در حال بارگذاری ...
نقد و نقبی بر نمایش راه مهر، راز سپهر کار شکرخدا گودزی

شکست اسطورۀ اسفندیار

رضا آشفته *

راه مهر، راز سپهر نمایشی درباره تعصب کورکورانه و غالب شدن نادانی است و در این باره یک بازنگری و نگاه تاویل گرایانه و نوین به حماسۀ رستم و اسفندیار –برگرفته از شاهنامۀ فردوسی- شده است که بشود در یک موقعیت کلاسیک یک پدیدۀ نوین را که این روزها جهان پیرامونی ما را تهدید می کند مورد نقد و واکاوی فلسفی، روانشناسانه و جامعه نگرانه قرار داد. بنابراین تماشای راه مهر، راز سپهر می تواند ما را به چالش بکشاند که هیچگاه نسبت به داشته های بنیادین مان نباید برخورد کورکورانه داشته باشیم.

راه رسیدن

باید بپذیریم که به تعداد آدمها می تواند راه رسیدن باشد به سر منزل مقصود که به گفتۀ مولانا انسانم آرزوست و این انسان با پرسشهای اساسی مواجه است که از کجا آمده ام و آمدنم بهر چه بود و به کجا خواهم رفت؟! این نگرۀ عارفانه آزاداندیشی را پیش روی انسان می گذارد که در فضایی مردمسالارانه این تفکر را برای خویشتن قائل باشد که دیگران هم چون او حق زندگی دارند و هیچ عقیده ای نباید زندگی دیگران را تهدید کند حتا به دلیل اختلاف عقیده که در کتب آسمانی نیز چنین باوری بارها تاکید شده و حتا زرتشت نیز چنین عقیده داشته که الان اسفندیار دارد زیادی سنگ این عقیده را به سینه می کوبد و سعی می کند رستم و خاندانش را که آیین مهر دارند به صلابه بکشاند!

دلوز و گاتاری دو نظریه پرداز پسامدرن، «این ایده را که روان طبیعتا یکپارچه و واحد یا منسجم است رد می کنند» (وارد، 1387: 207) این تفکر است که وضعیت نمایش راه مهر، راز سپهر را در حس و حالت پسامدرن قرار می دهد و این نمود فضایی برزخ گونه است که در آن هر چیزی می تواند هم درست باشد و هم اشتباه اما برآیند اینهاست که گره گشایی می کند از معضلات انسانی که همواره دست و پاگیرند.

«در دیدگاه پست مدرن، سوبژکتیویتۀ شما به منزلۀ نوعی ترکیب رمزها و ایدئولوژی های متفاوت است که به نژاد، طبقۀ اجتماعی، خانواده، سن، موقعیت و جنس شما ارتباط دارد و بر آنها تاثیر می گذارد، اینکه شما در لحظه کیستید یا چیستید ناشی از این است که چگونه این گفتمان های متفاوت، روندهای تضاد یا ترکیب را در شما به نمایش می گذارند؛ شما همیشه در بطن اجتماع تعریف می شوید، اما ضرورتا تنها یک تعریف ندارید؛ به عبارت دیگر، وقتی این عوامل متفاوت در تعادل های چند سطحی درگیر می شوند و تلاش می کنند برهم تسلط یابند، تغییراتی در خود صورت می گیرد.» (وارد، 1387: 207 و 208)

باید در این قلمرو بتوانیم اسفندیار را به چالش بکشانیم که نمی خواهد بنابر اصول انسانی و واقعیت های پیرامونی سرجایش بنشیند، تحرک و طغیان او به صلاح خود و جامعه اش نیست. او نمی خواهد عقاید دیگران را محترم شمارد و بنابر یک تفکر نزدیک می خواهد جامعه و دیگران را به سود خویشتن هماهنگ کند. او می خواهد پادشاه شود و باید که بتواند رقیبان را از پیش پا بردارد و شاید علاوه بر گشتاسب بتوان رستم را دیگر مخالف او در نظر گرفت.

