در حال بارگذاری ...
نگاهی روان شناسانه به نمایش ماز، نوشته و کار علی حاج ملاعلی

نیروی بازدارندۀ زندگی

 

رضا آشفته

 

ماز نمایشی روان شناسانه است که می خواهد جهان دیگری را پیش رویمان قرار دهد که در آن وضعیت درونی و ذهنی را در خواب و خیال بازآفرینی می کنیم که بیشتر از آنکه پیش برنده باشند خود مانع و سدی هستند که در واقع بازدارندۀ زندگی تلقی خواهد شد.

ماز ساختاری روایت گرایانه دارد چنانچه بازیگران نقش خود را معرفی می کنند و آنچه باید به وقوع بپیوندد را شرح مختصر میدهند و در این مسیر آنچه باید به نمایش در خواهد آمد. درست مثل متن های برتولد برشت اما با این تفاوت که روایتگری برشت جنبۀ عینی دارد و به ضرورت به تلاقی گذشته و امروز می پردازد اما در اینجا علی حاج ملاعلی به ذهنیت آدمها و برخورد در اکنون بیشتر التفات می کند و در اینجا قالبی عجیب را پیش رویمان قرار می دهد که در آن هیچ برنده ای نیست بلکه هر دو طرف دعوا بازدارنده اند. این همان نگاه متمایزی است که کارکرد خلاق و نوینی از دستاوردهای دیگران را در آمیزه با ابزارهای مدرن به نمایش می گذارد. اینکه تفکر و نظریه برشت که در واقع خودش دستاوردی نو از پالایش شیوه های نمایش روایی و حماسی (اپیک که در مشرق زمین از ایران گرفته تا هند، چین و ژاپن و... رواج دارد) به دست آمده است، این بار به دست خلاق حاج ملاعلی به بازی گرفته می شود و در اینجا مبحث روان شناسی که چندان هم مد نظر برشت نبوده است این اسباب و ابزار تکنیکی را به چالش می کشد تا بخواهد چالشی درونی را عینی سازد. در آن دو همکار در یک مجله برای همدیگر مدام در حال کشیدن نقشۀ از پیش پا برداشتن هستند. در نهایت هم منجر به قتل عمد خواهد شد. این چالشی روانکاوانه است که این روزها بسیاری با چنین فرآیندی مواجه هستند که در آن پندارهای اشتباه و توهمات و خیال های باطل انسانها می تواند منجر به بن بست و سدی مقاوم شود. این توقفی در زندگی همراه با روان نژندی است.

ژاله جلال الدین ( با بازی نیلوفر بیرامی) نویسنده و رونامه نگار و همکارش فرزانه پرهام (بیتا بزم آور) در یک دفتر مجله به نوشتن مشغول است، با اخراج سردبیر نظم ذهنی آنها هم تحت الشعاع شرایط تازه قرار می گیرد و این دو می پندارند هر یک اینها مانعی برای دیگری است. ژاله به دنبال نزدیک شدن به پیل افکن مدیر مجله است تا او را به عنوان همسر تصاحب کند و اما فرزانه به گمان خویش رقیب عشقی اش می پندارد پس کارهایی را در ذهن اش انجام می دهد تا مانع این عشق ممنوع شود، چون رقیب شوهر دارد! از آن سو نیز فرزانه دوست دارد به مدیر مجله نزدیکتر شود که این فرصت شغلی تازه را تصاحب کند تا سردبیر شود اما او هم ژاله را رقیب کاری اش می داند و به گمانش باید که از پیش پایش برداشته شود. بنابراین فرزانه هم در خیال به جنگ و چالش با رقیبش می پردازد. این وضعیتی است که هر یک از ما در زندگی بارها تجربه کرده ایم ، با سوءتفاهم و بدگمانی دربارۀ دیگران داوری کرده ایم و حتا دردسرهایی ساخته ایم که ریشه در پندار اشتباه ما دارد. این دو هم آنقدر گمانه های اشتباه برای هم دارند که در هر یک از این رقابتها و کشمکش ها که دستشان به جایی بند نمی شود می خواهند در یک دعوت دروغین همدیگر را به نوشیدن قهوه دعوت کنند. در آنجا هر یک برای دیگری قهوه سمی را تدارک دیده است؛ با آنکه همدیگر را متوجۀ این دسیسه و نقشۀ شوم می کنند اما در زمان آشتی دوباره که آغوش برای همدیگر می گشایند، از پشت بر هم خنجر می زنند!

