در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش پنگوئن ، مرغ دریایی و چند پرنده دیگر

شکسپیر ،چخوف و چند چیز دیگر !

ایران تئاتر - سید علی تدین صدوقی : ظریفی از اساتید تئاتر می گفت اینطور که معلوم است ما باید برویم و دوباره تئاتر را یاد بگیریم .البته تا حدودی درست می گفت چرا که این روزها هرچه می بینیی آن چیزی نیست که تو به عنوان هنر تئاتر می شناسی و تجربه کرده ای .

گویا بعضی ها برداشت وبه قول امروزی ها خوانش و قرائت نا صواب خود را از تئاتر دارند !  و درنهایت آنچه را که بر روی صحنه می بینی حاصل یک فرایند شخصی است .

اگر هدف از تئاتر حرف های تکراری وکلیشه ای ونه دیالوگ آن هم با حرکاتی معمولی و شخصیت های دم دستی وغیر دراماتیک باشد که دیگر چه حاجت به دیدن تئاتر همه این ها را درزندگی روزمره و هرروز می بینیم و شاهد هستیم

به دیگر سخن تئاتر و متن تئاتری وشخصیت تئاتری ودراماتیک چیز دیگری است . تماشاکنان به تئاتر نمی آیند که شخصی بازی را ببنید ، آنانمیخواهند شخصیت های  نمایشی  را روی صحنه مشاهده نمایند و بدیهی است که شخصیت تئاتری با شخصیت فردی خود بازیگر دو چیز متفاوت است .

این حرف تازه ای تیست ببنید پیتربوروک هم گفته : من نیامده ام به تئاتر که ادا و اطوار آقا یا خانم ایکس را ببینم که هیچگونه جذابیتی نیز برای من ندارند من به تئاتر می آیم پول بلیط می دهم در شرایط سخت و نامناسب می نشینم ، وقتم را می گذارم و... که شخصیت تئاتری و دراماتیک را ببینم و در یک کلام تئاتر ببینم.

این مطلب را به نوعی دیگر یان هربرت منتقد صاحب نام تئاتر، گروتفسکی و  استانیسلاوسکی و دیگران نیز گفته اند .

حتی در رئالیستیک ترین شکل تئاتر نیز می باید حضور شخصیت تئاتری بر روی صحنه دیده شود نه شخصیت واقعی خود بازیگر حال هرکس که می خواهد باشد!

استانیسلاوسکی وپیتربروک می گویند « راه رفتن روی صحنه ، نشستن ، قدم زدن ،حرف زدن ، داد وبیدا کردن ، عصبانی بودن دست در جیب کردن ، سیگار کشیدن ، گریه کردن و... کارهایی از این دست  از هرآدم متوسطی بر می آید این کارها دیگر نیاز به بازیگر ندارد. »  البته آنان از کلمه « متوسط » استفاده نمی کنند ما دامنه ادب را حفظ  نمودیم واز کلمه متوسط استفاده کردیم . حال شاید متوجه عمق اتقافاتی که دارد در تئاتر ما می افتد بشویم چه در بازیگری وچه در نویسندگی و کارگردانی .

بازیگر همانگونه که در زندگی روزمزه خود راه می رود ، حرف می زند ، عمل و عکس العمل انجام می دهد  غذا می خورد ،  آب می نوشد ، میهمانی می رود و مهمانی می گیرد در جمع دوستان حاضر می شود و شوخی و خنده می کند وادا در می آورد و... همانگونه نیز بر روی صحنه عمل کرده ورفتار می نماید واین را در همه کارهایش نیز تکرار می کند و شوربختانه اسمش را بازیگری ویا بازیگری رئالیستی و واقعی می گذارد ودر واقع در خدمت خودش است و عرض اندام می نماید در حالی که می باید تمام وکمال در خدمت متن و اجرا باشد اتفاقا در آنصورت است که دیده می شود به این می گویند دیده شدن دراماتیک.

حال چنانچه بخواهد مثلا سوررئال بازی کند و یا اصولا بازی متفاوتی از خود نشان دهد همه اش داد و فریاد می زند وخنده های هستریک می کند و.... این شده است بازیگری و ایضا  کارگردانی تئاتر ما ، این ها را کلی گفتم و منظور نظرم کار خاصی نیست چون مدت زمانی است که این مشکلات بدیهی دامنگیر تئاتر ما شده است .

