مروری بر مقالات ادوار جشنواره نمایش های آیینی و سنتی
هیچ و پساهیچ ؛ کوشش انسانی برای درک چگونگی آفرینش
ایران تئاتر-سودابه فضایلی*: آیینها و اساطیر دوایری دوسویه هستند. سخن از «هیچ» یا «عدم» و یا «کائوس» به «پساهیچ» میرسد؛ و «پساهیچ» برابر «خلقت» است.
بسیاری از حکایتهای اسطورهای، خلقت جهان را به ترتیبی کمابیش مشابه مطرح میکنند. اغلب «عدم» را در وضعیتی اولیه، بینظم، پیشازمان توصیف میکنند؛ از «عدم»، «خلقت» وقوع مییابد، یعنی «عدم» با یک نیروی نظمیافته مواجه میشود، با نیرویی گاه به ریخت انسانی. سپس جهان مادی آفریده میشود.
در اسطورهشناسی میتوان داستان آفرینش را به چند شکل تقسیم کرد:
1-خلقت از هیچ (کائوس)
2-خلقت از تخم کیهان شناور در هیچ (کائوس)
3-خلقت پس از پیروزی خدای خورشید بر اژدهای کائوس
4- خلقت از اعضای بدن خدای ساکن در هیچ (کائوس)
شکسپیر در شاهلیر میگوید: «هیچ» از «هیچ» میآید؛ (nothing will come of nothing)
و به قول پاسکال در تفکرات: انسان نمیتواند «هیچ» را که از آن برآمده، ببیند، همانطور که نمیتواند بینهایت را که در آن فرو خواهد رفت، ببیند.
تمام داستانهای اسطورهای و سنتها، خلقت جهان را به ترتیبی کمابیش مشابه مطرح میکنند. درواقع در تمام تمدنها کوشش انسان برای درک چگونگی آفرینش است. مرچا الیاده در کتاب «مقدس و نامقدس» چند مضمون اصلی را در چگونگی خلقت دستهبندی کرده:
1-خلقت از «عدم» یا «هیچ»
بسیاری از داستانهای اسطورهای خلقت را از «عدم» یا «هیچ» میدانند. این داستانها اغلب «عدم» را در وضعیتی اولیه، بینظم، پیشازمان توصیف میکنند. بعد از «عدم» خلقت وقوع مییابد، یعنی «عدم» با یک نیروی نظمیافته مواجه میشود، با نیرویی گاه به ریخت انسانی. سپس جهان مادی به شکلی که میشناسیم آفریده میشود.
«هیچ» برابر خلأ و هممعنا با کائوس یا خائوس یونانی است (که آن را هرجومرج ترجمه کردهاند، اما کائوس فقط هرجومرج یا بینظمی نیست و بسیاری از اوقات هممعنی با خلأ است) «هیچ» یا «خلأ» در تمام باورها نشانهی اولین فضای خالی قبل از خلقت جهان و کائنات است؛ کائوس یا خلأ را لجه و تاریکی مطلق هم گفتهاند. فضایی بدون شکل و قالب که از «هیچ» ساخته شده و حاوی «هیچ» است. نامرئی، ناشنیدنی، لمس نشدنی؛ اما این «عدم» که همه از آن برآمدهایم؟ اگر اسمی دارد پس موجودیت هم دارد.
در سفر پیدایش تهو-بهو عبارت عبرانی، احتمالاً به معنای تهی و برهوت، به معنای خلأ نخستین است و به لجه ترجمه شده. اصطلاح تهو-بهو در تورات ارجاع به مرحلهی «عدم» یا مرحلهی بیتمایزی اولیه قبل از خلقت دارد. در سفر پیدایش روح خدا بر سطح آبها حرکت میکند، خلأ یا لجه در اینجا مانند اغلب اسطورههای آفرینش با آب مرتبط است و بالای آن ظلمت است.
از قرن دوم آبای کلیسا خلقت را از «عدم» ex nihilo بهعنوان اولین خلقت خداوند دیدند و آن را حادث و خداوند را قدیم خواندند؛ و از اساطیر که برای عدم شکلی قائل بود، فاصله گرفتند.
