در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «من...» به کارگردانی فرهاد تجویدی

کلاس بازیگری در کلاس بازیگری

حسین سینجلی: اغراق نیست اگر بگویم «من...» نمایشی است برای همه ما. برای تک‌تکِ شهروندان ایران زمین. اثری که برخلاف تئاترهای لوکس و پُر زرق و برق سالن‌های مرکزی پایتخت، تمام آنچه در دل دارد را بدون هیچ تعارفی با مخاطب خود به صورت مستقیم درمیان می‌گذارد.

خیلی اتفاقی بعد از اینکه شنیدم پردیس تئاتر تهران آغاز به کار کرده و پس از مختصر پرس‌وجویی درباره نمایش‌هایی که در آنجا روی صحنه رفته، به تماشای نمایش «من..» با کارگردانی فرهاد تجویدی در سالن اصلی این مجموعه جدیدالتاسیس تئاتری نشستم.

در نگاه اول با دیدن بروشور نمایش و ندیدن حتی یک نام آشنا در میان بیش از 50 بازیگری که اسامی‌شان در بروشور آمده بود، تصور کردم احتمالا قرار است با یک کار مناسبتی یا از ایندست نمایش‌ها که معمولا موفقیتی در جذب مخاطب ندارند، روبه‌رو شوم اما برخلاف تصورم، فرهاد تجویدی به همراه نزدیک به 80 بازیگر جوان که عمدتا برای نخستین بار است روی صحنه حاضر شدند، با «من...» تمام معادلات ذهنی‌ام را بهم ریخت.

اغراق نیست اگر بگویم که «من...» نمایشی است برای همه ما. برای تک‌تکِ شهروندان ایران زمین. اثری که برخلاف تئاترهای لوکس و پُر زرق و برق سالن‌های مرکزی پایتخت، تمام آنچه در دل دارد را بدون هیچ تعارفی با مخاطب خود به صورت مستقیم درمیان می‌گذارد. و جالب‌تر اینکه برخلاف آنچه سال‌هاست درباره پرهیز از شعار دادن و تاثیرگذاری بهتر و عمیق‌ترِ سخن گفتن در زیرمتن و به شکل غیرمستقیم گفته و شنیده می‌شود، تجویدی با «من...» ثابت کرد که می‌توان حرف‌هایی که شاید به زعم بسیاری ساده، تکراری و حتی شعاری باشد را با استفاده از خلاقیت و بهره‌گیری صحیح از تکنیک‌های مختلف نمایشی، به گونه‌ای طرح کرد که تمام مخاطبان تئاتر از هر طیف و طبقه‌ای و با هر تیپ و تفکری با آن همذات‌پنداری کنند.

حرف‌ها و دغدغه‌هایی که «من...» با مخاطب خود در میان می‌گذارد، نه تنها مسائل و حرف‌های فلسفی و پیچیده‌ای نیست، اتفاقا تاکید می‌کنم از آندست حرف‌هایی است که بعید می‌دانم انسان شهرنشین امروزی در درستی آن ها (حداقل در ظاهر) تردیدی داشته باشد. حرف‌ها و مسائلی که به وضوح در جامعه امروز شهری ایران آنقدر قابل رویت است که بی‌شک اکثر شهروندان ایرانی هر روز حداقل درباره یکی از آنها می‌شنوند و یا اینکه به چشم خود آن را دیده و بدونِ کوچک‌ترینِ درنگی از کنار آن عبور می‌کنند. مسائلی همچون هجوم مردم در ایستگاه‌های مترو تا تبدیل کتابفروشی‌ها به قهوه‌خانه‌هایی با کلی جوان قلیان به دست، از مشکلات و مصائب اعتیاد، طلاق و فقر تا داستان زندگی جوانِ عاشقِ بازیگری که به خاطر مناسبات ناجوانمردانه دلزده و افسرده می‌شود و ‌دختری که برای بازی در یک فیلم سینمایی می‌بایست تن به هر کاری بدهد و... . در واقع «من...» برخلاف عموم متون نمایشی که تمرکزشان روی یک یا دو مبحث مشخص است و تمام اجرا حول محور آن مباحث چرخ می‌زند، یک داستان روایی ندارد و همانند یک کولاژ، روایت چندین خرده داستان اجتماعی (با تِم مستند) در یک بستر کلی به نام کلاس بازیگری است. ضمن اینکه اصولا چنین ادعایی نیز ندارد.

