دیدگاه سید مرتضی آوینی در مورد هنرهای نمایشی و چند سوال ساده امروزی
تسلط از ما بهتران بر تئاتر!
هنگامه ظهورخورشید هویت ما از محاق غربت ملازمت
ایران تئاتر : بیست و نه سال پیش در بیستمین روز بهار سید مرتضی آوینی برای آخرین بار هوای یکی از مناطق مورد علاقهاش را تنفس کرد، مناظر پرخاطره و پر مخاطره آن را از نزدیک دید و با کوله باری از ناگفته ها به دوستان شهیدش پیوست.
شهید سید مرتضی آوینی به معنی کامل کلمه اندیشمندی روشنفکر بود . نه از تبار شبهه روشنفکران بی عمل که مهمترین خروجی شان دائم الانتقاد بودن ، پمپاژ ناامیدی به جامعه ، خود تحقیری ، نشخوار نظریه های غربی و مخالفت با همه چیز است .
او همواره ریزبینانه و با دغدغه اصلاح امور به حوزه اندیشه ، رسانه ، سینما ، تئاتر و بطور کلی فرهنگ و هنر نظر داشته و در مقالات خود نکاتی را یادآور شده که متاسفانه بسیاری از آن ها همچنان با گذشت سه دهه از شهادتش به درستی مورد توجه قرار نگرفته و به نقشه راه بدل نگشته است . مقاله «آیا تئاتر زنده میماند؟» از این جمله است . مواردی که او تحت این عنوان مد نظر قرارداده در زمانه خودش نگاهی پیشرو و پیشگویانه را در ذهن می آورد که امروز در اهمیت هیچ یک ، دیگر شکی وجود ندارد اما گویی روزمرگی چنان ما را باخود برده که هنوز از آن ها عافافلیم . در مواردی چون توجه به نمایش ها و آیین های بومی شاید ، بصورت مقطعی و در پوسته رویی عملکردی رخ داده باشد اما اصل توجه راهبردی و خروجی کاربردی همچنان برزمین مانده است .
بازخوانی چند باره این مقاله خالی از لطف نیست و حداقل به عنوان چراغ راه ما می گوید مسیر را به خطا رفته ایم که امروز در بهره گیری از هنرهای نمایشی برای پیشبرد اولویت های جامعه ایرانی با وجود تلاش های فردی و مقطعی همواره دچار همان مشکلات گذشته هستیم !
رستاخیز جان و معضل تئاتر
مرتضی آوینی در متن «آیا تئاتر زنده میماند؟» به طور مستقیم به تئاتر پرداخته و نظرات خود را در مورد این شاخه از هنر مطح کرده است. او در ابتدای این نوشته در مورد زنده بودن یا مرگ تئاتر ابراز تردید نموده و موضع خود در این رابطه را روشن میکند: «تئاتر در روزگار ما معضلی است و نه فقط برای ما، که در سراسر عالم؛ مگر برای آنان که تئاترشان ریشه در سنت یا اساطیر داشته است. بعضیها معتقدند که تئاتر دیگر مرده است؛ من از آنان نیستم، اما از سر انصاف باید بگویم که چندان هم زنده نیست.»
آوینی در شمع تئاتر غربی نوری برای جذب شدن و چرخیدن به دور آن نمییابد، آن را تحت تسلط هنر هفتم توصیف میکند: «بعد از نود سال که از تولد سینما میگذرد، تئاتر هویت مستقل خویش را به ناچار در عرصههایی میجوید که سینما در آن راه ندارد. تئاتر چارهای جز این ندارد که خود را در آنجا که سینما نیست پیدا کند.»
