در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «آدیداس» با کارگردانی پویا غازی

گریه بر مغلوب

ایران تئاتر-علی‌رضا اسدی: تفاوت در مناسبات دیدگاه‌ها در جابه‌جایی نسل‌ها به‌ویژه در برهه پیمایش شتاب‌زده تکنولوژی و تکثر اعتقادات بشری همواره به‌عنوان مضمونی چالش‌برانگیز وجود داشته است. در یک دسته‌بندی کلی سه محور پیوند ، تفاوت و تقابل برای پوست‌اندازی یک نسل و بروز و ظهور نسلی نو متصور و قابل‌تأمل است. دغدغه‌ای که در همه جوامع بشری تعمیم‌یافته و تنها منحصر به بوم زاد خاصی نیست.

شدت و حدت شکاف میان دو نسل بنا به تحولات اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی هر جامعه و هر بازه تاریخی متفاوت است. به‌عنوان نمونه می‌توان به جنبش اجتماعی جوانان ایالات‌متحده در دهه 60 میلادی موسوم به هیپی‌ها اشاره داشت که در اعتراض به روند فزاینده صنعتی شدن اجتماع آن خطه آغاز شد و دامنه آن به سایر نقاط دنیا نیز تسری یافت. اعتراض و واکنش هر نسل نسبت به دیدگاه‌های نسل پیش از خود با مظاهر و شیوه‌های متفاوتی ابراز می‌گردد. اساساً طغیان نسل جوان در مواجهه با کلیشه‌های رایج و سنت‌های متعارف امری طبیعی محسوب می‌شود. آنچه بدیهی است در بسیاری از موارد پس از فروکش نمودن هیجانات غالب ، این گروه طغیان گر به استحاله دچار شده و شکاف عمیق ایجادشده با نسل پیشین را به حداقل می‌رسانند.

آدیداس آنچه گذشت را با داستانی ساده دستمایه قرار داده است. پدر و مادری که برای زیارت‌خانه خدا به حج رفته‌اند جهت پرهیز از تنهایی و عواقب آن از دایی فرزند جوانشان خواسته‌اند که چند صباحی را در منزل با او بگذراند. جوان قصد دارد با دوستانش برای صرف شام به پیتزافروشی برود که با ممانعت دایی مواجه می‌شود. دایی از او می‌خواهد دوستانش را که بیرون منتظر او هستند به منزل دعوت کند. ورود دوستان جوان به منزل با خواست دایی ، زمینه تلاشی دوجانبه برای مکاشفه و البته مجادله را فراهم می‌کند.

این کندوکاو بر بستر لحظاتی خنده‌آور ایجاد شده است. در نگاه اول نمایش داستانی را دستمایه قرار می‌دهد که هیچ نکته بدیع و خلاقانه‌ای برای بیان ندارد؛ اما این تمام ماجرا نیست و از روایتی ساده به اجرایی دل‌نشین می‌رسیم.

نمایش عاری از هرگونه تکلف و پیچیدگی ، از همان ابتدا تکلیف خود را با تماشاگر روشن می‌کند و مخاطب درگیر مکاشفه دریافت زیر بطن اثر نیست. آدیداس با تک‌گویی بلند شخصیت جوان نمایش که به تعبیری می‌توان آن را یک مانیفست گلایه‌آمیز دانست آغاز می‌شود. بلافاصله پس از آن عدم همراهی دایی با این دادخواهی ، مخاطب را در همان لحظات اولیه به این نتیجه می‌رساند که قرار است شاهد اثری با محوریت تعارض دیدگاه‌های دو نسل باشد. روال آدیداس بیرونی و ابژکتیو است. به جهانی می‌پردازد که غیرعادی ، غیرمتعارف و غیرمنطقی نیست و همواره در طول تاریخ به‌عنوان یک دغدغه مطرح بوده است. هرچند شدت و حدت این دغدغه هرگز نظیر امروزِ معاصر ملموس و برهنه نبوده است. پرداختن به مناسبات دو نسل و نشان دادن تعارض آشکار شکاف‌های موجود هدفی است که آدیداس به دنبال آن است.

نسل امروز به‌واسطه ارتباط تنگاتنگ با فرهنگ‌های مختلف و ایده‌های جهان‌شمول ، جسور ، بی‌پروا و طغیان‌گر است و به‌راحتی حاکمیت صِرف و گاهی دیکتاتور‌منشانه و تحکم‌آمیز را برنمی‌تابد. دایی که دارای شخصیتی جدی و منطقی است در مواجه با عده‌ای جوان دفرمه قرار گرفته است. تعادل مواجهه طرفین در تمام طول نمایش نابرابر است و صحنه موازنه‌ای ندارد. تعدد جوانان و تنهایی دایی بیانگر هجمه گسترده‌ای است که برای تغییر رویه رایج در حال شکل‌گیری است. حتی در طراحی میزانسن‌ها هم این عدم تعادل لحاظ گردیده است. دایی در غالب لحظات بر روی قالی کوچکی حضور دارد که نشان‌دهنده قائل بودن او به چهارچوبی است که در وجود او نهادینه شده و در ذهنش نَضج یافته است. او در دایره افکار و اعتقادات خود محصور و گرفتار است و حاضر نیست از مرزهای فکری خود عدول کند. دایی گرفتار و درمانده است. طراحی میزانسن‌ها در طول نمایش بر این نکته تأکید دارد. او بر روی صندلی خود نشسته و هر وقت سر بلند می‌کند خود را در محاصره جوانانی می‌بیند که بالای سر او ایستاده‌اند. هر چند که این ایستادگی از صلابت لازم برخوردار نباشد.