آفرینش از «هیچ» Ex Nihilo یک دسته از حکایات اسطورهای است که در آنها جهان از «هیچ» مطلق به وجود میآید و معمولاً خلقت از طریق ارادهی یک خدا رخ میدهد، اما گاهی خلقت خودجوش و تصادفی رخ میدهد.
نمونهی مشترک خلقت از «هیچ» در یهودیت و مسیحیت و اسلام به صورتی که سفر پیدایش ذکر میکند دیده میشود. در این سه سنت، خدا، جهان را در شش روز، فقط به ارادهی خود میآفریند، با جملهی معروف «و خدا گفت روشنایی بشود» یا «کنفیکون».
اما «عدم» یا «هیچ» در اسطوره، مکانیسمی اندک متفاوت با ادیان ابراهیمی دارد.
مثلاً اسطوره آفرینش مصریان ممفیس مکانیسم خلقت را چنین شرح میدهد: پتاح خدای صنایع و معماری بهعنوان اولین خدای ممفیس شناخته میشود. پتاح یک استاد صنعتگر است و میتواند یک فرآورده کامل و تمام را تصور کند قبل از اینکه با مواد خام مورداحتیاج آن را شکل دهد. استادی پتاح در صنعتگری طوری است که وقتی جهان را تصور میکند، شروع به نامگذاری اشیائی میکند که تصور کرده و آنها تجسد مییابند و موجود میشوند.
یکی از نمونههای خاص خلقت از «هیچ»، در داستان اسطورهای اقوام باکوبا در زئیر آفریقای مرکزی دیده میشود. قبل از خلقت جهان فقط تاریکی بود و آب سیاهی که در آن غولها اقامت داشتند. غولی سفیدرنگ به اسم مبومبو ناگهان دردی در وجودش احساس کرد و خورشید و ماه و ستارگان را استفراغ کرد. خورشید آب را بخار کرد و ابر و زمین به وجود آمدند. مبومبو برای مدتی بهبود یافت اما بهزودی دوباره مریض شد ولی این بار تمام حیوانات را استفراغ کرد. در این حکایت اما خلقت با اراده مبومبو ایجاد نشده بلکه استفراغ ناگهانی او بهصورت خودکار جرقه زده.
در تئوگونی (هرم خدایان) هسیودوس میگوید، کائوس (یا خائوس) اولین چیزی است که موجودیت یافته. بعد کائوس، گایا (زمین-خاک) بعد تارتاروس (دوزخ-تاریکی) را میزاید و بعد اروس، خدای عشق را که نیروی چسبندگی ذرات از اروس بود، اربوس یا ظلمات و نوکس یا شب از درون کائوس متولد شدند، اینها همه موجوداتی هستند که قبل از خلقت کائنات خلق شدهاند، یعنی ظلمات و شب در دل کائوس ساکن بودند.
بنابراین هم خاک که تیره است و هم شب و ظلمات دوزخ که سردند و تیره از خلأ بیرون میآیند، جالب اینکه گایا (زمین) و تارتاروس (دوزخ) مکان دارند اما اروس حس عشق است و مکانی ندارد؛ شب یا نوکس و اربوس یا ظلمات هم مکانی ندارند.
در تئوگونی آمده که اروس با قدرت چسبندگی ذرات، گایا و اورانوس (آسمان) را به هم میچسباند و این دو والدین اولین نسل خدایان میشوند؛ و وصلت میان نسلهای خدایان تا به بشر ادامه مییابد. میتوان گفت که خلقت انسان از «عدم» به نیروی عشق انجام گرفته.
بر کائوس یا «عدم» صاعقه زئوس کارگر نبود؛ اما بر سایر مخلوقات زادهی کائوس کارگر بود، پس میتوان نتیجه گرفت که «عدم» قبل از زئوس وجود داشته. هسیودوس در تئوگونی، هیچ تصوری از عدم بدون جسمیت ندارد، میگوید عدم جسمیت داشته و میتوانسته فرزند داشته باشد و مکانی بوده بالای گایا و تارتاروس که خود آنها را زاییده بود، فضایی مهآلود و پُرباد که بعدها تیتانها در آن مقیم شدند، اینجاست که کائوس بهتدریج از «هیچ» مطلق دور میشود و فضایی متعین میشود.
