در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «حشره» به کارگردانی مهیار قزل سوفلو

واقعیت و تخیل نیازهای انسان معاصر برای بقا هستند

ایران تئاتر، کیارش وفایی: باورهای انسان در جهان معاصر بر اساس نیازهایی که در ذهن پرورش می‌دهد شکل می‌گیرد. حال این موضوع گاهی در راستای کشف است و هنگامی باتوجه به عینی بودن خواسته‌ای به سرانجام می‌رسد. البته این کارکرد در زندگی هر انسان وضعیتی دوسویه دارد که قادر است مرز مشخصی را معین نکند، زیرا هر زمانی این اتفاق می‌تواند رخ بدهد که شرایط بنابر اوج و فرودهای معلوم به سوی هدفی تاثیرگذار پیش برود تا در عصر امروز مجالی برای رسیدن به آمال و آرزوها همچون گذشته مهیا باشد.

نیازهای جامعه امروزی برگرفته از باورهای درونی و بیرونی انسان‌ها است که در آنها نیاز با هدف تا اندازه‌ای برابری می‌کند و اعمال هر شخص به مثابه نیروی محرک برای رسیدن است. حال باتوجه به این موضوع باید اشاره داشت که انسان و جهان پیرامون هم معنای کنش را تعریف می‌دهند و نیز می‌توانند از نگاهی دیگر عنصر واکنش را تفهیم کنند. لذا این تاکید به آن جهت است که انسان از داشته‌ای به نام قوه تخیل بهره می‌گیرد که بخش زیادی از مخترعان، نویسندگان، کارگردان‌ها، دانشمندان و... بر اساس آن فرضیه‌های خود را عینیت بخشیده و در جهان واقعی بعنوان پدیده‌ای نوظهور در معرض دید سایرین قرار داده‌اند. بنابراین انسان با آنکه در ظاهر موجودی واقع‌گرا و حقیقت بین است، اما در بخشی از باورهایش می‌تواند با تخیلات و باورهای درونی که در هم ادغام می‌شوند شرایطی را پیش آورد که هدف مورد نظرش را در بهترین حالت به ثمر برساند. در واقع انسان امروزی و حتی معاصر با استفاده از داشته‌های ذهنی خود گاهی آنچنان سایرین را شگفت‌ زده می‌کند که واقعیت در جایگاه بعدی قرار می‌گیرد. نمونه این ادعا در سینما، تئاتر و ادبیات که برای خودشان هوادارانی بی‌شماری دارد معلوم و نمایان است، مخاطب تنها به دلیل دیدن تخیل به تماشای تئاتر یا فیلمی در سالن نمایش می‌نشیند و یا کتابی را برای خواندن انتخاب می‌کند تا بتواند اندکی از باورهایش را در آنها پیدا کند. البته ادغام واقعیت و خیال به مراتب کارآیی و تاثیر بیشتری در آثار دارد که این تصمیم نیز به یقین برای خودش هواخواهانی خواهد داشت. یادمان نرود که اگر تخیل در زندگی انسان‌ها نبود هرگز جهانی با این وسعت و تنوع وجود نداشت.

نمایش «حشره» جهانی را در روایت خود به تصویر می‌کشد که در آن جزئیات بسیاری برای دیدن، شنیدن و کشف کردن وجود دارد. حال این موضوع در ابتدا برگرفته از جهان متنی است که قادر است مخاطب را بی‌آنکه بخواهد ترغیب به دانستن کند. لذا از ابتدای نمایش قراردادی بین جهان اثر و مخاطب مشخص می‌شود که آنچه وجود دارد تمام و کمال تحت تاثیر خیال و تخیل است. بنابراین در نمایش همه چیز به شکل اغراق شده ارائه می‌شود و شخصیت‌ها با مضمونی که برای آنها در نظر گرفته شده می‌کوشند تا روایتی بر آن اساس تشریح کنند. اهمیت هم راستا شدن فرم و محتوا یکی از جزئیات قابل توجه این اثر تلقی می‌شود که توانسته است جذابیت‌های بصری را بنابر به وجود آوردن موقعیت خلق کند تا فضاسازی‌ها مجالی برای درک بهتر و باورپذیری مهیا نماید. اصولا عنصر تخیل در ذات خود داشتههایی را به همراه دارد که می‌توانند محتوا را حتی بی‌کلام مطرح کرده و تاکیدهای کدگذاری شده را به تدریج رمزگشایی کند. لذا موقعیت محور بودن ساختار اصلی این نمایش با در نظر گرفتن مخاطب در مقام شاهد تاکید خود را بیشتر به سوی تصویرسازی‌های مشخص سوق می‌دهد تا جهان اثر بنابر ارتباط مستقیم تخیل و سبک فانتزی حرفی برای گفتن داشته باشد. نیمه ابتدایی نمایش با آنکه کاملا بی‌کلام برای مخاطب شرح داده می‌شود، اما تاثیرپذیری درستی را فراهم می‌آورد تا مخاطب بتواند متوجه شود که خرده پیرنگ‌های موجود بر چه اساس و تصمیمی شکل گرفته است. حال این رویکرد پست مدرن که در آن مولفه گروتسک و داده‌هایش جایگاهی مشخص در جهان نمایش دارند به شخصیت‌ها اجازه می‌دهد تا آنها بتوانند فراتر از آنچه که باید اعمال و رفتارهای خود را در ازای نیاز به کار بگیرند و موقعیت‌ها را موازی با موسیقی و آمبیانس‌های موجود برای رسیدن به هدف هدایت کنند.

