یادداشت تهیه کننده نمایش به بهانه آخرین روز اجرا
جمعهکُشی اسماعیل خلج، رویدادی مهم در تئاتر ایران
ایران تئاتر : فردا نمایش جمعه کشی به کارگردانی اسماعیل خلج به پایان اجرای خود در تماشاخانه سنگلج می رسد . مجید گیاهچی تهیه کننده این نمایش یادداشتی را به همین بهانه در اختیار ما گذشته که در ادامه می خوانید.
این روزها اسماعیل خلج، نمایشنامهنویس، کارگردان و بازیگرِ برجستهی تئاتر ایران، نمایشِ جمعهکُشی را در تماشاخانهی سنگلج بر روی صحنه دارد.
بیشک خلج و تماشاخانهی سنگلج، هر دو از مهمترین جلوههای فرهنگ و هنر و تئاتر ایرانزمین هستند، و تلاقی این دو میراث بزرگ و خوشبختانه در دسترسِ فرهنگی، میتواند موقعیتی بسیار مهم، استثنایی و یگانه برای فرهنگ و هنر این سرزمین قلمداد شود.
در صورت موقعیتشناسی مناسب میتوان از این رویداد مهم، درس گرفت و آموخت و در تشخیص راه و مسیر آینده تئاتر ایران از آن بهره برد، در تئاتری که از آغاز شکلگیری در ایران با سرگردانیها و عدمنتیجهگیریهای مناسب و موردتوقع فراوانی روبهرو بوده و بهدلایل متعدد، در بسیاری موارد راه گم کرده است و بهخصوص در سالهای اخیر با حذف حمایتهای لازم و حرکت ناگزیر تئاتر بهسمت توجه به گیشه و جلب رضایت تماشاگران صاحبقدرت خرید بلیط، شرایطی بحرانی و خطیر برای تئاتر رقم خورده است.
صحنهی تماشاخانه سنگلج شاهدِ حضورهای بزرگ و غرورآفرینی بوده و در کنار فعالیت دیگر گروههای مؤثر تئاتری (بهخصوص بهنظرم کارگاه نمایش، که خلج هم عضو آن بود و در نگاه به موضوع تئاتر، دارای تفاوتهایی در نسبت با گروههای تئاتری چون، گروه تئاتر هنر ملی بود)، نقشی مهم و غیرقابلکتمان در شکلگیری و گسترش تئاتر معاصر ایران ایفا کرده است و هر چند در سالهای پس از انقلاب، این تماشاخانه بهمرور از موقعیت و جایگاه خود در مناسبات تئاتر ایران دور شده، اما بزرگی و عظمتِ رویدادهای شکلگرفته در آن، مانع از آن شده تا نقش و جایگاهِ شاخصِ این تماشاخانه از یادها برود و با توجه به تاریخی پرافتخار و پتانسیلها و بضاعتهای بالقوهاش، همچنان این امید وجود دارد که بتواند جایگاه از دسترفتهاش را بازیابی و احیا کند.
اجرای نمایش جمعهکُشی را میتوان گامی در این جهت برشمرد که امید است با اجرای نمایشهای باکیفیت، استمرار پیدا کند و اعتماد از دست رفته نسبت به این تماشاخانه را بازگرداند، بهنحوی که بتواند بر مشکل موقعیت جغرافیایی که هماکنون از مشکلات جدی جذب مخاطب در این تماشاخانه محسوب میشود، فائق بیاید.
تماشاخانهی سنگلج علیرغم مشکلات موجود، چه از حیثِ عدموجودِ منابعِ لازم برای تأمین آثار باکیفیت، که موجب بیاعتمادی مخاطبان شده و به آن لطمهای بسیار جدی زده است و چه آنچنانکه اشاره شد، موقعیت جغرافیایی که در شرایطِ فعلیِ جغرافیای شهری، در جذب مخاطب نقشی منفی ایفا کرده است، از حیثِ حرفهای و امکانات ساختاری و فنی، در ۵۴ سالگیاش، همچنان حرفهایترین و مناسبترین تماشاخانهی کشور محسوب میشود که بهترین موقعیت نسبی را برای راحتی و تسلط تماشاگران در تماشای آثار فراهم آورده است.
