در حال بارگذاری ...
مجید گیاه‌چی در گفت‌وگو با ایران‌تئاتر عنوان کرد

جمعه‌کُشی بدون شک
درس‌های بزرگی برای تئاتر دوران ما دارد

ایران‌تئاتر: اسماعیل خلج نمایش‌نامه‌ جمعه‌کُشی را در سال ۱۳۵۲ نوشته و همان سال هم روی صحنه برده است و در سال‌های بعد، به دلیل استقبال مخاطبان، بارها در رپرتوآر کارگاه نمایش، هر هفته اجرا شده است. نمایش روایتگر عده‌ای از آدم‌های پایین شهری است که طبق عادت‌شان، جمعه‌ها به قهوه‌خانه‌ای می‌روند و درباره‌ مسائل مختلف با هم گپ می‌زنند و چالش‌ها و تلخی‌های زندگی‌شان را مرور می‌کنند.

مجید گیاه‌چی جدا از فعالیت مستمرش در تئاتر، در امور مدیریتی هم فعالیت دارد و در سال‌های اخیر، به‌خصوص در حوزه‌ شورای مشورتی هنرهای نمایشی، تلاش کرده است تا در ارتقای وضعیت تئاتر، پیشرفت‌ها و کارهایی انجام بشود. گیاه‌چی نویسنده، کارگردان، مدرس و تهیه‌کننده‌ تئاتر و تلویزیون، بیش از سه دهه است که در تئاتر و تلویزیون فعالیت دارد. وی سابقه‌ مدیریت در امور نمایش سازمان فرهنگی فرهنگی هنری شهرداری تهران را دارد، طراح و دبیر چندین جشنواره، از جمله جشنواره‌ کودک و تئاتر بوده و سابقه‌ عضویت در هیأت‌مدیره‌ کانون کارگردانان تئاتر ایران را دارد. او که در 21 جشنواره و رویداد بین‌المللی حضور داشته، از طراحان و کارگردانان نمایش‌های بزرگ شهری محسوب می‌شود و ریاست خانه‌موزه‌ دکتر علی شریعتی، بخشی دیگر از سوابق اجرایی ایشان در کنار تولید و کارگردانی و بازی در بیش از ۵۰ نمایش و تله‌تئاتر و اثر هنری است. در جمعه‌کُشی با طراحی صحنه‌ منوچهر شجاع؛ اسماعیل خلج، علی فتحعلی، مسعود رحیم‌پور، علی خازنی، افشین زارعی، محمدرضا خسرویان و محمود حسینی بازی دارند. در خلاصه داستان نمایش جمعه‌کُشی آمده است: جمعه‌ها یک ساله، صبحش مثل بهاره، ظهرش مثل تابستون، عصرش مثل پائیزه، غروبش، زمستون.جمعه‌کُشی مهرماه در تماشاخانه‌ی سنگلج روی صحنه است. با مجید گیاه‌چی درباره‌ اجرای جمعه‌کُشی و شرایط تولید در تئاتر و موانع و چالش‌هایش گفت‌وگویی انجام داده‌ایم.

 

در شرایط فعلی تئاتر، تولید تئاتر کار دشواری است؛ بر اساس چه ویژگی‌هایی به سراغ تولید نمایش جمعه‌کُشی رفتید؟

