در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «خاطرات و کابوس‌های یک جامه‌دار...» نوشته و کار علی رفیعی

شورانگیز اما ملال‌آور

گویی دراماتورژی در این نمایش در مسیر معکوس حرکت کرده است و درام را پس زده و به جایش زبان و عناصری غیر دراماتیک را وصله کرده‌ است. بدیهی است که تمام نمایش در ذهن جامه‌دار می‌گذرد. در خاطرات و روایتی که او از امیرکبیر و زمانه و زمینه او دارد. اما با این وجود زیاده‌گویی همین جامه‌دار، آن هم در قالب جملاتی صرفاً شاعرانه و غیر پیش‌برنده، بیش‌تر از آن‌که به کلیت نمایش قوام دهد، آن را متوقف کرده است.

علیرضا نراقی

     نمایش «خاطرات و کابوس‌‌های یک جامه‌دار از زندگی و قتل میرزا تقی‌خان فراهانی» نوشته و کار علی رفیعی، به واسطه تابلوهای با شکوه و طراحی صوتی و بصری درخشانی که کم‌تر عادت به دیدنش داریم، غنی شده و مسحورکننده است. میزانسن نمایش از همان ابتدا که رؤیا، کابوس، تاریخ مألوف و آشنا را با رنگ و خشونت و غبار و ماه در هم می‌آمیزد، برانگیزاننده و جذاب است. نمایش خیلی سریع تماشاگرش را، به واسطه دیدن و نه شنیدن و به واسطه کنش و نه گفتار، به درون خود می‌کشد. اما با همین سرعتی که تماشاگر را در خود فرو می‌بلعد، به ‌واسطه شنیدن و گفتارهای بیهوده، پس می‌زند و بالا می‌آورد. چون آن‌چه در درون این شکوه و عظمت پیش‌بینی‌پذیر صحنه رفیعی نهفته است، ساکن، زائد و پر گوست.

      نمایش رفیعی نمایش سهل‌الوصولی نیست، تماشاگر باهوش می‌خواهد. نمایشی است که ساده نمی‌خواهد رخدادها را از پی هم بیاورد و نمی‌خواهد با سهل‌انگاری تابلوهایش را دیده و ندیده رها کنیم و صرفاً داستان را پی بگیریم. این‌ها همه نقاط قوت قابل پیش‌بینی نمایشی از این کارگردان است، که هیچ‌گاه تکراری نمی‌شود چون زایا و البته نادر است. نمایش از همان ابتدا با ذهن تماشاگر این قرارداد را می‌بندد که فعال باشد. اصلی‌ترین تکنیک در این فعالیت نظام دال و مدلول نمایش است. چیزهایی در نمایش گفته می‌شود یا مورد اشاره قرار می‌گیرد که حضور ندارد و باید در ذهن تماشاگر ساخته شود. با این‌که نمایش مملو از تصویر و تخیل تحقق یافته کارگردان است، اما حاضر نیست که لحظه‌ای ذهن تماشاگر را با داده‌های خود، گیرنده صرف نگه دارد. نمایش رفیعی سرشار از تصاویر است، اما این تازه بخشی از نظام بصری کار است، بخش عمده‌ای از آن در ذهن تماشاگر ساخته می‌شود. خاصه زبان شاعرانه و فضای رؤیاگون نمایش، این نظام دال و مدلول که بناست دال گفته شود و مدلول در ذهن تماشاگر ساخته شود، را قوام می‌بخشد. نشانه‌های ساخته شده روی صحنه به ذهن تماشاگر رخنه می‌کند و در ذهن اوست که کامل می‌شود. به همین دلیل دیدن «خاطرات و کابوس‌ها...» ذهن را خسته می‌کند و مثل انجام دادن یک کار است. اما سکون نمایش و آن ملال زودهنگامی که در ابتدای این نوشته بیان شد، که موجب پس‌زدن مخاطب می‌شود، ربطی به این سبک پیچیده نمایش ندارد. این‌که نمایش کسل‌کننده می‌شود ربطی به این تخیل فعال مخاطب ندارد، چرا که تخیل فعال با وجود خسته کردن ذهن، شورآفرین است. این ملال زودهنگام از نمایش «خاطرات و کابوس‌ها...» ریشه در مشکلات متعدد متن نمایش دارد.

