در حال بارگذاری ...
نقدی بر نمایش «پایان پیشخدمت» به کارگردانی محمد خوش‌خلق

فرم پررنگ‌تر از محتوا

ایران تئاتر- سید جواد اشکذری: تئاتر «پایان پیش‌خدمت» به‌کارگردانی محمد خوش‌خلق از آثار جدیدی است که بعد از مدتی طولانی در تئاتر کرونازده مشهد روی صحنه رفته است.

جوان هنرمند در حالی به سمت نمایشنامه‌های کوتاه از «دیوید آیوز»، نمایشنامه‌نویس معاصر آمریکایی می‌رود که تئاتر‌هایی چون «شبی به بلندای پرواز»، «موش مردگی»، «کالیپسو»، «با مسئولیت محدود»، «دو مرغابی در مه» و «هذیان دونفره» را در کارنامه کارگردانی خود دارد. او که در بیشتر آثارش به فرم بیشتر از محتوا اهمیت قائل است، در «پایان پیش‌خدمت» -نسبت به آثار دیگرش- گامی رو به جلو از لحاظ شیوه کارگردانی با تأکید بر طراحی صحنه برمی‌دارد و متنی از نویسنده‌ای انتخاب می‌کند که هیچ اعتقادی به درام در نوشته‌هایش ندارد. مانند دیگر آثار او «محاکمه اسپینوزا»، «پنج نمایش‌نامه»، «زمان می‌گذرد»، «همه چیز در زمان»، «این منم دگا»، «حرف حرف حرف» و ...

دوم: «پایان پیش‌خدمت» برداشتی دراماتورژی شده از کتاب «5 نمایشنامه» از «دیوید آیوز»، است که دو سال پیش در ایران منتشر شد. در این کتاب پنج نمایشنامه کوتاه «مهم نیست!»، «پیش‌تر از این‌ها»، «دورتر از این‌جا»، «فیلادلفیا» و «روایت‌هایی از مرگ تروتسکی» از این نویسنده 72 ساله اهل شیکاگو به چاپ رسید که تلاش دارد در آن‌ها با الهام از نُت‌ها و ریتم موسیقایی، به بیانی ظریف و طنازانه برسد که همین دلیل سبب می‌شود او در آثار کوتاهش کمتر به داستان‌گویی توجه داشته باشد.

سوم: محمد خوش‌خلق از این مجموعه نمایشنامه، سه متن کوتاه «مهم نیست!»، «فیلادلفیا» و «روایت‌هایی از مرگ تروتسکی» را با محوریت شخصیت پیشخدمت از نمایشنامه دوم(فیلادلفیا) انتخاب و به‌عنوان یک اثر تئاتری یک پرده‌ای با نام مستقلِ «پایان پیشخدمت» کارگردانی می‌کند. پیشخدمت (پریا هروی) نکته اتکای نمایش خوش‌خلق می‌شود. با زنگوله‌ای بر دست نمایش را آغاز می‌کند و جایی به‌عنوان راوی، گاهی به‌عنوان نقش مکمل، گاهی به‌عنوان کارگردان و پیش‌برنده و نیز گاهی هم به‌عنوان شخصیت پیشخدمت، صحنه را به دست می‌گیرد و در پایان هم مانند آغاز، به پایان می‌رسد و کودکی با همان زنگوله متولد می‌شود که آینده ظهور یک پیشخدمت دیگر در بستر جامعه پر از آبستن حوادث تلخ و 90 سال پیش اروپاست.

چهارم: «پایان پیش‌خدمت» با داستان اول، «مهم نیست!» شروع می‌شود که به ارتباط دو آدم به نام‌های «بیل» و «پتی» می‌پردازد. اما در «فیلادلفیا» اتفاق از کافه به رستوران پرتاب می‌شود و مخاطب به برخورد ال(حمید‌رضا افروز) و مارک(محمد‌رضا علوی)، دو دوست قدیمی –یکی خشن و یکی آرام- می‌پردازد که با همه اختلاف نظرشان، نگاهشان به پیشخدمت یکسان است. اما فضای سوم نمایشنامه، خانه آقای تروتسکی(محمد جهانپا) و همسرش(سارا کشمیری) است در یک موقعیت کاملا متفاوت.

ما در چند ساعت مانده به مرگ روایت‌هایی از تروتسکی می‌شنویم برای همسرش و رامون. همان‌طور که از داستان‌های یک‌خطی نمایشنامه‌های کوتاه این نویسنده معاصر آمریکایی برمی‌آید، آن‌ها در سه موقعیت متفاوت و در اوج بی‌ارتباطی، به دنبال ارتباط با همدیگر هستند و همین موضوع باعث بی‌داستانی و نداشتن یک خط منسجم روایت در داستان متن‌های آیوز شده است. به‌نوعی، ایوز در نگارش آثارش، به نتیجه برخورد دو آدم در یک موقعیت و خلق آن لحظه می‌اندیشد و شاید به همین دلیل است که همان‌طور که او را «استاد بزرگ فرم کوتاه» می‌دانند، در نوشته‌هایش به فرم توجه بیشتری دارد تا محتوا و روایت داستانی. دقیقا همان چیزی را که به‌عنوان متن در «پایان پیشخدمت» می‌شنویم.

