در اهمیت بازخوانی آثار سید مرتضی آوینی در آستانه هفته هنر انقلاب اسلامی
زنگ خطری که شنیده نمیشود
ایران تئاتر- علی اکبر عبدالعلی زاده : بیشک سید شهیدان اهل قلم آقا مرتضی آوینی یکی از کنشگران عرصه فرهنگ و هنر است. اندیشمندی ریزبین که در مقالات خود همواره از زنگ خطرهایی سخن گفت که شنیده نشدند و امروز نظام فرهنگی کشور را دچار اختلال کردهاند .
بی اغراق حتی بخش های ذینقش حوزه فرهنگ و هنر انقلاب اسللامی هم نگاه راهبردی او را به نقشه راه تبدیل نکردند و در بهترین شکل تنها به برگزاری سالگرد شهادت او بسنده کرده اند. در اهمیت توجه به نگاه او همین بس که حالا29 سال از شهادت سید شهیدان اهل قلم می گذرد و به وضوح می بینیم درست وسط بحران هایی هستیم که او پیش بینی کرده بود . خاصه روایت مصائب حوزه فرهنگ و هنر امروز که آلوده به همه نوع آلودگی و انحراف است و گویی سرگرمی ها و روزمرگیهای آنان که باید دغدغه کیفیت و سلامت خوراک اندیشه و جان جامعه را داشته باشند آنچنان زیاد است که دیگر کمتر دستی به آتش زنهار و اصلاح میرود.
بی شک رسانه ها مهمترین ابزار مدیریت افکار عمومی هستند . طیف متنوعی از امکانات رسانه ای که دیگر سال هاست پوسته رسانه های رسمی را پوسانده ، از آن بیرون زده، به هزاران قالب فضای مجازی فرو رفته است و همچون اژدهای هفت سر در میان غفلت و نشئگی حضرات، به جان ملت افتاده .
وقتی کار این روزها آنچنان بالا گرفته که رسانه ها و درگاه های رسمی و تحت نظارت نیز خطوط قرمز فرهنگ ایرانی اسلامی را می شکنند و از پخش فیلم ، انیمیشن، تصویر و ... مسموم به بهانه خوشایند مخاطب و کسب درآمد دریغ ندارند، شاید سخن گفتن از مقابله با رسانه های بیگانه که اندیشه و امنیت مخاطب ایرانی را هدف گرفته اند جایی در کلام نداشته باشد.
آوینی در روزگار خود که مهمترین تهدید فرهنگی بهظاهر ویدئو بود و ماهواره از ریشه های پرخطری سخن می گفت که جامعه را با نشانی های غلط به بیراهه میبرند. ریشه هایی که آن روز داشت به شاخه می نشست و امروز درختان تناورش میوه های متنوع خوش رنگ و مسموم می دهد . میوه هایی که بازارش سکه است و مشتریانش در صف های طولانی و در رویایی رسیدن به صف های بعدی ! کاسبانش هم در فکر عرضه میوه های «آبدارتر» !
زمانی که آوینی از نفوذ فکری و عملی جریان های لیبرال سیاسی و فرهنگی و اقتصادی سخن می گفت حتی اهل نظر که بینش کافی نداشتند غافل از بزرگی خطر، او را درگیر تئوری توطئه میدانستند و حالا سرطان نفوذ همه بدن مان را گرفته تا بیخ چشم هایمان آمده و گوش هایمان را پرکرده است .
امروز بحرانی که آوینی ما را از آن برحذر می داشت، در بی خبری کامل، بهصورت سلولی ارکان جامعه ایرانی را در بر گرفته است . درد آنچنان عمیق است که بدنه خاصه اندیشمند که در مقام مغز و حواس جامعه عمل می کنند هم نسبت به آن لمس شده و واکنشی بروز نمی دهد! حتی نااهلان نسبت به توسعه آن انذار و تبشیر دارند !
کار در حوزه های تخصصی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به دست ناهل افتاده ، اهل نظر به محاق انزوا رفته اند و آسمان خالی از عقاب ها جولانگاه کلاغ ها شده است.
ریشه درختی که امروز گردنش را تبر نمی زند در نگاه شهید آوینی نوعی از فعالیت رسانه ای است که در وقت خودش خطرات آن را به اسم «ژورنالیسم حرفهای» فریاد می زد .
او می گوید :«نشریات جدیدی که این روزها از هر گوشه و کنار می رویند ریشه در خاک واحدی دارند و آن «ژورنالیسم حرفه ای» است.
مشخصه اصلی ژورنالیسم حرفه ای آن است که خود را به سخیف ترین گرایش ها و سلیقه های روز فروخته است و روی به ابتذال آورده و برای جلب مشتری دست به همان کارهایی می زند که پاتوق های کنار خیابانی می زنند: « گزارش های داغ، مصاحبه های تنوری، دانستنیهای سرپایی، اطلاعات ساندویچی، تیترهای بودار، جدول های خوشمزه، مسابقات هوس انگیز... و خلاصه انواع مطالب برای انواع سلیقهها!»
