در حال بارگذاری ...
به بهانه درگذشت هنرمند فقید اسماعیل شنگله

آبروداری اسماعیلِ بازیگر

حسین سینجلی: کاش فراموشی برای همیشه ممکن بود، چیزی که به نظر می‌رسد شاید تنها برای مدتی آن هم به‌واسطه چیزی مثل آلزایمر به آن دست یافت؛ اما چیزهایی هم هستند که خلق شدند برای ماندن، برای فراموش نشدن.

باید اعتراف کنم شنیدن خبر فوت هنرمند فقید اسماعیل شنگله در ابتدای هفته جاری از آن دست خبرهایی بود که شاید اگر پیش از کرونا می‌شنیدم به احتمال بسیار حس و حالی متفاوت‌تر از امروز داشتم. ظاهرا به واسطه آنکه در دو،سه سال اخیر از این دست خبرهای تاسف‌برانگیز بسیار شنیده و دیده‌ایم، خیلی‌هایمان دیگر آن آدم‌های قبلی نیستیم. دیگر همراه داشتن یا نداشتن ماسک آنچنان تفاوتی ندارد، گویی مسیر خیلی‌هایمان به یک حفره بزرگ و تاریک رسیده که نه راه پس دارد و نه راه پیش. مانده‌ایم حیران و منتظر تا چه پیش آید.

به قولی «دل آدم بعد از یه مدت که زیاد خبر مرگ و میر بشنوه کم کم سفت و سخت میشه» و بدون آنکه متوجه باشی ناگهان می‌بینی که دیگر شنیدن خبر فوت یک دوست، آشنا، هنرمند، ورزشکار و... با خبر «طلاق بازیگر معروف سینما از همسر دومش» یا مثلا «پیدا شدن یک طوطی که به سه زبان صحبت می‌کند» و کلی خبرهای ریز و درشت دیگر، آنچنان تفاوتی برایت ندارد و این اصلا خوشایند نیست.

خلاصه آنکه اولین چیزی که بعد از شنیدن خبر تاسف‌برانگیز درگذشت زنده‌یاد شنگله یادم آمد، خاطره‌ای بود که از زبان خودش و درباره شدت مخالفت عمویش با بازیگری شنیده بودم. خان عمویی که درباره او می‌گفت: «عمویم بقدری با بازیگری مخالف بود که اگر من را گیر می‌‌آورد زیر مشت و لگد می‌گرفت. حتی به خاطر دارم پیغام داده بود که به اسماعیل بگویید آبروی خانواده را برده است.»... حالا آن عمو و برادرزاده دیگر میان ما نیستند، اما می توان حدس زد که خان عمو با دیدن آنچه برادرزاده‌اش در بیش از شش دهه فعالیت هنری از خود به یادگار گذاشته به خود می‌بالد.

بگذریم...

اوایل سال 1393 به واسطه انجام پروژه‌ای که قرار بود در نهایت به عنوان منبعی برای تاریخ شفاهی تئاتر ایران جمع‌آوری و ارائه شود، با زنده‌یاد اسماعیل شنگله به عنوان یکی از هنرمندان پیشکسوت و شاخص تئاتر به گفت‌وگو نشستم. امروز اما وقتی خبر فوت او را شنیدم، اولین چیزی که به ذهنم آمد چهره هنرمندان برجسته و شاخصی بود که طی دو،سه سال چنان پشت هم از میان ما رفتند که چنانچه کمی دقیق شویم حالا دیگر شاید تعداد کسانی که از نسل اول و دوم بازیگری در ایران بودند و هنوز در قید حیات هستند به تعداد انگشتان دو دست نرسد.

ای کاش شرایط به شکلی بود که فوت هنرمندان شاخصی مثل زنده‌یاد شنگله، حاصلش بیشتر از تامین چند روز خوراک برای تیترهای زرد انواع رسانه‌های متنوع امروزی بود. کاش حواس‌مان بود که برای چنین هنرمندانی نمی‌توان به راحتی یا با چشم‌بندی جایگزینی پیدا کرد. 

