نگاهی به نمایش «کابوسهایی در مضرات دخانیات» به کارگردانی افسانه زمانی
خانمها... و همانطور که متداول است... آقایان...
بازیگر نمایشهای مونولوگی و دیگر آثاری از این دست، باید از آنچنان قابلیتهای ویژهای برخوردار باشد که بتواند مخاطب را در مدت ۴۰ تا ۴۵ دقیقه یا حتی اجرایی با زمان بیشتر، با خود همراه کند و او را سر حال و آماده دریافت و تبادل افکار نگاه دارد. در غیر این صورت تماشاگر به دلایل نبودن تنوع تصویری، گرفتار شدن شخصیت نمایشی در ورطهای از تکرار و خمودگی و افتادن ریتم اجرا، نمایش را به حال خود رها میکند و منفعل میشود و اجرا از این بابت آسیب جدی میبیند. در این رابطه، یعنی ایجاد تنوعهای لازم اجرایی در یک مونولوگ، کارگردان نقش بسیار اساسی دارد و میتواند با بهرهگیری از بازیگری کارآمد و بهترین استفاده از عناصر در اختیار مانند نور، موسیقی، افکت و طراحی صحنه از یک سو و ایجاد تنوعهای تصویری ناشی از خلق میزانسنهای حساب شده و جذاب از سوی دیگر و تلفیق دقیق این دو مورد، تماشاگران را هدفمند یا حداقل اندیشمند به جامعه پیرامونشان بازگرداند.
مسعود موسوی
به خانم بنده پیشنهاد شده بود که من به منظور امری خیر، روی مباحثی که مورد علاقه عموم است سخنرانی کنم... چارهای ندارم... اگر مجبور باشم که سخنرانی کنم... پس سخنرانی میکنم و غیر از این هم اصولا کار دیگری نمیتوانم بکنم...
این پاراگراف، بخش آغازین نمایشنامه «در مضرات دخانیات» نوشته آنتوان چخوف است که این روزها به کارگردانی افسانه زمانی در سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان روی صحنه رفته است. قبل از ورود به بخش اصلی این یادداشت و ارائه تحلیلی از این اجرا، بیمناسبت نخواهد بود که نگاهی هر چند کوتاه به چخوف و مشخصههای آثار نمایشی او داشته باشیم و مطالبی را با هم مرور کنیم. آنتوان چخوف از آن دسته نمایشنامهنویسانی است که شاید در نگاه اول به نظر بیاید برخی متون کوتاهش از عمق لازم و محتوایی شایسته برخوردار نیستند، دیالوگهایش ساده مینماید و همه اتفاقات در بستری عامهپسند جلو میرود، اما اتفاقا این ویژگی سادگی در خلق موقعیت و دیالوگنویسی، از نکات مثبت و ارزنده آثار این هنرمند شهیر روسی است و به همین دلیل این آثار در پروسه گذشت زمان، نه تنها کهنه نشده و از یاد نرفتهاند بلکه روز به روز شاهد گشوده شدن دریچهای جدید از متون او برای مخاطب هستیم و دوستدارانش قابلیتهای تازهای را هم در آثارش پیدا میکنند. شخصیتهای چخوفی به شکل کلی اصولا ضعیفالنفس هستند. آنها از شناخت شرایط و موقعیت واقعی خود در دنیای پیرامون عاجز ماندهاند و برای برونرفت از این شرایط اسفناک قدرت لازم را ندارند و نمیتوانند دست به هیچگونه عمل تعیینکنندهای بزنند. آنها شاید در کلام و گفتار از مبارزه و تلاش برای برونرفت از تکرار و انجماد حرف بزنند اما در عمل قادر به انجام هیچ کار مثبتی نیستند، پس خود را به تقدیر میسپرند و منتظر تعیین سرنوشت خود بر اثر شرایط موجود مینشینند. این ویژگیهای نهفته در اکثر شخصیتهای چخوفی، همان دردی است که گریبانگیر اکثر انسانهای جهان معاصر شده است و دنیای آنها، به دلیل نداشتن اراده و قدرت تصمیمگیری در جنبههایی، حتی از دنیای واقعی به دنیای مجازی تبدیل شده است. آنها در این دنیای مجازی ظاهرا علیه تمامی بیعدالتیها، پوچیها و روزمرگیها مبارزه میکنند و از خود واکنش نشان میدهند اما در زندگی و دنیای واقعی، در خمودگی و افسردگی ناشی از بیتحرکی، بیانگیزگی و تقدیرگرایی قرار گرفتهاند و در نهایت به کشیدن آهی برای نرسیدن به آمال و آرزوهای واقعی خود، بسنده میکنند.
