سیاوش ستاری در گفت و گو با ایران تئاتر :
گرایش به هنر سنتی، رستاخیز احیای فرهنگ ملی است
خیمهشببازی را حرفهای بهروز نجات میدهد نه بدعتها
ایران تئاتر : سیاوش ستاری، دانشآموخته دانشکده هنرهای زیبا از دانشگاه تهران، خیمهشبباز و مدیر خانه موزه خیمهشببازی ایران و هنرمند فعال در عرصه آموزش خیمه شب بازی است.
او در حال حاضر موزه خیمهشببازی را به اتفاق ستاره اسکندری در جهت ترویج هنر خیمهشببازی اداره میکند. یک کارگاه ساخت عروسک خیمهشببازی هم دارد که در سراسر ایران آموزش خیمهشببازی را در قالب کارگاه و پرتعداد برگزار میکند. این فعالیتها در حوزه بازاحیای هنری سنتی که در گذری از تاریخ معاصر ایران، کمرنگ شده و میرفت تا فراموش شود، صورت میگیرد.
برگزاری بیستمین جشنواره نمایشهای آیینی و شکل و شیوهی فعالیتش، بهانهای برای بازکردن باب گفت و گو با او شد. از اوضاع و احوال این هنر سنتی در ایران میپرسیم؛ میگوید: اساساً در یک تاریخی، خیمهشببازی ایران بهدلیلِ رفتنِ هنرمندان سنتی از آن، توقف پیدا کرد؛ اما خوشبختانه، امروز جوانان بسیاری به این عرصه روی آوردند و امیدوارم که بتوان مهارتها را دوباره کشف کرد و آب را به سرمنشا برگرداند.
در ادامه این گفت و گو، پیرامون چالشهای امروزِ هنر خیمهشببازی، عواملی که میتواند در اقبال عمومی به این هنر، پیش برنده باشد و چگونگی بازکردن مسیری که هم بتواند جامعهی مثالی جدیدی را در خیمهشببازی، وارد کند و هم ویژگیهای ذاتی این هنر سنتی حفظ شود، صحبت کردیم.
در برههای از زمان، هنر خیمهشببازی در جامعه کمرنگ شده بود. آیا معتقدید تنها دلیل آن، رفتن هنرمندان سنتی از این عرصه بوده است؟
این یک بحث پیچیده است که در کشور برای آن کاری نمیکنیم. هنر سنتی به صورت موروثی و در درازمدت از کودکی در خانوادهها آموزش داده میشد و صرفاً در باب خیمهشببازی مصداق ندارد و مربوط به همه هنرهای سنتی است. در روزگارانی، این شیوه آموزشی بهدلایل عدیدهای از بین رفت و در آن روزگار، پیش از آنکه هنرمندان سنتی با این عرصه وداع کنند بهعلت قطعشدن شیوه آموزش، آن هنرها مردند. اعتقاد دارم وقتی شیوه آموزشی یک هنر سنتی از بین میرود آن هنر میمیرد نه بارفتن هنرمندانش و یا عدم رجوع مخاطبانش.
اهمیت خیمهشببازی و احیای آن که بهقول شما اقبال بسیار بهتری نسبت به چندسال گذشته داشته است، چیست؟
یک حرکتی در بین نسلهای جدیدتر اتفاق افتاده که دارند به گذشته خودشان رجوع میکنند. این حرکت، نسبت به دورهای که همگان، فرهنگ ملی را رها و به اتفاقاتی که از بیرون به سمتشان میآمد، گرایش پیدا کرده بودند به نوع خود، حرکتی مثبت است. این روزها خیلی از خانوادهها گرایش دارند که فرزندانشان هنرهای ملی را فراگرفته و درک کنند. این حرکت ممکن است روزی رستاخیزی را در باب فرهنگ ملی ما ایجاد کند.
با این گفته موافقید که جذابیت و تأثیر خیمهشببازی بر کودک و نوجوان بیش از سایرین است؟
هرگز اینگونه نبوده است. جنس شوخیها و محتوای آن و حتی محیطهایی که خیمهشببازی اجرا میرفته، برای کودکان مناسب نبوده است. بنابراین اینطور نیست که بگوییم خیمهشببازی، نمایشی ویژه کودک و نوجوان است ولی شاید در حین اجرا، کودکان هم مورد خطاب قرار میگرفتند و اتفاق میافتاد که کودکان هم خیمهشببازی ببینند.
به نظر شما اهمیت آموزش در جهت بازنمایی و انتقال درستِ فرهنگ گذشته در قالب هنرهای سنتی به نسل امروز در چیست؟
خوشبختانه این روزها، هنرمندان خیمهشبباز به موضوعات آموزشی رجوع کردهاند و آن را پایهی داستانهای خیمهشببازی قرار میدهند و همین مسئله باعث شده است قشر جدید و عظیمی به مخاطبان و تماشاچیان خیمهشببازی اضافه شود. و قاعدتاً ما وظیفه داریم به نسل کودک و نوجوان خود که آیندهسازان کشور هستند، فرهنگ گذشته خود را انتقال دهیم که این حرکت بسیار مفید و درستی است.
