مروری بر آثار و سوژههای نمایشی به مناسبت روز جهانی عصای سفید
تماشای تئاتر با چشم دل
ایران تئاتر – سید رضا حسینی: روز جهانی عصای سفید همان گونه که از نام آن بر میآید برای احترام به افراد نابینا تعیین شده است. در روز عصای سفید برای یک بار در طول سال مردم کشورهای مختلف دنیا به نابینایان و چالشهای زندگی آنها میپردازند؛ امری که میتواند از طریق هنرهای نمایشی نیز انجام گیرد.
نامگذاری روز عصای سفید در سال ۱۹۵۰ میلادی توسط شورای جهانی نابینایان و سازمان علمی، فرهنگی و آموزشی ملل متحد، که به سازمان یونسکو مشهور است، انجام گرفت. این دو سازمان روز ۱۵ اکتبر را به عنوان روز جهانی عصای سفید اعلام کردند تا توجه مردم جهان را به وضعیت افراد نابینا جلب کنند. البته این نامگذاری تنها به انتخاب یک مناسبت تقویمی برای خالی نبودن عریضه منجر نشد و تدوین قوانینی را نیز در بر گرفت؛ قوانینی که به موجب آن کشورهای مختلف جهان متعهد میشدند که حقوق افراد نابینا را رعایت کنند و آنها را بیش از گذشته در فعالیتهای عمومی شرکت دهند. این قوانین همچنین به جوامع مختلف توصیه میکرد که تمهیدات موثری برای عبور و مرور بیدردسر نابینایان در سطح شهرها فراهم کنند تا آنها بتوانند مشارکت جدیتری در امور اجتماعی داشته باشند.
روز جهانی عصای سفید معمولا هر سال با روز ۲۳ مهر ماه همزمان میشود. از آنجا که در ایران تئاتر همواره از دریچه تئاتر و هنرهای نمایشی به مسائل و مناسبتهای مختلف مینگریم، مطلب پیش رو نیز به چگونگی بهرهگیری از هنرهای نمایشی برای اهمیت دادن به وضعیت نابینایان در جامعه اختصاص دارد. در این مطلب ابتدا به تعدادی از نمایشهای ایرانی که در طول سالهای اخیر با مشارکت نابینایان ایران طراحی و اجرا شده است اشاره خواهد شد و پس از آن سوژههای مختلفی که میتوان از آنها برای به تصویر کشیدن جزئیات زندگی استفاده کنندگان از عصای سفید و چالشهای روزمره آنها بر صحنه تئاتر بهره گرفت، معرفی میگردد.
تماشای نمایش با چشم دل
از ظواهر امر این گونه بر میآید که در سالهای اخیر توجه به وضعیت افراد نابینا در زمینه نوع ارتباط آنها با هنرهای نمایشی اندکی افزایش یافته است. در واقع به نظر میرسد که برخی از فعالان هنرهای نمایشی در ایران به این نتیجه رسیدهاند که نابینایان نیز عضوی از جامعه به شمار میروند و مانند تمام هنردوستان حق دارند به سالنهای نمایش بیایند و به تماشای آثار نمایشی بنشینند؛ اگرچه آنها برای تماشای این آثار قادر به استفاده از قدرت بینایی خود نیستند، اما حواس دیگری نظیر شنوایی دارند که میتوانند از آن برای برقراری ارتباط با نمایشهای در حال اجرا کمک بگیرند. رسیدن به این نتیجه موجب شده است که برخی از هنرمندان تئاتر در پارهای اوقات امکاناتی را برای نابینایان هنردوست فراهم کنند تا آنها نیز بتوانند مانند سایر مردم به سالنهای نمایش بیایند و با آثار نمایشی مورد علاقه خود ارتباط برقرار کنند.
این اقدام ابتدا در سینما انجام شد و برخی از فیلمهای سینمایی ایرانی برای نابینایان ایران بهینهسازی گردید؛ به این معنی که افراد نابینا علاوه بر شنیدن صدای اصلی فیلم میتوانستند صدای تکمیلی اضافهای را بشنوند که جزئیات هر سکانس و موارد مختلف موجود در آن نظیر میزانسن و نوع تعامل بازیگران با یکدیگر را شرح میداد. پس از آن این اقدام، که در بسیاری از کشورهای جهان از مدتها قبل برای برقراری ارتباط نابینایان ایران با سینما در حال انجام است، در تئاتر ایران نیز انجام شد و تعدادی از افراد نابینا توانستند در سالن نمایش حضور یابند.