مولفه ارتباط به یقین یکی از جزئیات مهمی است که هر شخصیت برای شرح خرده پیرنگ خود از آن استفاده می‌کند تا از این طریق بتواند سایر شخصیت‌ها را بعنوان راوی در اختیار بگیرد. موقعیت مکانی اثر نیز از جمله کارکردهای اثرگذار است که شخصیت‌ها با قرار گرفتن در آن کنش و واکنش‌های لازم را نسبت به شرایط جهان پیرامون خود بروز می‌دهند. کارکرد مناسب بدن و بیان از دیگر مزایای مهم این نمایش تلقی می‌شود که شخصیت‌ها با بهره گرفتن از آن چه در نیمه ابتدایی که همه چیز تحت تاثیر تصویرسازی است و چه در نیمه پایانی که آنها بر اساس جادویی شروع به حرف زدن می‌کنند بعنوان اهرمی موثر استفاده کنند. حال در این راستا عنصر تکرار کارکردی قابل توجه است، زیرا شخصیت‌ها با پیش آوردن موقعیت‌های مشابه، اما با موضوعی متفاوت سبب می‌شوند که روایت از قالب خود خارج نشده، بلکه گویایی بیشتری را فراهم نماید. بنابراین ادغام داده‌های نمایش‌های صامت در نیمه ابتدایی با دیالوگ‌های هدفمند در نیمه پایانی این نمایش بیانگر نوگرایی و کسب تجربه در تئاتر تلقی می‌شود که نیاز مخاطب را تامین می‌کند تا او آگاه شود که روایت چگونه و به چه دلیل از ابتدا به انتها رسیده است. در واقع رفتار هر شخصیت با برون‌ریزی‌ها درست در موقعیت‌های نمایشی ارتباط مناسبی را پیش می‌آورد تا فرمال بودن جهان اثر به وضوح بر اساس تخیل و خیال نمایان شود. شاید بتوان تاکید بر فرم در این اثر را به نوعی گویای نیازمند بودن مخاطب به این شکل از شیوه اجرایی دانست که بتواند کمی از کلام و تفسیر فاصله بگیرد و در مقابل با تصویرسازی‌ها داستان یا روایتی را در ذهنش نگارش کند. اهمیت دادن به تخیل همان طور که به آن اشاره شد می‌تواند راهکاری قابل توجه باشد که ذهن و باور را بیشتر مهیا برای کشف ‌کند.

جهان اثر باتوجه به مولفه‌های گروتسک و تاثیرگذاری آنها در روایت تا اندازه‌ای شبیه آثار «تیم برتون» است که آثارش بسیار به تخیل و کشف وابسته است. نظم مشخص و معین در این نمایش یکی از مزایای مهم قلمداد می‌شود که به شخصیت‌ها اجازه می‌دهد در راندمانی درست و حساب شده بتوانند گاهی درصدد کشف و تغییر باشند و در زمانی دیگر باتوجه به کنش و واکنش‌ها تاثیرات قابل توجه‌ای را در روایت پیش آورند. به طور حتم فاصله‌گذاری‌های طراحی شده در اثر به جهت پیش آوردن شرایط جدید در وضعیت یا موقعیت تازه‌ای است که شخصیت‌ها در آن برای شرح پاره‌ای از داشته‌های خود قرار می‌گیرند. میزانسن‌های طراحی شده در این نمایش توسط کارگردان بی‌شک تحت تاثیر نظمی آگاهانه و دیدگاهی مناسب نسبت به پیش آوردن اتفاق‌هایی است که مخاطب را به وجد می‌آورد.

شاید بتوان گفت کمبود چنین نمایش‌هایی در تئاتر امروز به وضوح مشخص است. لذا عنصر تخیل یکی از کارسازترین عناصری است که می‌تواند فارغ از بحث سرگرمی نکاتی را به جهت یادآوری و تغییر جهان انسان‌ها فراهم آورد.




نظرات کاربران