یادداشتی بر نمایش «ریزجان» به کارگردانی ندا وفایی
سفرِ بزرگِ مردِ کوچک!
احمدرضا حجارزاده: در میان انواع نمایش کودک و نوجوان، اگر روزی روزگاری نمایشهای عروسکی ارج و قربی داشتند، طی یک دهه گذشته متأسفانه تولید نمایشهای عروسکی افول کرده و بهندرت کارگردانان متخصص و اهلفن به سراغ اجرای چنین آثاری میروند اما گاهی برخی کارگردانان جوان و دانشآموخته در رشته تئاتر عروسکی، نمایشهایی را آماده و اجرا میکنند که به لطف آنها میتوان به زندهبودن تئاتر عروسکی امیدوار بود. ازجمله نمایش قابلتحسین «ریزجان» به کارگردانی «ندا وفایی» که این روزها در مرکز تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان (پارک لاله) روی صحنه رفته و از شب نخست با استقبال خوب تماشاگران و هنردوستان روبهرو شده است.
«ریزجان» نمایشی کامل است از هر آنچه یک تئاتر عروسکی قوی و موفق نیاز دارد؛ سرگرمی، فانتزی، شادیآوری و آموزش مفاهیم اخلاقی بهخوبی در این نمایش گنجانده شده است. نمایشنامه «هادی حسنعلی» (نویسنده)، راوی ماجرای جذاب و پرفرازونشیبی است که تماشاگر هدف نمایش را بهراحتی با خود درگیر میکند. ریزجان گرچه از سالها پیش در سرزمین افسانهای «پاچستان» زندگی میکند و ظاهراً از زندگی راحت و بیدردسر خود راضی است اما یک اشتباه کوچک و ناخواسته او را از این بهشت دوستداشتنی میراند که تاوان اشتباهش را در جایی دیگر و با تحمل شرایط سخت و خطرناکی بدهد، ولی مسئله آنجاست که اشتباه ریزجان نه از روی عمد و ناآگاهی که از قضا به سبب مهربانی او برای محافظت از تخم بزرگی بوده که تصور میکرد باید تخم یک پرنده باشد اما یک بچهاژدها سر از تخم درمیآورد و موجب سوختنِ شهر پاچستان در آتش خشم ماماناژدها میشود. بااینحال مسئله اصلی در قصه «ریزجان» این نیست. مشکل از جایی آغاز میشود که اهالی پاچستان، برای بازگشت دوباره ریزجان به زادگاهش شرط دشوار و غیرقابل اجرایی برای او میگذارند و همین شرط ناعادلانه است که ریزجان را به زحمت میاندازد. از این لحظه، تماشاگران کمسنوسال نمایش، شخصیت اصلی را به چشم قهرمانی میبینند که با جسارت و شجاعتی تحسینبرانگیز میکوشد شرایط لازم را برای بازگشت به پاچستان کسب بکند.
از جذابیتهای داستان، ایجاد گرههای تودرتو برای شخصیت اصلی است. او درحالیکه با جثه ریزش برای انجام یک شرط بزرگ راهی سرزمینهای دور شده، با شرطهای دیگری ـ این بار توسط ماماناژدها ـ روبهرو میشود که انجام شرط اصلی را ناممکن میکند، ولی از قدیم گفتهاند «فلفل نبین چه ریزه!» و این یعنی شکست در قاموس ریزجان نیست. او باید دل به دریا بزند و پیروز برگردد؛ اما مفهوم پیروزی چیست؟ چیدنِ گُلِ تنتنانی از نوک کوه بلند و بازگشت نزد اژدهای بزرگ؟! اگر پیروزی فقط به این معنا باشد که ریزجان بازنده است! چون یکی از شروط ماماناژدها میگفت سفری را که ریزجان بهتنهایی آغاز میکند، باید بهتنهایی تمام کند؛ پس مخاطب کودک و نوجوان قصه، باید تا پایان سفرِ بزرگِ ریزجان صبور باشد تا دریابد پیروزی شکلهای متفاوتی دارد، ازجمله اینکه با مهربانی و ازخودگذشتگی نسبت به کسانی که در حقتان ظلم کردهاند، موجب شرمندگی و البته آسایش آنها برای همیشه بشوید. درسی که ریزجان در پایان سفر به اهالی پاچستان میدهد، حاکی از همین نکته است، ولی چرا او پس از این تجربه گرانقدر دیگر آنجا نمیماند تا کنار گُلها و دوستانش زندگی کند؟ پاسخ ساده است، چون او حالا دیگر بزرگ شده. نه به بزرگیِ اهالی پاچستان که آنقدر پاهای بلندی دارند که سرشان پیدا نیست و فقط پاهایشان در صحنه دیده میشود. ریزجان از لحاظ قد و جثه، همیشه ریز میماند اما او اکنون صاحب روح بزرگی شده که حتی میتواند الگویی برای پیرترین فرد پاچستان باشد. پس باید برود و دیگر نقاط دنیا را ببیند و باز هم بیاموزد و بیاموزاند. سفر ریزجان از این حیث تا حدودی به سفر حقیقتطلبیِ «ماهی سیاه کوچولو» شباهت دارد.
غیر از متن و محتوای نمایش، اجرای فنی آن نیز بسیار درست و دقیق است. کارگردانی هوشمندانه ندا وفایی، نمایشی دیدنی و بهیادماندنی را رقم زده که میتوان از هرلحظه آن لذت برد. نمایش «ریزجان» پر از جزییات دوستداشتنی است. از دکور بانمک اجرا و بهخصوص خانه نُقلی ریزجان تا طراحی شخصیتهایی مثل اهالی پاچستان و «فیلیا» دوست صمیمی ریزجان. حتی این ریزهکاریها، شکستنِ تخم اژدها و اجاق آشپزی ماماناژدها (کوه آتشفشان) را شامل میشود. عروسکگردانی نمایش نیز بسیار خوب و بینقص انجام شده و با وجودی که بازیدهندگان عروسک در صحنه دیده میشوند، عروسکها را چنان بهخوبی جان میبخشند که تماشاگر اصلاً عروسکگردان را نمیبیند و تمام تمرکزش بر عروسک و حرکات اوست. عروسکهای باتومی قصه طراحی حیرتانگیزی دارند و حتی به حرکتِ مردمک چشم کاراکترها و خرطوم فیلیا توجه شده است. همچنین ببینید عروسکگردانی ماماناژدها را که حرکات ظریف و زنانه او چقدر خوب با صدای پِلیبک صداپیشگان سینک است، طوری که انگار خود عروسکگردان دیالوگها را به زبان میآورد.
«ریزجان» نمایش مهم و ماندگاری در عرصه تئاتر عروسکی کودک و نوجوان است اما اگر بنا باشد پیشنهادی برای بهتر شدن این اجرا داشته باشیم، میتوان به موسیقی تعویض صحنهها اشاره کرد که چندان با فضای کلی اثر همخوانی ندارد و دیگر اینکه، انیمیشن بهکاررفته در نمایش به دلیل محدودیت زمانِ استفاده، در بخش پایانی نمایش کمی موجب افت ریتم میشود. شاید اگر بخشهای انیمیشن نمایش هم به صورت زنده و با تکنیک سایهبازی اجرا میشد، نمایش اکنون با ضربآهنگ یکدست و مناسبتری برخوردار بود، ولی حتی همین مشکلات کوچک، باعث نمیشود که تماشای نمایش «ریزجان» را به همه گروههای سنی پیشنهاد نکنیم.