آغاز با اشکها و لبخندها
در شهریور سال ۱۳۹۸ عوامل تولید نمایش موزیکال «اشکها و لبخندها» به کارگردانی هادی قضات سانس ویژهای از این نمایش را به اجرا برای افراد نابینا اختصاص دادند. در پی این اقدام سالن تئاتر تالار وحدت تهران میزبان ۳۵۰ نفر از روشندلان علاقهمند به هنرهای نمایشی شد و نمایش اشکها و لبخندها به طور اختصاصی برای آنان اجرا گردید. دست اندرکاران این نمایش موزیکال که در همکاری با گروه سوینا (گروه سینمای ویژه نابینایان ایران با مدیریت گلاره عباسی، بازیگر سینما) این برنامه را تدارک دیده بودند، اقدام خود را سرآغازی برای آسوده تماشا کردن تئاتر توسط نابینایان و کمبینایان ایرانی نامیدند. به طور حتم با گسترش اقدامات اینچنینی میتوان موانع موجود بر سر راه تعامل نابینایان ایران با هنرهای نمایشی را تا حدی کاهش داد و شرایطی فراهم آورد تا آنها نیز بتوانند مانند سایر هنردوستان در سالنهای نمایش حضور یابند و با آثار نمایشی مورد علاقه خود ارتباط برقرار کنند.
اجرای نمایش بدون نیاز به دیدن
در طول یک دهه اخیر نابینایان ایران نه تنها توانستند به عنوان تماشاچی در سالنهای نمایش حضور یابند، بلکه به عنوان بازیگر آثار نمایشی نیز روی صحنه تئاتر حاضر شدند. اگرچه این حضور چه به عنوان هنرمند و چه در قامت تماشاچی در حد ایدهآل و به میزان کفایت نیست، اما برای شروع میتواند گام مناسبی رو به جلو تلقی گردد.
مرداب نشینان
نمایش «مرداب نشینان» اثر ولسه ینکا (با ترجمه محمد حفاظی) به کارگردانی سعید خانکریمی از جمله آثار نمایشی ساخته شده در طول دهه گذشته است که در آن بازیگران نابینا به ایفای نقش پرداختند. این نمایش که نخستین بار در سال ۱۳۹۲ خورشیدی با بازی چهار بازیگر نابینا در تئاتر شهر مشهد واقع در پارک ملت به روی صحنه رفت، از سوی سازندگان آن یعنی گروه تئاتر «رویای سفید» به عنوان نخستین تئاتر نابینایان ایران اعلام شده است. آنها همچنین خود را نخستین گروه تئاتر ایران میدانند که تمام اعضای آن را افراد نابینا تشکیل داده است.
فصل بهار نارنج
در طول سالهای اخیر علاوه بر نمایش یاد شده آثار نمایشی دیگری نیز روی صحنه تئاتر رفتند که تمام بازیگران حاضر در آنها را افراد نابینا تشکیل میدادند. یکی از این آثار «فصل بهار نارنج» به نویسندگی محمود ناظری بود که در سال ۱۳۹۵ خورشیدی در تالار محراب تهران با بازی بازیگران نابینای گروه تئاتر باران روی صحنه رفت. این نمایش داستان عشق دختر و پسر جوانی به نامهای گلی و حمید به یکدیگر را روایت میکرد. حمید مانند پدرش به شغل گلابگیری مشغول بود و وضعیت مالی مناسبی نداشت؛ در حالی که خواستگار جدی گلی یعنی جمشید در مغازه طلافروشی پدرش کار میکرد و بسیار ثروتمند بود. پدر و مادر گلی به ازدواج او با جمشید اصرار داشتند اما دختر جوان حمید را ترجیح میداد. گلی به دلیل رفتن حمید به سربازی تنها مانده بود و نمیخواست زیر بار ازدواج با جمشید برود. در نهایت او با آنکه از نابینایی حمید در دوران خدمت سربازی، به دلیل وقوع یک حادثه ناخواسته هنگام تیراندازی با سلاح در میدان تیر، باخبر شد به عهد خود با او وفادار ماند و به خواستگاری جمشید پاسخ منفی داد. با وجود آنکه در نمایش فصل بهار نارنج تنها یک شخصیت نابینا وجود داشت، نقش تمام شخصیتهای حاضر در آن را بازیگران روشندل ایفا کردند.
