در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش عروسکی«بغلم کن تا دمپایی نیومده» به کارگردانی طلیعه طریقی

روایتهای گرانبار شده از معنا

سپیده شمس:«بغلم کن تا دمپایی نیومده» نمایشی عروسکیست که سعی دارد روایت های متکثری ازچند قشر از زنان امروز و دغدغه هایشان را برصحنه بیاورد واگرچه عروسکهای خلاقانهای دارد اما این نمایش عروسکی آنچنان گرانبار از طرح مسائل اجتماعی و قیاسهای طبقاتی میشود که مخاطب را در سیل معناها سرگردان میکند و لذت زیبایی شناسانه نمایش را تقلیل میدهد.

«بغلم کن تا دمپایی نیومده» به نویسندگی و کارگردانی طلیعه طریقی، در بستر داستان دو سوسک دلداده که سرانجام به ضرب دمپایی کشته می شوند، به روایتهای متکثر از زندگی چند قشر از زنان امروز ودغدغه هایشان می پردازد. زنانی که هر کدام تیپی از یک قشر اجتماعی هستند، زنی مرفه که عروسکی چاق است و تزئین شده، دختری که فریب خورده و باردار است و خدمتکار زن مرفه ( و اوست که در میان باقی عروسک ها، واقعیست) و موجوداتی که در این دستشویی زندگی زیرزمینی دارند، با آرزوها و محدودیت هایشان، موجوداتی که هرلحظه ممکن است به ضرب دمپایی کشته شوند.

 

این نمایش عروسکی که در دستشویی و حمام یک خانه می گذرد، با اختیار کردن این مکان نمایشی و استفاده از طراحی صحنه های اغراق آمیز دستشویی و وان حمام و روشویی توانسته ما را به کنجی ببرد، که همیشه از چشممان دور می ماند اما این گوشه دنج، مکانی ست پر از خرده روایتهای انسانها و موجودات سرکوب شده، دختری فریب خورده که باردار شده و فراری ست و سوسک هایی که به شکلی زیرزمینی دارند، زندگی می کنند. انتخاب همین مکان و زندگی آدمهایی که در این مکاناند یا به آن رفت و آمد دارند، با طراحی صحنه کج و معوج از وسایل آن، خود بیانگر فضای نمایش است.

 

کارگردان در دو سطح رئال و سمبولیک، روایت را بازگو میکند. سوسک ها و زندگی زیرزمینی شان در دستشویی، شکلی نمادین از زندگی بسیاری انسانها دارد که در شرایط سخت و محدودیتهای بسیار زندگی میکنند و هر لحظه منتظر حذف یا مرگشان هستند و زندگی دختر باردار فراری و زن مرفه که تنها دغدغه اش، بدن، چهره و اندامش است و مدام از گذشته درخشانش حرف میزند، نوعی نگاه رئالیستی و حتی در مورد زن مرفه، ناتورالیستی به خود میگیرد.

 

طریقی سال گذشته نمایش«صندلیها» نوشته اوژن یونسکو را با صندلی-عروسکهایش اجرا کرد و نقطه قوت کار او در طراحی عروسک صندلی هایی بود که صندلی بودند ولی هر کدام شخصیت داشتند و نقش یکی از شخصیت های خیالی مهمان این نمایشنامه ماندگار را بازی می کردند و با این شیوه، فضای ابزورد این نمایشنامه را به خوبی بر صحنه زنده کرد.اما امسال این کارگردان، با متنی نوشته خودش، در بستر ابزورد و در قالب پرداخت به چندین شخصیت و چند روایت در هم پیچیده در زمان های مختلف، «بغلم کن تا دمپایی نیومده» را در جشنواره عروسکی بر صحنه آورده تا بتواند با منظری نقادانه، مسائل اجتماعی را بررسی کند، که نشان از جسارت او و قرابت ذهنی و اعتمادش به ظرفیتهای نمایش عروسکی برای گفتن از مسائل روز است. طراحی صحنه نمایش، توانسته فضاسازی مناسبی برای اجرا بیافریند و عروسکها نیز با نگاهی خلاقانه ساخته شده اند. تنها متن که برای یک اجرایعروسکی نوشته شده، کمی نامنسجم و سرگردان می نماید.

 

تیپ سازیهای کارگردان و از سویی نداشتن خط روایت به هم پیوسته در متن نمایشی اش، گونه ای تقسیم بندی قشری زنان وقیاس طبقه های اجتماعی آنان را به رخ می کشد. شاید اگر در دل درامی با روایت هایی مرتبط تر، تماشاگر به شکلی غیرمستقیم، این تفاوت و تضادها و نگاههای جامعه شناختی کار را کشف کند، نمایش در بعضی صحنهها، کمتر شکل بیانیه به خود بگیرد. هرچند شاید نویسنده و کارگردان برآن بوده است که با روایت های متکثر نه چندان به هم مربوط، ساختار اپیزودیک واری را برای بیان سرد روایتش بیابد.

 

اگرچه دغدغه هایی که کارگردان در نوشتن و اجرای متن دارد، نشان از نگاه واکاوانه به مسائل پیرامونش دارد و نمایش ، نگاهی دقیق و بازنمایانه به شرایط اجتماعی ما دارد بی آنکه بخواهد در پایان نمایش، همه چیز را به خوبی و خوشی تمام کند، اما کارگردان می توانست به جز بازنمایی امور حاضر، این نظم نمادین را بهم بریزد و سویهی رهایی بخشی به کار دهد نه اینکه در پایان اجرا برج ایفل را بر پرده ببینیم و روح سوسک ها –در جایی از نمایش سوسک پسر که آهنگساز هم هست، به سوسک دختر، از پاریس می گوید که تنها گریزگاهی ست که به هنر او اهمیت می دهد- که با همراهی موسیقی فرانسوی به گرد برج ایفل پروازمی کنند.




نظرات کاربران