در حال بارگذاری ...
نگاهی به کتاب «نظریه سیاه بازی»

از شادزیستی ایرانیان تا نمایش سیاه­ بازی

عرفان پهلوانی : کتاب شریف و خواندنی «نظریه­ی سیاه­ بازی» نوشته­ی «محسن سراجی» است. این پژوهش گرامی و ارزشمند در آشفته بازار این روزهای کتاب، با خاموشی پرسش برانگیز رسانه­ ها، چاپ دوم را پشت سر گذاشته است و در آستانه­ چاپ سوم قرار دارد. بی­گمان محسن سراجی کاری بزرگ و سترگ را به انجام رسانیده و گواه این ادعا گفتاوردی از میرزا رضا نایینی است که در این کتاب هم آمده است: "عقیده­ی علمای عالم و حکمای بنی ­آدم در این است که تبدیل اوضاع بربریت و تکمیل لوازم تمدن و تربیت در هیچ مملکتی ممکن نخواهد شد مگر به ایجاد سه چیز که اصول سویلیزاسیون و ترقی و تمدن می­باشد و اگر یکی از آن­ها قصور داشته باشد، تمدن ناقص است: اول مدرسه... دویم روزنامه، سیم تاتر که تجسم اعمال نیک و بد، ارایه و عرضه داشتن آن است به منظره­ی مشاهده­ی بینندگان ". پس هر درنگ، اندیشه، پژوهش و تلاشی درست، راستین و شرافتمندانه در راستای گسترش هنرهای نمایشی، کاری است سترگ و درخور سه پاس...

کتاب شریف و خواندنی «نظریه سیاه بازی» نوشته «محسن سراجی» است. این پژوهش گرامی و ارزشمند در آشفته بازار این روزهای کتاب، با خاموشی پرسش برانگیز رسانه ها، چاپ دوم را پشت سر گذاشته است و در آستانه چاپ سوم قرار دارد. بی گمان محسن سراجی کاری بزرگ و سترگ را به انجام رسانیده و گواه این ادعا گفتاوردی از میرزا رضا نایینی است که در این کتاب هم آمده است: "عقیده علمای عالم و حکمای بنی آدم در این است که تبدیل اوضاع بربریت و تکمیل لوازم تمدن و تربیت در هیچ مملکتی ممکن نخواهد شد مگر به ایجاد سه چیز که اصول سویلیزاسیون و ترقی و تمدن می باشد و اگر یکی از آن ها قصور داشته باشد، تمدن ناقص است: اول مدرسه... دویم روزنامه، سیم تاتر که تجسم اعمال نیک و بد، ارایه و عرضه داشتن آن است به منظره مشاهده بینندگان". پس هر درنگ، اندیشه، پژوهش و تلاشی درست، راستین و شرافتمندانه در راستای گسترش هنرهای نمایشی، کاری است سترگ و درخور سه پاس...

از سال ها پیش تا اکنون و با پشت سر گذاشتن دوره ای کوتاه که البته امروزه نیز گرده هایی از آن کسان و دوران گاه گاهی رخ می نمایانند، دیگر جریان روشن اندیشی در ایران کمتر به کتمان و نادیده گرفتن داشته های فرهنگی خودمان پرداخته و به جای آن به گرامی داشت و بازشناسی داشته های فرهنگی ایران روی آورده است. از این روی گرامیانی پرشمار به بهانه های گوناگون (از سفارش های دولتی تا دغدغه-های شخصی، از همایش های پژوهشی تا پایان نامه های دانشگاهی و...) به واکاوی و پژوهش پیرامون فرهنگ و هنر باستانی (کلاسیک یا سنتی) ایران پرداخته اند؛ اما در این میان کمتر به نظریه سازی پیرامون هنر باستانی ایران برمی خوریم و پژوهش های یاد شده رنگ و رویی دور از نظریه پردازی دارند. شاید نخستین ویژگی گرامی و درخور درنگ و اندیشه کتاب «نظریه نمایش سیاه بازی» نام هوشمندانه این کتاب باشد. گر چه این که آیا این کتاب توانسته است پیرامون نمایش سیاهبازی به درستی و با ریزبینی به نظریهپردازی بپردازد یا نه جای بحث و بررسی دارد...