اویدیوس (نویسنده رومی قرن اول پیش از میلاد) در کتاب مسخ (metamorphoses)، کائوس را تودهای بیشکل توصیف میکند، جایی که عناصر درهموبرهم روی هم انباشته شدهاند؛ یعنی برای آن جسمیت قائل بوده.
بعضی فلاسفه بهخصوص هراکلیتوس (فیلسوف یونانی قرن ششم قبل از میلاد) میگوید: عدم (کائوس) نخستین پایگاه حقیقی واقعیت است. او همان فیلسوفی است که میگوید «هیچ» چیز روی زمین دائمی نیست مگر تغییر، یعنی همان ایدهای که ییچینگ بر مبنای آن بنا شده.
از خصوصیات دیگر «عدم» یا «هیچ» آن است که کرانه ندارد. مفهوم بیکرانگی «عدم» در تفکر فلاسفه عهد باستان امری آشنا بود. این ایده در مورد «عدم»، به تعریفی برای خدایان منجر شد و در نتیجه خدایان را هم بینهایت انگاشتند. خصوصیت دیگر «عدم» یگانگی و تکواحدی بودنش بود که باعث شد تمام فرزندان او هم خدایان تکواحدی باشند، گایا (زمین)، اورانوس (آسمان)، تارتاروس (دوزخ)، اوکئانوس (اقیانوس اولیه) همه تکواحدی بودند.
2- خلقت از تخم کیهان
یکی دیگر از اشکال آفرینش در اساطیر یونان، استعارهی تخم کیهان در خلأ یا کائوس است. چنانکه گفتیم ابتدا فقط خلأ یا «هیچ» بود، شب (نوکس) اربوس یا ظلمت، تارتاروس (دوزخ) از «هیچ» به وجود آمدند. هنوز زمین، هوا و آسمان وجود نداشتند. شب یا نوکس با بالهای سیاهش، تخمی بدون جرم در سینهی بیکرانهی اربوس یا ظلمات میگذارد که این تخم در کائوس یا خلأ شناور است.
بعد از انقلابات طولانی، از این تخم اروس خدای عشق با بالهای زرینش به وجود میآید؛ اروس در اعماق تارتاروس ظلمانی با کائوس یا «خلأ» جفتگیری میکند، از ازدواج این دو، تمام ذرات دنیا تجمیع میشوند و اولین نسل خدایان زاده میشوند: آسمان، اقیانوس، زمین که جاوداناند و نور را میبینند.
در برخی روایات کرونوس خدای زمان، تخم نقرهای را در کائوس مینهد و فانس خدای دوجنسی اولیهی نور از تخم کیهان زاییده میشود. فانس بعد با نوکس یا خدایبانوی شب وصلت میکند و جهان را میآفریند. در این روایت خدای زمان خلقت شده و تخم را در خلأ میگذارد نور با تاریکی وصلت میکنند، هم اشاره به نور و تاریکی است و هم اشاره به ضدین.
شکل مشابهی از تخم کیهان را در اساطیر هندو و ودایی میبینیم. این اسطوره ابتدا در ریگ ودا روایت میشود، بعد در اوپانیشادها بسط مییابد. هیرنیهگربهه، تخم کیهان، یا زهدان زرین، در خلأ اولیه («عدم») شناور میشود، بعد خورشید از درون زهدان زرین طلوع میکند و سرانجام تخم به دو قسمت میشود و آسمان و زمین را به وجود میآورد.
در چین تخم کیهان برابر دایره د،آیجی یا مادهی نخستین است که در خلأ («عدم») شناور است. د،آیجی دو اصل یین و یانگ را در برمیگیرد؛ و کائنات و هستی از ترکیب یین و یانگ
در مصر باستان، موبدان هرموپولیس خلقت را از تخم کیهان میدانستند که بر روی کوه اولین گذارده شده بود. از این تخم خدای خورشید متولد شد و نظم را به جهان آورد. به روایتی تخم را تحوت خدای عقل و خالق سخن روی کوه گذاشته بود.