جمعهکُشی علاوه بر امکان کمک به فرآیندِ بازیابیِ نقشِ تماشاخانهی سنگلج، در صورتِ تشخیص درست و همراهی و موقعیتشناسی جامعهی تئاتر ایران، میتواند نقشی جدی در آیندهی تئاتر ایران هم ایفا کند، که اگر توجه لازم و شایسته و بایستهای به سبک و آثار معدود نویسندگان نخبهای چون اسماعیل خلج شده بود، شاید دههها پیش از این پیشرفتهایی قابلتوجه حاصل و راههای مناسبی برای برونرفت از بحرانهای دامنگیر تئاتر فراهم میشد.
اسماعیل خلج، متولد ۲۲ آذر ۱۳۲۴ در تهران، نویسنده، کارگردان، بازیگر، شاعر، نقاش و پژوهشگر است.
در دوران دبیرستان، یک بار بهجای نوشتن انشاء، نمایشنامهای چهار پردهای نوشت که در هر جلسه یک پرده از آنرا میخواند. نمایشنامههای «هیجان در سپیدهدم»، «آپولو ۱۱» و «کلاغها»ی او در همان زمان دانشآموزیاش، در سطحِ دبیرستانها اجرا شدند.
خلج در سال ۱۳۴۲ و در ۱۸ سالگی، به واسطهی حضور در نمایشِ تلویزیونی "عشقبازان" به کارگردانی فیروز وکیلی، در شبکهی ۲، اولین حضور حرفهای خود را نشان داد و از آن سال تا کنون، طی بیش از نیم قرن، فعالیتهای هنری او ادامه یافته است.
"هیجان در سپیدهدم"، ۱۳۳۹؛ تنظیم نمایشنامهی "جانور"، نوشتهی آندره دوریشو، ۱۳۴۴؛ تنظیم نمایشنامهی "شیطان در نوشته"، نوشتهی ناتائیل هاثورن، ۱۳۴۴، داستانِ "گردش کوتاه"، ۱۳۴۵، "کلاغها"، ۱۳۴۵، داستانِ "زاده در تبعید، مانده در تبعید"، ۱۳۴۶؛ "آپولو ۱۱"، ۱۳۴۷؛ "پاتوغ"، ۱۳۴۸؛ "پاانداز"، ۱۳۴۹؛ "حالت چطوره مشرحیم"، ۱۳۴۹؛ "گلدونهخانم"، ۱۳۴۹؛ "توی خودت باش، عرقتو بخور"، ۱۳۴۹؛ "باجه"، ۱۳۵۰؛ "احمدآقا بر سکو"، ۱۳۵۰، "صغریدلاک"، ۱۳۵۱؛ "بابا شیرعلی"، ۱۳۵۱؛ "جمعهکُشی"، ۱۳۵۲؛ "قمر در عقرب"، ۱۳۵۳؛ "سفر در خواب"، ۱۳۵۳؛ "مستانه"، ۱۳۵۴؛ "حکایت سفر آقای رهوار"، ۱۳۵۵؛ "شبات"، ۱۳۵۵؛ "لطایف عبید زاکانی"، ۱۳۵۶؛ "کسی خواب میبیند"، ۱۳۵۶؛ "زیبا، اهل حُرآباد"، ۱۳۵۶؛ "هفت نمایش کوتاه"، ۱۳۵۷؛ "شادروان عباس آهنگر"، ۱۳۵۷؛ "از نو شکفتن و مرگ"، ۱۳۶۰؛ تنظیم ۹۹ داستان برای تولیدِ تلویزیونیِ "داستانهای قدیمی"؛ "قاصد"، ۱۳۶۳؛ بازنویسی سریالِ "سایه همسایه" نوشتهی محمود استادمحمد، ۶۵-۱۳۶۴؛ فیلمنامهی "جستوجوگر"، ۱۳۶۸؛ فیلمنامهی "وسوسه"، ۱۳۶۸؛ فیلمنامهی "گنهکار عتیقه"، ۱۳۷۲؛ نمایشنامهی تلویزیونی "مرد گریز"، ۱۳۷۳؛ نمایشنامهی تلویزیونی "مرد حریص"، ۱۳۷۳؛ نمایشنامهی تلویزیونی "سفر در گلستان"، ۱۳۷۳؛ نمایشنامهی تلویزیونی "خر خریدن خالو"، ۱۳۷۴؛ نمایشنامهی تلویزیونی "بازرگان و پسران"، ۱۳۷۴؛ نمایشنامهی تلویزیونی "عالیجناب داروغه"، ۱۳۷۴؛ "من مَلک بودم"، ۱۳۷۷؛ "عروسخانوم"، ۱۳۷۸؛ "بابلیها، ۱۳۷۹؛ "بهاراتا"، ۱۳۷۹؛ فیلمنامهی "شیرینخانوم"، ۱۳۸۴؛ "داستانهای ناتمام"، ۱۳۹۱؛ عنوان نمایشنامهها و آثار نوشتاری خلج است.