شاباشخوان
نمایش «شاباشخوان» نوشته محمد چرمشیر اثر نمایشی دیگری است که دو سال پس از اجرای نمایش فصل بهار نارنج، با کارگردانی غلامرضا عربی و بازی بازیگران گروه تئاتر باران در خانه نمایش اداره تئاتر به روی صحنه رفت. عربی در دومین تجربه خود در زمینه کار با بازیگران روشندل از حضور دوازده بازیگر نابینا بهره گرفت که یکی از آنها یعنی معصومه عطایی از قربانیان اسید پاشی بود. نمایش شاباشخوان روایتگر ماجرای ذهنی دختر جوانی به نام دره است که در آستانه ازدواج با مرد زندگی خود به عالم رویا فرو میرود و به گفتگو با برخی از اطرافیانش نظیر خاله و پیرزن آشنا در کنار پدیدهها و موجودات غیر سخنگویی مانند آسمان، دریا، باد و کبوتر میپردازد.
کبوتری ناگهان
در کنار آثار نمایشی یاد شده میتوان به نمایش «کبوتری ناگهان» اشاره کرد که دو سال قبل همزمان با روز عصای سفید در تئاتر شهر اجرا شد. این نمایش نیز بر مبنای متن نوشته شده توسط محمد چرمشیر ساخته شد و کارگردانی آن را بار دیگر غلامرضا عربی بر عهده داشت. او این بار از حضور هشت بازیگر نابینا برای اجرای نمایش خود استفاده کرد که اکثر آنها بانوان روشندل بودند. نمایش کبوتری ناگهان مخاطب را با خود به اندرونی خانهای اربابی در دوران قاجار میبرد و آنها را با حال و هوای زنان این خانه آشنا میکند. شخصیت اصلی این نمایش زنی به نام نزهت جهان است که نمیتواند صاحب فرزند شود؛ از همین رو همسرش یعنی فروغ حشام همسر دیگری اختیار میکند و اهالی خانه در پی فرصتی هستند تا این موضوع را به اطلاع نزهت جهان برسانند. در مجموع نمایشنامه این اثر نیز مانند بسیاری از نمایشنامههای محمد چرمشیر تمرکز ویژهای بر اشاره به احساسات و عواطف زنان دارد.
پس از مرور تعدادی از آثار نمایشی ساخته شده با همکاری هنرمندان روشندل در ایران طی سالهای اخیر به معرفی سوژههایی میپردازیم که میتوان بر اساس آنها به خلق نمایشنامههای مختلفی با تمرکز بر زندگی صاحبان عصای سفید پرداخت و آنها را برای اجرا به روی صحنه برد.
داستانهای صاحبان عصای سفید در انتظار جان گرفتن روی صحنه
در میان آثار شاخص ادبی جهان داستانهای فراوانی در مورد نابینایی یا افراد نابینا وجود دارد که میتوان با اقتباس از آنها نمایشنامههای گوناگونی در مورد صاحبان عصای سفید خلق کرد. در میان این آثار میتوان به نامهای شاخصی نظیر دو کتاب «داستان زندگی من» و «سه روز برای دیدن» اثر نویسنده نابینا و ناشنوای آمریکایی «هلن کلر» و همچنین رمان مشهور «کوری» اثر «ژوزه ساراماگو» نویسنده صاحبنام پرتغالی اشاره کرد.
علاوه بر مواردی که نام برده شد و همچنین آثار شاخص دیگری که میتوان با موضوعات مشابه در ادبیات داستانی جهان یافت، در میان کتابهای نوشته شده به دست نویسندگان ایرانی نیز نمونههای مناسبی برای اقتباس و تبدیل به نمایشنامه قابل یافتن است. اکثر این نویسندگان خود جزو صاحبان عصای سفید به شمار میروند و در دل کتابهایی که نوشتهاند، به ثبت تجربیات خود در زمینه مواجه شدن با چالشهای زندگی به عنوان یک فرد نابینا پرداختهاند.
آن سوی تاریکی
کتاب «آن سوی تاریکی: آنجا که خورشید به دلها میتابد» نوشته پری زنگنه یکی از همین آثار به شمار میرود که در آن پریرخ شاهیلانی مشهور به پری زنگنه تجربیات زندگی خود را با دیگران به اشتراک گذاشته و به شرح روزهای پر فراز و نشیبی که گذرانده پرداخته است. او در سن ۳۱ سالگی در پی وقوع یک حادثه رانندگی بینایی چشمان خود را از دست داد و به جرگه صاحبان عصای سفید پیوست. پری زنگنه که در زمینه موسیقی فعالیتهای جدی و مستمری را در کارنامه خود به ثبت رسانده است، در کتاب آن سوی تاریکی زندگی پرماجرای خود را در قالب ۳۲ بخش روایت میکند که هر کدام از این بخشها قابل اقتباس و تبدیل شدن به آثار نمایشی است.
