در حال بارگذاری ...
گفت‌وگو با بازیگری که از تلویزیون به تئاتر آمد

سیدجواد یحیوی: جامعه حرفه‌ای بیمار برای تقویت هنرپیشه تلاشی نمی‌کند

سیدجواد یحیوی، بازیگر تئاتر و مجری سابق تلویزیون می‌گوید حضور افراد غیر متخصص در عرصه هنرهای نمایشی و اجرا به سازوکار جامعه حرفه‌ای بیمار برمی‌گردد که برای تقویت هنرپیشه تلاشی نمی‌کند و برای جبران کوتاهی‌هایش از فضاهای دیگر بازیگر جلوی دوربین می‌آورد.

نگار امیری: سیدجواد یحیوی، مجری سابق و بازیگر تئاتر و تلویزیون برای نخستین بار فعالیت خود را در عرصه بازیگری از دهه 70 و با بازی در فیلم سینمایی «شوخی» به نویسندگی و کارگردانی همایون اسعدیان آغاز کرد.

بسیاری از افراد یحیوی را به‌عنوان مجری برنامه‌های تلویزیونی چون «طعم آفتاب»، «رد پا» و... می‌شناسند. مجری که پس از محدود شدن فعالیتش در تلویزیون وارد عرصه تئاتر شد و در دهه 90 با حضور در نمایش «عشق اتفاقی نیست که بیفتد» به کارگردانی وحید جلیلوند حضور روی صحنه تئاتر را تجربه کرد.

«کشتی 126»، «هر کس با تنهایی‌اش»، «پسران آفتاب»، «در اینجا»، «زمستان 66» و «تراس» از جمله آثار نمایشی است که یحیوی با حضور در آن‌ها توانست نشان دهد توانایی بازی روی صحنه تئاتر را داراست.

او به‌تازگی با بازی در نقش معلمی دیوانه به نام «عبدو» در نمایش «اهل هوا» به نویسندگی مریم تاجیک و کارگردانی محمد حاتمی که روز پایانی خود را در عمارت نوفل‌لوشاتو می‌گذارد؛ روی صحنه است. با او از شرایط امروز تئاتر و نمایش روی صحنه‌اش گفت‌وگو کردیم.

به‌عنوان بازیگر نمایش «اهل هوا»  این اثر تا چه میزان می‌تواند با تفکرات امروزی جامعه منطبق باشد و به رفتارهای اجتماعی که با آن مواجه هستیم تعمیم پیدا کند؟

به نظر من این قصه جزئیاتی دارد که بسیار به حال و هوای امروز جامعه نزدیک است؛ چراکه با وجود شکست‌های زمانی و مکان نمایش که منطقه‌ای در جنوب کشور را تداعی می‌کند، مضمون آن مسئله روز جامعه ماست. ما در این نمایش حدود هفتاد دقیقه قصه‌ای ساده را در قالب یک اثر نمایشی با شکست زمان و مکان و تعلیق در معرفی شخصیت‌ها روی صحنه تعریف می‌کنیم اما فضای قصه به ابعاد متنوع‌تری از مشکلات و معضلاتی که در جامعه امروزی با آن روبه‌روییم، تعمیم پیدا می‌کند. به‌ویژه در روزگاری که متن در حال بررسی و بازنگری موضوعاتی است که ریشه در سنت، عرف، عادت، خرافه و باورهای نادرست در جامعه سنتی دارد. جامعه‌ای که اکنون استعداد پوست‌اندازی پیدا کرده است سعی دارد خودش را از بعضی تابوها و بایدونبایدهای بی‌دلیل و بی‌اساس دور کند. در چنین شرایطی «اهل هوا» پر از لینک به مصداق‌ها و معیارهای امروزی زندگی ماست و می‌تواند حرف روز جامعه را در خودش داشته باشد؛ البته که مشخصاً سعی نکردیم شعاری بدهیم اما فکر می‌کنم به مضمون برخی شعارهای رایج جامعه توجه داشتیم.

