نگاهی به نمایش «حضور آدمها ممنوع» نوشته و کار حنیف مظفری
در لابهلای پچپچهای حیوانات مزرعه جهانی
بهنام حبیبی: مزرعه حیوانات «جرج اورول» با همه جذابیتها و چالشهای انسانیاش، همواره سرمشقی برای نویسندگان و هنرمندان در زمینه هنر و ادبیات بوده است. تالار نوفللوشاتو تهران نیز اکنون با نمایش «حضور آدمها ممنوع» به کارگردانی حنیف مظفری مبتنی بر برداشتی نو از این داستان جهانگیر، پذیرای علاقهمندان به هنر تئاتر است.
در بررسی ساختاری متن نمایشنامه، میتوان به پرداخت گسترده مقدمه داستان نمایش با گفتوگوهای پنهان بین حیوانات مزرعه، اشاره کرد. مقدمهای که طی آن، موضوع اصلی داستان، یعنی مخالفت پنهان حیوانات مزرعه با مزرعهدار، مالک آنها، برای مخاطب بازگو میشود. گرهافکنی یا چالش اصلی دراماتیک داستان، با آگاهی مزرعهدار از کتاب خواندن گاو آغاز میشود، ولی این چالش، با رنگ بسیار کمی در داستان جای میگیرد و بیشتر بر پایه بازگویی ویژگیهای حیوانات مختلف مزرعه و چالش آنها با آدمها در بهرهکشی آدمها از حیوانات و بیتوجهی به نیاز جنسی حیوانات مزرعه به جنس مخالف، پیش میرود. با پیشنهاد گاو برای ابراز مخالفت با مزرعهدار و دریافت حقوق حیوانی همه حیوانات، موضوع شورش در بین حیوانات مزرعه شکل میگیرد، ولی حیوانات در ابتدا به این موضوع روی خوش نشان نمیدهند. با توضیحات و توجیهات بیشتر گاو درباره احقاق حقوق حیوانی، حیوانات مزرعه، اجرای برنامه دستگیری مزرعهدار را میپذیرند. حیوانات با همکاری یکدیگر مزرعهدار را دستگیر میکنند و دستان او را میبندند و اعلام میکنند که قصد دارند تا برای رسیدن به آزادی، او را بکشند. مزرعهدار به التماس میافتد تا او را نکشند. گاو، فریب مزرعهدار را میخورد و مزرعهدار را آزاد میکند و مزرعهدار پس از آزاد شدن از بند، گاو را میکشد ولی بیدرنگ توسط خر کشته میشود. حیوانات مزرعه با رسیدن به استقلال و در پی یک انتخابات فرمایشی و تبانی، خر را بهعنوان رئیس خود انتخاب میکنند. خر نیز برای رسیدن به خواستههایش، گرگ را بهعنوان مشاور خود برمیگزیند. گرگ، همه حیوانات مزرعه را به رفتن به مزرعه رؤیاها که پشت تپههای دور قرار دارد دعوت میکند که این موضوع، شاید اشارهای است به مهاجرت آدمها به کشورهای دیگر که مقصد آمال و آرزوها و نیز واکنشی بهظاهر جبرانکننده برای زندگیهای نزیستهشان محسوب میشود. گرگ با همدستی روباه، همه حیوانات مزرعه را یکی پس از دیگری، از مزرعه خارج میکند و آنها را دوتایی میخورند تا در نهایت، نوبت به خود خر میرسد تا توسط گرگ، کشته و خورده شود.
کارگردانی نمایش «حضور آدمها ممنوع»، به شیوه بهرهگیری بیشینهای از کاراکترهای داستان، شکل گرفته است. بر این اساس، بهرهگیری از دکور، اکسسوار و امکانات دیگر دیداری و شنیداری، به کمینهترین حالت خود میرسد و بازیگران، با دراماتورژی میزانسنهای حرکتی و توانایی بدن و بیان خود، بیشترین حجم تولید فضای صحنهای را دارند. میزانسنهای حرکتی بازیگران در تناسب با جنس حیوانی آنها در نظر گرفته نشده است و بیشتر بر پایه تعریف شخصیتهای انسانمحور، طراحی شدهاند. خر احمق، اسب خودبین، گوسفند عصبانی و بز بازیگوش، شخصیتهایی انسانی هستند که در قالب بازیگران نمایش جای گرفتهاند و تنها پوشش ویژه بازیگران، تفاوتهای حیوانی آنها را نسبت به آدمیان ایجاد میکند.
