در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «شاهزاده شامپیا» نوشته منوچهر اکبرلو و کارگردانی احسان مجیدی

داستان دختر موقرمزی که از پاسخ‌های شما قانع نمی‌شود

احمدرضا حجارزاده: گرچه همیشه گفته‌اند و می‌دانیم که سن برخورداری از استقلال اجتماعی و تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی‌های مهم آدم‌ها برای زندگی و آینده، از هجده‌سالگی آغاز می‌شود؛ اما هر فرد برای رسیدن به چنین استقلالی نیاز به بستری امن و مطمئن دارد تا بتواند انتخاب‌های درست و غلطش را فارغ از هرگونه برخوردی در آن فضا بیازماید و بسنجد. اولین و اصلی‌ترین بستر قابل‌اطمینان برای تمرین و رشد فکری و شخصیتی هر انسانی، خانه و خانواده است. در واقع محیط خانه و تعامل اعضای خانواده با یکدیگر، می‌تواند نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌گیری شخصیت و سرنوشت هر فرد داشته باشد. متأسفانه در نمایش‌های کودک و نوجوان ایرانی، کم‌تر به این مسئله مهم توجه و پرداخته شده است. بااین‌حال هرازگاهی شاهد بروز متنی درخشان و اجرایی تأثیرگذار در همین راستا هستیم.

نمایش «شاهزاده شامپیا»، به نویسندگی منوچهر اکبرلو و کارگردانی احسان مجیدی که این روزها در مرکز تولید تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پارک لاله اجرا می‌شود، اثری دوست‌داشتنی و جذاب با موضوع رؤیاهای کودکانه و چگونگی برخورد با آن‌ها در خانواده است. اکبرلو که پیش‌ازاین نیز متن‌های ماندگار و زیبایی برای تئاتر کودکان و نوجوانان نوشته بود، این بار با خلق داستانی نو و غافلگیرکننده، به یکی از مهم‌ترین چالش‌های نوجوانان امروز پرداخته است.

نویسنده داستانش را با صبر و حوصله شروع می‌کند و با معرفی دقیق و درست شخصیت‌ها پیش می‌برد. سارا دختر نوجوان و باهوش ده‌ساله‌ای با موهای قرمز، مدام نسبت به تفاوت‌های خود و دیگر اعضای خانواده‌اش کنجکاوی می‌کند. او سعی می‌کند حتی از حرف‌ها و توضیح‌های ناکامل مادرش که برای سارا اصلا مجاب‌کننده نیستند، به پاسخی برای این تفاوت‌ها برسد. در نخستین صحنه‌ نمایش، مادر به سارا ـ که نمی‌خواهد با برادرش سامی فوتبال بازی کند ـ می‌گوید «مگه فوتبال دختر و پسر داره؟! همه دوست دارند خواهر و برادر کوچک‌تر از خودشون داشته باشند که باهاش بازی کنند. نمی‌دونم تو چرا با همه فرق می‌کنی؟!» و سارا به‌سرعت می‌پرسد: «شما باید بگی چرا من با همه فرق دارم مامان‌خانوم!» همین سؤال ساده سارا، آغاز کنکاش بیش‌تر او برای شناخت خانواده‌اش و نسبت خود با آن‌هاست. او از مادر و پدرش می‌پرسد: «چرا موهای من قرمزه؟! چرا من عاشق موسیقی و خوانندگی‌ام، ولی سامی نه؟ چرا شما نخودفرنگی دوست دارین و من نه؟ چرا من چپ‌دستم و شما همه راست‌دست؟!»

پاسخ مادر اما به این‌همه پرسش قانع‌کننده نیست و بیش‌تر به توجیه و از سر باز کردن می‌ماند: «خدا هر کسی رو یک شکلی آفریده!» و سارا همچنان پاسخی درخور که عطشِ دانستنش را رفع کند، دریافت نمی‌کند.

بااین‌حال، سارا که گویا همچنان دنبال بهانه‌ای است تا به دیگران ثابت کند با آن‌ها فرق دارد، در مواجهه با خبری که از تلویزیون پخش می‌شود، فرصت لازم را برای رؤیاپردازی به دست می‌آورد؛ شباهت‌های ظاهری او ـ موی قرمز و چشم قهوه‌ای ـ به «شاهزاده ‌رابی» دختر پادشاه کشور شامپیا که از ده سال پیش گم شده، سارا را دچار این توهم می‌کند که او، همان دخترِ گم‌شده پادشاه است! نشانه‌ها و اتفاق‌های غیرعمدی که در مسیر او قرار می‌گیرند نیز به این توهم دامن می‌زنند. مثلاً پدرش در خانه برحسب یک عادت قدیمی، برای صدا زدن سارا از لفظ «شازده‌خانوم» استفاده می‌کند، یا سارا در کتابی خوانده که هر کسی خون پادشاهی در رگ‌هایش دارد، چپ‌دست است! یا زمانی که پدر خانواده می‌گوید سامی هر روز بیش‌تر به او شبیه می‌شود، سارا فوری می‌پرسد: «من شبیه کی‌ام؟»