هرکسی جای خودش نباشد، آسیب می‌زند. ما در مورد آن بخشی حرف می‌زنیم که آدم‌ها مسیر طبیعی برای رشد پیدا نمی‌کنند و اول باید با حضور در مهمانی و رفاقت با سایر افراد خودشان را به دیگران نشان دهند؛ یعنی چون مسیر درست، مدون و طبیعی برای رشد آن‌ها وجود ندارد، در بازار راه می‌افتند تا ببینند قلاب‌شان کجا گیر می‌کند

ما در نمایش با شخصیت عبدو یا خنگو روبه‌رو می‌شویم که گویی ذهن پریشان او در ساختار و رفت‌وبرگشت‌های زمانی که مخاطب با آن‌ها سروکار دارد، ریشه دوانده است. از آنچه بر او گذشته و تأثیر ذهن او در بیان روایت داستان بگویید.

بله، دقیقاً. خط سیری نمایش مانند آشفتگی ذهن شخصیت عبدو است. عبدو معلمی است با آگاهی متفاوت نسبت به اهالی روستا و عشیره‌اش که به تعبیر خودش مثل یک ماهی سیاه کوچولو به دنبال دریا می‌گردد یا درواقع به دنبال راه و افق تازه‌ای برای زندگی. طبیعتاً این اندیشه‌ها با طرز فکر افرادی که در تلاش هستند افراد جامعه در خرافه و نادانی دست‌وپا بزنند در تقابل است. او در نمایش خاطراتی از دیوانگی‌اش تحت شکنجه‌های ژاندارمی که نماد حاکمیت وقت است؛ بیان می‌کند. باوجوداینکه ما عبدوی عاقلی نداریم هنوز در این قطع و وصلی عقل و دیوانگی، رد و باقی‌مانده‌ای از یک فرهنگ را شاهد هستیم که در آن فرهنگ، عشق، آزادی و آدم‌ها اهمیت دارد؛ بنابراین عبدو تنها کسی است که به اصل ماجرا و اینکه حقیقت می‌تواند چگونه باشد و چه چیزی درست‌تر و باارزش‌تر است، اشاره می‌کند. عبدو در جهان دیوانگی همچنان با عقل معاش عشیره‌ای که در حال تلاش برای حفظ ساختارهای خودساخته است، می‌جنگد و ما به‌عنوان مخاطب شاهد عبدویی هستیم که نمی‌تواند به فرهنگ‌های غلط و سنتی عشیره‌ای و باورهای اشتباه یک نظام مدرن وفادار باشد.

                                                                              

پس دیوانگی عبدو ناشی از همین تقابل‌هاست...

عبدو پارازیت این مجموعه است و اساساً مشخص است که در این شرایط نمی‌تواند عاقل بماند. به نظر می‌رسد او با دیوانگی راحت‌تر و درست‌تر در این فضا زندگی می‌کند. به تعبیری دیگر عبدو لای این آدم‌ها و موقعیت‌ها می‌خزد و نقطه‌های داستان را به هم وصل می‌کند. به شکلی که اگر بخواهیم مسیر درست جامعه را مورد بررسی قرار دهیم؛ شاید بد نباشد جای پای عبدو را در اثر تعقیب کنیم، وگرنه که دیگران او را دیوانه و خنگو می‌شناسند و محلی از اعراب برایش قائل نیستند و راه خودشان را ادامه می‌دهند و در این میان حقیقت، عشق، مهربانی و زیبایی‌ها از بین می‌رود و این نتیجه‌ای است که ساختار نادرست به ما تحمیل می‌کند.

ما در ادبیات داستانی و نمایشی‌مان همواره شاهد نمونه‌های بی‌شماری از شخصیت‌های دیوانه‌مسلکی چون عبدو هستیم؛ به نظرتان چه دلیلی می‌تواند برای بیان حقیقت از زبان یک دیوانه باشد؟

