در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش«آرش، شهر سوخته بخش طبی ۴» اثر فردوس حاحیان

همه دختران آرش

ایران تئاتر- سیدعلی تدین صدوقی: فردوس حاجیان را از سال‌های دور می‌شناسم؛ رفیق روز‌های شوق و شور و عطش و عشق و هنر و تئاتر و ...

نام فردوس حاجیان در جدول جشنواره امسال تنها دستاویزی بود که مانند سال‌های پرشور جشنوار‌ه‌های دهه هفتاد و هشتاد منتظر روز اجرای نمایشی خاص بمانم؛ حسی نوستالژیک که تو را با خود می‌برد و بوی آن سال‌ها را به مشامت می‌رساند.

فردوس را سال‌ها بود به دلیل بیماری‌ای که دارد، ندیده بودم. از زمانی که یاد دارم و می‌شناسمش، او را در مبارزه و امید دیده‌ام. ایستادگی در برابر آنچه می‌اندیشید و می‌دانست که درست است مبارزه و دلسوزی برای فرهنگ و هنر و تئاتر و نسل جوان و‌... این مرزو بوم کهن، مبارزه با مجروحیت ناشی از شیمیایی شدن، مبارزه با هزار درد بی‌درمان و... بگذریم.

 او، استاد فردوس حاحیان با عشق و ایمان و امید هماره راهی را برای گفتن و بودن و ارائه اندیشه پیدا می‌کند. او برای من سمبل پایداری و ایستادگی و پایمردی و امید و عشق و ایمان و مهر است؛ مردی خستگی‌ناپذیر.

و اما نمایش ؛  دو دانشجوی تئاتر به نام حسین و توران سال ۱۳۶۴ به منظور اجرای نمایش آرش به مناطق جنگی سفر می‌کنند. آن‌ها ناخواسته مورد هجوم مخوف‌ترین گاز‌های شیمیایی قرار می‌گیرند و زمانی‌که چشم باز می‌کنند خود را در بخش طبی 4 بیمارستان امام می‌بینند. توران از حسین می‌خواهد که ادامه نمایش را در داخل بخش اجرا کنند. ناگهان حسین چشمش به همسنگرش نعمت که در اثر گاز‌های شیمیایی ریه‌هایش سوراخ شده می‌خورد و...

نمایش «آرش شهر سوخته» قصه‌ای است پرغصه، قصه‌ای است پر آب چشم که او از نزدیک سال‌هاست با تک‌تک یاخته‌هایش آن را لمس و درک کرده است.

 قصه انسان‌های گرانقدری که چون آرش جان در چله نهادند وکمان عشق برکشیدند و این مرزوبوم اهورایی را از دست‌اندازی ناکسان دوران حفظ کردند؛ آری اینک او و یارانش آرش‌اند. قصه همه دلیرمردانی که او به صحنه کشیده است قصه آرش‌های اکنون این سرزمین است.

باید گفت متن تلفیقی است از نثر فاخر و سبک بی‌بدیل بیهقی، متن قبادیانی، شعرگونه‌گی سعدی، اوستا و ارجاعات بینامتنی زبان و ادبیات کهن و امروز زبان فارسی که این خود به تنهایی کار ارزنده و دشواری است.

حاجیان واقعیات و حقایقی از زندگی مجروحان دفاع مقدس را روایت کرده است که خود از نزدیک و با همه جسم و روحش آن را درک و لمس کرده و هر روز و هر لحظه با آن درگیر بوده وهست.

 به همین دلیل نمایش تو را با خود به عمق درد و رنج این آرش‌های زمانه ما می‌برد. او چنگ بر دلت می‌زند و تو به عنوان تماشاگر نمی‌دانی اشک بریزی یا بخندی یا سفری را از اسطوره به اسوه و از آن به واقعیت و حقیقت بیاغازی همه را در کنار یکدیگر، کمان کشیده و تیر در چله نهاده بنگری.

 حاجیان با شیوه روایی مستند و البته دراماتیزه شده و تلفیقی از رئالیسم و در جا‌هایی سوررئال تو را به عمق ماجرا پرت می‌کند با بازی‌هایی که باور‌پذیر است و رئالیستی و صادقانه انجام می‌شوند. بازی در بازی مقداد اسلامی در نقش دانشجوی مجروح که آرش را و منوچهر را و وزیز را و پیک را و بیست نقش را بازی می‌کند و تو او را باز می‌شناسی که گویی خود نویسنده است؛ گویی خود حاجیان که بخشی از خویش را در این نقش متبلور کرده است.

اما به زعم نمایش، دیگر آرش امروز نه‌تنها مردان بلکه آن پرستاری است که او نیز شیمیایی شده و هنوز با عشق و ایثار به همه این مجروحان رسیدگی می‌کند و امید می‌بخشد.

 آری اینک او آرش است؛ مادری که فرزند جوانش را چون تیر در چله کمان عشق نهاده که وطن و ایمان و ناموس را حفظ کند. آری آرش دختران و پسران امروزند چرا که به زعم نمایش، آرش جنسیت نمی‌شناسد؛ آرش بودن و آرش شدن یک مفهوم است به بلندای البرز و به وسعت ایران بزرگ و به گستره فرهنگ و هنر و زبان و ادبیات ایران زمین؛ که هرکدام تیری هستند در چله کمان عشق تا مرز‌های خاکی و آبی و فرهنگی و هنری و ادبی این سرزمین را حفظ کنند.

از دیگر سو طراحی صحنه توانسته در راستای اثر تاثیر خاص خود را بگذارد؛ تخت‌هایی که به صورت دو کمان در دو سوی صحنه قرار گرفته‌اند.

هرچند که امید است تا اجرای عمومی، کار به آن پختگی‌ای که باید، دست یابد.

باید گفت فردوس حاجیان به عنوان کارگردان هوشمندانه از میزان سن ها و حرکات ساده اما روان و رئال استفاده کرده و نمایش ریتم مطلوبی دارد و بدون اضافه‌گویی و شعارزدگی اصل مطلب را بیان می‌کند. به ویژه آن نقالی آخر توسط بازیگر دختر نمایش که نقش دانشجوی مجروح را بازی می‌کند و در انتها تبدیل به آرش می‌شود و مفهوم اثر را تکمیل می‌کند.




نظرات کاربران