در حال بارگذاری ...
سه برهه تاریخی از منظر برهانی‌مرند در نمایش «در خواب دیگران»

خودهای پنهان

امیرعلی حفیظی

 

     نمایشنامه «در خواب دیگران» در یک ساختار اپیزودیک به موقعیت یک خانواده در سه مقطع مهم تاریخ معاصر ایران می‌پردازد؛ کوتادی ۲۸ مرداد، انقلاب سال ۵۷ و رویدادهای سال ۸۸. پدر و مادری میانسال، پسری جوان و پدربزرگی با حافظه‌ مخدوش، اعضای خانواده را در هر اپیزود تشکیل می‌دهند. در هر اپیزود یکی از اعضای خانواده درگیر شغل یا مسأله‌ای‌ست که بازگشت او را به خانه و به سلامت گذشتن‌اش از آتش درگیری‌های خیابان را برای سایرین توأم با اضطراب و نگرانی خواهد کرد. در اپیزود اول، پدر در رادیو کار می‌کند و درگیر خواندنِ اعلامیه‌های طرفداران مصدق و طرفداران شاه است. در اپیزود دوم، پسر سرباز است و مادر در اپیزود سوم، روزنامه‌نگار. تا این‌جا طرح کلی نمایشنامه دستاوردی بیش از این نخواهد داشت که ناامنیِ خیابان، امنیت خانه را نیز تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و این حدیثی است تکرارشونده در تاریخ اجتماعیِ ما. (چرا که متن نسبت به رویدادهای بیرونی موضع نمی‌گیرد و به گزارشِ وضعیت اکتفا می‌کند و قصد تحلیل و بیان ریشه‌ها و دلایل پدید آمدن آن‌ها را ندارد و این‌ها را به دانش و حافظه‌ مخاطب واگذار می‌کند. این نکته به لحاظ فرمی و برای تصویری که نمایش در مجموع قصد ارایه آن را دارد، انتخاب درستی است.)

     اما اجرای متن لایه‌های مهم دیگری به اثر می‌افزاید که موجب می‌شود اپیزودها از سطح «بازنماییِ صرفِ یک تنش خانوادگی که به‌واسطه رویدادی اجتماعی پدید آمده» فراتر رود. مهم‌ترین تمهید اجرایی این است که بازیگرانی یکسان در هر سه اپیزود نقش‌آفرینی می‌کنند. اپیزودها با فاصله‌ای چند دهه‌ای رُخ می‌دهند. در این بین زبان معیار جامعه، پوشش‌ رایج و ابزارهای ارتباط جمعی تغییر کرده‌اند. (رویکرد مینی‌مال اجرا با تعویض جزییاتی اندک در صحنه و لباس  این تغییرات را نشان می‌دهد.) اما انگار آدم‌ها همان آدم‌های گذشته‌اند، آدم‌هایی که شرایط زندگی‌شان به واسطه رخدادهای بیرونی به هم می‌ریزد و گاه به اجبار خود نیز بازیگر آن حوادث می‌شوند. همیشه کسی هست که در فکرِ رفتن است (پسر و تلاشش برای مهاجرت)، همیشه کسی هست که نگران امنیت و معاش خانواده است (پدر و محافظه‌کاری‌های شغلی‌اش) و کسی که ناظر و راوی هر آن چیزی است که بر این شهر می‌گذرد (مادر و رمانی که دارد می‌نویسد و بعدها کسی دیگر آن را می‌خواند، رمانِ تهرانِ جن‌زده، تهرانِ رؤیاها و کابوس‌های تکراری).

     تمهید مهم دیگری که موجب شده لایه‌ای دیگر به اثر اضافه شود استفاده از موتیف‌های بصری و کلامی است. در طول زمان خطی و رو به جلوی هر اپیزود ناگهان چیزی قاعده را به هم می‌زند و عنصری از زمانی دیگر با زمان حال تداخل می‌کند. گاهی جمله‌ای تکرار می‌شود، گاهی کسی از زمانی دیگر برای لحظه‌ای وارد صحنه می‌شود و چیزی می‌گوید و سپس خارج می‌شود، گاهی صدایی از بیرون صحنه به گوش می‌رسد که متعلق به زمان حال نیست و گاهی آدم‌ها هشیار می‌شوند و آگاه به این تکرار یا آشنا بودنِ عناصرِ تکرارشونده. زندگی به مثابه مجموعه رؤیاها و کابوس‌ها، امیدها و هراس‌ها، شورها و سرخوردگی‌ها، همچون آینه‌ای همواره در برابر ماست. نه‌تنها زیست فردی، بلکه زندگی‌های دیگران، زندگی‌هایی که خود، آن‌ها را نزیسته‌ایم، بلکه در رؤیاها و کابوس‌ها، امیدها و هراس‌های جمعیِ ما جای دارند و «خودهای پنهانِ» ما را می‌سازند که شکل‌های مبهم و درهم‌تنیده‌ای در آن آینه جادویی یافته‌اند. رؤیا نامِ دیروزِ کابوس است و حسرت، نام نیامده‌ی امید. در جهان این نمایش انگار اتفاق تازه‌ای رُخ  نمی‌دهد، همه‌چیز تکرار می‌شود؛ به رنگی تازه و با نام‌هایی نو. وگرنه در بر همان پاشنه می‌چرخد و گسست‌ها و جدایی‌ها و غیاب و حذف آدم‌ها از خانه و خانواده است که برجای می‌ماند. ما در کابوس‌هایمان تکرار می‌شویم. گویی جایی یا زمانی چیزی از مدار خارج شده که این خانه را دیگر یارای دست‌یافتن به نظم کهن نیست.

     همین نکته اخیر است که شاید به درک مهم‌ترین مجهول نمایش کمک کند؛ پدربزرگ. او تنها کسی است که تغییرات محیط و جامعه چه در متن، چه در اجرا بر او تأثیر ندارد. شغل او تغییر می‌کند (از آرایشگر شازده‌های قجری تا خیاطی مشهور و بعد کاسبی سنتی و متدین در بازار) اما بیماری او، آلزایمر، موجب شده تا او زمان حال نداشته باشد و یک‌سر در گذشته سِیر کند. گذشته اکنونِ اوست. دیروز و امروز برای او در هم تنیده است. همواره از شکوه و جلالی می‌گوید که از دست‌ رفته و سایه‌ی باقی مانده از آن، در شمایل پیرمردی ناتوان، بیش‌تر مضحک است تا غرورآفرین. یکی از مشکلات زوال عقل بروز توهم و هذیان است. اما در نمایش «در خواب دیگران» پدربزرگ به کانون ذهن هذیان‌زده خانواده تبدیل شده است. هذیان‌گویی او در سطحی بالاتر و شدید‌تر از دیگران به چشم می‌آید، اما در این تهران جن‌زده، این شهر کابوس‌های تکرارشونده، آیا سلامت و بیماری، هوشیاری و هذیان، همان معنای مرسوم را دارد؟ چرا نتوان گفت که این تنها پدربزرگ است که در ساحت زبان نسبتی حقیقی با شهر برقرار می‌کند؟

 




نظرات کاربران