به هر روی در آستانه هفتاد‌وهشت‌سالگی زنده‌یاد شنگله، فرصتی برای یک گپ و گفتی مفصل و طولانی فراهم شد و حاصل آن نیز در قالب یک گفت‌وگوی بلند در همان سال منتشر شد. آنچه در ادامه می‌خوانید خلاصه‌ای از نقطه‌نظرات و دیدگاه‌های اسماعیل شنگله درباره تئاتر، زندگی، رفاقت‌ها، خاطره‌ها و... است. حرف‌هایی که بیشتر از شش دهه فعالیت مستمر در تئاتر، سینما و تلویزیون را در کارنامه هنری‌اش به عنوان پشتوانه به همراه داشت.

 

بازیگر شدن با ترکیب علاقه و شانس: در دوران نوجوانی به همراه دوستان و اقوام بارها برای تماشا به تئاتر تهران و تئاتر پارس رفته بودم. تئاتر را بسیار دوست داشتم اما هرگز فکر نمی‌کردم که روزی خودم هم به عنوان بازیگر روی صحنه تئاتر بروم. شنیدم که جامعه باربد هنرجو می‏‌پذیرد، من هم اسم نوشتم. آن زمان هفده سال داشتم و وقتی برای امتحان رفتم با آدمهایی مواجه شدم که هم بزرگ‌تر از من بودند و هم از من که فرد خجالتی بودم و هنوز هم هستم، خوش‌بیان‌تر بودند. هفت بار اسم مرا خواندند و من برای امتحان نرفتم، در نهایت یکی از آشنایان ما که عکاس تئاتر بود مرا معرفی کرد. آن‌ها هم مرا به تمرین نمایشی بردند که رفیع حالتی آن را کارگردانی و بازیگران بزرگ آن دوران در آن بازی می‌کردند. در آنجا دیگر باید جلوی این افراد امتحان می‏ دادم و در آن امتحان قبول شدم و بعد از شش ماه وارد تئاتر شدم. کسانی‌ که این دوره را می‌گذراندند تا مدت‌ها نمیتوانستند نقشی بیشتر از یک سرباز نیزه‌به‌دست پیدا کنند. شانسی که من آوردم این بود که نخستین برنامه ما پس از پایان دوره آزمایشی، نمایشی بود با نام «سه یار دبستانی» که مرحوم دکتر ریوندی ‌نژاد آن را نوشته بود و آقای حالتی آن را کارگردانی میکرد و من در آن نقش کودکی خیام را بازی‌ میکردم. این نقش یک جمله بیشتر نداشت و اگر آن گریم و لباس نبود، امروز من هم اینجا نبودم. وقتی نوبتم شد روی صحنه نرفتم و اصلا به خاطر ندارم که چطور روی صحنه رفتم و دیالوگ را گفتم یا نگفتم اما فقط یادم می‌آید وقتی بیرون آمدم همه از کارم تعریف می‏‌کردند.

 

به اسماعیل بگویید آبروی خانواده را برده: ما در خیابان ری کوچه آبشار زندگی می‏کردیم. در آن محله افراد ناباب بسیار بودند و مادرم می‏‌خواست من از این فضا دور باشم. البته

عمویم به شدت مخالف بود و اگر من را گیر می‌‌آورد زیر مشت و لگد می‌گرفت و به خاطر دارم پیغام داده بود که به اسماعیل بگویید آبروی خانواده را برده است. این وضعیت سال‎های سال ادامه پیدا کرد و حتی زمانی‌که من از تحصیل در خارج از کشور بازگشتم هنوز فامیل ما از مادرم می‏‌پرسیدند که پسرت هنوز شغلی انتخاب نکرده؟! یعنی نه تنها بازیگری را شغل نمی‏‌دانستند بلکه آن را ننگ می‏‌پنداشتند.
 