آنان که توانستند
کتاب «آنان که توانستند: خاطرات یک نابینای ایرانی» اثر دیگری در این زمینه است که داستان زندگی یک زن نابینا به نام گوهر کردی را روایت میکند. او در زندگی خود علاوه بر نابینایی با مشکلات دیگری نظیر فقر و مهاجرت از شهرستانی کوچک به تهران نیز دست به گریبان بود؛ با این حال هرگز در برابر این مشکلات تسلیم نشد و با تلاش و پشتکار توانست به عنوان دانشجو در دانشگاه تحصیل کند و بر بخشی از مشکلات خود چیره شود. شرح داستان زندگی گوهر کردی در این کتاب از زمان کودکی او آغاز میشود و تا زمان ورود به دانشگاه و تحصیل در آن ادامه مییابد.
چشمهای آسمانی یک زن
دیگر کتابی که در این زمینه میتوان به آن اشاره کرد «چشمهای آسمانی یک زن: روایتی از زندگی پروین نجفزاده» نام دارد. این کتاب همان گونه که از نام آن بر میآید به شرح زندگی پروین نجفزاده پرداخته و در صفحات آن مریم روشن ماجرای نابینا شدن این زن و دست و پنجه نرم کردن او با مشکلات پس از آن را روایت کرده است. پروین نجفزاده اهل ورامین بود و در سال ۱۳۲۲ خورشیدی در این شهر متولد شد. او در سن پانزده سالگی با مردی به نام یدالله خانی ازدواج کرد و خیلی زود باردار شد. با این حال پیش از آنکه فرزندش را به دنیا بیاورد در اثر حادثهای ناخواسته بینایی چشمانش را از دست داد. او به طور اتفاقی مورد اصابت گلولههای ساچمهای تفنگ بادی خواهرزاده همسرش قرار گرفت و از ناحیه هر دو چشم به شدت مجروح شد. یدالله بلافاصله همسرش را برای مداوا به لندن برد اما پزشکان آنجا هم نتوانستند کاری از پیش ببرند و بینایی چشمان پروین را به او باز گردانند. پروین در همانجا فرزندش رامین را به دنیا آورد و زندگی تازهای را به عنوان یک مادر نابینا آغاز کرد. کتاب چشمهای آسمانی یک زن چالشهای متعددی که پروین ناگزیر از رویارویی با آنها بوده را در قالب کلمات به تصویر کشیده است.
شاید بتوان در کنار آثاری که به نام آنها اشاره شد کتابهای دیگری را نیز در میان آثار مکتوب معاصر و قدیمی ایران یافت که در آنها سوژههای مختلفی برای اقتباس و تبدیل به آثار نمایشی مرتبط با نابینایان وجود داشته باشد. این امکان وجود دارد که هر سال در روز عصای سفید یکی از این سوژهها را به نمایش تبدیل کرد و آنها را در سالنهای تئاتر شهرهای مختلف ایران اجرا نمود.
مشاهیر نابینای ایران زمین در دوران معاصر و نزدیک به معاصر
علاوه بر کتابهایی که در آنها به شرح حال افراد نابینا اشاره شده است، میتوان به سراغ اقتباس از زندگی افراد سرشناسی رفت که در زمانهای دور یا نزدیک میزیسته و نابینا بودهاند. در تاریخ ایران مشاهیر متعددی را میتوان یافت که در بخشی از زندگی خود قدرت بینایی را از دست دادهاند و یکی از صاحبان عصای سفید، حتی در زمان پیش از اختراع عصای سفید، محسوب میشوند. اشاره به سرگذشت این افراد در آثار نمایشی مختلف بهانه خوبی برای زنده کردن نام و یاد آنها است و داستان زندگی آنها سوژه مناسبی برای اقتباس به شمار میرود.
حاج محمد تقی پیشهور مشهور به «شوریده شیرازی» یکی از شاعران صاحبنام دوران قاجار بود که با وجود نابینا شدن در سن کودکی و کمبود امکانات در آن روزگار توانست رفته رفته مدارج تبدیل شدن به یک چهره ادبی را طی کند و در میان ادیبان و شاعران آن زمان به مقام و منزلتی دست یابد. او به سبب شهرت سرودههای خود حتی به دربار ناصرالدین شاه قاجار نیز راه یافت و لقب «فصیحالملک» را از او دریافت کرد. شوریده شیرازی که اهل شیراز بود در سن هفت سالگی به دلیل بیماری آبله بینایی خود را از دست داد و تقریبا در تمام طول عمر روشندل بود. مسلما برخی از بخشهای زندگی او از ظرفیت مناسبی برای تبدیل به آثار نمایشی برخوردار است که میتوان در تولید آثار نمایشی اقتباسی با موضوعات مربوط به صاحبان عصای سفید از آنها بهره گرفت.