شکرخدا گودرزی در دیباچۀ متن راه مهر، راز سپهر دربارۀ این بازخوانی می نویسد:

«بازخوانی داستان رستم و اسفندیار در زمان معاصر برای من، خود برآمده از چند ضرورت بود. ضرورت مبتنی بر نگاهی امروزی، تفسیری، یا اصطلاحا هرمنوتیکی به این داستان کهن، نگاهی متکی بر دریافتی متفاوت از نشانه های موجود در متن که از منظر نگارنده تحلیل و بازآفرینی شد.» (گودرزی، 1394: 9)

بنابراین پشوتن اولین منتقد برادرش اسفندیار است که هم سیمرغ ها را کشته و هم می خواهد رستم را به صلابه بکشد چون معتقد به دین بهی نیست و همچنان در دین کهن پابرجاست. این تقابل راه به جایی نمی برد چون دیگر نیروی رویین تنی باید از اسفندیار سلب شده باشد چنانچه نقطۀ ضعف او نیز چشمانش است و در این مقابلۀ متافیزیکی است که از جهان دیگر رهنمودهایی به رستم می شود و سیمرغ نمایندگی می کند این تقابل را که تیری زهر آلود را بر هر دو چشمان اسفندیار فرو کند!

اسفندیار هم چشم دلش کور است و هم چشم سرش باید کور شود که نمی خواهد حقایق زیبای زندگی و انسان را ببیند بنابراین پیش از برون رفت از بلخ احساس درد شدیدی در چشمانش می کند و انگار به استقبال دردی شدیدتر از این خواهد رفت! اسفندیار که پیش از این انسان قدسی است و جایگاه و اعتباری دارد در دین و آیین اما چون نگاهش آغشته به خطاست و مسیر را به انحراف در پیش می گیرد، پایان شومی او را دربرخواهد گرفت. این خطا و خطر در نگاه متفرعانه و نژادپرستانه اوست.

کافی است که به این عبارات در «یسنای فراورنه» که به معنای اعترافات یک مزادپرست است، دقیق شویم:

من شهادت می دهم که مزادپرست و زرتشتی ام. من به این کیش گرویده و آن را باور دارم.

من نیک اندیشیده، گفتار نیک گفته و کردار نیک ورزیده را باور دارم. من دین مزادپرستی را باور دارم که جنگ را براندازد و رزم افزار را کنار گذارد... دین پاکی که در میان همۀ [دینهای] کنونی و آینده، بزرگترین و بهترین و زیباترین [دین] است؛ [دین] اهورائی زرتشتی.» (بویس، 1377: 160)

در بالا به روشنی آمده که در این دین جنگ کارایی ندارد و باید که مزادپرست رزم افزار را به کنار بگذارد اما اسفندیار کوردلانه به سیستان می رود که رستم را کت بسته به دربار گشتاسب بیاورد و قدرت پادشاهی را صاحب شود بی آنکه بداند که این دسیسه ای است از جانب جاماسب وزیر که بر دشمنی اسفندیار بر خود آگاه است و پدر را علیه پسر می شوراند که امنیت و زندگی را بر خویشتن هموار سازد! برای همین است که این تناقضات مانع از تاویل تک سویه خواهد شد و این راهی است برای ورود به یک متن که برداشتهایی گوناگونی را به همراه خواهد داشت. این تازگی که برداشت هنرمنوتیک شکرخدا گوردرزی را بر ما معلوم تر خواهد کرد که در این نگرۀ رو به پیش یکه تازی می کند که ما هم ظرفیت بیشتری برای درک و فهم موقعیت بیابیم و بتوانیم نسبت به خود چون آینه ای شفاف آگاهی را به تلنگر واداریم و اگر خشکه مقدسی ها و تعصبات کورکورانه ای داریم، از این بی قاعده مندی ها دست بشوییم و با نگاهی دیگر هستی را بنگریم و در تلاطمات روح و روان به دنبال آرامش ابدی در یافتن مواجه ای بهتر با دیگران باشیم که رضایت مندی انسانهاست که عافیت طلبی ما را رقم خواهد زد.

اما اسفندیار بر اریکۀ قدرت تکیه زده است و می خواهد فراتر از گشتاسب پدر معنوی جلوه کند و متفرعانه به دنبال قدرت گرفتن و یکه تازی و فرمانروایی در امپراتوری ایران است؛ غافل از اینکه راه به جایی نمی برد و در نبرد رودررو با رستم دستان بازنده میدان است چون خطای تراژیک اسفندیار که کوردلی و تکبر است، پیش از اینها در مقابلۀ سیمرغ که نماد و نشانه ای از متافیزیک است، به شکست انجامیده است. انگار که سیمرغ چشم انتظار است که اسفندیار حرکت دیگری علیه آرمانهای آسمانی انجام دهد و چه بهتر از این که رستم نوادۀ زال است که او دست پرودۀ سیمرغ است و باید که در این جنگ ناخواسته و به عبارت بهتر دفاع از خویشتن بداند که ازکجا می توان نابودی اسفنیار را ممکن ساخت. اسفندیار چون کورد دل است و چشم دلش زیبایی ها و حقیقت را نمی بیند همان بهتر که از چشم سر هم نابود شود!