نکته‌ دیگری که نباید از آن غافل شد اینست که «من...» به صورتی واضح و بسیار محترمانه، برای همین شهروندان به ظاهر همه چیز دانِ بی‌عمل (در جایگاه مخاطب) در کنار به تصویر کشیدنِ نمایشیِ موقعیت‌های مختلف هر کاراکتر، که دغدغه‌ها و آرزوهای هر کدامشان می‌تواند در دل هر مخاطب وجود داشته باشد، همچون تلنگری در ناخودآگاه تماشاگر دو سه سوال مشخص را مطرح می‌کند؛ از جمله اینکه آیا او خودش چه مقدار به این حرف‌ها عمل می‌کند؟ چقدر در به وجود آمدن یکسری ناهنجاری‌ها نقش دارد؟ و اینکه نقش او در اصلاح مناسبات و رفتارهای فردی و اجتماعی چیست؟ و نهایتا اینکه در پایان بدون آنکه برای مخاطب تعیین و تکلیف کند از او می‌خواهد که به این سوال‌ها بیاندیشد.

اما وجه متمایز دیگر نمایش «من...» با آثاری که این روزها اجرا می‌شود به فرآیند تولید آن بازمی‌گردد. در حالی‌که کمتر کارگردانی این روزها حتی با وجود بازیگران چهره و شناخته شده سینما و تلویزیون حاضر می‌شود اثری را با بیش از حداکثر 10، 15 کاراکتر روی صحنه ببرد، تجویدی در سری نخست اجرای این اثر در تالار محراب با 30 بازیگر و این بار با توجه به ظرفیت بالای سالن اصلی پردیس خاوران با 80 بازیگر، که هیچ کدامشان بازیگران شناخته شده‌ای نیستند، «من...» را اجرا می‌کند. بازیگرانی که نیمی از آنها برای نخستین بار است که حضور در صحنه را تجربه می‌کنند. کاری که به عقیده بسیاری یک ریسک خطرناک است به ویژه برای کسی که مخاطب از او خاطره خوب نمایش‌های «دروغ نگو پینوکیو» و «بوق» را در ذهن دارد. ولی آنچه باعث شده تجویدی در کارگردانی این اثر نمره قبولی بگیرد و حتی او را به یک الگو تبدیل کند، یکی به تسلط او در زمینه آموزش بازیگری برمی‌گردد، و دوم نشان‌دهنده شناخت او از متدها و تکنیک‌های مختلف نمایشی است.

به عبارتی دیگر «من...» یک کلاس بازیگری در کلاس بازیگری است. به صورتی‌که علاوه بر آنکه بعید است کسی با آن به صورت کلی همذات‌پنداری نکند و از تماشای آن لذت نبرد، بهترین موقعیت برای هنرمندان و اهالی تئاتر است که به صورت عملی و عینی به خدمت گرفتن سیستم‌های مختلف نمایشی و ترکیب درست آنها با یکدیگر را به طوری‌که در نهایت جملگی آن ها در خدمت اثر باشند را ببینند.

دیدن نمونه‌های عینی و درست بازی‌های رئالیستی متاثر از سیستم استانیسلاوسکی (که فرهاد تجویدی به واسطه حضور در تئاتر آناهیتا به خوبی آن را می‌شناسد)، حضور پُر رنگ تئاتر بیومکانیک میرهولد با استفاده حداکثری از حرکت و بدن، در کنار چند فاصله‌گذاری بسیار منطقی (مشخصا در یکی از صحنه‌های پایانی که تجویدی با حضور روی سن اجرا را کاملا متوقف و تماشاگران را به یک دقیقه سکوت به احترام شهدای آتش‌نشان دعوت می‌کند)، آن‌هم در یک نمایش با هم فرصت مغتنمی است که «من...» برای مخاطب به وجود می‌آورد.

نهایتا اینکه نمایش «من...» همانند عنوان بسیار تامل برانگیزش که برحذر داشتن آدمی از منفعت‌طلبی و منیت است و مشخصا در طول نمایش نشان می‌دهد که انسان تا زمانی‌که خصلت خودمحوری را از خودش دور نکند و موفق به خودسازی نشود، نمی‌تواند از بند خود و خودخواهی خلاص شود، به لحاظ اجرایی نیز نمونه‌ای است که آروز باید کرد باز هم شبیه آن را در میان تولیدات تئاتری دید.




مطالب مرتبط

نظرات کاربران