مهم‌ترین دلیلی که باعث شد تا در تولید نمایش جمعه‌کُشی حضور داشته باشم؛ وجود اسماعیل خلج است. دوست داشتم به این نویسنده و کارگردان و بازیگر بزرگ تئاتر، ادای دین کنم. هنرمندی که بدون شک جزء برترین نویسندگان تئاتر ما است و علی‌رغم آن‌که شاید تشخیص این بزرگی از طریق خواندن آثار او به‌راحتی میسر و بلاتردید باشد؛ اما بارها بزرگانی چون بهرام بیضایی یا مرحوم اکبر رادی هم آن‌ را موکد کرده و به ارزش‌های سبک نوشتاری خلج اشاره داشته‌اند و مثلاً رادی بزرگ از تأثیرپذیری خود از اسماعل خلج در دیالوگ‌نویسی آثارش سخن گفته و برخی آثار او را بی‌ردیف و بی‌همانند معرفی کرده است. به‌نظرم جامعه‌ تئاتر باید دین خود را نسبت به تأثیر و بزرگی اسماعیل خلج ادا کند؛ آن‌چنان‌که من هم تلاش کرده‌ام در حد بضاعت اندکم، مراتب سپاس و ارادتم را نسبت به آن‌چه از او آموخته‌ام، به‌جای آورم و همکاری در اجرای این نمایش، کم‌ترین ادای دین نسبت به او محسوب می‌شود. وظیفه‌ همه‌ ماست تلاش کنیم تا بزرگان فرصت کار و درس‌آموزی و تأثیرگذاری پیدا کنند و انحراف و کژی‌های مسیر را متذکر شده و اصلاح کنند، باید فرصت‌های مناسبی فراهم کنیم تا بتوانند روی نسل‌های جوان و آینده‌ تئاتر اثرگذار باشند، این بیش از آن‌که فرصت و موقعیت و کمکی به آنان باشد، فرصت و موقعیتی برای تئاتر و جامعه‌ ایرانی است. من پیش‌تر در تنها تجربه‌های اجرای طرح‌های تئاتر، چند باری فرصت پیدا کردم اجرای طرح‌های دکتر علی رفیعی را برعهده داشته باشم و از تأثیری که با ایجاد امکان دوباره‌ کار و فعالیت برای او در ایران به‌وجود آمد، به‌قدر نقش کوچکم در آن همکاری‌ها، به خود می‌بالم. ما در ایران عموماً به در شیشه کردن غول‌هایمان پرداخته و عادت کرده‌ایم، هر کدام از این غول‌ها اگر از این چراغ‌های جادوی برساخته‌ جامعه‌ ما رهایی یابند، می‌توانند آرزوها و توقعات بزرگی از جامعه را برآورده سازند، اما چنان در چراغ‌هایی تنگ و سخت محبوس‌شان می‌کنیم که هم آن‌ها در معذوریت و محدودیت باشند و هم ما از جادوی رهاننده‌ و تعالی‌بخش آن‌ها بی‌نصیب بمانیم. تنها برای مثال اشاره می‌کنم بهرام بیضایی که خالق 81 اثر کامل نمایشی بوده و۱۴ نمایش(۵ نمایش در خارج از کشور) و ۱۴ فیلم(۴ فیلم کوتاه) کارگردانی کرده، در طول ۲۲ سال، یعنی از سال ‌۱۳۵۷ تا ۱۳۸۹ که شاید ناگزیر مهاجرت کرد، تنها امکان اجرای ۶ نمایش را یافت، البته ۶ فیلم بلند هم در طی ۱۹ سال(۱۳۶۰ تا ۱۳۸۹) ساخت که فاصله‌ بین دو فیلم آخر او ۷ سال بود. هم‌چنان‌که آخرین اجرای اسماعیل خلج که علاوه بر نگارش ۴۶ نمایش‌نامه، ترجمه‌ ۴ نمایش‌نامه، کارگردانی ۳۹ نمایش‌، بازی در ۳۱ تئاتر و البته بیش از ۸۰ اثر سینمایی و تلویزیونی، شاعر و نقاش هم هست، به سال 1391 یعنی 7 سال پیش بازمی‌گردد و کار ماقبل آن، مربوط به سال 1385 است که اتفاقاً این فرصت را داشتم که در اجرای هر دوی این کارها، نقش‌هایی کوچک برعهده داشته باشم. این وضعیت از سوی دیگر در حالی است که بهرام بیضایی حداقل تا آن‌زمان که من اطلاع داشتم، مستأجر بود، هم‌چنان‌که اسماعیل خلج هم‌اکنون نیز در چنین موقعیتی است و این برای دولت و جامعه‌ ایران شرم‌بار و موجب سرافکندگی است که به بزرگان و سرآمدان خود چنین بی‌توجهی می‌کند. تلاش کردم که این غول را که البته شناخته‌شده و صاحب‌جایگاه بود، لحظه‌ای آزاد کرده، نشان بدهم، تا برای تئاتر و تئاتری‌ها و جامعه‌ ایران، معجزه بیافریند. با این نگاه توجه زیادی به مشکلات تولید تئاتر که به‌خوبی و دقت آن‌ها را می‌شناختم؛ نکردم.