شکرخدا تفسیر تازه ای از اسفندیار را به صحنه آورده است و این هماهنگی با عناصر حقیقی است که راه به جایی می برد که ما همسو با این نگرۀ نوین فرصت می یابیم که فراتر از حرکات بازیگران و میزانسن ها و قاب های شکرخدا گودرزی به جست و جوی خویشتن بپردازیم. این رویارویی حالتی مکاشفگر دارد و همسوی با حرکتی اشراقی ما را به تمنیات دل می خواند. هر گاه که کشفی باشد دوباره پاکی بر ما سیطره می یابد که در اینجا رفتاری کنشمند و به قاعده چون یک آیین فراهم خواهد شد که در آن رستگاری ما را روشنگرانه به سوی خویش می خواند. چنانچه اردشیر صالحپور در نارسینا می نویسد:

« دلبستگی و نیاز روحی و معنوی انسان به شناخت خود، دنیای درون و جهان پیرامون و پیوند و ارتباط با عالم کائنات موجب خلق و بروز اسطوره ها گردید.» (صالح پور،1395: 7)

و همچنین باز به نقل از نارسینا و از میرچا الیاده اسطوره شناس بدانیم:

«دشوار است انسان و جامعه را بدون آئین تصور کنیم. آئین جزء خمیرمایۀ اصلی تحلیل های انسان شناختی است. آئین را با فرهنگ های ابتدائی، دانش عینی و محسوس انسان اسطورهساز مرتبط میدانند.» (الیاده، 1388: 22)

بنابراین گودرزی در تئاتر آیین نوینی را تدارک می بیند که در آن فضایی تاثیرگذار جلوه گری می کند که می تواند ما را متلاطم کند. این تشویش به دلیل ویران شدن یک اسطوره خطاکار است. کمتر جسارت کرده ایم که بپذیریم و اعتراف کنیم که اسطوره ها هم گاهی به خطا می روند و گاهی این خطای بزرگ تا سقوط تراژیک اسطوره را به سوی افول و زوال فراخوانده است.

با این تعبیرات روشنگر باید دانست که میزانسن گوردزی فراتر از ابعاد فیزیکی که در آن حجم و ماده به درازا، پهنا و بلندا شناسا می شود، گزارۀ دیگری را پیش رویمان می گذارد که متافیزیک در آن جلوه می کند و در اینجا فضا و فضاسازی سلطه گر است و با گذر از بعد زمان به دنبال چاره اندیشی های رهنمون گر برخواهیم آمد. هژمونی سلطه که تک ساحتی و تک صدایی می نماید در راز مهر و راز سپهر به چالش در می آید و در آن سه گونۀ متفاوت از صداها مقابل هم صف آرایی می کنند. پشوتن، اسفندیار و رستم سه اندیشه متفاوت اند که البته در همگرایی و اندیشۀ پشوتن و رستم است که جهان دموکراتیک به موازات هم آدمها را در کنار هم قرار می دهد و آن تک صدایی خودکامه و سلطه جو از بین خواهد رفت. انگار که در تئاتر که بیانگر نیایشگاه است، ما در آئینی دربرگیرنده حماسه و اندوه (تراژدی) سوگوار نعش خود در پیکرۀ اسفندیار خواهیم نشست. این سوگواری تنها تلخ نیست بلکه شیرینی در خوری هم دارد که می تواند مکاشفۀ ما را تکامل بخشد، که همانی است که به بین شیرین تر مولانا می فرماید: انسانم آرزوست!

بخشی از این فضا را مدیون طراحی صحنه هستیم و نور... فریبرز قربانزاده، طراح صحنه بی ادعایی است که در این سالها همواره توانسته ما را به درنگ زیبایی شناسانه ای از نمایش های اجرا شده دعوت کند. این زیبایی را باید در برخورداری از المان های مدرنی دانست که ریشه در تفکر گوردن کرگ طراح و کارگردان جهانی دارد. چنانچه این بزرگوار خود نیز بر این باور است:

«نقش دکور آن نیست که در چشم بیننده زیبا جلوه کند و او را سرگرم و خوشحال سازد، بلکه در واقع؛ آن زمینه ای است که با اندیشۀ نویسنده نمایش در هماهنگی کامل باشد.» (کرگ، 1394: 48)