دقیقاً همین‌طور است. این نسخه تازه و جدیدی نیست و در درام‌های باستانی تاکنون به آن توجه زیادی شده است. در بسیاری از آثار رفتار این آدم‌ها راهگشاست. ممکن است رفتار ماهی سیاه کوچولو رفتار دیوانه‌واری باشد اما اگر راه گشایشی هم هست، در همین مدل دیوانگی جسورانه و متفاوت است. گاهی عقل معاش و مصلحت‌اندیش، ما را به بی‌تفاوتی نسبت به رویدادهای اطراف‌مان دچار می‌کند یا خودخواسته خودمان را به ندیدن و نشنیدن می‌زنیم تا برکه آرام زندگی‌مان متلاطم نشود اما مشخص نیست پایان این سکوت، مردابی نباشد که ما را به تباهی بکشاند. شاید جوش‌وخروش رودخانه نتیجه درخشان‌تری دارد. ما اسم رودخانه متلاطم را رودخانه وحشی می‌گذاریم اما این رودخانه وحشی در تلاش است که راهی برای فراتر رفتن از روزمرگی پیدا کند؛ روزمرگی که همه ما را به تباهی می‌برد. در مورد اینکه دلیل بیان حقیقت به زبان شخصیت‌های دیوانه‌مسلک شاید بتوان گفت ما در قصه‌های آدمیزادی برای بیان و واقعیت‌ها بدون سانسور معمولاً به این شخصیت‌ها پناه می‌بریم یا نابغه‌ای داریم که حرف متفاوتی می‌زند یا قهرمانی که در یک رفتار متهورانه رهبری جامعه‌ای را بر عهده گرفته است و حرف‌های نجات‌بخش و گره‌گشا را از او می‌شنویم. عبدو نه قهرمان و نه نابغه است اما شجاعت و آگاهی کسب کرده است. او معلم ادبیات یک روستاست اما از مسیر همین ادبیات به فهمی دست پیدا کرده که حتی اگر اخراج شده باشد و به تبعید و تنبیه هم رفته باشد، همچنان حقیقت از ضمیر او پاک نشده است؛ بنابراین ما در لحظاتی رگه‌هایی از معدن طلا را در وجود این آدم می‌بینیم. دیوانه‌ها همین‌طور هستند. آن‌ها بر اساس مصلحت حرف نمی‌زنند، دریافت‌های‌شان از جهان واقعی است و آن را به ما منتقل می‌کنند. ممکن است که زبان‌شان برای ما دوست‌داشتنی نباشد اما معمولاً حقیقت را پیش کسی که از ورطه عقل معاش و مصلحت‌اندیش دور شده باشد، می‌توان پیدا کرد.

گاهی عقل معاش و مصلحت‌اندیش، ما را به بی‌تفاوتی نسبت به رویدادهای اطراف‌مان دچار می‌کند یا خودخواسته خودمان را به ندیدن و نشنیدن می‌زنیم تا برکه آرام زندگی‌مان متلاطم نشود اما مشخص نیست پایان این سکوت، مردابی نباشد که ما را به تباهی بکشاند. شاید جوش‌وخروش رودخانه نتیجه درخشان‌تری دارد. ما اسم رودخانه متلاطم را رودخانه وحشی می‌گذاریم اما این رودخانه وحشی در تلاش است که راهی برای فراتر رفتن از روزمرگی پیدا کند؛ روزمرگی که همه ما را به تباهی می‌برد

عبدو به سایر نقش‌هایی که پیش از این به ایفای آن‌ها پرداخته‌اید، شباهت دارد؟

من شباهت ویژه‌ای بین این کاراکتر و دیگر نقش‌هایی که ایفا کردم، پیدا نمی‌کنم اما گاهی فکر می‌کنم چه چیزهایی از کجا برای شکل گرفتن این کاراکتر آمده است. یکی از ربط‌هایی که بین این شخصیت و دیگر نقش‌هایم پیدا کردم شباهت عبدو با نقشی است که دو،سه سال بازی کردم و آن هم نمایشی بود که در آن به ایفای نقش خدا پرداختم. همان‌طور که در این دیوانه ردی از خدا و حقیقت می‌بینیم انگار خدا برای جامعه‌ای که با قواعد قراردادی خودش زندگی می‌کند؛ همین‌قدر متفاوت است به‌گونه‌ای که منطق و حکمت او فارغ و دور از عقل ماست و شاید گاهی از نظر ما دیوانه‌وار باشد.