 

برای بسترسازی تولید بدون دغدغه یک اثر نمایشی چه شرایطی وجود دارد؟

آن‌چه به آن اشاره می‌کنم تنها در نسبت با تولید نمایش جمعه‌کُشی نیست، که گریبان‌گیر کل تولید تئاتر در ایران است و البته جمعه‌کُشی نیز لاجرم از آن متأثر شده است. پیش از انقلاب، گذشته از دیگر موضوعات و انتقادات وارد بر دوران، مشابه بسیاری کشورهای فرهنگ‌مدار و صاحب‌اندیشه، مراکز و گروه‌های تئاتر وجود داشتند که بسیاری از هنرمندان در این مراکز و گروه‌ها استخدام بودند، حقوقی ماهیانه دریافت می‌کردند و بدون دغدغه‌‌ای نگران‌کننده، به تولید و اجرای نمایش می‌پرداختند. اغلب هنرمندان تئاتر در گروه‌های تئاتری، مثل گروه تئاتر ملی، کارگاه نمایش، اداره‌ تئاتر، تئاتر شهر و ... یا گروه‌های وابسته به سالن‌های خصوصی، عضویت داشتند و به‌صورت مداوم در طول سال با هم زندگی و همکاری می‌کردند؛ این هم‌جواری موجب هماهنگی آن‌ها بود و نمایشی که روی صحنه می‌رفت، از پشتوانه‌ی این هماهنگی و زندگی گروهی بهره‌مندمی‌شد و ممارست و استمرار در کار و فعالیت، موجب بهبود کیفی کار و فعالیت افراد و گروه‌ها بود. علی‌رغم این نزدیکی در فعالیت و موقعیت تأثیرگذار داشتن سرنوشتی مشترک در هر گروه، اغلب گروه‌ها در پروسه‌های کارگاهی و درازمدت، فرصت کشف و مکاشفه و آزمون و خطا داشتند، تمرینات به‌شکل متعارف، دو تا سه ماه و روزانه بین پنج تا هشت ساعت، متناسب با شرایط پروژه، برای اجرای یک نمایش انجام می‌شد. آن‌ها که کار جدی تئاتر انجام می‌دهند می‌دانند که در کار تئاتر یک مرحله‌ تخریب مبنایی و بنیادین وجود دارد، یعنی شما هر روز تمرین و پیشرفت می‌کنید و نهایتاً احساس می‌کنید به نتیجه‌ موردنظر و مقبولی دست یافته و آماده‌ اجرا هستید، پس ازاندکی، به‌مرور یک احساس یأس بر گروه سایه می‌اندازد، انگار تمام آن‌چه در طول زمانی طولانی به‌دست آمده نامناسب و غیرقابل‌ قبول است، این‌جاست که گاهی دومینو وار ویرانی اتفاق می‌افتد و همه‌چیز فرو می‌ریزد و تازه تئاتر این‌جاست که متولد می‌شود و امکان رشد می‌یابد و اجرایی درست و قابل‌قبول، چون ققنوس از خاکستر این ویرانی سر برمی‌آورد و این به گمان من یک پریود مداوم و تغییرناپذیر است که تنها تمرین کافی مجال بروزش را می‌دهد، در حالی‌که در تئاتر امروز و معاصر ما به‌دلیل اندک بودن تمرینات، حتی به همان منزل و قله‌ اول هم دسترسی نداریم، چه رسد به ویرانی آن و دست‌یابی به قله یا قلل تازه و این باعث می‌شود که عمده‌ نمایش‌ها به‌شکلی خام، ناقص و ناکامل بر روی صحنه بروند. در حال حاضر گروه‌های تئاتری حرفه‌ای فعالیت ندارند، برای تولید یک نمایش تعدادی هنرمند که با هم تفاهم، اشتراک نظر و آشنایی قبلی ندارند، دور هم جمع می‌شوند و تمرینات‌شان هم در حدود بیست و یا سی جلسه و آن هم روزانه با سه تا چهار ساعت مفید است. به جز تئاترهای دانشجویی که ممکن است فرصت دورهم بودن و تمرین بیش‌تری داشته باشند، باقی اجراها از چنین شرایطی رنج برده، متأثر می‌شوند و با حداقل آمادگی بر روی صحنه می‌روند. گذشته از آن‌که مکان‌های تمرین در شأن تئاتر نیست و حقارت و کوچکی و بی‌نظم و ترتیب بودن آن‌ها، خواه ناخواه تأثیر منفی مضاعفی بر کار تولید می‌گذارد و برخی از بازیگران و عوامل گروه، نگرانی‌ها و دل‌مشغولی‌ها، یا پروژه‌های