ژورنالیسم حرفه ای ناگزیر است که بنیان کار خویش را بر ضعف های بشر امروز بگذارد و از ترشح بزاق خوانندگان ارتزاق کند، و حتی اگر اجازه دهند هیچ ممانعتی برای سوء استفاده از غرایز جنسی مردان و هوس جلوه فروشی در زنان، سر راه خویش نمی بیند و خود را به آب و آتش می زند تا راهی به قلب های مریض پیدا کند و نقبی به جیب ها بزند.»
حالا ، همین امروز اگر چرخی در رسانه های رسمی کشور بزنیم تا ببنیم چند رسانه فاقد این مشخصات هستند، به وضوح می بینیم کار بیخ پیدا کرده و حتی رسانه ملی سال ها دچار نوعی آستیگمات مزمن شده است ! گرچه آدمی به امید زنده است و در این مورد باید چشم انتظار تغییرات نشست.
کار فضاحت دیگر از محصول هنری بیرون زده و در جامعه هنری رسوایی های پی در پی برپا می کند که آخرین موردش رفتار ها و روابط غیر اخلاقی در سینماست و با افشاگری های پی در پی کسی نیست که از آن بی اطلاع باشد.
سید مرتضی به خوبی دلیل این دوبینی فراگیر و تبعات آن را پیشتر شرح داده است؛ جایی که می گوید: «عموم انسان ها میان منطق حس و منطق عقل و منطق دین که مبتنی بر فطرت است سرگردانند و این سرگردانی، قلمرو حاکمیت لیبرالیسم است. طبیعت انسان در وهله اول متمایل است به آب و رنگ و تنوع و نیستانگاری، و حرفه ای ها تله خویش را درست در همین جا می گسترانند، و البته فراتر از هرچیز، این مقتضای تمدن غرب است که بشر امروز از هر کار تلقی سودانگارانه و تاجرمآبانه دارد. با این طرز تلقی، کار مطبوعاتی متکی بر بازارسنجی است و روزنامهنگاران حرفه ای پیش از هر چیز باید از یک شمّ تجارتی برخوردار باشند.»
شهید آوینی بهدرستی محدوده مانور لیبرالیسم در حوزه فرهنگ و رسانه را فراگیرتر از جلوهگریهای سودآور میداند و آن را مانیفست مبارزه پنهان سیاسی با انقلاب اسلامی میداند. او تاکید میکند: «تز روزنامهنگاری حرفه ای اکنون مانیفستِ یک مبارزه پنهان سیاسی با انقلاب اسلامی است. وجود و بقای انقلاب به دین و دینداری مردم رجوع دارد؛ پس هر چه بتواند انسان را به غفلت بکشاند می تواند اسباب یک مبارزه سیاسی با انقلاب اسلامی واقع شود؛ از عکس های فوتبالیست های حرفهای در آدامس های بادکنکی گرفته تا دانستنیهای علمی، دیدنیهای توریستی... رمان های عشقی و پلیسی و ایدئولوژی های سیاسی، یعنی هر چه بتواند بنیان دینداری را سُست کند، فی نفسه می تواند در خدمت مبارزه با انقلاب اسلامی که بر اصل « عینیتِ دیانت و سیاست » استوار است واقع شود. بنابراین، غرب برای مبارزه با انقلاب لازم نیست که حتماً روی به مقابله سیاسی و نظامی بیاورد؛ همه چیز، مشروط بر آنکه بتواند مردمان را از دین غافل کند، یک سلاح سیاسی است.»
سید شهیدان اهل قلم با تجربه اجرایی رسانه ای و روزنامه نگاری تصریح میکند تز روزنامهنگاری حرفهای یا « حرفهای کاری » چنین توصیه می کند:
«باید حرفه ای نوشت، باید در نشریه به همه جریان ها به یک اندازه سهم داد، باید همه جریان ها را وارد گود کرد تا نشریه تیراژ پیدا کند، به سوددهی برسد و از ورشکستگی نجات پیدا کند. باید از همه کس و همه چیز بنویسید.
کاری به محتوا نداشته باشید. برای یک روزنامهنگار نباید بین آمریکا و آفریقای مظلوم، بین صهیونیسم و فلسطین، بین تئاتریست های مذهبی و غیر مذهبی، بین شاعران مسلمان و لائیک... فرقی وجود داشته باشد؛ هر چه بتواند فروش داشته باشد و جنجال برپا کند مغتنم است.
تیراژ و سود دهی بزرگ ترین معضل نشریات کنونی است و پُر روشن است که کمتر صاحب امتیازی می تواند در برابر این استدلال حسابگرانه تاب بیاورد و تسلیم نشود. اگر نشریه ای خود را فقط در برابر میزان فروش متعهد بداند، بدون تردید کارش به آنجا خواهد کشید که هر تعهدی را جز این نفی کند.