هر چند تا حدودی حق داشتند؛ باید بگویم ما هرچه داریم از تئاتر لاله‎‌زار داریم. چند تئاتر خصوصی در آن زمان بود و وقتی صاحبان تئاتر می‌دیدند تئاترها هیچ‌گاه خالی نیست و از طرفی احزاب کارگری مثل کارگران صنعت نفت در جنوب برای دیدن تئاتر مزایا و مرخصی دریافت می‏‌کردند، مجبور شدند سطح تئاترها را بالا بکشند و ناگهان جامعه باربد «توران دخت» شیلر را کار کرد. تئاتر تهران سراغ «خسیس» مولیر رفت و تئاتر فردوسی «تاجر ونیزی» شکسپیر را روی صحنه برد. این مسئله ادامه پیدا کرد تا 28 مرداد سال 32.

 

تاثیر سیاست بر تئاترهای لاله‌زار: پس از سال 32 تقریبا تئاترها روال کار خود را ادامه دادند اما آن حادثه وضع سیاسی مملکت را تغییر داده بود و دریچه دیگری به نام تبادل فرهنگی میان ایران و آمریکا باز شده بود. به خوبی به خاطر دارم در اولین دوره، کارشناسی از آمریکا به نام پرفسور دیویدسون به ایران آمد. او کارگردان تئاتر بود و ماموریت داشت دانشجویان علاقهمند به تئاتر را از هر رشته‌ای جذب کرده و برای آن‌ها کلاس بگذارد و با آن‌ها نمایش کار کند. در پایان دوره نیز نمایش روی صحنه می‌رفت و یکی‌دو کاری که من از این کارگردان دیدم بسیار خوب بود. او نمایشی از وایلر را انتخاب کرد و بعدها توضیح داد که بازیگران دانشجو برای اجرای این نقش‌ها بسیار جوان هستند به همین دلیل به همکاری با تئاتر تهران پرداخت که بهترین بازیگران آن دوران را داشت. نمایشی که او اجرا کرد آن‌قدر از نظر فرم و محتوا نو و جدید بود که مردم قادر به هضم آن نبودند ولی بسیار اثر درخشانی بود و من خودم آن را سه بار دیدم. دکتر والا هنوز نگران سطح کیفی تئاتر بود، به همین دلیل مرحوم استپانیان نمایشنامهای به نام «مرحوم آقا» را ترجمه کرد که فوقالعاده خوب بود و بهترین بازیگران آن دوران در این نمایش بازی کردند. در کنار این نمایش برای نخستین بار در ایران حدود 15 زن نیمه‌برهنه آلمانی را برای اجرای برنامه در کابارهها آوردند. بلیت تئاتر آن موقع 10 تومان بود که با اضافه شدن این برنامه بلیت 15 تومان شد با این حال همه بلیتها به سرعت فروخته می‌‏شد. با ورود چنین برنامه‏‌هایی سطح تئاترها کم کم اُفت کرد. هزینه گروه آلمانی زیاد بود و به همین دلیل دفعه بعد از ترکیه گروهی را آوردند. در نهایت برنامههای بعدی در کابارهای از زنان ایرانی اسفاده کردند و این روند ادامه یافت. سایر گروهها احساس کردند از قافله عقب ماندند و به همین دلیل آنها هم به چنین برنامه‏‌هایی روی آوردند. تئاتر لالهزاری که همه از آن صحبت می‏‌کنند از اینجا به بعد شروع شد. در واقع این نمایش‌‏ها همه چیز بود به جز تئاتر. یک دکور بیشتر وجود نداشت که برای همه نمایشها استفاده می‌شد و آن‌قدر مورد استفاده قرار می‏‌گرفت تا شکسته و با دکور دیگری جایگزین شود.