                                                                               

چقدر این نقش با سایر نقش‌های‌تان تفاوت دارد؟

اینکه فکر کنیم در هر تجربه بازیگری تفاوت فاحشی بین نقش‌ها و کاراکترهایی که بازی کرده‌ایم، ایجاد کنیم شاید آن‌قدر قابل خط‌کشی و تعریف نباشد. ما هر بار سعی می‌کنیم نقش متفاوتی را تجربه کنیم؛ چراکه بی‌نهایت کاراکتر در اطراف ما هست که می‌توان بازی کرد و هر کدام نسخه منحصربه‌فردی دارد اما رد شدن این نقش‌ها از فیلتر یک انسان می‌تواند مشترکاتی داشته باشد که شاید برای پیدا کردن تفاوت‌های‌شان باید با وسواس عمل کنیم.

رسیدن به نقش عبدویی که مخاطب روی صحنه می‌بیند، چقدر زمان برد؟

متأسفانه ما تمرین زیادی برای تمرین این نمایش نداشتیم و در کمتر از بیست روز برای کار آماده شدیم. شما اگر بخش دیوانه‌ای در وجودت داشته باشی پیدا کردن و بازی نقشی چون عبدو برایت سخت نمی‌شود برای همین شاید همان تمرین کوتاه کافی بود تا به نقش نزدیک شوم نه اینکه در اجرا کاراکتر بی‌نقصی را بازی کرده باشم اما سعی کردم از عبدو تیپ نسازم. ساختن تیپ دیوانه آسان است. کافی است یک حرکت غیرارادی یا راه رفتن و حرکت غیرمعمول فیزیکی داشته باشی.

عبدو همه این‌ها را دارد اما رفتار عبدو در موقعیت‌های مختلف باعث می‌شود که ما به یک دیوانه به شکل تیپ نرسیم. من تیک ویژه‌ای روی عبدی نگذاشتم اما شخصیت او پر از میمیک و اکت‌های غیرمعمول است که هرکدام می‌تواند برای تبدیل شدن به یک رفتار دیوانه‌وار کافی باشد. من برای این شخصیت تنوع رفتارهای غیرمعمول که در انجام آن‌ها قطع و وصل هست، در نظر گرفتم. توجه به وجوه دوطرفه این شخصیت برای من مهم بود. رفتار عبدو خیلی اخلاقی نیست؛ او در موقعیت‌هایی بددهن می‌شود، فحش می‌دهد و بهتر است بگویم برای او رفتار پیامبرگونه نساختم.

اگر به‌عنوان مخاطب به این نقش نگاه کنید، به نظرتان عبدو تا چه میزان توانسته است مورد توجه مخاطبان قرار بگیرد و چه کارهای دیگری برای تکمیل شخصیت‌پردازی‌اش می‌توانست انجام شود؟

ما در طول تمرین و ساخت و پرداخت یک شخصیت به‌عنوان مخاطب مدام به آن نگاه می‌کنیم تا کم و زیاد نقش را در نظر داشته باشیم. این همان چشم سومی است که همیشه همراه بازیگر است. اساساً در مورد ایفای یک نقش نمی‌توان گفت موفق شده‌ایم چراکه ایفای نقش یک انسان دیگر به‌صورت صد درصد کاری نیست که با تکنیک، حس و تمرین به آن برسد. ما تنها سعی می‌کنیم با قراردادهایی که بین خودمان و تماشاگران می‌گذاریم در ارتباط مخاطب با اثر مؤثر باشیم. هرچه برای تمرین زمان بیشتری صرف شود و همراهی و همکاری بین اعضای گروه بیشتر باشد قطعاً هم بازیگر و هم مخاطب، ارتباط بهتری با شخصیت قصه برقرار می‌کنند.