     این نمایش اثری فردمحور نیست. از همان ابتدا مشخص است که میرزا تقی خان یک شمایل است نه یک فرد، یک نماد است نه یک انسان زنده و اتفاقاً خواسته یا ناخواسته شروع نمایش از مرگ ـ یا بهتر است بگوییم قتل ـ او هم، در کنار این حضور شمایل‌گونه، در ادامه کار معنادار و توجیه‌پذیر است. اما وضعیت شخصیت‌های دیگر هم در جایگاه خود و در نسبت با میرزا تقی خان چیزی جز این نیست؛ گلین همسر پادشاه، وزیر مختار انگلیس، مهدعلیا مادر پادشاه، عزت‌الدوله همسر امیرکبیر و خواهر شاه و میرزا آقاخان که دست‌کم شخصیت‌های اصلی نمایش هستند، همه به نوعی شمایل و نمادند و گفتار و کردارشان، مانند ایست‌ها و پوشش آن‌ها، بخشی از این دستگاه عظیم و البته مطول نمادسازی و شمایل‌آفرینی است. یعنی فردیت و تشخص در آن‌ها معنا ندارد. آن‌ها هم درست مثل عوامل بی‌صورت و سرخ‌پوش دربار موجوداتی هستند که انگار دستی آن‌ها را در آن جایگاه نهاده، دستی پیش‌بینی‌پذیر که بخشی از آن قضاوت‌های پذیرفته شده درباره شخصیت‌های تاریخی است. این نگاهِ شمایلی و کل‌نگر در نهایت چاره‌ای جز این ندارد که از درون خود مضامینی تولید کند که در زبان جاری می‌شود و جوهره نگاه نمایش را به گفتارهای مطول و شعاری بدل می‌کند. پس جوهره متن در چنین نقاطی است که با همه تصاویر عظیم و ساختار پیچیده اجرایی در سطح گزاره‌های دست‌یاب تقلیل پیدا می‌کند. مثلا دیالوگی که بین میرزا تقی خان و جامه‌دار درباره مردم صورت می‌گیرد، یا گفتار وزیر مختار انگلیس وقتی میرزا آقا خان به حضورش رسیده، یا پلیدی آشکار مهدعلیا با آن بازی درخشان مریم سعادت در منکوب کردن گلین، یا در همان ابتدای نمایش سخنرانی گلین در پیشگاه میرزا تقی در خصوص جایگاه پایمال شده و ندیده خود و... البته همه این صحنه‌ها مهم و جالب توجه هستند، اما در نهایت همه چیز را ساده و ساختگی می‌کنند. البته نکته هوشمندانه در همان صحنه گفت‌وگوی میرزا تقی و جامه‌دار درباره مردم، جابه‌جایی میرزا تقی به عنوان نماد درایت و منطق مصلحانه، با جامه‌دار به عنوان شاعر پر حرف این نمایش است، حال منطق از زبان جامه‌دار بیرون می‌آید و شعر و درد از زبان میرزا تقی. این جابه‌جایی در حقیقت تنها نکته جذاب این صحنه است که در میان هیاهوی انتقاد محافظه‌کارانه به مردم گم می‌شود (محافظه‌کارانه از این جهت که تا حدود زیادی در همین صحنه تعدیل می‌شود).