 

 

توقف اجرای زنده در نخستین تجربه تلویزیونی: زمانی‌ که هنرستان بودم از دوستی شنیدم که گروهی به نام «مروارید» از گروه هنر ملی منشعب شده است. من به آنجا رفتم و شاهین سرکیسیان را برای اولین بار دیدم. من با این گروه نمایشی به مدت یک سال هر روز تمرین کردیم. چون سالن نداشتیم باشگاه شرکت نفت اتاقی را در اختیار ما قرار داد و هزینههای دکور و مانند آن را نیز برای ما تقبل می‌کرد. نمایش‌ها نیز در برنامههای مختلف برای کارمندان شرکت نفت اجرا می‌شد. برنامهای را که ما یک سال تمرین کرده بودیم قرار بود در تالاری که در ضلع شمال شرقی هنرهای زیبا که الان پارکینگ شده، اجرا کنیم اما متاسفانه در آستانه اجرای نمایش، بازیگر نقش اول کار بر اثر تصادف درگذشت. تابستان فرا رسید و پس از دعوتهای بسیار از بازیگران مختلف سرانجام علی نصیریان نقش را پذیرفت و تمرین دوباره آغاز شد. دو سال روی این نمایش کار کردیم و در نهایت دو شب توانستیم آن را اجرا کنیم. با این حال هیچ‌کس طلب دیناری دستمزد نکرد زیرا آن زمان کسی برای دستمزد کار نمی‏‌کرد. بعد اینکه در آن سالها تلویزیون هم تنها دو مرکز داشت؛ یکی در تهران و یکی در آبادان.

قرار شد به همراه گروه «مروارید» نمایش «پوشاندن برهنه‌ها» اثر پیراندلو را در تلویزیون آبادان اجرا کنیم. هیچ کدام ما نمی‏‌دانستیم تلویزیون چیست و برای نخستین بار قرار بود جلوی دوربین برویم، با این حال از آنجا که بین برنامه‎ها تبلیغات بسیاری پخش می‌شد از ابتدا شرط کردیم که چنین رفتاری را تحمل نکرده و بدون وقفه نمایش خود را اجرا خواهیم کرد. نمایش سه پرده داشت در پایان پرده نخست بود که دیدم تبلیغی در حال پخش شدن است. نصیریان ریش مصنوعی‌اش را کند، من هم سبیل مصنوعی‌ام را کندم و بیرون آمدیم. مجری هم اعلام کرده بود که به علت نقص فنی پخش ادامه نمایش میسر نیست.

برنامه متعلق به شرکت نفت بود به همین دلیل آقای احمد مشروطه که از کمدینهای بزرگ آن زمان بود و مسئول روابط عمومی شرکت نفت هم بود با مدیرعامل شرکت تماس گرفت و موضوع اجرای ناتمام نمایش را به اطلاع او رساند. مدیرعامل شرکت نفت بلافاصله دستور داد که آب و برق تلویزیون آبادان قطع شود. مدیر آن تلویزیون که در شرایط سختی قرار داشت برای هفته آینده باز زمانی را تعیین کرد که نمایش دوباره اجرا شود. من متنی را که حسین جهانبگلو آماده کرده بود، جلوی دوربین خواندم و گفتم دلیل قطع برنامه در هفته گذشته نقص فنی نبوده و از آنجا که ما شرط کرده بودیم، نمایش را در صورت پخش تبلیغات قطع خواهیم کرد چنین رویدادی رخ داد. بعد از این سخنان دو ساعت نمایش ما بدون هیچ مکث و خللی پخش شد و به این ترتیب نخستین تجربه تلویزیونی من رقم خورد.