همزمان دیگری داشته، روی کار متمرکز نیستند، همین زمان اندک موجب تداخل زیان‌بار کارها می‌شود و هنوز تمرینات نتایج مناسبش را نشان نداده که گروه ناگزیر است دنبال طراحی صحنه و لباس و نور و گریم و تبلیغات و دیگر هماهنگی‌ها برود. حالا جدا از مشکل تأمین منابع و نقدینگی و امکاناتی که برای هزینه در هر بخش و قسمت وجود دارد، که فاجعه‌بار است چرا که همه‌چیز در نسبت با گیشه تعریف می‌شود، گیشه‌ای که در سالن‌های دولتی 20 تا 30 و در سالن‌های خصوصی 30 تا 50 درصدِآن کسر می‌شود، حالا گذشته از 5 درصدی که سایت‌های فروش کسر می‌کنند و 9 درصدی که اخیراً به‌عنوان ارزش افزوده کسر می‌شود و گاهی هم کسر 16، 17 درصد بیمه و ...! گیشه‌ای که با مخاطبانی روبه‌روست که در بیش‌تر موارد اگر مستعد و توانا در برقراری ارتباطی مناسب با اثر هنری هستند، پول خرید بلیتش را ندارند و اگر چنین توان و بضاعت مالی‌ای دارند، گاهی توقعات و توانایی‌شان در برقراری ارتباط با اثر نازل است و البته این قطعاً مشمول همه‌ تماشاگران نیست و یک نگاه کلی و عام به وضعیت درصدی از آن‌هاست. این یک بازار مکاره است که هر کسی در آن ادعا و نیت خودگردانی و سودآوری و عرض‌اندام دارد و آن‌چه در این بازار چوب حراج می‌خورد و بر باد می‌رود، فرهنگ و اندیشه‌ و هنر است. این بحثی طولانی و خارج از حوصله‌ این مختصر است، اما به هر تمهید موجب می‌شود یک غذای نپخته و با تعجیل آماده شده را جلوی شما بگذارند، هر چقدر هم که ظاهرش را درست کنند، باز ذائقه‌ شما اگر سالم باشد، نمی‌تواند آن‌ را، بپسندد. تمام این‌ها مسائلی به‌شدت آسیب‌زا است و هیچ کارگردان و گروهی نیست که از همه یا بخشی از این مصائب، مصون و در امان باشد و این‌ها منجر می‌شود شما در بهترین وضعیت به چیزی در حدود 50 تا 70 درصد اثر موردانتظارتان دست پیدا کنید و ناگزیر می‌شوید با تخفیف‌ دادن‌های مداوم از بخش عمده‌ای از خلاقیت‌ها و ایده‌آل‌هایتان چشم‌پوشی کنید، نکته‌ای که در ارزیابی نمایش‌ها لازم است موردتوجه باشد. در این شرایط یا از اساس حمایت‌های دولتی وجود ندارد، یا در حداقل آن فراهم است و پشتیبانی‌های مالی و اداری اگر هم وجود داشته باشد به حداقل رسیده و به‌موقع نیست. تصورش را بکنید همه چیز زندگی با تورم دگرگون می‌شود، تنها حمایت‌های مالی، تازه اگر وجود داشته باشد، همان میزان حمایت‌های سال و حتی سال‌های پیش است، حالا شاید گاهی با اندکی تفاوت. قیمت بلیت تئاتر هم تنها رقمی است که با تغییر تمام دیگر ارقام دیگر هزینه، هم‌چنان ثابت مانده است، چون تأمین و پرداخت همین بها هم برای مخاطبان تئاتر دشوار است و متضرر اصلی در تمام این موضوعات، در جایی که دولت سرش را چون کبک در برف فرو برده و از خود به‌شکلی کامل رفع‌مسئولیت می‌کند، تنها و تنها هنرمندان تئاتر هستند که در اکثر موارد حتی از حداقل حقوق‌های مصوب در قوانین کار که برای کارگران فاقد تخصص در نظر گرفته و تازه به‌شدت مورداعتراض جدی آن‌هاست هم برخوردار نمی‌شوند. تقریباً در همه چیز به تجربه‌های دیگر کشورها و فرهنگ‌ها توجه می‌کنیم، جز امور فرهنگی که بنیادین و زیرساختی است و فاجعه در آن نمود و بروزی فوری و خیلی آشکار و مشهود ندارد، هر چند از دید متخصصان بحرانی بودن آن کاملاً قابل‌مشاهده و حتی اندازه‌گیری دقیق است.