نمایش پنگوئن و.. به نوعی به لحاظ متن مغشوش می نماید . مثلا می خواهد ذهنیت یک نویسنده در شرف جدایی و طلاق از همسرش را نشان دهد . حالا آنان جشن طلاق گرفته اند و از دوستانشان که معلوم نیست چه و که هستند و حضورشان چه تاثیر دراماتیکی در روند و پیشبرد نمایش دارد و اصولا چه ارتباط ماهوی با یکدیگر پیدا می کنند دعوت نموده اند. در این میان ذهن نویسنده نیز در صحنه حاضر است و از ابتدا با او در مخالفت و ستیز، آیا به واقع ذهن اینگونه رفتار می کند ؟ آیا به واقع یک نویسنده که در چنین شرایطی قرار دارد آنقدر متوهم است؟ اینگونه می شود که نه از مرغ دریایی آنچنان  خبری است و نه از چخوف و نه از... بجز عشق های ناکام وملال آور و یک سویه که البته با تعدد موضوع ، طولانی بودن نمایش ، تکرار و... این مفهوم از دست می رود.  بگذریم ، در این میان به یکباره وبصورت غلو شده ژولیت وارد صحنه می شود وشروع به گفتن دیالوگ می کند پس آنگاه چهار دختر که منطق حضور ماهوی اشان در وسط داستان معلوم نیست بر چه پایه واساسی است از داخل ذهن نویسنده با حرکات به اصطلاح موزون وارد صحنه می شوند .

نویسنده خود را متفکر و طنازو روشنفکر نشان میدهد و این با ذهنیتش و با متوهم بودنش در تناقض است . چون این همه توهم آدم را به ین فکر وامی داد که نکند به گونه ای تحت تاثیر مواد توهم زا ست ویا دچار عارضه دو قظبی است . نویسنده در شب جدایی از همسرش که او را خیلی دوست می دارد کاملا ریلکس ، خونسرد و بشاش است وهمانطور که دارد به همسرش ابراز علاقه و احساسات می کند در لحظه نیز به رابطه های جدیدش فکر می کند. این رفتار بیشتر شبیه به یک مرد تنوع طلب و «با هیجانات جنسی است » تا یک نویسنده  اندیشمند به اصطلاح روشنفکر . « حتی وودی آلن » نیز اینگونه یک هنرمند را نشان نمی دهد .

دیگر بازیگران نیز همانگونه که در میهمانی ها خصوصی وشخصی اشان هستند بر روی صحنه  رفتار می نمایند .انگار یک مهمانی در خانه اشان گرفته اند شاید فکر می کنند با اینگونه رفتار ، حس، کنش و واکنش واقعی بازی می کنند . لیک باید گفت که خود واقعی اشان برای مخاطب هیچ جذابیتی ندارد . باید گفت  خود واقعی کمتر بازیگری برای تماشاکنان جذاب است . 

در این میان شوخی ها وتکه پرانی های بی مزه و نابجا نیز مزید برعلت می شود . حال اصلا معلوم نیست این نویسنده و زنش که آنقدر عاشق هم هستند واز ابتدای نمایش هی قربان صدقه یکدیگر می روند چرا می خواهند از هم جدا شوند وعلت جدایی و اختلافاشان چیست . چون به یکدیگر می گویند " عاشقتم من همیشه فقط تو رو دوست دارم و خواهم داشت " و قس علیهذا .

در این گیر و دار باز به یکباره با همان بازی غلو شده وکلیشه ای لیدی مکبث به وسط صحنه می پرد وشروع به دیالوگ گفتن می کند بیچاره شکسپیر ! هرچند که بازیگر نقش ژولیت ولیدی مکبث زحمت خود را کشیده است ونهایت تلاشش را در ایفای این نقش ها به انجام می رساند . درست است که غلو وتکرار شاید یکی از پارمترهای کمدی باشد اما می باید بجا وبا توالی و منطق دراماتیک ازاین تکنیک استفاده شود .  

این بلبشو ادامه پیدا می کند و با آمدن پلیس که به دنبال قاتل دو دختر است که البته ما قبل تر در ذهن نویسنده آنها را دیده ایم اوضاع بدتر نیز می شود وحالا پلیس های واقعی در پی مقتول های ذهنی می گردند . تداخل ذهنیت و عینیت ورفت آمد در آن ، ظرایف و تکنیک های خاص خود را می طلبد که در اینجا کمتر شاهد آن هستیم لذا همه چیز به نوعی در هم برهم می نماید.