حاج ملاعلی در بستر سه منظر روان شناسانه متن و اجرایش را پیش برده است. اول مسالۀ روان نژندی انسان معاصر با تکیه بر نظرگاه فروید، دوم نظرگاه آنیما و آنیموس یونگ و سوم عقدۀ حقارت آلفرد آدلر.

ماز و روان شناسی تجربی

اما پیش از پرداختن به نظرگاههای روان شناسانه باید گفت که خود عنوان نمایش نیز دربرگیرندۀ ماجرهایی چندگانه است، نخست باید به دنبال درک و دریافت این عنوان برویم که در این باره در لغت نامۀ دهخدا آمده است:

ماز. (اِ) مطلق چین و شکنج را گویند. (برهان ). چین و شکنج . (آنندراج ). چین و شکنج و تا و لا. (ناظم الاطباء). چین . نورد. پیچ و خم . شکن . کلچ . شکنج . تاب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :

برآمد ز کوه ابر مازندران

چو مار شکنجی و ماز اندر آن

منوچهری .

همچنین معنای این واژه در فارسی با معنای آن در انگلیسی بسیار نزدیک است که به معنی " ماز" در لغتنامه انگلیسی به فارسی توجه کنید:

Maze جاى پرپیچ وخم ، پیچ وخم ، پلکان مار پیچ . در علوم مهندسى : جاى پر پیچ و خم . در روانشناسى : ماز

دلیل همانندی واژه ماز در فارسی و انگلیسی هم ریشه بودن این دو زبان است . زیرا هردو از زبانهای هند و اروپایی هستند. همانندی های دیگری نیز میان فارسی و انگلیسی هست. مانند: برادر، پدر، مادر، هشت، کِرم، گَرم، اردک، موش، چانه و...

ماز همچنین مفهوم لابیرنت و هزارتو را نیز در برمی گیرد و حتا در روان شناسی تجربی نیز شیوه ای است که در آن بر پایۀ آزمون و خطا می توان دلایل درد و بیماری روانی را تشخیص داد که در اینجا هم به گونه ای با تکرار این گمانه های اشتباه ما بیشتر با دلایل و نشانه های بیماری هر دو که نوعی حقارت ریشه دار است آشنا خواهیم شد. بابراین ساختار اجرا نیز به گونه ای از یک ساختار روانکاوانه مدرن برداشت شده است البته این می توتند ناآگاهانه باشد چون خود مفهوم ماز چنین ساختاری را به متن داده است. این نکته البته از نویسنده پرسیده شده و هیچ گمانه ای در این خصوص وجود ندارد.

روان نژندی فروید

به طور کلی شخصیت از نگاه روان شناسان و روان پزشکان به سه دسته تقسیم می شود: 1. بهنجار (واقع نگر و سازگار)، 2. نوروتیک (روان نژند) و 3. پیسیکوتیک (روان پریش)...در نمایش ماز، هر دو شخصیت بنابر نگاه واقع گریزانه شان و استناد بر گمانه ها و توهمات به نوعی نسازگاری شان را با محیط و واقعیت گوشزد می کند که به لحاظ روان شناسی فروید اینها روان نژند به شمار می آیند و هنوز مانده که به مرز جنون و روان پریشی برسند.

           یونگ آنیما و آنیموس

در این نمایش هم گمان ژاله و هم گمان فرزانه در کنارشان هست که دستان و تحلیل هایی را ارائه می کنند که باعث از هم پاشی حال وهوای این دو خواهد شد که به نظر این دو گمان، که در بازی مرد گرفته شده اند، دلالت بر وجوه مردانۀ این دو زن می کند که اغلب نیز دستورات تند و خشنی را در برخواهد گرفت.