3- خلقت از اژدهای عدم
در اغلب اساطیر جهان، وجهی از کائوس یا عدم شر است و آن را به شکل دیوی توصیف میکنند، این دیو اغلب به هیئت مار یا اژدها نشان داده میشود.
در اساطیر مصر وجهی از اسطوره «خلأ» به شکل اژدها دیده میشود. مصریان، آپوفیس یا اژدها را «خلأ» میدانستند جنگ میان رع خدای خورشید با اپوفیس در کتاب مردگان مصر توصیف شده. در این جنگ رع خدای خورشید پیروز میشود و بر نیروهای ظلمت و بینظمی مستولی میشود، اما زخمی که به اژدها میزند مرگبار نیست و درواقع رع موفق نمیشود اژدها یا عدم را بکشد، فقط او را زخمی میکند.
اما چینیان خلأ را اژدهایی میدانند که یک خدا - قهرمان با این دیو میجنگد و بر او پیروز میشود. همین مفهوم را در خاورمیانه یا شمال افریقا میبینیم، این جنگ همان جنگ میان خیر و شر، یا نور و ظلمت است.
در اساطیر هندو ایندره خدای آسمانها، رعد و باران با «خلأ» یا وریتره که اژدها بود، میجنگد. وریتره، تجسد خشکسالی است و جلوی جریان آب رودخانهها را میگیرد؛ او در جنگ با ایندره کشته میشود. در این جنگ ایندره بهتدریج عظیم میشود تا بتواند کل بدن اژدها یا خلأ را بپوشاند، بعد از شکم وریتره یا اژدهای خلأ، آب جهان بیرون میجوشد و نظم در جهان برقرار میشود.
اسطورهی آفرینش بینالنهرین (سومر و اکد و بابل) مظهر خلأ یا «عدم» تیامت، خدایبانوی آبهای شور است، تیامت به هیئت اژدها است؛ او با آبزو یا آپسو، خدای آب شیرین وصلت میکند و خدایان دیگر به وجود میآیند. در انوماالیش سِفر پیدایش بینالنهرین آمده، وقتی آسمان آن بالا نامگذاری نشده بود و زمین این پایین هنوز اسمی نداشت، وقتی هنوز خدایی موجود نشده بود، آپسو با تیامت (کائوس) وصلت کرد و آسمان و زمین متولد شدند؛ و تیامت مادر آسمان و زمین شد.
جنگ خدایان با اژدها در همه فرهنگها، چه در اساطیر و چه در ادیان، نشانه جنگ خیر و شر و نور و ظلمت است؛ در این حالت شر و ظلمانیت نشانه «عدم» و «هیچ» هستند و جنگی است برای برانداختن «عدم» تا خلقت آغاز شود. در اساطیر نورس تور خدای صاعقه و جنگ با یورمونگاندور اژدها/
در اساطیر یونان زئوس و توفون اژدها با بدن پوشیده از فلس که با صد پوژه خود آتش استفراغ میکرد/
همچنان در یونان هراکلس و هودرا اژدهای هفتسر/
در اساطیر بینالنهرین مردوخ و تیامت/
در اساطیر مصر رع و اپوفیس/ در آیین هندو ایندره و وریتره/ در دین زرتشت تراتئون (فریدون) و اژیدهاک اژدها/
در یهودیت ملک مقرب میکائیل و لویاتان (اژدهای آبزی که پشت و سر و دم او از فلسهای سخت پوشیده شده) (ایوب، اشعیاء و ارمیاء)/
4- خلقت از اعضای بدن خدایی ساکن عدم
یکی از اشکال رایج داستانهای آفرینش در اسطوره، خلقت جهان از اعضای بدن یک خدای ساکن در دریای عدم است. این خدا به قطعات مختلف بریده میشود و در حدفاصل این قطعات، خلأ نفوذ میکند و هریک از اعضای این خدا، اجزاء دنیای مادی میشوند، مثل آسمان، زمین، آب. در روایتهای دیگر یک جفت خدای زن و مرد به هم چسبیده در دریای عدم، از هم جدا میشوند. شکاف حاصل از این جدایی با مادههای جهان پر میشود.
