در حال بارگذاری ...
یک یادآوری با نگاهی به نمایشنامه «دو متر در دو متر جنگ»

تجربه زیستی جنگ

ایران تئاتر-ارمغان بهداروند: بازتاب آثار وضعی «جنگ» در متون ادبی مقارن با رویداد آغاز می‌شود و تا نسل‌های بعد ادامه پیدا می‌کند و در هر دوره، آینه‌وار؛ گزارشی از زمان تولید است که عمیقاً با روزگار خود انطباق دارد.

بدیهی است هر چه قدر از دوره جنگ دورتر می‌شویم؛ مکانیسم تولید متون از گزارش‌گونگی و تهییج به جامعه‌شناسی جنگ و سوگیری‌های انسانی پوست‌اندازی می‌کند.

 آرمان‌خواهی و قهرمان‌آفرینیِ آثار دوره نخست همان قدر قابل اعتنا و ارجمند است که تقابل‌ها و تعارض‌های متاخر. در واقع این خاصیت آینه‌گی هنر است که با ابراز و اظهار نسل‌ها و پردازش رویدادها به زعم خویش؛ خودآگاه و ناخودآگاه به تدوین و تولید استنادهای تاریخی می‌کوشد. «تئاتر» نیز هم چون دیگر هنرها در مواجهه‌ی با تعرّض سرزمینی و اِشغال خاک وطن؛ تکلیفِ شهروندی خود را مقطع به مقطع از ترغیب و توجیه، قداست‌بخشی، ستایش‌‌انگیزی، ترمیم روانی، امیدآفرینی، عوارض‌نمایی و در نهایت انتقاد از سرنوشت بازماندگان و اعتراض به چرایی جنگ ابراز داشته است که حاصل این تفکر؛ تولید متون و آثاری نمایشی است که بسیاری از آن‌ها در خاطر مخاطبان تئاتر امروز، بی‌زوال است. از جمله نویسندگانی که نامی گره‌خورده به تئاتر جنگ دارد؛ «حمید آذرنگ» می‌باشد. درک مستقیم جنگ و ماندگاری آلام و ابتلائات آن و تعلّقات روحی‌روانی آذرنگ در تالیف نمایشنامه‌هایی هم چون روزی‌روزگاری آبادان، خنکای ختم خاطره، دو لیتر در دو لیتر صلح، هتلی‌ها، ترن به خوبی قابل مطالعه است. آذرنگ بیش از هر چیز به طرح ناپیداهای جنگ و نشانه‌شناختی‌های هنری آن و بازتعریف آدم‌هایی پرداخته است که تجربه‌های زیستی مستقیمی در آن داشته‌اند.

نمایشنامه‌ «دو متر در دو متر جنگ» متولدِ مداومتِ جنگ در سالیان پس از جنگ است. در این متن، مولف با احضار آدم‌هایی که روزی در خاکریزهای مقابل، یکدیگر را دشمن می‌دانستند، گفتگوآفرینی می‌کند و با انتشار مویرگی طنز در مواجهات طرفین جنگ، به ارزش خاک و شرف دفاع از میهن تاکید می‌کند. آذرنگ در این نمایشنامه هیچ موقعیت جغرافیایی را طرح نمی‌کند و با سرباز و فرمانده خطاب کردن شخصیت‌ها، مشمولیت بیشتری به اندیشه‌ خود می‌دهد. این نمایشنامه در سال 1385 توسط نیما دهقان به صحنه رفته است و بازخوانی آن به خصوص در سالروز آغاز جنگ تحمیلی لطفی دیگر خواهد داشت:

فرمانده 2: پسرم، حالا برای خودش مردی شده

سرباز 1: من سوخته بودم. یه مشت خاک سیاه

فرمانده1: داره یادم میاد. زنم، مادربچه‌هام

فرمانده2: دخترم تا زبون باز کرد راهی شدم

سرباز 1: این جامو بوسید

سرباز 2: فقط همون یه جات نسوخته بود

سرباز 1: مادرم! مادرم! یعنی هنوز زنده هست؟

[سکوت زمان می‌گذرد.]




نظرات کاربران