 

تبلیغات نامناسب برای معرفی نمایش‌ها هم معمولاً یکی از چالش‌هایی است که نمایش‌ها در اجرا با آن مواجه هستند؟

در جایی گفته‌ام که تئاتر بیماری با هزار درد است و جایی از این تن رنجور و بی‌مهری دیده و به حال خود رهاشده نیست که بر آن انگشت بگذاری و فریاد دردش بلند نشود. در حال حاضر و به‌دلیل نگرانی‌هایی به‌نظرم غیرمنطقی همیشگی، که متأسفانه با نقش‌آفرینی اقلیتی، مدام هم بر آن‌ها افزوده می‌شود، دستورالعملی وجود دارد که تبلیغات تئاتر باید بعد از دریافت مجوزهای لازم، انجام شود که معمولاً با توجه به شرایط بیمار تولید تئاتر، تنها چند شب قبل از اجرای عمومی، قابل‌حصول است؛ حالا گذشته از این‌که دهه‌هاست که شعار دولت الکترونیک وجود دارد، اما این بخش‌ها هم‌چنان مثل دوران کهن و پیشامدرن، مدیریت می‌شود و حتماً لازم است کسی عریضه به‌دست، حضوراً مراجعه و مثل توپ پاس‌کاری شده و پی‌گیری کند تا همین مجوزهای دیرهنگام را دریافت کند. این‌ خطا در سیستم موجب می‌شود تبلیغات که با توجه به وسع گروه‌ها خیلی هم پررنگ و پرحجم نیست، خیلی دیر و تقریباً همزمان با شروع نمایش استارت بخورد و بالطبع خود این مشکل به از دست رفتن مخاطبان بیش‌تری می‌انجامد.