درواقع با یک نگاه تازه، کنار داستانهایی که با محتوای نقد اجتماعی و سیاسی در خیمهشببازی عنوان میشده، محتوای آموزشی هم به آن اضافه شده است...
بله و این روند بسیار خوبی است. اساساً نگاه به خیمهشببازی باید دو شکل کاملاً متفاوت داشته باشد. یکی، حفظ شکل موضوعی خیمهشببازی است؛ همان چیزی که به شکل میراث به ما رسیده است. یک شکل دیگر آن، «آداپتهکردن» آن برای مخاطب و نسل جدید و رویدادگاهِ جدیدی است که خیمهشببازی در آن به اجرا درمیآید. این دو شکل باید در کنار هم پیش برود و در کنارش نیز ما باید تلاش کنیم، شکل و آب و رنگ و قواعدش را که بهعنوان هنرِ هزار و اندی ساله به ما رسیده است، حفظ کنیم، نگذاریم از بین برود و در عین حال سعی کنیم از آن، نمایشی بسازیم که موضوع بهروزی داشته باشد.
در این صورت، خیمهشببازی در بخش آموزش چه شکل و شمایل و داستانی پیدا میکند؟ اشاره میکنم به اجرای خیمهشببازی برای کودکانی در سیستان و بلوچستان که توسط شما انجام کرفته است.
اساساً در حال حاضر، آموزش در مورد چیزی است که نمود بیرونی کاملی ندارد و ما شبحی را از خیمهشببازی در این روزها داریم. امیدوارم که روزی بیاید که به سرمنشاء و آنجایی که استادان سنتی ما ایستاده بودند، برگردیم. خیمهشببازی در بخش آموزش دو شکل دارد؛ یک شکل آن، مواجهه مخاطب با خیمهشببازی است؛ اساسا خیمهشببازی، شبیه هنرهایی مثل فیلم یا موسیقی نیست که بهشدت و وفور در دسترس باشد بنابراین باید تلاش شود یک مواجهه حداکثری در سراسر کشور برای تکتک فضاهایی که نیاز است، ایجاد کرده و خیمهشببازی را بهعنوان یک هنر ارزنده معرفی کنیم. گام دوم آموزش، برگزاری کارگاههایی با مدت زمان طولانی است. زیرا هنرهای سنتی بهشدت سهلالممتنع هستند و دستیافتن به مهارتهای مربوط به آنها، کاری بسیار طاقتفرسا و زمانبر است. یک شخص در خانواده خود، هنرهای سنتی و مهارتهای آنرا از کودکی فرا میگرفته است. بنابراین امکان ندارد این مهارتها را با یک یا دو واحد دانشگاهی یا برگزاری چند ورکشاپ آموزشی انتقال داد و به زمان طولانی و مداومت در مصاحبت مربی و شاگرد نیاز داریم که بتوانیم بخشی از این مهارتها را آموزش دهیم.
با توجه به گرایش نسل حاضر به پدیدههای نو و جدید، آیا قرار است خیمهشببازی در قالب عروسکهای قدیمی خودش باقی بماند؟
ما تا پیش از صفویه هیچ تعریف و سندی نداریم که داستانهای خیمهشببازی چگونه بوده و چه شخصیتهایی در آن قرار داشتند. ما تنها از شکل و شمایل و عناصر خیمهشببازی در ادبیات خودمان سند داریم که نشان میدهد، حدود هزار سال پیش، خیمهشببازی همین شکل را داشته اما هیچ سند دقیقی از اینکه کاراکترهایش چگونه بودهاند، چه روایتهایی در آن خیمهشببازیها گفته شده و چه مضامینی مستمسک اجرای خیمهشببازی قرار میگرفته است، وجود ندارد. از صفویه یک جامعه مثالی درون خیمهشببازی بهنام «بارگاه شاه سلطان سلیم» شکل میگیرد. در آنزمان، شاه سلطان سلیم، امپراطور دولتِ متخاصم حکومت ایران بوده است. خیمهشبباز، دولت متخاصم را بهعنوان یک جامعه مثالی در خیمه آورده و بهظاهر دارد آن را به سخره میگیرد؛ اما در واقع به حکومت خودش انتقاد میکند. ما کاراکترهایی داریم که قاعدتاً مربوط به پیش از آن هستند؛ مثل «دیو» یا «پهلوان برزو» که یک جنگجوی زرهپوش کامل است و در حال حاضر، قصه زیادی در خیمهشببازی ندارد ولی این شخصیتها از پیش از آن تاریخ برای ما ماندهاند. بهتدریج که میگذرد، عروسکهای جدیدی وارد میشوند؛ مثل «زیور قابله» یا «عمو حسن سُپور» که آدمهای حقیقی در تهران بودند و مردم آنها را میشناختند. این مساله در زمان ورود خیمهشببازی از اصفهان به تهران اتفاق میافتد. آن جامعه مثالی هنوز میتواند زنده و حرفی برای گفتن داشته باشد. کما اینکه وقتی اجرا میرویم، میبینیم که آدمها نسبت به آنها اقبال دارند و اینطور نیست که دوستشان نداشته باشند.