بازیگران نمایش «حضور آدمها ممنوع»، بر پایه شخصیتهای انسانی و ویژگیهای روانی و ذهنی که برای آنها در نظر گرفته شده است، به تولید شخصیتهای نمایشی میپردازند و آدمهایی از زندگی واقعی ما آدمها را در قالب پوششی حیوانات یک مزرعه، به تصویر میکشند. بازیگران از شخصیتپردازی یا صداسازی حیوانی بهره نمیبرند و همه خلاقیت نمایشی کاراکترهای نمایش، بر پایه شخصیتهای شبهانسانی تولید و اجرا میشود.
طراحی صحنه نمایش «حضور آدمها ممنوع» نیز بر پایه شیوه کارگردانیاش، به بازی بازیگرانش اتکا میکند و بر شیوه مینیمالیستی اجرا میشود. صحنه از کمترین لتههای نمایشی و کمترین اکسسوار صحنه بهره میگیرد و جز در موارد نیاز، مانند نیاز به طناب، از هیچ اکسسوار دیگری در بازی بازیگران بهره نمیگیرد. رنگها در لتهها، برای ایجاد فضایی شادتر، بر پایه رنگهای خام با مایه خالص به کار رفتهاند و از بهکارگیری رنگهای ترکیبی پرهیز شده است. نور صحنه در بیشتر زمان اجرا با پاشش عمومی خود، فضایی کلی از محل زندگی حیوانات را روشن میکند، ولی در زمانهایی از اجرا نیز، با تغییر شکلش به نورهای نقطهای و موضعی، فضاهای موقت و پنهان بین دو یا چند بازیگر را تولید میکند که این امر، نیاز به طراحی و تولید فضاهای صحنهای واقعی را از بین میبرد. موزیک نمایش، نقش چندانی در فضاسازی داستانی و احساسی نمایش ندارد و بیشتر بر پایه ایجاد فضاهای لازم برای تغییر صحنهها کاربرد دارد و تنها در چند مورد از نمایش، برای همراهی با حرکات موزون همزمان حیوانات داستان به کار میرود.
«حضور آدمها ممنوع»، روایتی طنزمحور از بندگی و بردگی جوامع انسانی امروز بشر در نظامهای دیکتاتوری و استعماری و استثماری همه جهان است. آدمهایی که با اندیشههای گوناگون، همگی زیر بار ستم و دیکتاتوری حکومتهای خویشاند، ولی همچنان، نه آگاهی کافی برای شناخت موقعیت خود و جامعهشان را دارند و نه هیچگونه هدفگذاری و برنامهریزی برای رهایی از این وضعیت را انجام میدهند. در جایجای نمایش، گاو به حیوانات و مزرعهدار میگوید که همه آگاهیاش، از کتابهایی است که خوانده است و این کتابها به او راه آزاد شدن از بردگی را نشان دادهاند. این دیالوگ و گفتارهای دیگر شبیه به این، تأکید نویسنده نمایش بر نیاز آدمیان به آگاهی و دانش انسانی و اجتماعی، برای رسیدن به آزادی را گوشزد میکند. آگاهی و دانشی که نهتنها برای رهایی از بردگی و استعمار لازم است، بلکه همچنین برای تشکیل و ایجاد نظامهای دموکراتیک پس از رهایی از بندهای بندگی نیز مورد نیاز است تا جامعه دوباره درگیر پلشتیها، سوءاستفادهها و تبانیهای شخصی و خودمحوری دولتمردان فاسد نشود.