او در همکاری با دیگر مترجمان، نمایشنامههای "نجاتیافته" نوشتهی ادوارد باند، ۱۳۵۱؛ "جاده باریک به شمال" نوشتهی ادوارد باند، ۱۳۵۲؛ "در اعماق" نوشتهی ماکسیم گورکی، ۱۳۵۳ و "کار در خانه" نوشتهی فرانتس کسافر کروتس، ۱۳۵۶؛ را ترجمه کرده است.
در مقام کارگردان، کارگردانی نمایشهای "جانور"؛ نوشتهی آندره دوریشو، ۱۳۴۴؛ "شیطان در نوشته"؛ نوشتهی ناتائیل هاثورن، ۱۳۴۴؛ "پاتوغ"، ۱۳۴۹؛ "پاانداز"، ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۰؛ "حالت چطوره مشرحیم"، ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۶ (همچنین در فستیوال جهانی تئاتر نانسی فرانسه، ۱۳۵۲)؛ "گلدونهخانوم"، ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۶ (همچنین در فستیوال جهانی تئاتر نانسی فرانسه، ۱۳۵۲)؛ "باجه"، ۱۳۵۱؛ "احمدآقا بر سکو"، ۱۳۵۱؛ "بابا شیرعلی"، ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۳؛ "صغریدلاک"، ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۳؛ "جمعهکُشی"، ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۳؛ "سفر در خواب"، ۱۳۵۳؛ "قمر در عقرب"، ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۴؛ "سرایدار"؛ نوشتهی هارولد پینتر؛ ۱۳۵۵؛ "حکایت سفر آقای رهوار"، ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۶؛ "شبات"، ۱۳۵۵ (همچنین در فستیوال بینالمللی تئاتر آزاد ورتسلاو - ورشو لهستان)؛ "لطایف عبید زاکانی"، ۱۳۵۶؛ "زیبا، اهل حُرآباد"؛ "هفت نمایش کوتاه"، ۱۳۵۹؛ نمایش تلویزیونی "شادروان عباس آهنگر"، ۱۳۵۹؛ نمایش تلویزیونی "هفت نمایش کوتاه"، ۱۳۶۰؛ "از نو شکفتن و مرگ"، ۱۳۶۱؛ نمایش تلویزیونی "سجده در خون"؛ نوشتهی محمد احمدی، ۱۳۶۲؛ نمایش تلویزیونی "قاصد"، ۱۳۶۲؛ سریال "سایه همسایه" نوشتهی محمود استادمحمد، ۶۵-۱۳۶۴؛ نمایش تلویزیونی "مرد حریص"، ۱۳۶۶؛ نمایش تلویزیونی "یک کیسه توهم"؛ نوشتهی کامبوزیا پرتوی، ۱۳۶۶؛ نمایش تلویزیونی "بازرگان و پسران"، ۱۳۶۷؛ نمایش تلویزیونی "حکایت مرد کاردگر"، نوشتهی کامبوزیا پرتوی، ۱۳۶۸؛ نمایش تلویزیونی "عالیجناب داروغه"، ۱۳۶۹؛ نمایش تلویزیونی "کوهولین"؛ نوشتهی ویلیام باتلر ییتز، ۱۳۷۸؛ نمایش تلویزیونی "کنار چاه عقاب"، نوشتهی ویلیام باتلر ییتز، ۱۳۷۸؛ "من مَلک بودم"، ۱۳۷۸؛ "حالت چطوره مشرحیم"، ۱۳۸۰؛ "گلدونهخانوم"، ۱۳۸۰؛ "هفت نمایش کوتاه"، ۱۳۸۵؛ "داستانهای ناتمام"، ۱۳۹۱؛ را برعهده داشته است.