طی سال‌های اخیر شاهد حضور افراد زیادی از حرفه‌های مختلف به‌عنوان بازیگر در سینما، تئاتر و تلویزیون بوده‌ایم، چقدر این افراد در حرفه‌ای که به آن وارد شده‌اند، موفق عمل کرده‌اند؟

ابتدا درباره این حرف بزنیم که موفق به چه معناست؟ همین‌که ما درباره این افراد صحبت می‌کنیم، یعنی توانسته‌اند خودشان را در جایگاهی که قرار گرفته‌اند، نشان دهند و درهرحال موقعیت حرفه‌ای را در فضایی حرفه‌ای که تلویزیون، تئاتر یا سینماست به دست بیاورند و کاری کنند که شما آن‌ها را ببینید و درباره‌شان حرف بزنید. به نظر من تا همین‌جا نیز موفق شده‌اند. ممکن است ستاره یا درخشان نباشند. آن‌ها در این موقعیت فرصت‌های کاری برای خودشان پیش می‌آورند و شناخت‌شان از خود در عرصه فرهنگی بیشتر می‌شود.

                                                                               

اما اینکه این آدم‌ها خودشان را به چه ترتیبی با تکنیک، آموزش و تمرین به مهارت بیشتری مجهز کنند؛ فصل جدید و دیگری در زندگی آن‌هاست. گاهی اوقات بعضی از دوستان این کار را نمی‌کنند. ممکن است استعداد هم داشته باشند ولی این استعداد به مهارت تبدیل نمی‌شود. درهرحال باید به آدم‌ها حق بدهیم به استعدادهای خود بپردازند. قطعاً باید دوره‌ها و تکنیک‌ها را یاد بگیرند اما اگر این کار را هم نکردند به آن‌ها خرده نگیریم چراکه تلاش‌شان قابل احترام است.

شما چقدر برای رسیدن به مهارت در بازیگری تلاش کردید؟

حضور من در دنیای تصویر و بازیگری به زمان‌های بسیار دورتر و پیش از فعالیت به‌عنوان مجری برمی‌گردد. من در نوجوانی هنرجوی انجمن سینمای جوانان ایران بودم و در آنجا دوره‌های سینمایی و فیلم‌سازی دیدم. کلاس‌های بازیگری گذرانده‌ام. به‌صورت آماتور تئاتر کار کرده‌ام و در زمینه بازیگری، تدوین و صداگذاری فیلم کوتاه فعالیت داشتم. سال‌ها بعد بر اساس یک اتفاق پای من به تلویزیون باز شد و این باعث شد مخاطبان من را به‌عنوان مجری تلویزیون بشناسند. درحالی‌که من در طول تجربه حرفه‌ای‌ام هفت سال با تلویزیون همکاری داشتم چون ادوار مختلف ممنوع‌الکار بودم و اکنون دو برابر آن در بازیگری فعالیت کرده‌ام که البته اگر فعالیت‌های آماتوری قبل از تلویزیون را هم به این سال‌ها اضافه کنم، خیلی بیشتر است.

با تمام این موارد، هنوز خودم را بازیگر نمی‌دانم با اینکه مدت‌هاست از فضای اجرا دور شده‌ام و سال‌ها در سالن‌های تئاتر در حال تمرین، تجربه و مهارت‌آموزی هستم؛ اینکه بازیگر شده‌ام یا نه را دیگران باید بگویند؛ اما در طول این مدت از هر کار به کار دیگر سعی می‌کنم مهارتی را در خود افزایش دهم. قطعاً باید وقت بیشتری بگذارم، آموزش ببینم و تمرین کنم. بهتر است که وقتی آزمون‌وخطاهای‌مان را در فرهنگ و هنر انجام دادیم، ببینیم ژانر و تخصص کاری‌مان در ارائه استعدادمان کجاست و روی تجریه و مهارت آموزی روی آن بخش متمرکز شویم. البته که بعضی از نبوغی برخوردار هستند که می‌توانند در همه این زمینه‌ها فعالیت کنند.

بخشی از این پذیرش افراد در حرفه و موقعیت جدید حتی بدون استعداد به سلیقه و نگاه مخاطب برنمی‌گردد؟