منوچهر اکبرلو در پرداخت نمایشی قصه خود، ماهرانه از عناصر طنز و معما بهره برده تا هم خط داستان، سیر مهیج و منطقی داشته باشد و هم ذهن تماشاگر را درگیر این موضوع کند که آیا امکان دارد سارا را واقعاً از بیمارستان دزدیده باشند و همان شاهزاده ‌رابیِ ناپدیدشده باشد؟! موقعیت‌هایی که نویسنده برای گره‌گشایی از این راز پیچیده ترتیب داده، بامزه و خنده‌دارند. سارا در مکالمه با هم‌کلاسی‌هایش، با هیجان و تحریک آن‌ها هرچه بیش‌تر در رؤیای خود غرق می‌شود و بلافاصله در اولین اقدام، وقتی به خانه خودشان می‌آید، با پدر و مادرش مانند غریبه‌ها رفتار می‌کند و آن‌ها را «خانم» و «آقا» صدا می‌زند!

ولی آنچه نمایش «شاهزاده شامپیا» را حائز اهمیت می‌کند، احترام به انتخاب و تصمیم سارا از سوی خانواده است. برخلاف انتظار تماشاگر، اعضای خانواده سارا نه‌تنها با او برخورد نمی‌کنند و به سخره‌اش نمی‌گیرند که اتفاقاً دخترشان را در پیگیری رؤیایش همراهی و یاری می‌کنند. پدر پیشنهاد می‌کند سارا با شماره‌ تلفنی که در اخبار اعلام کرده‌اند، تماس بگیرد و خود را شاهزاده‌ رابی معرفی کند و مادر نیز برای انجام آزمایش‌های خون و دی‌اِن‌اِی (DNA) او را تا کلینیک کودکان شهر همراهی می‌کند.

خانواده سارا که با رفتار منطقی و محترمانه خود حق انتخاب به فرزندشان می‌دهند، می‌توانند الگوی درستی برای پدر و مادرهای تماشاگر باشند تا بیاموزند نباید احساسات و رؤیاهای بچه‌ها را نادیده گرفت، بلکه باید با مراقبت و حمایت از آن‌ها، اجازه داد جهان خودشان را تجربه و کشف کنند و نتیجه رؤیاپردازی‌شان را ببینند.

تنها انتقادی که به نمایشنامه دارم، تغییر جهت ناگهانی و غیرمنتظره سارا برای دست کشیدن از رؤیایش و بازگشت به خانواده است. شاید بهتر بود اکبرلو به جای کابوس زندگی دشوار شاهزاده خانم در قصر، دلیل دیگری در بیداری پیدا می‌کرد تا سارا را مجاب کند هیچ کجا بهتر از خانه خودش و هیچ‌کسی بهتر از اعضای خانواده‌اش نیست. چنین تغییر نگرشی با سایر قسمت‌های رئالیستی و باورپذیر قصه، در مغایرت و به‌نوعی وصله‌ای ناجور است.

گذشته از متن، کارگردانی احسان مجیدی و اجرای بازیگران و عوامل دیگر، دوست‌داشتنی و قابل‌قبول ازکاردرآمده است. مجیدی خیلی خوب توانسته صمیمیت و گرمای خانواده سارا را با چیدمان فضای خانه، میزانسن‌های بی‌نقص و بازی‌های خوب بازیگران به مخاطب منتقل کند اما وضعیت سارا در تعویض صحنه‌ها که هر بار مشغول نوازندگی و خوانندگی است، خیلی زود تکراری و خسته‌کننده می‌شود. مجیدی می‌توانست تنوعی در تعویض صحنه‌ها ایجاد کند و در هر نوبت، یکی از شخصیت‌ها به شرح ماجرا و نگاهش به ماجرای سارا بپردازد.

انتخاب و بازی‌های بازیگران خوب و بر اساس اصول و قاعده است و توی ذوق نمی‌زند. پریسا مشکانی به‌درستی شخصیت ماجراجو و خیال‌باف سارا را روی صحنه زنده کرده. مریم قلهکی مادری نمونه و مهربان را همان‌گونه که باید باشد، بازی کرده؛ یک الگوی تمام‌عیار از مادر دلسوز و فداکار ایرانی. نرگس نجفیان و نسیم خسروشاهی در نقش دوستان سارا، یعنی خواهران دوقلویی که موجب شدت گرفتن خیال‌های سارا می‌شوند، موفق شده‌اند با بازی‌های بانمک‌شان، موقعیت‌های خنده‌داری ایجاد کنند و نمایش را از افتادن به چاله‌ جدی و عبوس بودن نجات دهند. درست مثل همان کاری که ندا حاج‌بابایی در نقش مادر دیگری می‌کند که می‌خواهد با دوزوکلک، دخترش را شاهزاده ‌رابی جا بزند. رابطه‌ پدر و پسری احمد خیرآبادی و مهدیار سرلک (سامی) هم خیلی خوب از کار درآمده و به فضاسازی روابط خانوادگی در خانه سارا کمک کرده است. حضور علی فروتن در نقش مجری اخبار، با آنکه کوتاه است اما شیرین و خاطره‌انگیز است.