و علاوه بر بازی در قریب به اتفاق این آثار، در اجرای آنها از همکاری بازیگرانی چون: فرهنگ مهرپرور، حسین والامنش، رضا ژیان، هوشنگ توکلی، هوشنگ توزیع، فریبرز سمندرپور، صدرالدین زاهد، اکبر رحمتی، رضا رویگری، شکوه نجمآبادی، شهره آغداشلو، علیرضا مجلل، جمیله ندایی، شهناز صاحبی، مجید مظفری، فریده سپاهمنصور، مرتضی ضرابی، مرضیه برومند، مهری ودادیان، فاطمه نقوی، مهین دیهیم، مهین شهابی، سیاوش تهمورث، جهانگیر الماسی، فردوس کاویانی، علاءالدین رحیمی، هوشنگ امیرفضلی، فاطمه طاهری، عنایتالله بخشی، اسماعیل داورفر، بهمن زرینپور، سیروس ابراهیمزاده، توران مهرزاد، رامین فرزاد، سعید پورصمیمی، کاظم هژیرآزاد، تانیا جوهری، کتایون ریاحی، ارژنگ فرخپیکر، بیوک میرزائی، باقر صحرارودی، محسن یوسفبیک، فرشید ابراهیمیان، آتش تقیپور، محمد مطیع، رضا بابک، احمد آقالو، الیزا جوهری، حسن دادشکر، حمید عبدالملکی، سعید خاکسار، علی زرینی، پرویز پورحسینی، هرمز هدایت، گوهر خیراندیش، افسر اسدی، ناصر هاشمی، حسن پورشیرازی، علی عمرانی، حسین محباهری، محمود جعفری، گلچهره سجادیه، مهدی فتحی، پوراندخت مهیمن، جمشید اسماعیلخانی، هادی مرزبان، علی رامز، بهروز بقایی، نادر رجبپور، ابراهیم آبادی، شهین علیزاده، عباس محبوب، انوشیروان ارجمند، پرستو گلستانی، سعید امیرسلیمانی، محمد ساربان، نعمت اسداللهی، کاظم بلوچی، عزتالله رمضانیفر و ... بهره برده است.
بازیگری در بیش از ۳۰ تئاتر و نزدیک به ۸۰ فیلم سینمایی و تلویزیونی، انتشار ۹ کتاب که از جملهی آنها، دوجلد از مجموعهآثارش و یک جلد کتاب از اشعار اوست و برگزاری یک نمایشگاه نقاشی در خانهی هنرمندان در تابستان ۱۳۹۸، علاوه بر مقالات و پایاننامههایی که در مورد او نوشته شده و جوایز و افتخاراتی که دریافت کرده است، بخش دیگری از فعالیتهای خلج و در مورد اوست.
یک اشتباه رایج در مورد آثار اسماعیل خلج، اطلاق عنوانی مندرآوردیِ سبک نمایش یا نمایشنامههای قهوهخانهای به آثار اوست که بسیاری افراد هم بدون دقت در بهکارگیری چنین اصطلاحی، آنرا تکرار میکنند، در حالیکه اصلاً معلوم نیست چنین تعبیری از کجا آمده و چه تعریفی دارد؟! آیا ارجاع آن به مکان برگزاری رویدادهای برخی از نمایشنامههای اسماعیل خلج است؟ در چنین صورتی تکلیف بیشتر آثار او که مکان رویدادها قهوهخانه نیست، چه میشود؟! آنها سبک دیگری دارد؟
آیا اشاره به زبان نمایشهاست؟ اگر چنین است، در جاییکه حتی برخی دوستان پا را فراتر گذاشته و آثار او را رئالیست و حتی ناتورالیست برشمردهاند، چه نسبتی میتوان میان زبان نمایشنامههای خلج و حقیقتِ شخصیتها، یا شناخت متعارف موجود از آنان و زبان موردتوقع از شخصیتها و مناسباتشان یافت؟!
بهنظر میرسد ظاهر ساده و سبک بهشدت سهل اما بسیار ممتنع خلج، حتی کارشناسان و آشنایان به دانش تئاتر را هم به خطا و اشتباه انداخته است.