به طور کلی فلسفه، دین، اسطوره و روان‏شناسی که با هم ارتباطی تنگاتنگ دارند، همه بر این باورند که در آغاز انسان ازلی نر- ماده (دو جنسی Hermaphrodite) بوده است. چنان که افلاتون در رساله‏ی میهمانی (Symposium) می‏گوید:  خدایان نخست انسان را به صورت کره‏ای آفریدند که دو جنسیت داشت. پس آن را به دو نیم کردند به‏طوری که هر نیمه‏ی زنی از نیمه‏ی مردش جدا افتاد، از این رو است که هرکس به دنبال نیمه‏ی گمشده‏ی خود سرگردان است و چون به زن یا مردی بر می‏خورد می‏پندارد که نیمه‏ی گمشده‏ی او است.     در تلمود (TALMUD)، شرح تورات هم آمده است که خداوند آدم را دارای دو چهره آفرید. چنان که در یک سو، زن قرار داشت و در سوی دیگر مرد. سپس این آفریده را به دو نیم کرد.  در اسطوره‏های ایران باستان هم مرد و زن (مشی و مشیانه) هر دو ریشه‏ی یک گیاه ریواس بودند که این ریشه چون رویید و از زمین بیرون آمد به دو ساقه‏ی همانند تقسیم شد. آن‏گاه یکی نماد مرد (= مشی) و دیگری نماد زن (= مشیانه) شد.  کارل گوستاویونگ هم در روان‏شناسی به دو جنسی بودن انسان ازلی اشاره‏ای آشکار دارد و می‏گوید حتی در پیش از تاریخ هم عقیده وجود داشته که انسان ازلی هم نر است و هم ماده.  در فرهنگ نمادها روان زنانه را آنیما (ANIMA) و روان مردانه را آنیموس (ANMUS) خوانده‏اند. یونگ، آنیما و آنیموس را از مهم‏ترین آرکی تایپ‏ها در تکامل شخصیت می‏داند و می‏گوید: در نهایت انسانی به کمال انسانیت خود می‏رسد که آنیما و آنیموس در او به وحدت و یگانگی کامل برسند. یونگ یکی شدن آنیما و آنیموس را ازدواج جادویی خوانده است.

در نمایش ماز، آنیما و آنیموس به همگرایی و اعتدال نمی رسند و در مقابل هم صف آرایی می کنند که نتیجه هم بر هم ریختن نظم حیاتی آنان خواهد بود که بعد از کلی کلنجار ذهنی و گمانه های اشتباه در نهایت به دعوتی ویرانگر هر دو را سوق خواهد داد. حتا در ذهن هم این ویرانگری عاملی بازدارنده است برای آنکه حس و حال مثبت تداوم حیات از بین برود و در نتیجه انسان نتواند آرام و قرار داشته باشد و این نشانه بارزی برای ایجاد بیماری روانی است که همچون بیماری جسمانی دردآور است و اختلال در سیستم زندگی به نفع هیچ انسانی نخواهد بود.

عقدۀ حقارت آدلر

همچنین در ماز، نظری هم بر عقدۀ حقارت و مکانیزم جبران آدلر شده است که به نظر او احساس حقارت نشانه غیر عادی بودن نیست، بلکه علت تمام پیشرفت ها و بهبودی ها در ابعاد مختلف انسان به شمار می آید. یعنی ژاله به دنبال گریز از گذشته خود است که در آن زندگی توام با بیماری و درد والدین اش یک تهدید به شمار می آید. همچنین فرزانه نیز پدری دارد که مات و مبهوت وامانده است و مانع از تلاش او برای پیش افتاده است و امروز پیروزی در شغل و کسب رتبه اجتماعی و درآمد بهتر و ایجاد شرایط اقتصادی بهتر از جمله عواملی است که او را وادار به تحرک می کند اما اشکال کار اینجاست که این تحرک ها ذهنی است و ایده در تن محبوس می ماند و عقدۀ حقارت راهگشای تعالی و حرکت رو به پیش نخواهد بود.

با آنکه ماز ما را به تامل وامی دارد اما نیاز هست که بازیگران نسبت به حضورشان در صحنه دقیق تر باشند و برای مثال بیان هایشان گیرا و گرم بشود. مرتضی امیری در نقش پیرمرد خیلی کلیشه ای بازی می کند؛ نیازی به این خمیدگی تصنعی برای بیان حالت پیری نیست و بازیگری در ایران هم سالهاست از این فیگورها و ژست های نخ نما فاصله گرفته است. همچنین طراحی نمی تواند پاسخگوی این همه نیاز اجرای ماز باشد که در واقع متن قابل اعتنایی دارد. یعنی علی حاج ملاعلی در متن موفق است و در اجرا نیازمند بازنگری و حوصلۀ بیشتر تا بتواند درگیری لازم برای مواجه شدن با موقعیت را فراهم کند. به عبارت بهتر او باید این اجرا را با بضاعت لازم و در سالنی دیگر تکرار کند چون زحمات او قابل تامل خواهد بود.

 

 




نظرات کاربران