نقدی بر نمایش «پنچری» نوشته فردریک دورنمات کار احسان ناجی
همچنان بیعدالتی...
رضا آشفته: نمایش «پنچری» که در تالار شهرزاد اجرا شد بر اساس نمایشنامه رادیویی است که شادروان حمید سمندریان تنظیم و ترجمه کرده بود؛ در این حال این نمایشنامه بنا بر اساس آن چیزی که فردریک دورنمات سوئیسی به دنبالش است، به عدالت اجتماعی نظر دارد؛ بدین معنا که در یک وضعیت فرضی و چهبسا واقعی اتفاقاتی میافتد و ما کمکم متوجه میشویم که همه آدمها توی زندگی واقعی دچار اتفاقاتی میشوند و خواسته یا ناخواسته به سمت بیعدالتی میروند؛ همانطور که فرانتس کافکا پیش از دورنمات در رمان «محاکمه» چنین منظوری را بهدرستی عیان کرده و بسیاری از نویسندگان از روی دستش همچنان به مسئله بیعدالتی در جهان سراپا سرمایهداری میپردازند.
در چنین شرایطی همه محکوم هستند به اینکه اعلام جرم علیهشان شود، چون متهم هستند و تقصیر برگردنشان سوار است. مجازات در نمایشنامه باز بر اساس رمان است و پایان ناخوشی دارد به این دلیل که شخصیت تراپس مأمور تجارتخانه یا یک دلال که خریدوفروش میکند، محسوب میشود. او در مسیری فرعی لاستیک ماشینش در میانه راه پنچر میشود و حتی زاپاساش هم پنچر است؛ تراپس نصف شب پناه میبرد به ویلایی که در آنجا ۴ قاضی بازنشسته هستند و تراپس را پس از دعوت به شام به بازی میگیرند و او هم در این بازی شرکت میکند و به شرح زندگیاش میپردازد.
او اعتراف میکند که نسبت به رئیسش حسادت کرده چون او یک بچه بیسروپاست که زیر بوته پیدایش کردهاند و حالا او در مسیر زندگی کمکم رشد کرده و این باعث شده که نسبت به رئیسش حسادت کند و نتیجه این حسادت، خیانت است که با همسر رئیس به شکلی رابطه صمیمانه برقرار کرده و سپس بهواسطه یک زن دیگر این رابطه را به رئیسی که مشکل قلبی دارد آشکار کرده است و بهمرور، این جریان منجر به سکته قلبی و مرگ رئیس میشود و بعد از آن هم با این زن رابطهاش را قطع میکند.
بعد از این اعترافات در این دادگاه فرضی که یک وکیل مدافع، یک دادستان، یک قاضی و یک جلاد حضور دارند، دادستان او را محکوم به اعدام میکند و آقای قاضی نیز این حکم را صادر میکند و سپس جلاد تراپس را به یکی از اتاقها میبرد تا فردا حکم را اجرا کند.
در نمایشنامه اصلی دورنمات میبینیم که شخصیت خودش را میکشد اما در نمایشنامه فعلی که اجرا شده، او خود را نمیکشد و فردا صبح ماشینش آماده میشود و به مسیرش ادامه میدهد؛ برای اینکه باز هم همچنان به موفقیتها و سودجوییها و درعینحال به گناهانی دیگر دامن بزند.
در اجرای فعلی، احسان ناجی بر آن است که با برخی تغییرات اساسی (دراماتورژی) به دنبال یک برداشت خاص باشد که این وضعیت را کاملاً ذهنی نشان دهد؛ یعنی اینکه تراپس در ذهنیت خودش با چنین وضعیت و افرادی مواجه میشود که آنها بخشها و بریدههایی از شخصیت او هستند و تراپس را به بهانه یک بازی به اعتراف وامیدارند. در یک دادگاه فرضی او بنا بر میلش اعتراف به گناه میکند و درعینحال وکیل مدافع میخواهد از این اعتراف دست بردارد بلکه شرایط را طوری ببیند که باعث چنین اتفاقاتی شده و اگر جرمی هم است بنا بر شرایط، اتفاق افتاده است.
بهترین حالت در اجرای ناجی این است که این چهار شخصیت ذهنیت تراپس هستند و بریدهای از شخصیت او به شمار میآیند و در آن مقاطع زندگی، تراپس را وادار به کارهایی کردهاند که نتیجهاش خوب نخواهد بود و نسبت به دیگران حسادت و خیانتی صورت گرفته است. نتیجه این خطاها مرگ یک انسان بوده که آن انسان هم فردی گناهکار است. از منظر دورنمات در جهانی که سرمایهداری حاکم است، همه آدمها تلاش میکنند که رتبه بالاتری را داشته باشند و دست به معادلات پنهان بزنند برای اینکه همهچیز معامله است و این شرایط همه را گناهکار میکند.