ممکن است باورپذیری کامل شخصیتها و عدماحساس تصنع و ساختگی بودن شخصیتها و مناسباتشان، موجب تمام این خطاها باشد، در حالیکه هرگز در حقیقت نمیتوان معادل دقیق و واقعگرایانهای برای شخصیتها و گویندههای دیالوگهایی که خلج مینویسد، با آن پایگاه اجتماعی و فرهنگی یافت و این معجزهی خلج است که بزرگانی چون بهرام بیضایی و اکبر رادی را واداشته تا او را ستایش کنند و یا موجب پذیرش او در کارگاه نمایش با مدیریت سختگیرانه و قائل به پرنسیپهای کاملاً حرفهای و نوگرایانهی بیژن صفاری و آربی اُوانسیان شده است.
نمایشهای خلج واجد این ویژگی است که همواره با هر قشر و طبقهای از مردم بهراحتی ارتباط برقرار میکند، ارتباطی که با گذشت بیش از ۵۰ سال از نگارش این آثار، همچنان قدرتمندانه و بیکم و کاست شکل میگیرد.
موضوعی که بیتوجهی به آن مشکلی جدی در عمدهی نمایشهای ایرانی یا خارجی اجراشده است، بهشکلی که شخصیتها و مناسبات بیش از اندازه باسمهای و ساختگی و تصنعی جلوه میکنند و بهشدت توی ذوق میزنند، در حالیکه در آثار خلج علیرغم آنکه کلمات و جملات با دقت و وسواس فراوان انتخاب شده و در عین داشتن ظاهری بهشدت آشنا، همه چیز ساده و صمیمی بهنظر میرسد، اما تعابیری چندگانه و چندپهلو و چند لایه وجود دارد و هر چند شاید نتوان معادل حقیقیای برای شخصیتهای خلج در زندگی یافت، اما جملات و گفتوگوها و مناسبات، بهشدت باورپذیر بهنظر میرسد تا جاییکه همانگونه که ذکر شد حتی عدهای را به اشتباه انداخته و آنرا ناتورالیست معرفی کردهاند.
توجه به این نکته از آن جهت اهمیت مضاعف مییابد که خیلی عجیب و سختباور است که حتی برخی دوستان و منتقدان تئاتری هم با پیشفرض ساده بودن و فقدان پیچیدگی آثار و دریافت آسان و بدونکنکاش و زحمت تمام ارجاعات آن، حتی تصور اینکه ممکن است در پسِ آنچه بهشدت ساده بهنظر میرسد، لایههایی پیچیده وجود داشته و قابلتوجه و استنتاج باشد، به خود راه نداده و با فرض و اطمینان از اینکه چیزی بیش از همان برداشتهای اولیه و ظاهری وجود ندارد، کوچکترین تلاشی برای درک و دریافت احتمالی این پیچیدگیها انجام ندادهاند و تا جایی پیش رفتهاند که گاه برای اطلاق تحمیلی نظر خود و برچسب زدنهای سادهانگارانه، به تناقضگویی افتادهاند و حتی برای نتیجهگیری باب میلشان، از افزودن نکاتی که در اثر وجود ندارد، نگرانی و تردیدی به خود راه ندادهاند.
از سوی دیگر سبکِ خلج بسیار مدرن و حتی از جهاتی فرمالیست بهنظر میرسد، آثار او چون تمام آثار بزرگِ هنری جهان، خودارجاع و خودبسنده است و خیلی قابلمقایسه با دیگر آثار نبوده و سبک و سیاق خاص و منحصربهفرد خودش را دارد، از این جهت او را در عین اینکه به ارزشها و ویژگیهای فرهنگ ملی، توجه دارد و تلاش میکند ترکیب و تلفیقی متناسب و بهقاعده از توجه به ارزشها و باورها و سنتهای ملی و بومی، با نگاه مدرن و معاصر و آیندهنگر به تئاتر ایجاد کند، میتوان یکی از پیشگامان تئاتر مدرن و معاصر ایران دانست.
نمایشهای خلج کلاژگونه، بیمقدمه و گذشته و بدون پایان است، حتی گاه از تکرار در گفتوگوها بهره میگیرد یا گفتوگوها منطق و روال متعارف و آشنایی ندارد و در امتداد یا پاسخ جمله یا پرسش مطرحشده نیست و عموماً برشهایی تاثیرگذار از زندگی است که مناسبترین امکان را برای همراهی و مشارکت مخاطبان در تکمیل و تاویل اثر، که موضوعی تازه و رایجشده در دهههای پس از خلق آثار اولیهی اوست، فراهم میکند.