بنابراین ورود کاراکترهای جدید به خیمهشببازی با چه شرایطی امکانپذیر میشود؟
باید بگویم که جا دارد بهتدریج شخصیتهای جدیدی نیز به خیمهشببازی وارد شوند. آنچه مهم است، اینست که ویژگیهای خیمهشببازی نباید از بین بروند. نباید یادمان برود این عروسکها چطور حرکت میکنند، سیستم حرکتی آنها چیست، چطور حرف میزنند و... . اینها ویژگیهایی است که در جهان، منحصربهفرد هستند. خیلی از عروسکهای نمایشهای سنتی دنیا، با سوتک صفیر صحبت میکنند ولی لحن سوتک صفیر در اصل، ویژه نمایش ما است، فرم حرکت عروسکهای ما، تعداد و شکل مفاصل و تعداد نخهایشان، همگی ویژگیهای منخصربهفردی هستند و عوضکردن این ویژگیها باعث میشود، اصالت و خصوصیتِ کهن این هنر از بین بروند در صورتیکه هیچ جای دنیا با یک نمایش سنتی این برخورد نمیشود. متاسفانه در اینجا چون آموزش صحیح وجود ندارد، مهارتها را فراموش کردهایم و توانایی این را نداریم که آن ویژگیها را به درستی به اجرا بگذاریم. بنابراین بدعتهای غلط ایجاد میکنیم، مثلا به عروسک خیمهشببازی مفصل یا نخ اضافه میکنیم. این مسئله ناشی از ناآگاهی ما نسبت به آن ویژگیها است. خیمهشببازی را حرف بهروز میتواند نجات بدهد نه اینگونه بدعتها. بنابراین، میتوان یک جامعه مثالی جدید برای خیمهشببازی تعریف کرد؛ اما با حفظ ویژگیهای آن نمایش که نباید از بین بروند.
برای عبور از چالشهایی که در این مسیر وجود دارد، نگاه حمایتی را ضروری میدانید؟ اگر این نگاه حمایتی را سه ضلع یک مثلث بدانیم که اضلاع آن، مسئولان، هنرمندان و مخاطبان هستند، شما حمایت کدام ضلع را موثرتر میدانید؟
با عرض شرمندگی به این سوال شما اینگونه پاسخ می دهم که هیچ توقعی از هیچکدام از رئوس این مثلث وجود ندارد و بهطور کلی و از اساس چیزی بهنام حمایت وجود ندارد. بلکه همه چیز قائم به ذات شخص است. چه توقعی از سیستمی داریم که برایش مهم نیست فرهنگی از بین برود یا هنری حفظ شود و یا ترویج پیدا کند! همه چیز در اینجا، قائم به عشق است. تنها، کسیکه عاشق چیزی است، کمر همت میبندد و تلاش میکند، کاری را انجام دهد. باقی ماجرا، فرمالیسمی است از بروکراسی و گزارشِ کار پرکردن و مواردی از این دست. آنچه برای حفظ اساسی یک هنر سنتی نیاز داریم، وجود مکتب ویژه برای آن است؛ اینکه کودکان و نوجوانان بتوانند آموزش مستمر ببینند. این آموزش باید تحت یک سیستم کامل و درست باشد که در بسیاری از کشورهای جهان میبینیم. در این کشورها تلاش و هزینه میکنند تا ویژگیهای ملی خود را حفظ نمایند. تفاوت ارزشمند یک ایرانی با دیگر ملیتهای دنیا از انگلیسی یا چینی تا روس و عرب، این است که کشور ما، فرهنگ غنیِ قومی، بومی و محلی با اقوام مختلف دارد و بهویژه در زمینه عروسک، کشور ما بینظیر است و صدها مدل عروسک قومی، بومی و آیینی داریم. ما در پیشینه خود دو شکل کامل نمایش عروسکی سنتی داریم که متاسفانه شکل «سایه»ی آن از بین رفته است بنابراین اگر اندکی همت و تلاش و همفکری بین دستاندرکاران و سیستم ادارهکننده فرهنگی و نمایشی اتفاق بیفتد، بهراحتی میشود خیلی از این فرهنگها و هنرها را پیش از آنکه از بین بروند و روزی برایشان افسوس بخوریم، حفظ کرد.