دکتر ابوالقاسم جنتی عطائی نام نیک را برگزید
در «بنیاد نمایش در ایران» با چه روبهروئیم؟
ایران تئاتر: بهروز غریبپور در مقاله ای که در آخرین شماره نشریه دیجیتالی «ویکی تئاتر » * منتشر شده است به بررسی کتاب «بنیاد نمایش در ایران» نوشته دکتر جنتی عطایی پرداخته است . در ادامه متن کامل این مقاله را بخوانید .
کتابِ «بنیاد نمایش در ایران»، با نگاهی به نمایش ایرانی در ایران باستان، آغاز میشود و آنچه "مجید رضوانی"، در نوشته ارزشمندش "پیدایشِ رقص و نمایش در ایران"، با آوردنِ شواهدی در مورد آیینها و مراسم و مناسک ایران و نقلقولهایی از مردمشناسان و تاریخنویسان، مستند کرده بود، دکتر جنتی عطائی هم با ارائه اسنادی معتبر و نقلقولهایی از علامه قزوینی، محمدعلی فروغی، استاد سعید نفیسی، ملکالشعراء بهار، خانبابا بیانی، نیما یوشیج، دکتر خانلری، رشید یاسمی و مستشرقین و جهانگردان و سفرای غربی در ایران، تکمیل میکند تا بطلان این نظریه که نمایش از غرب به ایران وارد شده را اثبات کند.
گروهی معتقدند که نمایش مانند اغلب علوم و فنون، از یویانیهاست و ایران، سوریه، کلده و هندوستان نیز مانند سایر ممالک، از منبعِ فیضِ آن مهد، سیراب شدهاند. اسنادِ مورد مطالعه این عده از مستشرقین، یادداشتهای مورخانِ غربی است که اصولا به شرق نیامدهاند ... البته منکرِ نفوذِ تمدنِ یونانی نیستیم، ولی معتقدیم که بهعلتِ مغلطه بعضی از نویسندگان و مورخان، نفوذ معنوی ایران در یونان، از نظرها مخفی شده است و مردم از تاثیر عظیم و عمیقِ تمدنِ عالیِ ما در عقاید، روحیات و تشکیلات سیاسی و اجتماعی یونان، غافل ماندهاند ... اگر تمدنِ ما بالاتر از تمدنِ یونان نبود، هرگز اشیل (Eschyle)، پدرِ تراژدینویسی یونان، برای انتقاد از ایرانیگریِ مردمِ یونان، نمایشنامه معروف «ایرانیان» را در ذم ایرانیان، بهوجود نمیآورد (اجرای نمایش ایرانیان که مضمونش به تصویر کشیدنِ شکست و هزیمتِ سپاهِ ایران است، آنچنان تماشاگران یونانی را منقلب کرده، موجب شیون و زاریِ آنان شد که حکومتِ آتن ادامه اجرای آنرا متوقف کرد. و این اقدام، اولین سانسور در تاریخ تئاتر جهان است. مردمِ پیروز، از شکستِ مردمانِ شکستخورده مویه میکردند). میخواهم بگویم که جنتی عطائی در عینحال که خودباخته نگاه غربی نیست، اما در سرتاسرِ کتابِ «بنیاد نمایش در ایران» هر جا که هنرمندانِ ایرانی در حوزهی نمایش، از غرب متاثر بودهاند، یا نتوانستهاند پدیده تئاتر را با الگوی غربی آن تطبیق دهند، شواهدی میآورد تا نشان بدهد که از تبارِ آنانی نیست که بگوید: هنر نزد ایرانیان و بس. برای نمونه و توجه دادن به انصاف او، به بخشی از نقدی "خانملک ساسانی" که جنتی عطائی در صفحه 62 کتاب، آورده، بسنده میکنم:
«شب دوشنبه، دهم ذیحجه 1331، باز هم در تئاتر ملی، پراکندگان را در یکجا گرد آورده بود، اما در تالارِ تئاتر حرکت غیرممکن بود و نشستن بر مردم مشکل شده بود و اگر یک نفر میخواست در وسطِ تئاتر حرکت بکند - خصوصا با عبا - صندلیها روی هم میریخت و اگر میخواست در ردیف خود بنشیند، بایست دیگران را از آن ردیف بیرون بکشد تا بتواند خود را در آنجا بگنجاند. وقتی تئاتر ختم شد و مردم برای خارج شدن هجوم آوردند، صندلی بود که از هر طرف به زمین میافتاد ... تماشاگران خود را در صحرای خونآلود بالکان تصور میکردند.
اگر فرانسه این "پیاس" دلپذیر است، برای آن کلمات قشنگ و کنایاتِ لطیفی است که "مولیهر" استعمال کرده، ولی همینکه به پارسی ترجمه شد، دیگر آن لطافت و شیرینی را پیدا نمیکند. مردم چنان تخمه و شیرینی، به حرص و عجله میخوردند که گویا هرگز غذا نخورده بودند، خصوصا ژاندارمها در تخمه شکستن، محشر میکردند. [تا سالهای 40 و 45، دو یا چند ژاندارم یا پاسبان، در سالن حضور داشتند تا مردم را بپایند که مثلا نظم را بههم نریزند!]