     آدم‌ها در این نمایش گویی با وجود نام‌های مشخص، توجیهی برای عمل خود ندارند. مثلا در میان این وضعیت که همه به میرزا تقی پشت می‌کنند، خاصه در خانواده سلطان، چرا عزت‌الدوله خواهر شاه با همسرش امیر کبیر چنین وفادارانه همراه است؟ چرا او به امیر کبیر پشت نمی‌کند؟ آیا تنها به این دلیل که همسر اوست؟ اما نوع دفاع او از میرزا تقی نشان می‌دهد که حمایت او تنها از روی دل‌سپردگی یا پشتیبانی از همسر نیست، راسخ بودن او در این حمایت و حتی هوشیارتر نشان دادن او در پایان نمایش نسبت به خود میرزا تقی، نشان‌دهنده این است که عزت‌الدوله از همسرش هم به اوضاع مسلط‌تر است. این ایمان و تسلط از کجا می‌آید و چگونه شکل گرفته است؟ نمایش در این خصوص ساکت است و مثل تعزیه، یا همه چیز را از پیش‌آگاهی ما و احساسات تاریخی ما می‌خواهد، یا این‌که باز همچون تعزیه به رویارویی ساده خیر و شر قانع است.

     عامل دیگر در تختی و کسل‌کنندگی نمایش، درام‌زدایی بیش از حد از آن است. گویی دراماتورژی در این نمایش در مسیر معکوس حرکت کرده است و درام را پس زده و به جایش زبان و عناصری غیر دراماتیک را وصله کرده‌ است. بدیهی است که تمام نمایش در ذهن جامه‌دار می‌گذرد. در خاطرات و روایتی که او از امیرکبیر و زمانه و زمینه او دارد. اما با این وجود زیاده‌گویی همین جامه‌دار، آن هم در قالب جملاتی صرفاً شاعرانه و غیر پیش‌برنده، بیش‌تر از آن‌که به کلیت نمایش قوام دهد، آن را متوقف کرده است.

     سیر اثر به شدت کند است و حتی از واقعیت مهلک رخدادها (آن‌طور که بر صحنه آورده شده‌اند که همان واقعیت مألوف و آشنای تاریخی است) کاسته است. اما این کاستن از میزان تکان‌دهنده بودن رخداد، نه به معنای فاصله گرفتن در راستای عقلانیت بخشیدن به زندگی و مرگ میرزا تقی به عنوان یکی از مهم‌ترین شهدای اصلاح در تاریخ ایران، بلکه به این معناست که از این مسأله تنها نوعی رمانتیسیسم سطحی پدید آمده ‌است. در حقیقت دراماتورژی و پرورش در این نمایش اصولاً مبتنی بر درام‌زدایی و تقلیل دیالوگ و تضاد، به شعر و هم‌سرایی است.

     نسبتی که نمایش رفیعی با ذهن برقرار می‌کند هم شورانگیز است، هم ملال‌آور. از یک سو لحظه‌هایی که با شکوه و جلال در نگاه می‌نشیند و موقعیت‌هایی رؤیایی و کابوس‌وار را به ذهن و تخیل فعال تماشاگر پیوند می‌زند شورانگیز است، اما از سوی دیگر گفتارهای بیهوده و وقفه‌های پر لکنت، مانند موجودی مزاحم، این لذت را متوقف می‌کند و بسیار ملال‌آور است.       




مطالب مرتبط

نگاهی به نمایش «یکی نبود، یکی بود» نوشته رها جهانشاهی و کار علی کوزه‌گر

همچون رقصی فاقد بدن
نگاهی به نمایش «یکی نبود، یکی بود» نوشته رها جهانشاهی و کار علی کوزه‌گر

همچون رقصی فاقد بدن

علیرضا نراقی: با تحولات تئاتر معاصر مفهوم میزانسن به‌مثابه امری بنیادین در هنر نمایش، دچار دگرگونی ماهوی شد. این بدان معنا نیست که میزانسن جایگاه و اهمیت خود را در ظهور یک اجرا از دست داد، بلکه تئاتر ...