«خسرو حکیمرابط»، چهره نام آشنا و دوست داشتنی هنرهای دراماتیک ایران در مقدمه این کتاب چاپ شده از سوی نشر قطره می-نویسد: "«نمایش سنتی سیاهبازی» برآمده از آیینها، جشنها و جشنواره هایی است چون «میرنوروزی» با دلقک و خادمان خود، «کوسه برنشین»، «تقلیدچی ها» و در حقیقت بخشی از هنر عوام نه فقط به قصد سرگرمی، سرخوشی و شادزیستی بلکه چه بسا و حتی نه آگاهانه – به غریزه – به مضحکه کشاندن نظم تحمیلی و فروکشیدن صاحبان قدرت و ثروت و جاه و مقام – حتی شاه و وزیر توسط «عوام». مردی به نام دلقک دربار – و خندیدن و به قهقهه خندیدن و خنداندن تماشاچی بر آنها".

ایشان در ادامه مینویسند: "آن چه که امروز و بیشتر میتواند مورد توجه و حتی مورد استفاده اهل تاتر قرار گیرد، بخش مربوط به ساختار این نمایش سنتی است".

خسرو حکیم رابط در نقد جریانی در تاتر این سالهای ایران که آسیب های جدی و سختجبرانی را به هنرهای نمایشی و همچنین پسند و شناخت هنردوستان و حتی هنرجویان از این هنرها زده است، در این مقدمه مینویسند: "تاسف میخوریم وقتی به تماشا مینشینیم بیشتر تاترهای مدعی روشن بینی، فرهیختگی و امروزین را با متنهای بی ریشه، بی اثر، سطحی با برچسب مدرن، پست مدرن و پساپست مدرن؛ بغض آلود بیرون می آییم، شانه می تکانیم و به خود نهیب میزنیم که «چه؟!»، «خب... که چه؟!» و این نه تاسفی است بر پایان تخت-حوضی، بلکه تاثری است از تاتر امروز ما که آغاز و میانه ای خوش داشت و امروز ساده گیر است و سهل انگار... درگیر ناخوشی و «ناخویشی»".

میدانیم و پر خوانده ایم و نوشته ایم که هنر باستانی (سنتی یا کلاسیک) ایرانی و به ویژه هنرهای نمایشی باستانی این سرزمین اهورایی دارای ویژگی هایی زرین و زیباست که با پسندها و چالش های هنرمندان نامدار جهان هم، همسو و هم راستا میباشد؛ خسرو حکیم رابط در مقدمه کتاب نظریه سیاهبازی در این باره مینویسد: "... یک نکته بدیع. «صحنه آرایی» در «تخت حوضی»: فضای تهی... آن چه که امروز در تاتر جهان نیز مطرح است..." و بی گمان هنردوستان گرامی با اندیشه های بزرگانی همچون "پیتر بروک" و "یرژی گروتفسکی" پیرامون "فضای خالی" و "تاتر بی چیز" و اندیشه ها و آزموده هایی دیگر از این دست در سراسر گیتی آشنایی دارند.

بسیاری از داشته های فرهنگی ایرانیان از سویی به دلیل تازش و یازش وحشیانه اسکندر، اعراب، مغولها و... و از سویی دیگر به دلیل فرهنگ شفاهی مردم ایران – که البته بی پیوند با دلیل نخست نیست... – از میان رفته است و نمایش سیاهبازی نیز از این قاعده مستثنی نیست و پرسش هایی که نمیتوان به آنها پاسخ هایی محکم و قاطعانه داد – یا دست کم هنوز هیچ پژوهشگری پاسخی مایه ور از سند برای این پرسش ها نیافته است – پیرامون این هنر فراوان هستند. هنرمندان سیاهباز مانند دیگر هنرمندان روزگار گذشته ایران از گزند نامهربانی ها و نابخردی ها آسوده نبوده اند. محسن سراجی در این کتاب می نویسد: "نمایشگران بی ادعا و نیاکان ساده زیست ما هیچگاه نمی-اندیشیدند که هنرمندانی بی بدیل اند، بلکه تلاششان برای ایجاد شادمانی در دلها و برونریز عقده های فروخورده مردم و کسب روزی حلال بود. آنها فروتنانه خویشتن را هنرمند نمی نامیدند و تندیس و لوح افتخار و مدال نگرفتند و حتی نگاه ها نداهای تحقیرآمیز برخی ظاهربین متظاهر را نیز تحمل کردند و دم برنیاوردند".