ما البته سه بار میهمانی طلاق را از ابتدا می بینیم وهیچکدامش نیز فرق چندانی با قبلی ندارد یعنی چیز تازه ای به مخاطب ارائه نمی دهد ویا زاویه دید خاصی را برای او نمی گشاید. اینگونه و با حرافی و تکرار زمان نمایش طولانی می شود و ریتم آن از دست می رود در ادامه برای سرگرمی تماشاکنان باز آن چند دختر وارد می شوند ومقداری حرکات نیمه موزون انجام می دهند وسپس بازی با کارت ها شروع می شود که چیزی شبیه به بازی جرات و حقیقت است . بازی هایی که این روزها درهرتئاتری باب شده است... از مافیا گرفته تا ....

حرکات ومیزانسن ایستا است و چیزی برای گفتن ندارد .همه بازیگران در طول نمایش بیشتر دور میز شام نشسته اند وهی چیپس و پفک می خورند. مثلا در حال شام خوردن هستند . یعنی اگر چشمت را ببنیدی چیزی را از دست نداده ای در انتها نیز نویسنده مونولوگی قرا را اجرا می کند و کار تمام می شود . و در نهایت چیزدندان گیری عاید تماشاکنان نمی گردد.

شاید نویسنده وکارگردان تنها لایه رویین را ساخته اند باید گقت متن هنوز خام است . آنان بیشتر در گیر فرم بوده واز محتوی غافل شده اند . از سویی سیر حرکت از ذهنیت به عینیت مراحلی فلسفی ، روانشناسانه ، انسان شناختی ودراماتیک را می طلبد که می باید طی شود تا در باور مخاطب بنشیند وگرنه مغشوش ومشوش گشته و تماشا گر را گیج می کند در واقع منطق ماجرا باید درست از آب دربیاید .

هرچند از میثم عبدی کارهای درخوری دیده ایم او کارگردان خوش فکری است وکمدی و همچنین تئاتر را می شناسد. اما مشکل ابتدا به متن باز می گردد شاید چنانچه خودش بازی نمی کرد بهتر می توانست از بیرون همه چیز را ببیند . متن و اجرا به یک دراماتورژی همه جانبه نیاز دارد.  یکی از نقاط دراماتیک نمایش صحنه ای بود که کتاب های نویسنده وهمسرش توسط دوستانشان یکی یکی بیرون آورده شده وعنوان هر کتاب خوانده می شود . این صحنه بسیار تاثیر گذار است و هوشمندی کارگردان را می رساند که چگونه بصورت دراماتیک و تئاتری توانسته بخشی از اختلاف فکری وذهنی و تفاوت سلایق وعلایق نویسنده وهمسرش را به مخاطب نشان دهد .

هرچند که این اختلاف سلایق آنقدرها عمیق نمی نماید که موجب جدایی آنان گردد . بطور کلی دلایل و انگیزه های اصلی ای که نمایش بر اساس آنها بنا شده سست است . شاید متن در حد یک طرح مانده است . با اینحال  ایکاش اینگونه لحظات ادامه پیدا می کرد وبیشتر به آن پرداخت می شد .

در واقع می توان گفت کارگردانی به نوعی از متن قوی تر است . یکی دیگر از وجوه تئاتری نمایش میز شام است که به مثابه میز شام آخرمسیح می نماید به نشانه اینکه اینها آخرین شامشان را دارند با هم صرف می کنند ، موقعیتی شاید به نوعی  مبتلابه همه افرادی باشد که در آنجا حضور دارند .نشان دادن اینکه افراد حاضر چگونه نسبت به یکدیگر فکر می کنند نیز قابل تامل است . اینها نقاط قوت کارهستند در هرحال می باید گفت کمدی منطق دراماتیک خود را دارد . شاید اگر کارگردان از نظر اجرایی بسوی نوعی گروتسک می رفت مسایل رویکرد و روندی منطقی تر به لحاظ تئاتری ، تکنیکی و دراماتیکی پیدا می کرد .

عکس:اردلان آشناگر،هنر آنلاین




مطالب مرتبط

گفت‌وگو با کارگردان نمایش «رومئو ژولیت و چند کاراکتر دیگر»

میثم عبدی: نوشتن نمایشنامه به‌صورت گروهی، تجربه‌ای لذت‌بخش بود
گفت‌وگو با کارگردان نمایش «رومئو ژولیت و چند کاراکتر دیگر»

میثم عبدی: نوشتن نمایشنامه به‌صورت گروهی، تجربه‌ای لذت‌بخش بود

میثم عبدی، کارگردان نمایش «رومئو ژولیت و چند کاراکتر دیگر» می‌گوید تجربه نوشتن نمایشنامه به‌صورت تیمی برای او خیلی جذاب و دلنشین بوده است.

|

نظرات کاربران