قربانزاده هم تمایل دارد که هم منابع الهام بخش را برای متن فراهم کند و هم بر میزانسن های بهتر برای ژرف اندیشی ها راه مهر، راز سپهر تاکید کند. چنانچه بخشی از این پلکان ها؛ هم میزانسن ها را در هماهنگی بهتر بازیگران تداعی می کند و هم می تواند بین جهان فیزیک و متافیزیک که در آن انسان با عالم مجردات پیش می رود، همه چیز را قابل تصور کند چنانچه اشباح و ارواح خبیثه مدام پیرامون اسفندیار و سیمرغ ها پیرامون رستم دستان در حرکت هستند. یعنی بعد دیگری هم هست که در آن جلوه ای از انسان به ازای نزدیکی روحش با نیروی خیر و شر قابل تصور خواهد بود.

جان کانکلین، طراح صحنه و لباس بزرگترین سالن های اپراهای آمریکا می گوید: «در صورتی که نمایش بد باشد، صحنه نمی تواند خوب باشد. مشکل اینجاست که صحنه ها و لباس ها نیز مانند تابلوهای نقاشی، زندگی مادی دارند (نوعی حضور) که به خودی خود می توانند از لحاظ عقلی یا احساسی ارضاءکننده باشند؛ اما این حضور نباید ما را به اشتباه بیاندازد، زیرا صحنه، فقط در نمایش زنده است. (ابراهیمیان، 1392: 41)

قربانزاده در طراحی به دنبال خلق زیبایی صرف نیست بلکه جوانب دیگر از کار که میزانسن کارگردان، و حرکت راحت بازیگران و کارایی بهتر نورپردازی است، در نظر گرفته است که بشود در یک شکل واحد فضاهای متعدد و متنوعی را تصویر و تصور کرد و از همه مهمتر رسیدن به همان ابعاد مجردانه است که در هماهنگی با نور، لباس، گریم و حرکات موزون رقصندگان به درستی نمودار می شود. محسن گودرزی هم در این سالها در طراحی حرکات با اندیشه خلاق توانسته نمونه های قابل درکی را برای خلق وضعیت و ایجاد فضاهای پیوسته به متن و میزانسن تدارک ببیند.

نور و تاریکی

چه بسا جنگ نور و تاریکی در این فضای آئینی همانا با یک نورپردازی دقیق که بیانگر نظر آپیاست، انجام شده است:«برای انسان های زنده، نور زنده لازم است.» (شهمیری، 1394: 164) و «آپیا، هنر نورپردازی صحنه را بزرگ ترین عامل وحدت بخش صحنه می دانست.» (همان، 163) و این طراح نور جهانی نور را به قاعدۀ پیشبرد بازی بازیگران به کار می گرفت و نه خودنمایی نور و در اجرای راه مهر، راز سپهر هم تفکیک دو جهان فیزیک و متافیزیک به قاعدۀ تمایز بازی بازیگران اصلی و حرکات موزون در خدمت اجراست و اگر این قاعده مندی و تمایز نبود بلکه همه چیز باری به هر جهت و غیرمنطقی جلوه می کرد اما در حال حاضر نورپردازی که تخیل ما را متمرکز رویدادها و شخصیتها می گرداند و تصویر را جهت دهی می کند که از حالت توهم و گمانۀ اشتباه بیرون بیاورد و تاکیدی سنگین بر همان فضای متافیزیکی است که می تواند ناخودآگاه ما را سمت و سوی دیگری بدهد.

چنانچه رابرت نیلسون بر این باور است که؛

« و بدون نور، فضایی نیست. نور ضروری ترین عنصر تئاتر است، عنصری که به ما کمک می کند تا بهتر بشنویم و ببینیم.» (ابراهیمیان، 1392: 171)

بنابراین ما می توانیم متمرکز بر همان فضایی بشویم که درآن اسفندیار به اشتباه می پندارد که به دنبال انجام یک امر قدسی است بی آنکه بداند اراواح خبیثه او را به ویرانی رهنمون می کنند که فرمانده ای این دسیسه گران هم جاماسب خواهد بود.

منابع:

ابراهیمیان، بابک، طراحی برای تئاتر، برگردان سلما محسنی، تهران، انتشارات نمایش، چ اول، 1392.

بویس، مری، تاریخ کیش زرتشت، برگردان همایون صنعتی زاده، تهران، چ اول، 1377. شهمیری، امین، امکانات صحنه، تهران، نشر نی، چ دوم، 1394.

صالح پور، ادشیر، مارسینا (کولفرح)، خوزستان، نشر الیما، چ اول، 1395.