در تحلیل و اجرای آثار نمایشی چخوف اگر مخاطب صرفا به جنبههای بیرونی و پوستههای ظاهری گفتوگوها و دیالوگهای شخصیتهای نمایشی او دقت کند و این قضاوت سطحی را ملاک قرار دهد، قطعا از معانی ارزشمند نهفته در عمق دیالوگها غافل خواهد ماند. در این صورت بزرگترین اشتباه او انجام میشود و نتیجه اصلی این تساهل، در اجرا عینیت مییابد و غیر قابل جبران میشود.
نگاهی به جملات اولیه این مکتوب که دیالوگهای آغازین نمایش «در مضرات دخانیات» هستند نشان میدهد که حتی یک جمله و دیالوگ از این نمایشنامهنویس شهیر روسی، بیعمق و بیهدف نوشته نشده و در پشت هر یک از این سطور، علیرغم طنز ظاهری آنها، میتوان با دنیایی دردآلود از واقعیتهای اجتماعی زندگی بشر امروزی روبهرو شد و آنها را به چالش کشید. مطرح کردن جایگاه زن و مرد در جامعه مورد نظر نویسنده، نگاه خاص او به قشر فرهیختهای که حتی از پس مشکلات خود بر نمیآیند در حالی که ادعای لیدری دارند و میخواهند دیگران را نیز متحول کنند، طعنه زدن به مفاهیم ارزشمند به بازی گرفته شدهای مانند امور خیریه و فعالیت در این مسیر که معانی واقعی خود را در جامعه از دست دادهاند، اشاره به استفاده از دخانیات به معنای گریز از برخورد مستقیم با مشکلات و رفتن به سوی فراموشی مقطعی آنها، حس اجبار داشتن برای شرکت در حرکتهای انساندوستانه و خیرخواهانه و تضاد موجود در این زمینه، همگی بخشهای کوتاهی از زیرمتنهایی هستند که میتوان در همان چند خط آغازین از متن نمایشی «در مضرات دخانیات» یافت و به آن پرداخت و بدیهیست که لازمه رسیدن به اجرایی موفق از این متن و رسیدن به درک متقابل با مخاطب، این است که کل متن همانند همین چند خط ابتدایی، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد، ریشهیابی شود، مفاهیم واقعی آن کشف شود و در اجرا مورد توجه و تاکید قرار گیرد که اصولا در اجرای افسانه زمانی از «در مضرات دخانیات»، در بخش تحلیل و ادراک متن، به این نکات مهم و تعیینکننده توجه خاص نشده و روی آنها ارزشگذاری لازم شکل نگرفته است.
اما برای ورود کامل به مبحث اجرا و کارگردانی «کابوسهایی در مضرات دخانیات» بد نیست به مشکلات و دشواریهای تکنیکی و فنی اجرا و کارگردانی یک مونولوگ نیز بپردازیم و در مورد آن هم کمی صحبت کنیم. اصولا کارگردانی یک متن مونولوگ بسیار سختتر از متونی است که در آنها تعدد شخصیت، صحنه و پرده وجود دارد. در یک اجرای غیر مونولوگ، تغییر هر صحنه و حضور هر بازیگر و شخصیت جدید در نمایش موجب میشود که روح تازهای به اجرا دمیده شود، تماشاگر به تنوع دیداری مورد نظر خود برسد، اجرا نفسی تازه کند و بهخوبی پیش برود. در نمایشهای تکپرسوناژ و تکصحنه این شرایط وجود ندارد و کار دشوارتر نشان میدهد.