|

آغاز بیست‌وهشتمین جشنواره بین‌المللی تئاتر کودک و نوجوان

هنرمندان و عروسک‌ها، شادی را به اردکان آوردند
آغاز بیست‌وهشتمین جشنواره بین‌المللی تئاتر کودک و نوجوان

هنرمندان و عروسک‌ها، شادی را به اردکان آوردند

با شادپیمایی عروسک‌ها، حرکت خودروی موزیکال و تریلی سیار تئاتر و اجرای برنامه توسط هنرمندان سرشناس تلویزیون، زنگ آغاز بیست‌وهشتمین جشنواره بین‌المللی تئاتر کودک و نوجوان در اردکان (استان یزد) نواخته شد.

|

نگاهی به نمایش «وقتی آنقدری که باید همدیگر را زجر داده‌­ایم»

بیان تئاتری زیر نور سینمایی
نگاهی به نمایش «وقتی آنقدری که باید همدیگر را زجر داده‌­ایم»

بیان تئاتری زیر نور سینمایی

علیرضا نراقی: نمایشنامه «وقتی آنقدری که باید همدیگر را زجر داده‌­ایم»، نوشته مارتین کریمپ، نویسنده بریتانیایی که این روزها توسط مجتبی جدی در تماشاخانه انتظامی خانه هنرمندان ایران به صحنه ...

|

نگاهی به نمایش «سلام، خداحافظ» نوشته آثول فوگارد و کار شهاب حسین‌پور

پدر در زیرزمین زنده است
نگاهی به نمایش «سلام، خداحافظ» نوشته آثول فوگارد و کار شهاب حسین‌پور

پدر در زیرزمین زنده است

علیرضا نراقی: نمایشنامه «سلام، خداحافظ» نوشته مشهور و بارها اجراشده‌ آثول فوگارد، نویسنده اهل آفریقای جنوبی، مدتی است که به کارگردان شهاب‌الدین حسین‌پور در تالار حافظ به صحنه می‌رود. این ...

|

نگاهی به نمایش «سیزده‌بدر» نوشته محمود احدی‌نیا و کار حسین میرزامحمدی

وقتی خانه پدری پوسیده بود
نگاهی به نمایش «سیزده‌بدر» نوشته محمود احدی‌نیا و کار حسین میرزامحمدی

وقتی خانه پدری پوسیده بود

علیرضا نراقی: رئالیسم به‌مثابه یک سبک در تاریخ هنر و ادبیات داستانی و دراماتیک در زمینه‌ای از جبر و موجبیت محقق می‌شود، از این نظر رئالیسم به منطق تراژدی‌ها نزدیک است. این اتکا به جبر برآمده از ...

|

نگاهی به نمایش «عروسی خون» نوشته فدریکو گارسیا لورکا و کار قطب‌الدین صادقی

تن در خون و تراژدی در آیین
نگاهی به نمایش «عروسی خون» نوشته فدریکو گارسیا لورکا و کار قطب‌الدین صادقی

تن در خون و تراژدی در آیین

علیرضا نراقی: تراژدی‌های فدریکو گارسیا لورکا ریشه در فرهنگ عامه و اسطوره دارد. همین تکیه بر داستان‌ها و باورهای عامیانه به کشمکش نمایشنامه‌های او وجهی آیینی بخشیده است. نمایش «عروسی خون» در ...

|

گفت‌وگو با آتیه جاوید، بازیگر و کارگردان تئاتر

زندگی‌ام را برای بازیگری گذاشته‌ام
گفت‌وگو با آتیه جاوید، بازیگر و کارگردان تئاتر

زندگی‌ام را برای بازیگری گذاشته‌ام

آتیه جاوید، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون با بیان اینکه تئاتر چیزی جدا از من نیست، می‌گوید که زندگی‌اش را برای بازی گذاشته و اگر نمایشنامه او را برای آمدن روی صحنه ترغیب کند، با تمام وجود به تئاتر بازمی‌گردد.

|

نظرات کاربران