بنابراین، وقتی صاحب امتیاز نشریه ای در برابر این تز تسلیم شد و کار را به حرفه ای ها (!) سپرد، خواهد دید که رفته رفته نشریه ای چون «مفید» که با صداقت برای کودکان انتشار می یافت به نشریه ای چون «آدینه» و یا «دنیای سخن » - که اکنون زاد و ولد کرده و تکثیر شده اند ـ تبدیل می شود. صاحب امتیاز نشریه «مفید»، اگر چه خیلی زود حیله حرفه ای ها را در نیافت، اما بالأخره فهمید و کنار کشید.»
روند مورد نظر شهید، این روزها دیگر تمام ساختار رسانه های کشور را فرا گرفته و سال هاست از مرحله پنهان کاری عبور کرده و با وقاحت برمسند تصمیم سازی ، تصمیم گیری و امور اجرایی نشسته است . جالب این که آوینی پیشتر این تسلط را واکاوی کرده و می گوید : "شعار «برخورد باز و آزاد» را ظاهراً ژورنالیست های حرفه ای می دهند، اما وقتی خرشان از پل گذشت این طرفی ها را دیگر به بازی نمی گیرند و حتی مطالب مجله را تا چند شماره آماده نگاه می دارند تا در برابر پرسش ها نیز جواب داشته باشند. مدعی دموکراسی شعار آزادی می دهد، اما در عمل، با نهان روشی و سیستم های کاملاً مخفی جاسوسی و شبکه های گسترده تبلیغاتی اجازه نمی دهد که احدالناسی آزادانه بیندیشد و آزادانه انتخاب کند. ولی ما شعار ولایت می دهیم، اما در عمل طوری رفتار می کنیم که آنها شعارش را میدهند!"
می بینید او چقدر دقیق اوضاع امروز ما را بیش از سی سال پیش با جزئیات کامل پیش بینی کرده؛ این همان نقشی است که روشنفکر واقعی باید ایفا کند. او خطر بزرگتری را هم تذکر میدهد؛ خطر نفوذ! و تاکید میکند: "اکنون بسیاری از صاحب امتیازها با تز روزنامه نگاری حرفه ای فریفته شده اند و بسیاری از نشریه ها به دست حرفه ای کارها (!) افتاده است و بزرگ تر هایشان به کوچکترها توصیه می کنند:
«راه ما برای نفوذ در مطبوعات هموارتر از هر روز دیگری است، اما در نظر داشته باش که راهِ هموار، هوشیاری و مراقبت می خواهد. برای پایدار کردن نفوذت باید به این امور توجه داشته باشی. رابطه عاطفی و پیوند دوستی با صاحب امتیاز را بیش ازپیش تقویت کن. من با این شیوه توانسته ام با صاحب امتیازهای سه نشریه هفتگی تا مرز رابطه خانوادگی پیش بروم."
آوینی نقش پول های مشکوک را که در روزگار ما آشکارا دست به دست می شود، هم از نظر دور ندارد و می گوید: "پول عامل تعیین کننده ای است و تا کنون توانسته بسیاری از ایدئولوژی ها را در قلب صاحبانش بی رنگ کند. پیش از هر چیز سهم ماهیانه صاحب امتیاز را پرداخت کن. تجربه فلان نشریه به ما ثابت کرد که خیلی ها را می توان با پول خرید. همه صاحب امتیازها تا قبل از انتشار مجله دلشان برای فرهنگ کشورشان می سوزد، اما اولین پارتی حواله کاغذ وزارت ارشاد که دستشان رسید و تفاوت قیمت دولتی با بازار آزاد را که لمس کردند (!) همه چیز یادشان می رود. به کادرهایی که تربیت می کنی تز « حرفه ای کاری » را بیاموز. من با همین تز توانسته ام بسیاری از روزنامه نگارانی را که بعد از انقلاب وارد معرکه شده اند به آدم هایی لائیک تبدیل کنم و فلانی ها را که می شناسی به استخدام نشریه ای در آورم که صاحب امتیازش یک روحانی است..."
مسیری که سید شهیدان اهل قلم برای ما تصویر کرده و سال هاست به مقصد تسلط لیبرالیسم و نفوذ سلولی اش در فرهنگ و هنر رسیده است آنچنان دقیق است که انگار او پیش از شهادت سفری در زمان کرده و در زمانه ما زیسته. زیستی که زنده تر از آدم های زنده امروز است ؛ آدم هایی که دیگر یا وقایع پیرامون خود را نمیبینند و یا تمایلی به دیدن آن ندارند. رخدادهایی که واضح است برای رفع آن تدبیری پایدار و جدی اندیشیده نمی شود .
اما آقایان خطر جدی است و زنگ خطر آن نه امروز که سال ها پیش از شهادت آقا مرتضی ، توسط او به صدا در آمده . حالا هفته هنر انقلاب است؛ در این هفته صدای آن را بشنوید و اقدامی عاجل در جریان شناسی فرهنگ و هنر ایران صورت دهید . دیروز نشنیده ایم ، امروز هم نشنویم فردا گوشمان از دریافت فرکانس آن عاجز است .