از سوی دیگر، بازیگر نمایشهای مونولوگی و دیگر آثاری از این دست، باید از آنچنان قابلیتهای ویژهای برخوردار باشد که بتواند مخاطب را در مدت 40 تا 45 دقیقه یا حتی اجرایی با زمان بیشتر، با خود همراه کند و او را سر حال و آماده دریافت و تبادل افکار نگاه دارد. در غیر این صورت تماشاگر به دلایل نبودن تنوع تصویری، گرفتار شدن شخصیت نمایشی در ورطهای از تکرار و خمودگی و افتادن ریتم اجرا، نمایش را به حال خود رها میکند و منفعل میشود و اجرا از این بابت آسیب جدی میبیند. در این رابطه، یعنی ایجاد تنوعهای لازم اجرایی در یک مونولوگ، کارگردان نقش بسیار اساسی دارد و میتواند با بهرهگیری از بازیگری کارآمد و بهترین استفاده از عناصر در اختیار مانند نور، موسیقی، افکت و طراحی صحنه از یک سو و ایجاد تنوعهای تصویری ناشی از خلق میزانسنهای حساب شده و جذاب از سوی دیگر و تلفیق دقیق این دو مورد، تماشاگران را هدفمند یا حداقل اندیشمند به جامعه پیرامونشان بازگرداند. متاسفانه در اجرای «کابوسهایی در مضرات دخانیات» به این مقوله مهم نیز توجه واقعی نشده و اجرا در ایجاد ارتباط با مخاطب، از لحظات میانی تا پایان، علیرغم تمامی تلاشها، با مشکل روبهرو میشود.
در بخش بازیگری نمایش «کابوسها...» نیز باید بر این نکته تاکید کرد که انتخاب فرزین محدث برای اجرای این مونولوگ توسط کارگردان، نشان میدهد که او این انتخاب را هوشیارانه انجام داده است چون این بازیگر از ظرفیت بالایی برخوردار است و قابلیتهای لازم را برای ایفای یک نقش مونولوگ در اختیار دارد. اما تلاشهای بسیار جدی و پیگیرانه او در ارائه شخصیت مورد نظر، به دلیل عدم تجربه لازم کارگردان در ارائه یک اثر مونولوگ، به بار ننشسته و پاسخ مثبت لازم را دریافت نمیکند. شایان ذکر است که افسانه زمانی در جایگاه کارگردان در گفتوگویی پیرامون اثر جدیدش، بر تخصص اصلی خود در زمینه کارگردانی نمایشهای عروسکی، بهرهگیری از اشیا به صورت شخصیتهایی جاندار و ظرفیت اجرای عروسکی از هر اثر معروف نمایشی، تاکید کرده که قطعا مقولههایی مثبت و قابل توجه در زمینه هنر نمایش هستند، اما باید بر این امر تاکید کرد که این مشخصههای کارگردانی او، حداقل در مورد این متن و اجرا جوابگو نبوده و به شکل مناسب به بار ننشستهاند.
در پایان این مکتوب لازم است از برخورد فروتنانه افسانه زمانی به دلیل تاکید بر کسب تجربهای جدید در زمینه کارگردانی آثار نمایشی در راستای اجرای «کابوسها...» و همچنین بازی پرتلاش و متعصبانه فرزین محدث، به عنوان جنبههایی مثبت و ارزشمند یاد کرد و به انتظار نشست تا اجرایی قویتر از این گروه نمایشی را با بهرهگیری از تجارب اجرای نمایش «کابوسهایی در مضرات دخانیات» در آینده شاهد باشیم.