... اینقدر بیموقع و بیربط دست میزدند که آدم را خسته میکردند، گویا هنوز موقعِ دست زدن را نمیدانند. بهعلاوه جمعی از این مردم، از بس که در همه سال گریه کردهاند، نمیدانند چه خنده دارد و چه ندارد ...». (نمایش در تئاتر ملی - شمارهی 11 روزنامهی برق - نمایش گیج مولیر. خانملک (خانملک ساسانی
نکتهی دیگر اطلاعاتی است که در رابطه با گروهها و بنگاههای تئاتری ارائه میکند. در این اثر، فهرستِ بلندبالائی از نامِ اشخاص وجود دارد که جابهجا و بهمناسبتهای مختلف، پیش روی خواننده قرار میگیرد، که به چند مورد آن اشاره میکنم: «در دوره ناصری، عمادالسلطنه حسینقلی قاجار و شاهزاده حاجیمحمد طاهرمیرزا پیدا شدند که با تهیه و ترجمهی پیس، راه تحریر و تنظیم نمایشنامه را برای دیگران باز کردند». (صفحه 60)
«چند نفر از مردمانِ فاضل و نجیب که در اداراتِ دولتی هم حائزِ مشاغلِ عمده بودند و در میانِ ملت هم مقامی خاص و قبولی عام احراز کرده بودند، از آن حیثیت و شغل چشم پوشیده و در این طریق قدم گذاشتند. این گروه پیسهای خود را که بیشتر جنبه سیاسی داشت در باغهای بزرگ تهران، مانند پارک اتابک - محل سفارت شوروی امروز -، پارک ظلالسطان - محل وزارت فرهنگ - پارک امینالدوله، بهمعرض نمایش میگذاردند ...». (رشید یاسمی. ادبیات معاصر، صفحه 127)
«دیگر شرکتی به اسم تئاتر ملی بود که آقایان: سیدعبدالکریم محققالدوله، انتظامالسلطنه، میرزاهاشم بهنام، رضا آهی، سرهنگ احمد زند، اعظمالسلطان، حاجمیرزا زکیخان، حاجیمیرزا اسداالله شالفروش، سیدعلیخان نصر، محمود بهرامی، محمدعلی خان ملکی، عنایتالله شیبانی، مشارالسلطنه و ... کارمند آن بودند و محل این موسسه بالای چاپخانهی فاروس فعلی، واقع در لالهزار بود ...». (صفحه 61)
«مهمترین تالیفِ معروفِ محققالدوله، پیسِ تاریخیِ "جمشید" است. اینجا باید گفت که آقای ابوالحسن فروغی، دانشمندِ نامدار و شاعرِ کمنظیر، نخستین کسی است که درامی منظوم بر طبقِ قوانین و اصولِ صحیحِ درامنویسی بهنامِ "شیدوش و ناهید" سروده است. این آفریدگارِ نخستین درامِ منظومِ ایران، به نویسندگان راهی را نشان داد که تا کنون کلیه درامنویسانِ ما از این راه، نبوغِ خود را بهکار میبرند». (صفحه 62)
«هنرپیشگی از لحاظِ افکارِ عمومی، در ردیفِ "دلقکبازی" و "مقلدی" بهحساب میآمد و مردم به هنرپیشگان، به نظرِ تحقیر مینگریستند، صحنه نمایشِ ایران، به همین دلیل، برای عرضهی هنر، به هنرپیشگان خارجی و ارمنی سپرده شد. معروفترین این هنرپیشگان، از بانوان: پری آقابابااوف، سیرانوش، مادام قسطانیان و لرتا؛ و از آقایان: ارسنیان، مانولیان، ایلیان، وسکانیان اودیان، ارمنیان، طریان، هایک کاراکاش، قسطانیان، ماروتیان، یقیکیان و استپانیان بودند که اغلبِ آنها فارسی را با لهجهای غریب و شکسته تکلم میکردند و روی همین اصل، تکلمِ مخصوصی را بینِ هنرجویانِ ایرانی رایج کردند که هنوز هم اثراتِ آن در لهجه و طرزِ بیانِ بعضی از هنرپیشگانِ قدیمیِ تئاترِ ایران دیده میشود». (صفحهی 67)
دکتر جنتی عطائی پس از اینکه از شرکت "کمدی اخوان"، بهسرپرستی محمد ظهیرالدینی، یاد میکند؛ فهرستی از فعالان تئاتری ارائه میدهد که به درامنویسی روی آوردهاند و ما با نام اشخاصی همچون دکتر علیاکبر سیاسی (1369 -1274)، روبهرو میشویم که فقط بهعنوان روانشناس، سیاستمدار، موسس و رئیس دانشگاه تهران، از 1321 تا 1333 مشهور است، در حالیکه او با نوشتنِ «ماهپار یا یک قربانی دیگر» و «عشق و وطن»، به جمعِ درامنویسانِ ایران و حامیان تئاتر پیوست. از دیگر آثار و نامهای مهم اشارهی او به این فهرست است، که با تامل در عناوین هم میتوان تا حدود بسیاری به محتوای آثارِ صحنهای آن دوران پی برد:
حسن مقدم: جعفرخان از فرنگ آمده - ایرانیبازی.
