در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «باغ آلبالو» به کارگردانی میکائیل شهرستانی

اجرایی دیگر از چخوف، چخوف نازنین

همایون علی‌آبادی: واقعیت این است که اجرای آثار آنتوان چخوف راه میان‌بر ندارد، یا زنگی زنگی یا رومی روم. برای آنکه بهتر به عمق و درون این سخن پی ببریم، دست یازیدن به کلامی از زنده‌یاد حمید سمندریان به هنگام اجرای نمایشنامه «مرغ دریایی» در سال 1356 ضروری است. من در سال 56 گفت‌وگویی با وی داشتم که در فروردین‌ماه همان سال در مجله رودکی چاپ شد و قابل‌رؤیت است. این بزرگ‌مرد تئاتر گفت«من چهل سال صبر کردم تا بتوانم «مرغ دریایی» را بر صحنه بیاورم» و در مقابل این پرسش که «استاد پس جایگاه دورنمات، استریندبرگ و یونسکو در این میان چیست»، گفت «چو از قومی کسی بی‌دانشی کرد / نه که را منزلت ماند نه مه را. من باید برای اجرای اثر چخوف آماده می‌بودم. حالیا بعد از این همه سال، حس می‌کنم توانایی و پایاب اجرای اثر چخوف را دارم». من در همان‌جا به‌عنوان تکمله و در مقدمه گفت‌وگو، جوانان عجول را مخاطب گرفتم که «آهای شما بر و بچه‌های تئاتر که این‌قدر ساده و سهل‌انگارانه و با تساهل و تسامح به‌سادگی هر اثر از بزرگان تئاتر و به‌ویژه چخوف را پس از چند بار اجرای کوتاه بر صحنه می‌آورید، متوجه باشید که مرغ دریایی را سمندریان پس از چهل سال در تالار 25 شهریور (سنگلج امروز) بر صحنه می‌آورد». این تازه یک بر قضیه است و حالیا اینکه باز هم سمندریان توفیق در اجرای «مرغ دریایی» رفیقش بوده یا نه که به اعتقاد من نبود، بحث دیگری است.

این یک نکته. نکته دیگر اینکه به اعتقاد من آنتوان چخوف اساساً کاروان‌سالار و پیشتاز تئاتری است که با پیشینه مدرنیته‌اش بر آن تئاتر ابزورد یا تئاتر پوچی‌اش می‌نامند. در همین نمایشنامه «باغ آلبالو» شاهدید که تمام گفت‌وگوهای میان فیرز و مادام رانوسکی و بقیه کاراکترها، در جهت پاسخ به یکدیگر نیست و دیالوگه شدن هیچ‌گاه در آثار چخوف ردپایی آشکار از خود ندارد. هرکس ساز خود را می‌زند و آنچه به آن در تئاتر پوچی تهوع از زبان می‌نامند، به زیباترین شکل‌ها در آثار او نقش می‌بندد. پس چخوف سرآمد اقران تئاتر پوچی نیز هست. زبان در این آثار نقش واسطه دارند نه محوری و اساسی. آنچه مهم است فضاسازی و میزانسن‌های تئاتری است که جلوه می‌کند؛ جلوه‌ای از جلوات آثار چخوف که با دریغ در اجرای میکائیل شهرستانی که این روزها در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است، آن نگاه شایسته و بایسته را ندارد.

چخوف و دمیدن در صور انقلاب صحنه

اینکه این اثر چگونه بر صحنه آمده و تا چه سطحی پاسخ‌گوی یک کار چخوفی است یک بحث است و اینکه «باغ آلبالو» که در شمار یکی از زیباترین و پرمحتواترین آثار روسی پیش از انقلاب اکتبر است و آینده جامعه روسیه را از سال 1917 به بعد رقم می‌زند، بحثی است دیگر. آینده‌ای که چخوف آن را پیشاپیش در صور انقلاب صحنه‌ می‌دمد و نشان می‌دهد که تئاتر چگونه می‌تواند در نهایت توانمندی و تناوری، جامعه‌شناسی، روانشناسی، سیاست‌گری و در یک کلام جهان‌بینی متکی بر دانش و بینش آن روز جامعه روسیه را پیش‌بینی کند. چخوف، چخوف نازنین حتی در تک‌پرده‌ای‌هایش مانند «خرس»، «خواستگاری»، «تاتیاناریپین» و «سالگرد» نیز همواره با آن طنز زیرکانه آیرونیکش (Ironic) مورد توجه و امعان نظر بوده است. شاید چخوف، پنج تراژدی سر تا پا طنزآلود با بافتار و ساختار دراماتیکی حیرت‌آورش داشته باشد، اما نگاه صریح و تیزبینانه این بزرگ‌مرد تئاتر جهان، هماره از روسیه آن‌گونه نوشته که گویی با رگ و پی و ادب و عصب موسع و مستغنی از تعریفش لمس و حس کرده است.

