نگاهی به نمایش «قصه ظهر جمعه» با کارگردانی راحله شمس آبادی؛
اجرایی شریف با خوانش زنانه
ایران تئاتر- محمدرضا رسولی: این روزها نمایش «قصه ظهر جمعه» نوشته محمد مساوات با کارگردانی راحله شمسآبادی در تماشاخانه سپند اجرا میشود. «قصه ظهر جمعه» بضاعتی درخور شأن برای مخاطبانش دارد که کمتر نمایشی در حال حاضر از این ویژگی برخورددار است. از اتفاق به خاطر همین بضاعت است که میتوان چنین اثری را مورد نقد و بررسی قرار داد، چون «قصه ظهر جمعه» از متن تا اجرا ماحصل کوششی است که نمیتوان آن را کتمان کرد.
نمایش تلاشی قابل قبول در جهت نشان دادن روابط خانوادهای از جنس خانوادههای طبقهی متوسط در دهه شصت ایران است. با این حال خوانشِ این نمایش، متفاوت از نمایشنامه است. این گزاره فیالنفسه بد نیست ولی خوانشی که تماشاگر در این نمایش با آن مواجه است، خوانشی یکطرفه با سنگینی کفهی زنانه در آن است.
قدرت و مانورِ ایفای نقش در بازیِ کاراکترهای زن به خصوص سودابه و طاهره، سطح بازیِ زنانِ نمایش را نسبت به کاراکترهای مردِ نمایش بالاتر برده است. گفتار و رفتار کاراکترهای هاشم، قدرت و افشین، میانگی این کاراکترها را به وضوح نشان میدهد. مقصود از میانگی، بینابینی بودنِ شخصیتهای مرد در بزنگاههای «قصه ظهر جمعه» است. انگار بازیگران مرد، ظرافتی که زنان در ایفای نقشِ خود به کار گرفتهاند را کشف نکردهاند. زنهای نمایش، بهوضوح قدرت دراماتیک صحنه را از آن خود میکنند و کاراکترهای مرد را پشت سر میگذارند. شاید این اتفاق، ناشی از نزدیکی نگاهِ کارگردان به زنها است و یا شاید بازیگران زنِ نمایش، با کاراکترهای نمایشیشان بیشتر از مردان عجین شدهاند و یا حتی شاید میتوان در میزانسنهای نمایش نیز قدرت مانور زنان را به وضوح دید. متنِ مساوات در یک دههی گذشته بارها و بارها مورد توجه فضای عمومی تئاتر کشور قرار گرفته اما اجرای شمسآبادی بیشترین توجه خود را در نزدیک شدن به فضای دههی شصت شمسی قرار داده است.
اگر نیمنگاهی به موسیقیهای انتخابی، نوع پوشش، نوع گریم، اکتهای نمایشی و سایر ویژگیهای این نمایش کنیم، تلاش و تکاپوی رسیدن به حس و حال آن دهه عیان میشود. با اینکه تلاش گروه نمایشی در این نزدیکی قابل توجه است ولی در برخی از لحظات، عدم تناسب در به کارگیری برخی از شخصیتها، تلاش مستمر گروهِ «قصه ظهر جمعه» را زیر سؤال میبرد. کاراکتر آزاده، نمونهی این عدم توازن در نمایش است.
وقتی به کاراکترهای مختلف نگاه میکنیم، تمامی آنها حداقل یک ویژگی درون خود دارند که تداعیکننده زمانِ نمایش باشند اما نه بازی و نه لباس کاراکتر آزاده، نشانی از یک عروسِ دههی شصت ندارد. انگار تمامی اِلِمانهای کاراکترِ آزاده در یک زمانِ ایزوله قرار گرفتهاند که ارتباطی با جهان نمایش ندارد. از طرف دیگر، صحنه نمایش تناسبی با سایر مؤلفههای نمایش ندارد. انتخاب لباسهای متنوع، نوعِ گریم، تنوع میزانسنها و تعدد حضور شخصیتها روی صحنه (که از قضا کارکردِ خوبی در نمایش ایجاد میکنند) طراحی صحنهی قابل توجهتری را میطلبید. این خلاء با گذشت زمان برای مخاطب بیشتر به چشم میآید. تأکید مساوات در متن روی اتفاقاتی است که درون یک خانه رخ میدهد اما موجودیت خانه در نمایش، صرفا به یک فرش تکهپاره و چند لته خلاصه میشود که تناسبی با سایر مؤلفههای «قصه ظهر جمعه» ندارد.
در نهایت نمایشِ «قصه ظهر جمعه» مخاطب خود را در دوران کرونا راضی نگه میدارد و این کارِ بزرگی است که راحله شمسآبادی در مقام کارگردان و سایر عوامل نمایش توانستهاند به آن دست یابند. «قصه ظهر جمعه» با تمامی کم و کاستیها، نمایشِ شریفی است که به مخاطبش توهین نمیکند و این مهمترین نکتهای است که از دلِ این نمایش بیرون میآید.