 

به عنوان هنرمندی که در شورای مشورتی هنرهای نمایشی و هیأت‌مدیره‌ کانون کارگردانان خانه‌ تئاتر فعالیت دارید؛ برای رفع این موانع با سایر همکاران‌تان چه کارهایی انجام داده‌اید؟

تمام اعضا این دو نهادی که اشاره کردید در تلاش هستند تا مشکلات تولید تئاتر در ایران را مرتفع کنند و از هیچ تلاشی در این مسیر فروگذار نمی‌کنند. هم در شورای مشورتی هنرهای نمایشی و هم هیأت‌مدیره‌ کانون کارگردانان، طرح‌هایی وجود دارد و تلاش‌هایی انجام می‌شود، اما نتیجه‌گیری و پیشرفت بسیار کند و اندک است، اداره‌کل هنرهای نمایشی توان و بضاعت سیستماتیکی برای پرداختن و حل بسیاری از این مشکلات را ندارد، علی‌رغم آن‌که شخص مدیرکل و مجموعه‌همکاران عموماً مشکلات را می‌شناسند و برای رفع آن‌ها اظهار همراهی می‌کنند، اما مشکلات ساختاری و سیستماتیک و به هم وابسته بودن حلقه‌های متعددی که بخشی از آن‌ها خارج از اراده و اختیار هر بخش تصمیم‌ساز است؛ مانع از نتیجه‌گیری مناسب می‌شود. به‌گمانم باید به‌مرور و البته با حداکثر سرعت ممکن، اداره‌کل هنرهای نمایشی را از این وسعت عمل و تصمیم‌گیری که نه ساختاراً توان و بضاعتش را دارد و نه حتی قانوناً هم برعهده‌اش هست و تنها باید سیاست‌گذار و ناظر و حامی باشد، علی‌رغم مقاومت‌ها و مخالفت‌هایی گاه خودخواهانه و پرضرری که در خود این اداره‌کل و سیستم وزارت ارشاد وجود دارد، فارغ و خلاص کنیم، تا تناسبی بین وظایف و توقعات و توان آن به‌وجود بیاید و به‌قول معروف از این‌جا مانده و از آن‌جا رانده نباشد و از سوی دیگر با تقویت ساختارهای مدنی و صنفی هنرمندان تئاتر و ارتقای جایگاه فعلی خانه‌ تئاتر، به جایگاه حقیقی و بایسته‌ آن، تصدی‌گری و تصمیم‌گیری و به‌طور کلی مدیریت امور تئاتر، برعهده‌ اهل و صنف تئاتر باشد که در فرآیندهای دموکراتیک انتخاب می‌شوند و قید و بندها و ملاحظات و محدودیت‌ها و دیگر مشکلات ساختارهای دولتی را ندارند و بهتر از هر کسی صلاح خود را تشخیص می‌دهند. در این‌جا سخن از تقابل و تهدید و دشمنی و جنگ و نزاع و درگیری نیست، سخن از مصلحت‌اندیشی، شایسته‌سالاری و حاکمیت عقل و خرد در جهت تأمین منافع همگان و از جمله دولت، هنرمندان و مردم و جامعه و کشور است و امیدوارم خیلی زود شاهد این چرخش‌هایی باشیم که شاید می‎بایست دهه‌ها پیش اتفاق می‌افتاد و تا به حال هم بیش از اندازه به‌تعویق افتاده است. در هیأت‌ مدیره‌ کانون کارگردانان خانه‌ تئاتر به اتفاق دیگر دوستان بیانیه‌ای منتشر کردیم و به برخی موضوعات توجه دادیم و بیانیه‌ دومی ظرف چند روز آینده منتشر می‌شود و در بیانیه‌های دیگری که صادر خواهیم کرد به مشکلات و راه‌های غلبه بر آن‌ها اشاره می‌کنیم و امیدواریم از آن‌جا که منافع جامعه و کشور در توجه به این توصیه‌ها و رفع موانع موجود است، گوش شنوایی باشد و عدم دوراندیشی یا منفعت‌طلبی‌های کوچک و ناموجه، مانع از تحقق وضعیتی شایسته برای تئاتر که می‌تواند تأثیری بایسته بر وضعیت به‌شدت ملتهب و بحرانی جامعه بگذارد، نشود که بدون تردید یکی از راه‌های مؤثر ارتقای سطح فرهنگی جامعه که تضمین‌کننده پیشرفت، توسعه و امنیت و اقتدار آن است، پرداختن به هنر و من‌جلمه تئاتر است که به‌نظر دهه‌ها با بی‌مهری روبه‌رو بوده است.