سیاه بازی نیز همچون بیشتر پدیده های این جهان آغازی دارد، در راهی افزاینده میبالد و به اوج میرسد و سپس فرومیکاهد و پایان را از سر میگذراند. نگاه ما به هنرهای باستانی (سنتی-کلاسیک) از دو گونه میتواند بود: نخست نگاهی موزهای؛ از همان روی که هر کالای موزهای نگاه و گرامی داشته میشود، هنری همچون سیاهبازی نیز می بایست موزه وار گرامی و نگاه داشته شود. دیگر نگاهی روزآمد است؛ داشته ها، ویژگی ها و ارزشهای زیباییشناسانه هنرهای باستانی (کلاسیک-سنتی) همانند سیاه بازی، می توانند در اندیشه و دستان پرتوان هنرمندانی آفرینشگر و کاربلد به روز رسانده شده و در راستای پاسخگویی به ضرورت ها و نیازهای روزگار اکنون به کار گرفته شوند. محسن سراجی هوشمندانه و باریک اندیشانه این نکته را در ساماندهی پژوهش و کتابش در نگاه آورده و نوشته است: "اکنون روحوضی بستر مناسب اجرایی مبتنی بر سنت ها را ندارد، اما شناخت ابزار، عناصر، شیوه ها و شگردهای آن از یک سو برای حفظ نمونه های موزهای به عنوان میراث فرهنگی با کارکردهای متفاوت ضروری است و از سوی دیگر، شناخت این شیوه ها، شگردها و روشها به عنوان یک سیستم نمایشی مستقل پارسی مبتنی بر قواعد و نیازهای زندگی ایرانی میتواند در آفرینش های نوین بر پایه شیوه های نمایش ایرانی و متناسب با شرایط خاص زمانه پرثمر باشد". او همچنین در جایی دیگر از این کتاب خواندنی نوشته است: "امروزه نه مراسم شادمانی آن گونه برگزار میشود که در گذشته بود و نه نیاز زمانه ایجاب میکند، بلکه آن چه که حایز اهمیت است شناخت و درک چگونگی و چرایی آن ساختار کهنه قدیمی و بازنگری، بازسازی و بهره وری متناسب با نیاز زمانه است".

محسن سراجی در نظریه نمایش سیاهبازی هر آن چه پیرامون سیاهبازی گفتنی بوده است را نگفته است – و خود نیز چنین ادعایی ندارد – بر این پایه راه بر پژوهشگران و چالشمندان برای واکاوی بیش از پیش هنر زیبا و درخور درنگ و اندیشه سیاهبازی گشوده است. برای نمونه بررسی پیوند میان اسطوره سیاوش و آیین سیاوشان (سووشون) با نمایش سیاهبازی، خود میتواند پژوهشی گرامی و کتاب خواندنی دیگری باشد.

یادمان باشد که ایران و ایرانی اگر چه در گذشته رنجور از ستم فروانروایانی بیخرد، سامانه کاستی (نظام طبقاتی)، یازش بیگانگان درنده-خوی و... بوده است، اما فرهنگ این خاک پاک و مردمش هماره فرهنگ جشن و شادی و هنر این مردم هم اندیشه برانگیز و شادی ساز بوده است. محسن سراجی در این باره چنین مینویسد و نظریه سیاهبازی را این گونه به پایان میبرد: "سیاه، بازیگر رقصان نمایش سنتی ایران بدن نرم و آهنگین خویش را به ترنم موسیقی می سپارد و رقص مستانه و سرخوش خود را سر میدهد تا تماشاگر خویش را ساعتی از هزار رنج زمانه برهاند و در پایان نمایش او بماند و هزار و یک درد نهفته و نگفته".

پیشنهاد میکنم و شاید بهتر باشد که این کتاب ارزشمند برای چاپ های پسین کاربلدانه و ریزبینانه بار دیگر ویراستاری ادبی شود.

 




نظرات کاربران