کرگ، گوردن، در باب هنر تئاتر، برگردان دکتر افضل وثوقی، تهران، نشر قطره، چ دوم، 1394.

گودرزی، شکرخدا، راه مهر، راز سپهر (نمایشنامه)، تهران، نشر نگاه معاصر، چ اول، 1394.

وارد، گلن، پست مدرنیسم، برگردان قادر فخر رنجبر و ابوذر کرمی، تهران، نشر ماهی، چ دوم، 1387.




مطالب مرتبط

نقدی بر نمایش «فردریک» نوشته اریک امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی

بازی رو به پیش عشق و سیاست
نقدی بر نمایش «فردریک» نوشته اریک امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی

بازی رو به پیش عشق و سیاست

رضا آشفته: نمایش «فردریک» نوشته امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی که آذر و دی در سالن اصلی تئاتر شهر میزبان مخاطبان است، درباره تئاتر و به شیوه پسامدرن است که در آن زندگی یک بازیگر قرن نوزدهم فرانسه ...

|

شکرخدا گودرزی برای روز جهانی تئاتر نوشت

تئاتر دیالوگی در جستجوی کمال مطلوب برای استعلای جامعه
شکرخدا گودرزی برای روز جهانی تئاتر نوشت

تئاتر دیالوگی در جستجوی کمال مطلوب برای استعلای جامعه

شکرخدا گودرزی در یادداشتی به مناسبت روز ملی هنرهای نمایشی، تئاتر را دیالوگی معرفی کرد برای این که وضعیت را از آنچه که اکنون هست به جلو ببرد و در جستجوی کمال مطلوب و روابط انسانی برای استعلای جامعه باشد.

|

نگاهی به نمایش «یکی نبود، یکی بود» نوشته رها جهانشاهی و کار علی کوزه‌گر

همچون رقصی فاقد بدن
نگاهی به نمایش «یکی نبود، یکی بود» نوشته رها جهانشاهی و کار علی کوزه‌گر

همچون رقصی فاقد بدن

علیرضا نراقی: با تحولات تئاتر معاصر مفهوم میزانسن به‌مثابه امری بنیادین در هنر نمایش، دچار دگرگونی ماهوی شد. این بدان معنا نیست که میزانسن جایگاه و اهمیت خود را در ظهور یک اجرا از دست داد، بلکه تئاتر ...

|

دومین جلسه نقد و بررسی آثار صحنه‌ای جشنواره 42 برگزار شد

زنان در دوران جنگ، ایرانیزه کردن غیرافراطی و فرهنگ بومی
دومین جلسه نقد و بررسی آثار صحنه‌ای جشنواره 42 برگزار شد

زنان در دوران جنگ، ایرانیزه کردن غیرافراطی و فرهنگ بومی

دومین جلسه نقد و بررسی آثار بخش تئاتر صحنه‌ای جشنواره 42 تئاتر فجر، روز سه‌شنبه سوم بهمن با حضور رضا آشفته، محمدحسن خدایی و عرفان پهلوانی در سالن مشاهیر تئاتر شهر برگزار شد و سه نمایش «ایلخون»، «بدریه» و «کابوس‌نامه اهل هوا» مورد تحلیل قرار گرفتند.

|

نقد و نظری بر نمایش «خانم آقای جرج کلونی» نوشته متین ایزدی و کار مونا صوفی

داستانی دیرهنگام
نقد و نظری بر نمایش «خانم آقای جرج کلونی» نوشته متین ایزدی و کار مونا صوفی

داستانی دیرهنگام

احمدرضا حجارزاده: سال‌هاست خاورمیانه و انبوه حوادث بی‌پایانش به عنوان محور جذابی برای تولید آثار ادبی و تصویری، مورد توجه نویسندگان و کارگردانان سینمای ایران و جهان قرار گرفته است. گرچه چندان ...

|

نگاهی به نمایش «سلام، خداحافظ» نوشته آثول فوگارد و کار شهاب حسین‌پور

پدر در زیرزمین زنده است
نگاهی به نمایش «سلام، خداحافظ» نوشته آثول فوگارد و کار شهاب حسین‌پور

پدر در زیرزمین زنده است

علیرضا نراقی: نمایشنامه «سلام، خداحافظ» نوشته مشهور و بارها اجراشده‌ آثول فوگارد، نویسنده اهل آفریقای جنوبی، مدتی است که به کارگردان شهاب‌الدین حسین‌پور در تالار حافظ به صحنه می‌رود. این ...

|

نظرات کاربران