تسلط از ما بهتران بر تئاتر
او همچنین تئاتر و سایر هنرهای سنتی را به دلیل ناتوانی در جذب مخاطب عام دست به گریبان با جریان روشنفکرمآبی تصنعی برمیشمارد و هنر نمایش را در انحصار عده قلیلی که به تظاهر روی آوردهاند، میداند: «هنرهای سنتی نیز به بلیهای دیگر که از یک لحاظ به ما نحن فیه ارتباط دارد گرفتار آمدهاند. سفالگر که دیگر بازاری برای هنر خویش نمییابد، خود را باب طبع توریستها میآراید و تن به ابتذالی میدهد که با این انفعال ملازم است. آیا بر سر تئاتر ما نیز همین آمده است؟ سینما مشتریان تئاتر و رمان را دزدیده است و در سالنهای تئاتر جز خود اهل تئاتر و روشنفکرانی که لابهلای کهنهها و عتیقهها در جست و جوی حس نوستالژی هستند، دیگر باقی نمانده است. روشنفکر مآبان، یعنی آنان که تنها آنچه را که نمیفهمند تحسین و تقدیس میکنند و از هر آنچه آنان را به خود مشغول کند به عالم پیچیدگی و انتزاع میگریزند، اکنون به تئاتر روی آوردهاند. سینما مخاطبان خویش را در میان سادهترین مردمان جسته است و بنابراین، هرگز به طور عام نمیتواند روی به پیچیدگی و انتزاع بیاورد، مگر سینمایی که آن را سینمای هنری مینامند و مخاطبانش از ما بهتراناند و از ما بهتران کسانی هستند که از هنرمندی و تفکر فقط به پز و پرستیژ آن بسنده کردهاند و همین است که آنان را به جای رسوخ در علم، به سوی پیچیدگی متظاهرانه روشنفکری سوق میدهد. این پدیده سرابی است که در ظاهر خود را عمیق و پر راز و رمز می نماید، اما در باطن توهمی بیش نیست. این متاع فقط به درد پز و جلوهفروشی می خورد و لاغیر، و اگر انسان از جلوهفروشی مستغنی شود خواهد دید که دیگر هیچ چیز جز رسوخ حقیقی در علم او را راضی نمیدارد. پس اگر سینما مخاطبان خویش را از میان سادهترین مردمان برگزیده، سینمای روشنفکرمآبانه سطحیترین مردمان را مخاطب خود گرفته است، و هم اینان بیشترین مخاطبان تئاتر نیز هستند.»
سوال دیگر این است که آیا تئاتر از سیطره از ما بهتران خارج شده یا روز به روز در چنبره آنها در آمده و از اختیار نظام فرهنگی کشور خارج شده است ؟
آبشخور تئاتر همان سرچشمه آداب و سنن و آیینهای مردمی است
شهید آوینی در زمانه خود تاکید می کند تئاتر ایران نگاه خود را معطوف تئاتر غرب کرده و با الگو قرار دادن آن در حال پیمودن مسیر اشتباه است : «تئاتر امروز ایران به تبع تئاتر غرب و به حکم ضرورت هم سخنی با این جماعت – که ذکرشان گذشت – در مردابی از اسنوبیسم (خود خاص پنداری یا خود ویژه انگاری) مفرط، مستغرق در فرمالیسم و مناظرات پیچیده متظاهرانه و متفلسف شده است. تفکر فلسفی در ظاهر برای غیر اهل فلسفه پیچیده است و روشنفکران این مرز و بوم را همین ظاهر است که فریفته است. و از جانبی دیگر، حتی آنجا که به تبع سلیقه روز، تئاتر ما نیم نگاهی از سر عنایت به فرهنگ ایرانی انداخته، باز هم نگاه او آن گونه است که یک سیاح یا مستشرق غربی به ایران مینگرد. چنین تئاتری نمیتواند با مردم مخاطبه کند، و تا چنین باشد، تئاتر محتضری است که مرگ را انتظار میکشد.»
سوال اینجاست با گذشت سه دهه از شهادت او و با وجود توسعه ظاهری زیرساخت ها و میزان تواید تئاتر ایران این وضعیت چه میزان تغییر کرده است ؟
او در ادامه نوشته خود از یکی از گونههای سنتی نمایش ژاپنی، برای بذل توجه به سرچشمه فرهنگ، به عنوان نمونه شاخصی از تئاتر زنده نام میبرد: «آبشخور تئاتر – به معنای عام – همان سرچشمه آداب و سنن و آیینهای مردمی است و در هر جایی از سیاره خاک که این مولد مادر خویش را انکار نکرده، تئاتر نیز زنده است، شاید «کابوکی» مثال مناسبی باشد.»
مرتضی آوینی در بخش پایانی مقاله خود تئاتر غرب را جدا از مردم توصیف میکند و به همین سبب آن را محکوم به نیستی میداند: «با پیدایش سینما، تئاتر غرب، خزیده در مغاک یک انزوای تاریخی، ناگزیر شده است که به عرصهای بسیار محدود وتنگ برای حیات خویش اکتفا کند. تاریخ هنر مدرن تاریخ تحول تئاتر نیز هست و اکنون تئاتر غرب، منفصل از مردم، گرفتار یک اسنوبیسم مفرط، و محفوف در فرمالیسم پیچیدهای که حجاب خرق ناپذیر معنا و محتوا است، لحظات احتضار خویش را طی میکند. اما برای ما اقوامی که در تاریخ غرب شریک نشدهایم دوران اضمحلال غرب با ظهور دیگرباره خورشید هویت ما از محاق غربت ملازمت خواهد داشت.»