طراحی حرکات در این نمایش عامدانه یا غیر آن به‌گونه‌ای ایستا صورت پذیرفته و در غالب صحنه‌ها از پویایی حرکات خبری نیست. مخاطب از ابتدا تا انتها نمایش را از یک زاویه و منظرگاه دنبال می‌نماید. حتی چنانچه بر این باور باشیم که کارگردان اثر از این یکنواختی به دنبال القاء مفهومی بوده اما باید اذعان داشت اثر از این بی‌تحرکی تا حدودی لطمه دیده است.

نمایشنامه به دنبال نگاهی متعارف به محور اثر ، عاری از هرگونه پرداخت انتزاعی بر بستری طنز ، تلخی‌ها و تلواسه‌های بیگانگی آدم‌ها را بیان می‌کند. همان‌گونه که اشاره شد کلام بی‌تکلف قصه و طنز جاری از موقعیت‌های ایجاد شده به ارتباط مخاطب و صحنه منتهی شده است. از صحنه‌های تأمل‌برانگیز نمایش می‌توان به عکس گرفتن جوانان با دایی اشاره نمود که تداعی‌کننده ثبت تصویر با رخدادی تاریخی است. نسلی که در حال پوست‌اندازی است با یک عکس یادگاری دیدگاه‌های نخ‌نما و منسوخ‌شده دایی که نمادی از نسل گذشته است را رهسپار دالان خاطره‌ها می‌کند؛ اما در مقابل نسل جوان هم کج و بی‌قواره ترسیم شده‌اند. نگاه پارادوکسیکال نویسنده و به تبع آن کارگردان اثر با مواجه نمودن نسلی آشفته و دایی که نماینده سنت‌ها است ، با بیانی طنز ، گروتسک‌وار به سردرگمی اجتماع در برخورد با این انتقال برق‌آسا اشاره دارد.

عناصر سازنده آدیداس همچون خط روایی قصه ، بر پایه سادگی شکل گرفته است. طراحی لباس بر اساس محتوای جاری بر صحنه انجام شده و طراحی صحنه نیز از ایجاز و بی‌پیرایگی سود جسته است. این سادگی و عریان بودن تحت تأثیر اتمسفر صحنه به چشم نمی‌آید. طراحی نور هم ملهم از شرایط در نظر گرفته شده برای نمایش اجرا شده است. در مجموع می‌توان اذعان داشت این عناصر نقشی منفعل دارند. نه بر جریان کلیت اثر تأثیرگذارند و نه مخل فرآیند اجرا هستند. نمایشنامه بر پایه دیالوگ‌های ساده و محاوره‌ای شکل گرفته که در بازگو کردن مفهوم نمایش صادق و صمیمی جلوه می‌کنند. آدیداس به دور از شعارپردازی تلاش می‌کند مقصود خود را از طریق رفتار و روابط شخصیت‌ها بیان کند. بحران هویت در همه جای نمایش خودنمایی می‌کند. این بحران در لحظاتی دامنگیر دایی هم می‌شود. دایی از گستردگی رفتارهای غیرمتعارف جوانان حیران است و از کلاف پیچیده روابط آن‌ها سردرگم است. می‌پرسد و می‌پرسد ، اما هرچه می‌پرسد کلافه‌تر می‌شود. تعارضات رفتاری و فرهنگی ، لحظات کمیک و موقعیت‌های خنده‌آوری ایجاد نموده است که در کنار بازی‌های روان و یکدست همه بازیگران به‌ویژه مهدی ضیاچمنی در نقش دایی به ایجاد ضرباهنگ قابل‌تأمل اثر ، کمک شایانی نموده است.

در نهایت دایی این قصه به رفتن جوانان رضایت می‌دهد. او چاره‌ای جز تسلیم نمی‌بیند. مقاومتی واهی و شکست‌خورده در برابر سرنوشتی محتوم که با صدور اجازه خوردن پیتزا نمود می‌یابد. دایی در این عقب‌نشینی حتی از این هم فراتر رفته و خود را به قضا و قدر می‌سپارد و سفارش پیتزا می‌دهد. خواهرزاده او هنگام خداحافظی غالبی است که بر مغلوب می‌گرید. مغلوبی که جزئی از اوست و حال به اقتضای دوران از آن دست شسته است. به‌زعم نگارنده مهم‌ترین نقطه‌ضعف آدیداس در عدم تأثیرگذاری صحنه پایانی است. مخاطب پس از نظاره قصه ساده نمایش ، ارتباط با آن و حتی حظ و بهره از طنز شکل گرفته ، انتظار پایانی تکان‌دهنده و درخشان را داشت که آن هم به‌سادگی برگزار شده و این نمایش خوب را بدون عُمق و بُعد رها می‌کند.

آدیداس تاکنون سه بار توسط این گروه اجرایی در مشهد روی صحنه رفته است. ضمن ابراز دست‌مریزاد و خسته نباشید به این گروه جوان که هم اکنون در تماشاخانه خورشید به اجرا مشغول هستند ،در انتظار اجراهای بعدی آن‌ها خواهیم نشست.




نظرات کاربران