در مصر باستان در فرهنگ هلیوپولیس که در کنار فرهنگ ممفیس وجود داشت، جهان از بدن خدا آتوم به وجود آمد. آتوم از خلأ یا دریای تاریک نون با نیروی ارادهی خود به وجود آمد و در دریای نون یا «خلأ» اقامت گزید. آتوم از طریق یک تولید دوجنسی خودزا، با نیروی مؤنث خودش که در شو خدای هوا و تفنوت خدایبانوی باران تجسد داشت، وصلت کرد. تفنوت و شو بعد با هم وصلت کردند و زمین و آسمان، یعنی جب و نوت را به وجود آوردند. بعد جب و نوت با هم وصلت کردند و خدایان اصلی ایزیس، اوزیریس، نفتیس و ست را آفریدند که این چهار تن تمام دیگر چیزها را به وجود آوردند. در این اسطوره، افراد بشر مانند باقی چیزها از بدن آتوم به وجود آمدهاند.
دریای تاریک نون یا عدم که آتوم در آن مسکن داشت، دریایی بیکرانه بود و از ازل وجود داشت. گرچه مصریان خلأ یا عدم را وصفناشدنی و بیشکل میدانند، اما هرگز آن را غیرمادی نخواندهاند. خلقت از خلأ یا آب بیتمایز اولیه به وجود آمد و عمل یکی از خدایان نبود، بلکه از نیرویی بود که آن را جهانآفرین demiurge میخواندند. آتوم خدایی که جهان را خلقت کرد جاودان نبود، اما «عدم» یا نون همیشگی بود. نون بهصورت مردی ریشو گاه با سر قورباغه و گاه با سر سوسک تصویر میشد تا کمر در آب فرورفته بود و دستهایش را بالابرده بود و زورق خورشید را که آتوم-رع پسرش در آن بود روی سرش نگهداشته بود. اگرچه آتوم-رع از نون عظیمتر است اما نون پدر خدایان خوانده شده. در نون نیروهای شیطانی بهصورت مار تصویر میشوند. مصریان دشمنان خود را با این مارها همذات میدانستند.
در اساطیر چین هون- دون یا خائوس نخستین (کائوس) فرمانروای زمین فاقد هفت سوراخ سر، دو چشم، دو گوش، دو سوراخ بینی و دهان بود. هون-دون، به لطف فرمانروای دریای شمال را هو و فرمانروای دریای جنوب را شو کرد و آنها به تشکر، در سر هون –دون روزی یک سوراخ تا هفت سوراخ ایجاد کردند، درست مثل هفت روز خلقت یهوه در یهودیت. پس هون-دون مُرد و نظم و پس از آن کائنات شکل گرفت.
در اساطیر چین حکایتی دیگر از کائوس هست که پس از خلقت کائنات، دوباره کائوس یا عدم بهصورت آینههای درهمریخته ظهور کرد. جهان و آینهها گرچه شکلشان متفاوت بود، اما در صلح و صفا با هم زندگی میکردند تا ناگهان شبی آینهها به مردمان زمین حمله کردند. سرکردهی آنان کائوس یا عدم بود. مردم زمین فهمیدند که مردم آینهای کائوس هستند. تنها به کمک خدا-خاقان زرد مردم زمین مردم آینهای را شکست دادند. برای جلوگیری از حملهی بعدی آنان خاقان زرد، مردم آینهای را طلسم کرد که آنها فقط میتوانستند ادای آدمیزاد را تقلید کنند. البته طلسم خاقان زرد آنقدر محکم نبود که تا ابد بتواند جلوی مردم آینهای را بگیرد. روزی طلسم از بین خواهد رفت و کائوس دوباره چهرهاش را نشان خواهد داد.
*مقاله برگزیده نوزدهمین دوره جشنواره بین المللی نمایش های آیینی و سنتی