منظر نگاه ما به تئاتر بومی باید تغییر کند
این اندیشمند زنده ماندن تئاتر ایران را در گرو توجه هنرمندان به پیشینه تاریخی و ملی خود و دست برداشتن از شیفتگی به غرب میداند: «دانایی میراث یونانیان نیست و من لازم نمیدانم که حتما برای درک هنرنمایش متوسل به ارسطو شویم. ریشه تئاتر در آیینهای نمایشی است که تجربیات آسمانی و خاطرات ازلی را محاکات میکنند و راه عبور از زمان فانی به عوالم سرمدی را باز میگویند. تئاتر شرق میتواند با رجعت به سوابق تاریخی و ملی خویش زنده بماند و در این طریق، پیش از هر چیز باید عنان تقلید را از گردن باز کند و زنجیرهای رعب و شیفتگی به غرب را از دست و پای خویش بردارد. معرفت نسبت به تئاتر غرب و سیر تحولی که پیموده است مقدمه خود آگاهی ما است، اما این معرفت باید از منظر تفکر مستقل ما حاصل آید نه از آن طریق که غربیان خود خویش را معرفی کردهاند.»
با این حال مرتضی آوینی نوع نگاه رایج به هنر بومی ایران را نمیپسندد و آن را محتاج یک تحول اساسی میداند. به زعم او باید در این زمینه چشمها را شست، جور دگر دید و عملکرد کاملا متفاوتی داشت: «پیشینه تئاتر بومی ما در تعزیه، سوگ سیاوش، نقالی و پردهخوانی، نمایشهای روحوضی و خیمهشببازی محدود میشود. تئاتر ما در رویکرد به این سوابق ملی باید از تکرار در قالبهای تجربه شده گذشته پرهیز کند و جایگاه خاص خویش را در فرهنگ امروز و تاریخ فردا بیابد. منظر نگاه ما به تئاتر بومی نیز باید تغییر کند. ما خود را هنوز از نگاه توریستها و مستشرقین مینگریم و اگر چنین باشد، تعزیه یا نمایش روحوضی نیز در پیله اسنوبیسم و روشنفکرنمایی خفه خواهد شد. حضور تعزیه یا سیاهبازی در جشنوارههای تئاتر اروپا از چنین منظری انجام میگیرد و از این منظر، تعزیه که بازآفرینی تمثیلی تراژدی کربلاست، به کلکسیون مظاهر نوستالژیک تمدنهای فراموش شده باستانی خواهد پیوست و یا همچون هنرهای دستی و روستایی، به کالایی که جز به مذاق اشراف و مستشرقین و توریستها خوش نمیآید تبدیل خواهد شد.»
آیا تئاتر زنده میماند؟
مرتضی آوینی در سطور پایانی مقاله «آیا تئاتر زنده میماند؟» بار دیگر بر جدا بودن هنر مدرن از مردم و فاصله داشتن آن از جامعه تاکید میکند و این ویژگی را مختص به هنرهای غربی میداند. او معتقد است برای برخورداری از هنر عمیق و غنی به ویژه در تئاتر باید از تقلید پرهیز و راه خود را از غرب جدا کرد: «هنر امروز منفصل از مردم است و هر جا مخاطب هنر مردم باشند هنر از اسنوبیسم دور خواهد شد و راهی برای خروج از لابیرنت (هزارتو) روشنفکرنمایی خواهد یافت. هنر نمایش اگر ریشه در خاک فرهنگ و ادب این مرز و بوم بدواند، عرصههای دیگری نیز برای ادامه حیات خواهد یافت، چنان که در سالهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی چنین شد و گروههای نمایشی خودپروردهای از میان مردمان پاییندست سر برآورد؛ اما این نهالهای نازک مورد بیمهری باغبان واقع شدند و از تشنگی خشکیدند. تئاتر امروز ایران مصداق شجرهای است که ریشه در عمق خاک ندارد و به طوفانی نه چندان شدید فرو خواهد افتاد. دوران جلوه فروشی طاووس پیر غرب گذشته و آن شیفتگی جنونآمیز که ما را از تامل و تفکر در خودمان باز میداشت فرو نشسته است. عهد بشر با خدا تجدید گشته است و اگر تئاتر از مقتضیات این تجدید عهد تاریخی غفلت کند، سر از بستر این بیماری برنخواهد داشت و خواهد مرد؛ و اَمّا یَنفَعُ النّاسَ فَیَمکثُ فِی الاَرض.»