 

پر کشیدن رفیع حالتی و خروج از صحنه: من قبلا گفته‏‌ام که رفیع حالتی استاد من بوده و هست و من همه آنچه را در تئاتر آموخته‏‌ام، از او شنیدهام. او جزو آن دسته از کارگردانانی و بازیگرانی بود که طراحی بلد بود و در هر نمایشی که بازی می‏‌کرد پس از پایان نمایش از چهره خود با گریم آن نمایش تصویری میکشید و به محض تمام شدن آن را پاره می‌کرد و دور میانداخت. نمایشی بود به نام «جان فدای وطن» که خود او آن را نوشته بود. او از جمله کسانی بود که متن را از بر نمی ‌شد و به همین دلیل از سوفلور کمک می ‌گرفت. یکی‌،دوبار به دلیل حضور بچهها در سالن صدای سوفلور به او نرسید و نتوانست دیالوگ را بگوید. تا اینکه یک شب به مسئولان سالن گفت اگر امشب بچه راه بدهید بازی نخواهم کرد. روی صحنه بودیم که جیغ کودکی از سالن به گوش رسید. دیدم استاد حالتی از صحنه خارج شد و پرده را کشید. نتیجه این شد که آن خانواده را بیرون بردند و ما آن پرده را از اول اجرا کردیم. او همیشه می‏‌گفت تئاتر مسجد و کلیسا و کنیسه نیست؛ اما آن‌قدر مقدس است که وقتی می‌خواهید وارد آن شوید باید پاک و به دور از بدی‌ها باشید.

 

تئاتر، سینما و تلویزیون و یک انتخاب: اگر به صورت همزمان و در شرایط مساوی و مطلوب، پیشنهاد بازی در سه پروژه سینمایی، تلویزیونی و تئاتری را داشتم و تنها حق داشتم یکی از آن‌ها انتخاب کنم، با اینکه کارم را با تئاتر شروع کردم و آن را بسیار دوست داشته و دارم اما بدون معطلی تلویزیون را انتخاب می‌کنم. فراموش نکنید که من تئاتر را در طول سال‌ها ادامه دادم و زمانی‌ که اداره هنرهای دراماتیک تشکیل شد جزو نخستین کارمندان آنجا بودم. بعدها که تلویزیون شروع به کار کرد، قرار شد ما هفتهای یک برنامه تلویزیونی داشته باشیم. البته این برنامه مشابه آنچه امروز ما به آن برنامه تلویزیونی می‏‌گوییم نبود. در واقع کار ما خیلی با تئاتر تفاوتی نداشت زیرا برنامه زنده پخش میشد و سه دوربین داشت. در واقع ما از آنچه آن‌سوی دوربین می‌افتاد با خبر نبودیم و مدیوم تلویزیون را نمی‏ شناختیم. اما اینکه چرا من در این دوره تلویزیون را انتخاب می‏‌کنم، باید بگویم وضع سینمای ما روزگاری رو به رشد بود اما متاسفانه الان کارهای ارزشمند کمی ساخته می‌شود. در مورد تئاتر صحنهای نیز تاکنون بارها و بارها به من پیشنهاد بازیگری شده یا از من پرسیدهاند که چرا کاری را خودم نمیسازم. من هر دوی این پیشنهادها را به این شرط پذیرفتهام که زمان کافی برای کار وجود داشته باشد. کار تئاتر کاری زمانبر است؛ به عنوان مثال من در مقام کارگردان متنی را ارائه و گروهی را برای کار انتخاب می‌کنم. این گروه باید سه یا چهار ماه تمرین کند و باید در این مدت به او دستمزد داده شود و من برای پرداخت این حقوق قول و وعده کسی را نمیپذیرم؛ این پول باید به من پرداخت شود تا بتوانم کاری را به درستی انجام دهم. بدون این روش کار تئاتر به درد نمی‌خورد. شاهد این مسئله نیز مشکلاتی است که همیشه در تئاتر ما وجود داشته است. در کارهای ما به دلیل این مشکلات بازیگران تا پیش از اجرا به درستی تمرین نمی‏‌کنند و مشکلات اقتصادی موجب می‌‏شود صددرصد توانایی‌شان را صرف کار نکنند، در حالی‌که تلویزیون مانند تئاتر زمان‌بر نیست و بهتر میتوان نتیجه کار را در آن دید.