                                                                                                              

میکائیل شهرستانی، چهره‌ برجسته تئاتر معاصر ایران

میکائیل شهرستانی از چهره‌های برجسته تئاتر معاصر ایران است. آن صدای جادویی که وقتی مخمل شلال گیسوان میکائیل را به بازی می‌گیرد، آن فیزیک تئاتریکالیته سر تا پا جذابش و به‌ویژه آن ویژگی خاص معلمی‌اش که در آثاری چون «مویه جم» نیز نماد و نمودی بسیار داشت جلوه می‌کند، حالیا در مکانت یک معلم تئاتر و در یک کارگاه تئاتری ویژه خودش، اثری از چخوف را انتخاب کرده و با هنرجویانش که برای نخستین بار بر صحنه می‌آیند، اجرا کرده است. آری! گر تو نمی‌پسندی تغییر ده قضا را. اینجا مخاطب من میکائیل است که آیا نمی‌توانست اثری که به قولی به پیچیدگی و سهل ممتنع بودن آثار چخوف هم نباشد، به‌عنوان دست‌گرمی هنرجویان تئاتر انتخاب کند و دیگر فی‌الواقع مزاحم خواب زمستانی چخوف در سرزمینم آنکه گویی تئاتر حرفه‌ای‌اش یخ بسته و به قول قائلش نه آدمی نه صدایی نشود؟ حتماً چرا. پس این مسوده که به قصد قربت و احترام نگاری به میکائیل شهرستانی نوشته شده، با این لحن که حتماً دوستانه و با حسن نیت است نگاشته نمی‌آمد؟ حتماً چرا. پس اینجا بحث چخوف است و اینکه آیا می‌توان با دو اسلاید ته صحنه‌ای متفاوت از انقلابی که چخوف از آن سخن می‌گوید رها شد و آینده باغ آلبالو را که جابجایی بورژوا لیبرال‌های عصر پایینی دهه 19 روسیه با انقلابی‌های عصر تزاریسم است را نشان داد و تمام؟ حتماً نه.

آرتیست‌های آینده کشور

به اعتقاد من، بزرگ‌ترین مشکل «باغ آلبالو»ی شهرستانی این است که متن من حیث احتوا و ما یحتوی، مورد تحلیل‌های دقیق جامعه‌شناختی برای هنرجویان قرار نگرفته است. هنرجو که می‌گوییم، غرض آرتیست‌های آینده این کشورند که در مکتب میکائیل گرد آمده‌اند و کاری به‌دشواری و سخت و صعبی «باغ آلبالو» را دست گرفته‌اند. پاسخ میکائیل به این پرسش هرچه باشد، برای من مقنع و ممتع نیست، چراکه به شناخت، حسن ظن و آگاهی‌های طراز اول میکائیل اعتقاد دارم. فریب نام چخوف را خوردن، همان حکایتی است که پیش‌تر از این‌ها گفتم؛ سهل ممتنع بودن آثار این بزرگ که این بار پاگیر اجرای «باغ آلبالو» شده است. اینکه تمامت بازیگران برای نخستین بار با چخوف بر صحنه می‌آیند، فی‌الواقع جای استدلالی ویژه دارد که ما حالیا با آن سروکار نداریم. آنچه مهم است این است که دانشجویی که برای نخستین بار با چخوف بر صحنه قدم می‌نهد، در گام‌های بعدی باید چه اثری را از چه بزرگی اجرا کند؟

درهرحال کارگردان این اثر دراماتورژ این کار نیز بوده است که اگر اجازه دهید بگویم مفهوم دراماتورژی فقط کم‌وزیاد کردن پرده‌ها و صحنه‌ها نیست و همان‌گونه که میکائیل بهتر از من می‌داند، دراماتورژی معنایی درونی و تماتیک دارد که در این اجرا نیز می‌توان شمه‌ها و رشحه‌هایی نیز از آن دید و دریافت. مثلاً ارتباط مادام رانوسکی با لوپاخین هماره دانشجو که پس از سی سال این سخن مادام رانوسکیا را آویزه گوش می‌کند: «آدم به این سن و سال ممکن است نم کرده‌ای نداشته باشد؟» لوپاخین در پاسخ می‌گوید: «من وقتی که به مسکو برگردم تحصیلاتم را تمام می‌کنم و پس از دیدن اجرایی از اپرای روسی، حتماً سخن مادام را جامه عمل می‌پوشانم.»