 

یکی از راه‌های جذب مخاطب در شرایط فعلی تئاتر که برخی از گروه‌های تئاتری به آن می‌پردازند، استفاده از چند بازیگر نام‌آشنا و سلبریتی است؛ برای اجرای پر مخاطب‌تر جمعه‌کُشی به این نوع مسائل فکر نکردید؟

نمی‌توانم بگویم فکر نکردیم، ما در شرایط تولید تئاتر در سال 1398، هستیم و نمی‌توانیم تمام گزینه‌ها و روش‌های حاکم بر این شرایط را نادیده بگیریم، البته و مسلماً نه به‌شکل بعضاً غلط متعارف، که گاه نه به توان و هنر افراد، که تنها به شهرت و عامه‌پسند بودن‌شان اعتبار داده می‌شود و نه حتی به‌شکلی که مثلاً کل کار زیر سیطره و سایه‌ حضور این افراد قرار بگیرد، به‌نحوی‌که مثلاً حضور هر یک به‌تنهایی، مستلزم پرداخت دستمزدی بیش‌تر یا معادل دستمزد تمام دیگر اعضا یک گروه بزرگ باشد، در حالی‌که از سوی دیگر و جدا از این میزان دریافت، بیش از کل گروه، در خدمت تثبیت شهرت خود این افراد مؤثر است. البته آن چند نفر معدودی که می‌توانستند با چنین شرایطی در کنار گروه قرار بگیرند و مناسب نقش بودند به‌دلیل مشغله‌ همزمان نمی‌توانستند در جمعه‌کُشی حضور داشته باشند و این به‌نظرم شاید کمی هم ناخواسته یک حسن برای این گروه نمایش بود چرا که بازیگران کنونی نمایش به‌مراتب نزدیک‌تر به آن نقش‌ها و آدم‌هایی هستند که جمعه‌کُشی از آنان سخن می‌گوید. اسماعیل خلج زبان بی‌صدایان است، زبان محرومان! و چه بهتر آن‌که بازیگرانی در این نمایش و نمایش‌هایی ایفای نقش کنند که هم توانایی و قدرت لازم بازیگری را داشته باشند و هم به نقش‌ها و شخصیت‌ها نزدیک‌تر بوده و تجربه‌ و شناخت نزدیک‌تری نسبت به آن‌ها داشته باشند. در جایی از نمایش محسن‌آقا دوچرخه‌ساز، به آقای احمدی که می‌گوید: شما آدم دلسوزی به‌نظر می‌آیید. پاسخ می‌دهد: درسته .اما فقط برای بعضی‌ها دلم می‌سوزه. فقط بعضی‌ها. برای اون‌هایی که ساکتند، مثل شما، چون میدونم که نمی‌تونن حرف بزنن، مثل من. دلم گرفته. و در جایی دیگر در یک مونولوگ درخشان و فراموش‌نشدنی که یکی از زیباترین موقعیت‌های خلق‌شده در ادبیات نمایشی است، آقای احمدی می‌گوید: میخوام حرف بزنم. یک پای صحبت میخوام. پای صحبت شکسته‌س. همه دلگیرند. صبح تا غروب. شما این مردم رو نگاه کن! ببین چطور مثل مرغِ سر کنده، جون می‌کنن و بال بال می‌زنن! پای صحبت شکسته‌س. هر کسی سیِ خودشه. مثل شتری که خون میبینه نمیدونن چیکار کنن. دلم گرفته. توی این شهر غریبم. توی شهر خودم جایی ندارم. یک گلیم ندارم. گلیمم زمین و رواندازم آسمونه. من چی داشتم توی زندگیم‌؟ یه پنکه‌ برقی نداشتم که یه نسیمی بزنه. امروز چرا اینطورم؟ شاید روز آخرمه. شاید روز آخرمه. شاید فردا دیگه پا نشم. اگه فردا دیگه پا نشم، شما خیال میکنین طوری می‌شه؟ آب از آب تکون نمیخوره. میگن یه کسی گوشه‌ای از بین رفته. فرداشم یادشون میره. اما این رنجی که مردم می‌کشند. این خون‌ها، این‌هاست که میمونه. خیال میکنین من فیلسوفم؟ نه. خیال می‌کنین من کتاب خوندم؟ نه. این رو هر آدم عامی‌ای میفهمه. ... مردم به در و دیوار می‌زنن ... مسلماً نمی‌گویم که بازیگران شناخته‌شده‌تر توانایی ایفای چنین نقش‌هایی را ندارند، اما تصور می‌کنم درک بهتر این حرف‌ها هر چقدر با تجربه‌ شخصی و وضعیت حال بازیگر عجین باشد، تأثیرگذارتر است و باز گمان می‌کنم شنیدن آن از بازیگران کم‌تر شناخته‌شده‌ تئاتر، تأثیری به‌مراتب بیش از چهره‌های شناخته‌شده و سلبریتی‌ها داشته باشد.