تراپس یک بچه بدون پدر و مادر است که سخت رشد کرده و اکنون به هر ترفندی و بنا بر اقتضای درونی خودش یا هوشیاریای که پیدا کرده به دنبال انتقام گرفتن از این شرایط است و دست به هر کاری میزند و نتیجهاش هم این است که او هم تبدیل به یک آدم بسیار سودجو شده که در این راه از هیچ خطا و جرمی مضایقه نمیکند؛ درحالیکه عذاب وجدان او را به اعتراف وامیدارد. این شرایط سخت و تعمیمیافته تمام انسانها را چنین میبیند که همه تن به این شرایط میدهند و بهقولمعروف هرکی به هرکی میشود. در این چرخه سودجویانه که آدمها به دنبال رسیدن به مراتب و جایگاههای بالاتری هستند، کسی برندهتر است که دست به هر کاری بزند و دیگر این شرایط بنا بر خطای دید، نادیده انگاشته میشود و هر کسی میتواند خطاکار باشد.
در اجرای احسان ناجی میبینیم که از آن ویلا یا مختصات ویلا خبری نیست؛ جایی که باید در آن امکانات تفریحی وجود داشته باشد و این آدمها که در آنجا مستقر هستند بایستی به بازی و تفریح و عیاشی بپردازند. در اینجا فقط چند تا تایر و لاستیک گویای یک پنچرگیری است و نمیتواند فضای عیاشی را نشان دهد و بازیگران هم سعی بر این دارند که در این شرایط چه بازی و چه ذهنی و روانی، فضای کلی را نمایان کنند؛ اما بازیگران طوری رفتار میکنند که فضای یک دادگاه را نشان دهند و شهرام عبدلی در نقش تراپس به دنبال نمایان ساختن یک متهم است؛ درحالیکه باید بازیگران در ارائه دادگاه جدی بکوشند و مثل مهرههای مؤثر در یک دادگاه یک چالش عدالتجویانه را نسبت به شخصیت متهم نشان دهند و در این گیرودار میتوانستند نسبتها را طوری تعریف کنند که این حس و حالت دادگاه بر ما معلومتر باشد یا نتیجههایی که منجر به اعدام میشود و شور و حالی که وجود دارد از سوی دادستان و قاضی میتوانست بیشتر شود و اعتراضهای وکیل مدافع و دفاعیات او کمیکتر شود. متأسفانه این موارد از سوی کارگردان مورد غفلت واقع شده و همهچیز دارد خیلی نرم پیش میرود؛ درحالیکه این نرمش به دنبال ایجاد یک نوع طنز سیاه و گروتسک نیست و اگر از این سه وجه (کمدی، هول و هراس و طنز سیاه) تا حد زیادی بهره میبُرد از حالت یک گزارش، از وضعیت فعلی دور میشد.
در طراحی صحنه نیز کم هزینه شده تا آنچه باید به چشم آید و دلیلش سالن کوچک و صرفهجویی است که درواقع آسیبی برای هر تئاتر است. همچنین در نورپردازی و موسیقی نیز کارگردان میتوانست با دقت عمل بیشتری به دنبال فضاسازی ذهنی اجرایش باشد. هرچند نوازندهای هم بهاصطلاح حضور دارد و در لحظههایی موسیقی کلاسیک مینوازد اما این همه موسیقی مورد نیاز نیست که بر ترس و لرزها شتاب دهد و بر تلخیها بیفزاید. در زمینه لباس طراحیها همسان با شخصیتهاست و تا حد زیادی میتواند به فضای کمیک رنگ بدهد و همچنین این لباسها طوری طراحی شدهاند که در این فضا نیاز به آنها وجود دارد و هر یک از شخصیتها بهنوعی همان بازنشسته بودن و درعینحال آن شکمسیر بودن و عیاش بودنشان آشکار شود و تراپس با یک کتوشلوار شیک بهطور رسمی دلال بودنش را اثبات میکند.
نتیجه کلیای که میتوانیم از این نمایش بگیریم این است که تا حدی کارگردان در تحلیل خود از ترجمه حمید سمندریان و دراماتورژیاش در صحنه موفق است و به اقتضای زمان و شرایط اقتصادی در یک سالن کوچک منظور خود را از این نمایشنامه آشکار میکند و چهبسا قسمتی که تأکید بر ذهنی بودن شخصیتها میشود، یک گام روبهجلو است که این تحلیل، آزادی کارگردان را نسبت به متن دورنمات دارد و کارگردانی که اینگونه بتواند کار کند حتماً موفقتر از کارگردانی است که بخواهد موبهمو به متن وابسته باشد.
ایکاش احسان ناجی میتوانست جسورانهتر بر هولناکی و کمیک بودن و تلخی فضا بیفزاید تا ما یک اجرای دورنماتی بهتری را شاهد میشدیم.