بله، مخاطب باید فرد را بپذیرد اما بخش اعظم این موضوع به بازار برمی‌گردد. با توجه به پذیرش مخاطب و نیاز به جذب سرمایه در این عرصه ممکن است در حوزه تألیف و تولید رفتار خلاقانه‌ای که از هنرمندان انتظار داریم، نادیده گرفته شود و فقط مارکت و بازار این موقعیت را برای آن‌ها ایجاد کند. مثل اینکه شما خواننده پرطرفداری باشی و برای یک فیلم سینمایی هم دو پلان یا سکانس بازی کنی. تهیه‌کننده و کارگردان می‌دانند این هنرمند بازی بلد نیست اما به دیدن فیلم کمک می‌کند؛ بنابراین حوزه تألیف را فراموش می‌کنند و با اغماض او را به همکاری دعوت می‌کنند. این همان‌جایی است که باید به کسی که این موقعیت را ایجاد کرده است، شک کنیم. یک بخش اختلال در موقعیت تهیه‌کنندگان و کارگردانان است که این فرصت‌ها را ایجاد می‌کنند و یک بخش سازوکار جامعه حرفه‌ای بیمار است که نمی‌داند باید چه کند و برای تقویت هنرپیشه تلاشی نمی‌کند و برای جبران کوتاهی‌هایش از فضاهای دیگر بازیگر جلوی دوربین می‌آورد.

                                                                               

تلویزیون ما مجری تربیت نمی‌کند و حتی تلاش نمی‌کند که آدم‌های مناسب در مسیر قرار بگیرند چون برایش موارد دیگری غیر از ارزش و بایدونبایدهای حرفه‌ای مطرح است و به همین دلیل در شبکه‌های اجتماعی دنبال فرد موردنظر می‌گردد. چند شاخ مجازی می‌شناسید که خود را بازیگر، مجری، خواننده و... می‌دانند. البته که این هم فرصتی است اما متأسفانه در سرزمین ما هیچ‌کس جایی که باید، ننشسته است. باز به ما که در حوزه فرهنگ این سخت‌گیری را داریم و خودمان را نقد می‌کنیم اما در حوزه‌های دیگر این موضوع وجود ندارد.

پس قبول دارید که فرصت دادن به افراد بی‌استعداد در بسیاری موارد ضربات جبران‌ناپذیری هم به بدنه هنر و سایر عرصه‌ها زده است؟

قطعاً. هرچه حوزه فعالیت این افراد تأثیرگذارتر و فراتر باشد؛ آسیب‌ها جدی‌تر است گاهی این فرصت‌ها باعث آسیب ملی می‌شود. در همین سال‌های گذشته چند مجری دیدیم که به احساسات یک ملت توهین کرده‌اند یا افرادی که منابع ملی بسیاری را به فنا داده‌اند؟ بله هرکسی جای خودش نباشد، آسیب می‌زند. ما در مورد آن بخشی حرف می‌زنیم که آدم‌ها مسیر طبیعی برای رشد پیدا نمی‌کنند و اول باید با حضور در مهمانی و رفاقت با سایر افراد خودشان را به دیگران نشان دهند؛ یعنی چون مسیر درست، مدون و طبیعی برای رشد آن‌ها وجود ندارد، در بازار راه می‌افتند تا ببینند قلاب‌شان کجا گیر می‌کند.

نقد این رفتار چندوجهی و پیچیده است و باید مفصل و با حضور آدم‌های متنوع به آن پرداخت. روز اول که پژمان جمشیدی به بازیگری دعوت شد نقدهای بسیاری از طرف هنرمندان به حضورش شد اما او نشان داد با هوش، پیگیری و تمرکز می‌توان ماندگار شد و اکنون به بازیگر خوبی تبدیل شده است و به‌سادگی نمی‌توان گفت پژمان جمشیدی بازیگر نیست.




مطالب مرتبط

«مافیای روباه‌ها» تمدید شد

«مافیای روباه‌ها» تمدید شد

نمایش «مافیای روباه‌ها» به کارگردانی امید بنکدار که در عمارت نوفل‌لوشاتو روی صحنه است، به مدت ۱۰ شب دیگر تمدید شد.

|

برنامه اجراهای عمارت نوفل‌لوشاتو

برنامه اجراهای عمارت نوفل‌لوشاتو

برنامه اجراهای عمارت نوفل‌لوشاتو اعلام شد. در این میان، نمایش «دلاور سرزمین غرب» به کارگردانی رضا ساغری، از چهارشنبه این هفته (۱۳ دی ۱۴۰۲)، روی صحنه خواهد رفت.

|

نظرات کاربران