 

حرف پایانی؟

اسماعیل خلج از نسل غول‌های تئاتر ایران است. نسلی که متأثر از یک موقعیت و شرایط اجتماعی، در دهه‌های چهل و پنجاه، مجال رشد و این توفیق را یافتند که در بستری نسبتاً مناسب به بزرگان فرهنگ، هنر و تئاتر ایران مبدل شوند. عصاره و فرزند دوران درخشان و کوتاه جریان‌سازی‌ها در فرهنگ و هنر ایران‌زمین. بعد از ظهور این نسل درخشان، که وقوع انقلاب در ایران را می‌توان از جمله نتیجه‌ ظهور و فعالیت‌های آنان دانست، حتی اگر برخی از آنان چنین قصد و نیت مستقیمی نداشتند، متأسفانه دیگر دهه‌ها مجال بروز و ظهور چنین غول‌هایی در تئاتر فراهم نشده است. متن جمعه‌کُشی یکی از بهترین آثار نوشتاری خلج که کم متن درخشان ننوشته، است که کم‌تر به آن توجه شده و بدون شک جزء متن‌های برتر تاریخ ادبیات نمایشی ایران و حتی جهان محسوب می‌شود و آن‌را در مقام مقایسه با بزرگ‌ترین و مشهورترین نمایش‌نامه‌های جهان کاملاً قابل‌قیاس و مطرح می‌بینم. خوشحالم در کنار ده‌ها انسان هنرمند و علاقه‌مند به فرهنگ و مردم ایران، توانسته‌ام شرایطی فراهم بیاورم که اسماعیل خلج، مسلماً باچشم‌پوشی‌هایی بزرگ‌منشانه البته، ابراز رضایت کرده، نمایش دلخواهش را اجرا کند. از هنرمندان و علاقمندان و تماشاگران تئاتر دعوت می‌کنم فرصت دیدن این اثر درخشان را از دست ندهند. تردید نداشته، اطمینان دارم اجرای جمعه‌کُشی درس‌های بزرگی برای تئاتر دوران ما دارد.

 

گفت‌وگو از احمد محمد اسماعیلی

 

 

 

 

 

 

 




نظرات کاربران