سعید نفیسی: آخرین یادگار نادرشاه - قربانی یک دختر.
ذبیحالله بهروز: جیجک علیشاه - حکیمباشی - شاه ایران و بانوی ارمن - در راه مهر.
سلیمان حئیم: جوانِ بدمست - یوسف و زلیخا.
علینقی وزیری: اپرت گلرخ - خانم خوابند - تشک پَر قو - شوهر بدگمان - دائی کچل
ارباب افلاطون شاهرخ: لیلی و مجنون – بُتکده هندی - کاهنِ مصری - شبان تیره - ابومسلم خراسانی - سلیمان و بلقیس - امیرارسلان رومی.
میر سیفالدین کرمانشاهی: حُسن صورت یا حُسن سیرت - سم زندگانی [معلوم نیست که عنوان نمایشنامه "رسم زندگانی" است، یا "سم زندگانی". البته با توجه به شرایطِ روحی و آنچه که از این هنرمندِ خلاق میدانیم، "سم زندگانی" درست بهنظر میرسد و این عنوان در حروفچینی تغییر نکرده است].
صادق هدایت: پروین دختر ساسان - مازیار (با همکاری مجتبی مینوی) - افسانه آفرینش.
علیاصغر گرمسیری: سمنو - بارگاه ابلیس - اشک شیطان - الهه مصر - دلباختگان - محمدعلی بیگ - همه برای پول - انتقام ارواح - لج و لجبازی - دختر نابینا.
عبدالحسین نوشین: حبیب و مریم - زنِ وظیفه شناس - ترس از جریمه - پیرمرد پُرحرف و جوانِ عصبانی – ایدهآل یا سرگذشت.
در سال 1318 که سازمان پرورش افکار درست شد، بههمتِ سیدعلی نصر، دائره نمایشی در آن سازمان تاسیس گردید و آقایان: دکتر مهدی نامدار، بهرامی (منشیباشی)، عنایتالله شیبانی، احمد دهقان، فضلالله بایگان و رفیع حالتی دور هم جمع شدند و با همکاری آقایان عبدالحسین نوشین، علی دریابیگی و معزالدیوان فکری، مدرسهی تئاتری بهنام «هنرستان هنرپیشگی» گشودند. این مدرسه رسما در اردیبهشت ماه سال 1318 با برنامهی صحیح، که مواد علمی آن منطبق بر پروگرام کنسرواتوار Conservatoir D,art Dramatiqueپاریس بود، بهوجود آمد. در اولین دورهی این هنرستان، دوازده بانو و چهل نفر هنرجوی مرد، پذیرفته شدند». (صفحه 78)
به هر حال «بنیاد نمایش در ایران» ما را با گروههای نمایشی و عناصرِ فعالِ نمایش در ابتدای قرن چهاردهم شمسی روبهرو کرده و حجم زیادی از اطلاعات را در اختیار خواننده قرار داده و پس از آن به نقطهای میرسد که بگوید: «به 1320 رسیدیم، سالی که تئاتر مدرن در ایران پیدا شد». (صفحه 86) و این زمان است که راستهی لالهزار و شاهآباد دارای تماشاخانههای متنوع است و نمایشهای متفاوتی بر روی صحنه برده میشوند: ولپن (بن جانسون) - تاجر ونیزی (شکسپیر) - توپاز (مارسل پانیون) – مستنطق (پریستلی) - پرنده آبی (مترلینگ) و ... «جامعه باربد»ی هست که بههمتِ کلنل وزیری و اسماعیل مهرتاش پا گرفته و اپرتهای مختلفی را بهروی صحنه میبرد و تماشاخانهها در رقابتاند که از هر حیث، خواه از نظر متن، یا بازیگران قدر، یا دکورهای غافلگیرکننده و ... تماشاگرانِ دیگر سالنها را بقاپند. این نبرد تا آنجا پیش میرود که «تئاتر تهران» و احمد دهقان و «تئاتر فردوسی» و عبدالحسین نوشین، بهعنوان دو رقیب، امواجی از تماشاگران با ذهنیتهای سیاسی متضاد را برای دیدن آثارشان به خط میکنند.
و نکته آخر اینکه مولف متواضع «بنیاد نمایش در ایران»، فهرستی از نمایشنامههایی را که تا اسفند 1333 (مارس 1955)، بهزبان فارسی بهچاپ رسیدهاند، از صفحه 89 تا 123، به کتابش اضافه کرده است تا چیزی از قلم نیفتاده باشد. روحش شاد.
* دو هفته نامه دیجیتالی ویکی تئاتر را از اینجا دریافت کنید .