سکوت جهان هنر وهم و تخیل و پندار است و ریشه بازیگری انگار از پانتومیم است که سرچشمه میگیرد. در پانتومیم ما باید خیال کنیم؛ یعنی همان اتفاقی که در بازیگری رخ میدهد. ما در بازیگری باید خیال کنیم و انگار تمرین این تخیل در هنر پانتومیم است که صورت میگیرد. پانتومیم در جهان جایگاه خاص و ویژه ای دارد. در کارناوالهای بزرگ اروپا روزی را به نام روز دلقک یا کلاون دارند که شهروندان شهرهای مختلف اروپا در این روز لباس دلقک میپوشند و به این شکل از دلقک محله و شهرشان تشکر میکنند که یک سال آنها را خندانده است. ولی متاسفانه ما در زبان محاوره ای خودمان هم از دلقک به عنوان سخیفترین شخصیت نام میبریم. در بازیگری پانتومیم ما ژانرهای مختلفی داریم که متاسفانه هیچکدام از این ژانرها در ایران اجرا نمیشود. حتی گاهی بزرگان تئاتر ما دچار این اشتباه میشوند که هنرمند پانتومیم تنها کسی است که دستکش سفید میپوشد و صورتش را به رنگ سفید در میآورد. اما پانتومیم هنر ذهن و متافیزیکی است که در ادامه به فیزیک تبدیل میشود. متاسفانه در کشور ما وقفه ای در اجرای پانتومیم افتاد و امیدوارم این بازگشت دوباره اتفاق بیفتد و ما دوباره شاهد فستیوالهای ملی و بین المللی پانتومیم باشیم.