شخصیتها و قهرمانان آثار خلج هم در نسبت با آثار نمایشی ایران و جهان، ویژه و خاص هستند، توجه و تمرکز او به طبقات فرودست و محروم جامعه است که بهخوبی با آنها مانوس بوده، آنان را بهدقت و ظرافت میشناسد، شخصیتهایی که علیرغم کثرتی قابلتوجه، عموماً موردتوجه قرار گرفته نشده و کمتر موقعیتی برای بیان و نمایش خود، مشکلات و معضلاتشان و آرزوها و باورهایشان یافتهاند، از این حیث میتوان خلج را زبان محرومان و بیصدایان دانست در عین اینکه برخلاف عمده آثاری که به این طبقات پرداختهاند، نگاه او به این طبقات خیلی بهقاعده و بدون افراط و تفریطهای معمول در دو سرِ سوظن، بیاعتمادی یا بدبینی نسبت به این طبقات از یک سو، یا نوعی بزرگنمایی و ادای دین و قهرمانپروری کاذب نسبت به آنان از سوی دیگر است.
خلج که خود از دل و عمقِ همین مناسبات آمده، توانسته است تصویری حقیقی و بهدور از پیشداوریها یا متاثر از باورهای سیاسی، نسبت به این اقشارِ اجتماعی ارائه کند.
جمعهکُشی که توسط خلج ۲۸ ساله در ۴۶ سال پیش نگارش یافته، نمونهای مناسب برای تشخیص سبک و سیاق خلج است، متنی ویژه و دارای ارزشهایی منحصربهفرد و قابلتوجه که در عین سادگی و بهرهگیری مناسب و بهقاعده از تجارب و سنتها و ارزشهای نمایشها و فرهنگ ایرانی، ساختاری بسیار مدرن و همچنان معاصر و بیزمان و همهزمانی و همهمکانی دارد، که در مطلبی مستقل به آن خواهم پرداخت.
نمایش "جمعهکُشی"؛ اول بار اجرای خود را در شهرستانهای شیراز، اهواز، آبادان و جشن هنر شیراز (شهریور ۱۳۵۲) آغاز کرد و سپس از فروردین تا خرداد ۱۳۵۳ در کارگاه نمایش، بهاجرا در آمد، همچنین این نمایش با کارگردانی تلویزیونی فرانک دولتشاهی، ضبط و در سال ۵۳-۱۳۵۲، از شبکهی ۱ تلویزیون پخش شد. بازیگران اجرای نخست: اسماعیل خلج در نقش آقای احمدی، هوشنگ توزیع در نقش محسنآقا دوچرخهساز، رضا رویگری در نقش ناصرآقا راننده، مرتضی اردستانی در نقش آقای همتی صاحبقهوهخانه، علی جاویدان در نقش نعمت قهوهچی، اکبر رحمتی (و در مقطعی مجید مظفری) در نقش کتوشلواری و محمد نوازی در نقش آقای دکتر بودند که در اجرای فعلی، این نقشها بهترتیب توسط: اسماعیل خلج، علی فتحعلی، مسعود رحیمپور، علی خازنی، افشین زارعی، محمدرضا خسرویان و محمود حسینی بازی میشود.
این نمایش تا ۲۴ آبان، هر شب در ساعت ۱۹:۳۰، در تماشاخانهی سنگلج به اجرا در میآید.
اگر تاریخ ادبیات نمایشی ایران آنچنانکه در کارگاه نمایش بهفراست و تیزهوشی به آن توجه شده بود و فرصت و مجالی برای بروز آن فراهم آمده بود، بخشی از تلاش خود را بهجای سرگردانیها در جستوجو و توجه و تمرکز بر نمایشها و نویسندگان خارجی، بر روی آثار اسماعیل خلج هم معطوف و متمرکز کرده بود، حداقل بهگمان من، راه و مسیر کوتاهتری برای رسیدن به یک فرم نمایشی بومی و ملی، یا حالا نزدیکتر به فرهنگ ایرانی، که قابلیت و بضاعت طرح جهانی هم داشته باشد، مییافت.
فردا جمعه ، آخرین اجرای این نمایش را به صحنه می بریم امید که تا فرصت استثنایی مواجهه با یکی از درخشانترین آثار ادبیات نمایشی و تئاتر ایران باقی است، به تماشای آن بنشینیم.