مطالب مرتبط

با حضور علی نصیریان و دیگر هنرمندان پیشکسوت

جشن پایان دوره مکتب‌خانه سنگلج برگزار شد
با حضور علی نصیریان و دیگر هنرمندان پیشکسوت

جشن پایان دوره مکتب‌خانه سنگلج برگزار شد

در جشن پایان دوره مکتب‌خانه سنگلج که با حضور علی نصیریان و جمعی دیگر از هنرمندان پیشکسوت برگزار شد، خریداری ساختمان کناری تماشاخانه سنگلج، بازسازی ساختمان سابق اداره تئاتر و تصویب تشکیل بنیاد تئاتر ملی ایران مورد تاکید مجدد قرار گرفت.

|

نکوداشت و رونمایی از کتاب زندگینامه علی نصیریان

هنرمندی که هیچ کاری جز بازیگری نکرد
نکوداشت و رونمایی از کتاب زندگینامه علی نصیریان

هنرمندی که هیچ کاری جز بازیگری نکرد

علی نصیریان، بازیگر پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون در آیین نکوداشت و رونمایی از کتاب زندگینامه‌اش که به میزبانی پردیس سینمایی ملت برگزار شد با بیان اینکه هیچ کار دیگری در عمرش به جز بازیگری انجام نداده‌ است، گفت تمام کارهایی که انجام دادم، دوست داشتم و جزو آرزوهایم بود و ...

|

نگاهی به نمایش «اپرت نیرنگ اورنگ» نوشته سیدهاشم خان‌ شافع و کار مرتضی برزگرزادگان

اپرت یا نمایشی سنتی و آیینی؟
نگاهی به نمایش «اپرت نیرنگ اورنگ» نوشته سیدهاشم خان‌ شافع و کار مرتضی برزگرزادگان

اپرت یا نمایشی سنتی و آیینی؟

سیدعلی تدین صدوقی: نمایش «اپرت نیرنگ اورنگ» را که این شب‌ها در تماشاخانه سنگلج به صحنه می‌رود، در زمانی که شادروان سعید کنگرانی در آن بازی می‌کرد نیز در سنگلج دیده بودم که البته اجرای فعلی با ...

|

با حضور علی نصیریان و داریوش مودبیان

نشست انتقال تجربه در اردبیل برگزار شد
با حضور علی نصیریان و داریوش مودبیان

نشست انتقال تجربه در اردبیل برگزار شد

علی نصیریان و داریوش مودبیان که برای حضور در همایش تجلیل از 30 نامدار فرهنگی، هنری، سینمایی، قرآنی و رسانه‌ای، میهمان هنرمندان و مردم فرهنگ‌دوست استان اردبیل بودند، با حضور در نشست انتقال تجربه که در فرهنگسرای بانوان اردبیل برگزار شد، با تأکید بر نقش و جایگاه تئاتر در ...

|

در نکوداشت نامداران فرهنگ و هنر اردبیل مطرح شد

علی نصیریان: هنرمندان باید در اعتلای ارزش‌های معنوی و اخلاقی جامعه گام بردارند
در نکوداشت نامداران فرهنگ و هنر اردبیل مطرح شد

علی نصیریان: هنرمندان باید در اعتلای ارزش‌های معنوی و اخلاقی جامعه گام بردارند

علی نصیریان، هنرمند پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون، در مراسم نکوداشت نامداران فرهنگ و هنر استان اردبیل، تاکید کرد هنر همچون چشمه جوشانی است که هنرمندان باید از آن به بهترین شکل استفاده کنند و به دور از لذت‌گرایی مادی، در اعتلای ارزش‌ها، معنویت و اخلاق جامعه، گام‌های ...

|

نظرات کاربران (1)