                                                                                                              

فرصت خجسته هنرجویان در کنار میکائیل شهرستانی 

در جایگاه کارگردانی البته سخت‌کوشی‌ها و ممارست کارگردان مطمح نظر است، اما چه کنیم با انبوه بازیگرانی که من بنده در مورد بازی یک‌یک‌شان از مادام رانوسکی گرفته تا لوپاخین و فیرز و دیگران حرف و سخنی به‌غایت دگر و دیگر دارم. باری، یک حرف بیش نیست غم عشق و وین عجب / کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است. عزیزان من! میکائیل نازنینم! بر و بچه‌های خوب مکتب میکائیل! سخن سمندریان را یک‌بار دیگر با هم بخوانید و با چخوف حتی به‌عنوان مزاح و مزیح نیز در آثار طنزش که آنان نیز آثاری کاملاً آیرونیک، چندپهلو و تراژیک‌اند، شوخی نکنیم. نکته دیگر اینکه کار میکائیل تمام شده نیست. همچنان که در شبی که من اجرا را دیدم در تمام‌وقت به همراه دستیارش مشغول یادداشت‌نویسی و نگارش راهکارهای محتوایی و دستاوردهای دراماتیکی بود، باز هم بداند که کار باقی و یار باقی. چه مانعی دارد اگر ما بدانیم چخوف جایگاه و خاستگاهی در چکادها و قله‌ها دارد و ذهنیت تئاتری‌های نوپا و تازه‌کار را با اندیشه‌های بزرگان تئاتر با اجراهایی نه‌چندان خوب مخدوش و مشوش نکنیم؛ اما این یک روی سخن. روی سخن دیگر اینکه اجرای آثار سخت برای بر و بچه‌های تئاتر مایه خیروبرکت نیز هست، چه آنان می‌توانند با استاد خود درآمیزند و با پژوهش و بررسی و تعمیق و تعمق نظر در مورد مثلاً درون‌مایه طنز و کمدی‌های چخوف که خود این حقیر در فصلنامه هنر به‌دفعات دراین‌باره مقاله دارد، به دانش و اندیشه‌هایشان بیفزایند و با هر رطب و یابسی که مغرضان و خام‌اندیشان خنجر از رو می‌بندند دل ندهند و بدانند که با کار کردن با میکائیل شهرستانی، فرصتی خجسته و یگانه است که به این زودی‌ها نباید به طاق نسیان کوبیده شود.

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر / ما همچنان در اول وصف تو مانده‌ایم.




مطالب مرتبط

گفت‌وگو با احسان ملکی، کارگردان «ما هم مردمی بودیم»

اجرایی سوررئال از متنی رئالیستی در فضایی هندسی
گفت‌وگو با احسان ملکی، کارگردان «ما هم مردمی بودیم»

اجرایی سوررئال از متنی رئالیستی در فضایی هندسی

احسان ملکی، کارگردان نمایش «ماهم مردمی بودیم» که پس از جشنواره تئاتر فجر در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفته است، می‌گوید دکور ما در فضایی هندسی شکل گرفته است و با توجه به اینکه طراح صحنه، دکور را هندسی دیده بود، من نیز به عنوان کارگردان در کنار متن رئالیستی و حتی ...

|

با حضور رییس سازمان فرهنگی هنری شهرداری و هنرمندان

تماشاخانه‌ ایرانشهر صاحب پلاتو شد
با حضور رییس سازمان فرهنگی هنری شهرداری و هنرمندان

تماشاخانه‌ ایرانشهر صاحب پلاتو شد

تماشاخانه‌ ایرانشهر که دارای دو سالن استاد سمندریان و استاد ناظرزاده بود، صاحب یک پلاتو هم شد که برای تمرین گروه‌ها و همچنین اجراهای تجربی و مونولوگ، مورد استفاده قرار خواهد گرفت.

|

یادداشتی بر نمایش «همکارها» به کارگردانی پریسا محمدی

متنی تأثیرگذار و اجرایی درخور تفکر
یادداشتی بر نمایش «همکارها» به کارگردانی پریسا محمدی

متنی تأثیرگذار و اجرایی درخور تفکر

عباس شاه‌محمدزاده: جان هاج، فیلمنامه‌نویس و نمایشنامه‌نویس اسکاتلندی، اولین نمایشنامه خود را با عنوان «همکارها» از فیلمی اقتباس می‌کند که این فیلم هرگز ساخته نمی‌شود و اسمی از آن به ...

|

نظرات کاربران