هر کدام از نمایشنامه‌های غیردراماتیک نویسنده سردرگمی را ایجاد می‌کند. اما با توجه به اینکه خوش‌خلق سه نمایشنامه را به انتخاب خود که از لحاظ محتوا و شخصیت‌ها و نیز فضا، هیچ ارتباطی با هم ندارد، کنار هم قرار داده است و با اینکه اپیزود هم نیستند و حتی برخورد اپیزودیک هم با آن‌ها نمی‌شود، سبب سردرگمی محتوای نمایش می‌گردد. سه نمایش کوتاه که با شخصیت پیشخدمت به‌هم وصل شده‌اند و هیچ ارتباط دیگری با هم ندارند. به عبارتی نمایش در بین یک اثر ایپزودیک یا نمایشی بلند با اثری با سه داستان کوتاه مستقل بلاتکلیف است و این بلاتکلیفی را به مخاطب خود هم منتقل می‌کند و از آنچه می‌خواهد بگوید، آن‌قدر دچار پیچیدگی محتوایی می‌شود که به بیراه می‌رود و تقلای مخاطب برای رسیدن به محتوای نمایش، گاهی از طریق کاراکتر به روایت و گاهی از طریق داستان به سمت شخصیت‌ها، به‌خوبی می‌توان شاهد بود و شیوه کارگردانی، در تشدید این پیچیدگی نقش دارد تا جایی که فقط چند دیالوگ زیبا در ذهن مخاطب می‌ماند و چند مفهوم ضد استثمارگری.

پنجم: خوش‌خلق شیوه کارگردانی خود را بر اساس طراحی صحنه استوار می‌کند و آن‌چنان در قاب و تصویر و فرم‌گرایی فرو می‌رود که محتوای نمایش به چند مفهوم خلاصه می‌گردد. به‌نوعی کارگردان هم مانند نویسنده تأکید دارد که با بازی کلمات نویسنده همراه شود و با تکرار حرکت بازیگران اعتراض نهفته در متن را به مخاطبش ارائه دهد و این موضوع سبب می‌شود که اثر گاهی به سمت شعار و گاهی هم به واژه‌های زیبای شاعرانه نزدیک شود و کمتر دیالوگ بشنویم. به‌خصوص در نمایشنامه سوم که با شعار: «حق با طبقه کارگر است و این طغیان طبقه کارگر در برابر استثمارگران باید ادامه یابد، برای همیشه.» یا به‌طور مثال از واژه‌های زیبای شاعرانه می‌توان به «حتی یک قاتل هم می‌تونه گل بکاره» اشاره کرد. کارگردان تلاش دارد که اگر در صحنه‌ای دیالوگ رئالیسم هم قرار است صورت گیرد، به شکل مفهومی به تماشاگر ارائه گردد. مانند تکثیر بیل و پتی به بیل‌ها و پتی‌های مختلف که از خلاقیت‌های منحصربه‌فرد کارگردان هم به‌شمار می‌آید و به‌خوبی نمایانگر اروپای به‌هم ریخته و آشفته آن زمان است. همچنین تبر کوهنوردی در سر آقای تروتسکی با اینکه انتزاعی است ولی به‌شدت برای مخاطب باورپذیر است. قراردادن مخاطب بین مرگ و زندگی تروتسکی با قطع نور و نوع بازی بازیگر آن هم، از دیگر ویژگی‌های کارگردانی به شمار می‌آید.

ششم: طراحی مفهومی صحنه از ویژگی‌های «پایان پیش‌خدمت» به شمار می‌آید که در صحنه نمایشنامه اول و تا حدودی دوم بکر است، اما میزانسن‌ها در صحنه سوم به تکرار می‌رسد و دیگر جذابیت‌های دقایق ابتدایی نمایش را برای تماشاگر ندارد. در هر 3 نمایشنامه کوتاه، روابط انسانی در موقعیت‌های یکسان با طنزی هوشمندانه و شیطنت‌آمیز به نمایش گذاشته می‌شود و آن‌قدر تکرار می‌گردد که دچار مفاهیم عمیق شود. این تکرار عنصری مهم در متن، در شیوه کارگردانی محمد خوش‌خلق معنای کامل‌تری پیدا می‌کند. او با طراحی‌صحنه که از سطح شیب‌دار استفاده کرده، سقوط جامعه استعمارزده غربی را در قرن19 میلادی و تکثر آدم‌ها و چرخش آن‌ها در دوری باطل، اعتراض نهفته در اندیشه‌های نویسنده را پررنگ‌تر نشان می‌دهد و تلاش می‌کند پرسش‌های فراوانی ایجاد کند.

هفتم: بازی چنین شخصیت‌هایی در چنین نمایشنامه‌هایی با این‌ چنین شیوه اجرایی، کاری سخت است و چیزی شبیه راه رفتن روی لبه تیغ است. در چنین اثری بازیگران، هم باید طنز نهفته در کلام نویسنده را به اجرا بگذارند و هم فضای معترض و تا حدودی خشن یک جامعه آشفته غربی را. بازیگران «پایان پیشخدمت» ترکیبی از باتجربه‌ها و نیز جوانان جویای نام هستند که در بیشتر مواقع بازی‌های یک‌دست و درخوری از آن‌ها می‌توان دید. تسلط محمد جهانپا بر کاراکتر یک سیاست‌مدار رو به مرگ و نیز تسلط پریا هروی به زبان فرانسوی و استفاده درست او از سوی کارگردان، آن‌ها را از دیگر بازیگران نمایش متمایز می‌کند.

باید دست‌مریزاد گفت به تمام حرکت‌های گروهی در عرصه هنر به‌خصوص تئاتر مشهد و گروه جوان تجربه‌گرای تئاتر «پایان پیشخدمت» که در این شرایط سخت کرونایی به تولید و اجرای اثر برای مردم می‌پردازند.




نظرات کاربران