نمایش «شاهزاده شامپیا» یکی از موفق‌ترین و متفاوت‌ترین تئاترهای کودک و نوجوان در سال‌های اخیر است که بیش از هر چیز نان نمایشنامه خلاقانه و ارزشمند منوچهر اکبرلو را می‌خورد؛ نمایشنامه‌ای که حتی می‌تواند به یک فیلم سینمایی جذاب در سینمای فراموش‌شده کودک و نوجوان ایران تبدیل شود و مخاطب خاص خود را با سینما آشتی بدهد.




مطالب مرتبط

نگاهی به نمایش «یکی نبود، یکی بود» نوشته رها جهانشاهی و کار علی کوزه‌گر

همچون رقصی فاقد بدن
نگاهی به نمایش «یکی نبود، یکی بود» نوشته رها جهانشاهی و کار علی کوزه‌گر

همچون رقصی فاقد بدن

علیرضا نراقی: با تحولات تئاتر معاصر مفهوم میزانسن به‌مثابه امری بنیادین در هنر نمایش، دچار دگرگونی ماهوی شد. این بدان معنا نیست که میزانسن جایگاه و اهمیت خود را در ظهور یک اجرا از دست داد، بلکه تئاتر ...

|

دومین جلسه نقد و بررسی آثار صحنه‌ای جشنواره 42 برگزار شد

زنان در دوران جنگ، ایرانیزه کردن غیرافراطی و فرهنگ بومی
دومین جلسه نقد و بررسی آثار صحنه‌ای جشنواره 42 برگزار شد

زنان در دوران جنگ، ایرانیزه کردن غیرافراطی و فرهنگ بومی

دومین جلسه نقد و بررسی آثار بخش تئاتر صحنه‌ای جشنواره 42 تئاتر فجر، روز سه‌شنبه سوم بهمن با حضور رضا آشفته، محمدحسن خدایی و عرفان پهلوانی در سالن مشاهیر تئاتر شهر برگزار شد و سه نمایش «ایلخون»، «بدریه» و «کابوس‌نامه اهل هوا» مورد تحلیل قرار گرفتند.

|

نقدی بر نمایش «فردریک» نوشته اریک امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی

بازی رو به پیش عشق و سیاست
نقدی بر نمایش «فردریک» نوشته اریک امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی

بازی رو به پیش عشق و سیاست

رضا آشفته: نمایش «فردریک» نوشته امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی که آذر و دی در سالن اصلی تئاتر شهر میزبان مخاطبان است، درباره تئاتر و به شیوه پسامدرن است که در آن زندگی یک بازیگر قرن نوزدهم فرانسه ...

|

نگاهی به نمایش «سلام، خداحافظ» نوشته آثول فوگارد و کار شهاب حسین‌پور

پدر در زیرزمین زنده است
نگاهی به نمایش «سلام، خداحافظ» نوشته آثول فوگارد و کار شهاب حسین‌پور

پدر در زیرزمین زنده است

علیرضا نراقی: نمایشنامه «سلام، خداحافظ» نوشته مشهور و بارها اجراشده‌ آثول فوگارد، نویسنده اهل آفریقای جنوبی، مدتی است که به کارگردان شهاب‌الدین حسین‌پور در تالار حافظ به صحنه می‌رود. این ...

|

نقد و نظری بر نمایش «شنگرف» به نویسندگی و کارگردانی علی یداللهی

خوانشی نو و شایسته از داستان سیاوش
نقد و نظری بر نمایش «شنگرف» به نویسندگی و کارگردانی علی یداللهی

خوانشی نو و شایسته از داستان سیاوش

احمدرضا حجارزاده: شاهنامه فردوسی یکی از غنی‌ترین منابع اقتباس داستان‌های ایرانی در قالب هنرهای نمایشی است اما سینما و تئاتر ایران از این مخزن بی‌پایان داستان‌های حماسی، اسطوره و پهلوانی، ...

|

نگاهی به نمایش «وِرا نام تهمینه سهراب کرد» نوشته و کار «حسین تفنگدار»

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
نگاهی به نمایش «وِرا نام تهمینه سهراب کرد» نوشته و کار «حسین تفنگدار»

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

سید علی تدین صدوقی: نمایش «وِرا نام تهمینه سهراب کرد» همان‌گونه که از نامش پیداست، در مورد زنان شاهنامه است تا مردان آن، زیرا حسین تفنگدار در جایگاه نویسنده و کارگردان با این نام‌گذاری درواقع ...

|

نظرات کاربران