مشاهیر نابینای ایران زمین در دوران کهن
اگر از دوران معاصر فاصله بگیریم و به دوران کهن سر بزنیم مشاهیر نامآشناتری را میتوان یافت که در طول عمر خود نابینا بودهاند. یکی از آنها شاعر صاحبنام ایرانی «رودکی» است که از جمله پیشگامان سرودن گونههای مختلف شعر در ایران و به کمال رساندن آنها به شمار میرود. برخلاف تصور عدهای از اهالی قلم ایران، که برخی از آنها جزو معاصران رودکی بودند، این شاعر قدیمی از همان ابتدای زندگی به صورت مادرزادی نابینا نبود و در اواخر عمر خود به جرگه افراد روشندل پیوست.
در دهه چهل میلادی شاعر و ادیب و پژوهشگر سرشناس تاجیک یعنی «صدرالدین عینی» تحقیقات گستردهای پیرامون رودکی انجام داد و عاقبت گور او را در زادگاهش یعنی روستای رودک از توابع پنجکنت تاجیکستان یافت. عینی در سال ۱۹۵۴ میلادی برای اطمینان یافتن از نتیجه پژوهشهای خود به کمک باستان شناس و مردم شناس سرشناس اهل روسیه یعنی «میخائیل گراسیموف» مزار رودکی را نبش کرد و به شواهد تازهای در مورد نابینایی او دست یافت.
گراسیموف پس از بررسی استخوانهای به جا مانده از رودکی به ویژه جمجمه او به این نتیجه رسید که این شاعر پرآوازه قرن چهارم هجری در اثر برخورد جسم سخت به پشت سر یا مجاورت صورتش با جسم داغ نابینا شده است. او احتمال دوم را به واقعیت نزدیکتر دانست و این فرضیه را مطرح کرد که وجود شکستگی در ستون فقرات رودکی احتمالا به این دلیل بوده که صورت او را به زور در مقابل شعلههای آتش گرفتهاند و در اثر مقاومتی که رودکی از خود نشان داده شکستگیهایی در استخوانهای پشت سر و ستون فقرات او ایجاد شده است. سالها پیش از آن در کتاب «تاریخ یمینی» که به شرح برخی از وقایع تاریخی ایران در سدههای چهارم و پنجم هجری پرداخته است، به این نکته اشاره شده بود که در دوران حکمرانی سامانیان چشمان رودکی را میل داغ کشیده و نابینا کرده بودند. گراسیموف پس از مشاهدات خود این ادعا را تایید کرد و با توجه به شواهد به دست آمده از مزار رودکی چهره او را بازسازی نمود که پیکرهای نیز بر اساس آن ساخته شده و اکنون در تاجیکستان است.
بنابر توضیحات «سعید نفیسی» در کتاب «محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی» این احتمال وجود دارد که رودکی به وزیر دربار سامانی یعنی «ابوالفضل بلعمی» بسیار نزدیک بوده است؛ از همین رو احتمالا پس از آنکه «ابوعبدالله جیهانی» در سال ۳۱۶ خورشیدی جای بلعمی را به عنوان وزیر دربار گرفت، رودکی نیز مورد غضب اطرافیان شاه یعنی «نصر دوم سامانی» قرار گرفت و در اثر دسیسه نزدیکان جیهانی بر چشمانش میل داغ کشیدند. به هر حال رودکی پدر رباعی فارسی نامیده میشود و نخستین رباعیهای قابل اعتنای تاریخ ادبی ایران را سروده است. او همچنین به دلیل تبحری که در سرودن انواع گونههای شعر فارسی نظیر غزل، قصیده و مثنوی داشت اغلب به عنوان پدر شعر فارسی نیز شناخته میشود. رودکی یکی از آخرین شاعران کهن ایران است که به سبک شاعران دوران باستان بر موسیقی نیز تسلط کامل داشت و اشعاری که میسرود را هنگام چنگنوازی با صدای خوش به حالت آواز میخواند. با این اوصاف شرح زندگی او بر روی صحنه تئاتر میتواند سوژه مناسبی برای خلق آثار نمایشی قلمداد گردد.
زکریای رازی یکی دیگر از مشاهیر پرآوازه ایران است که در واپسین سالهای عمر خود نابینا شد. همان گونه که پیش از این در مطلب «حکیم پرکاری که فقط آقای الکل نیست» به آن اشاره شد، در متون تاریخی مختلف چندین روایت به عنوان دلیل اصلی پر کشیدن نور از چشمان رازی نقل شده که بسیاری از آنها قصه و افسانه به نظر میرسد. باورپذیرترین احتمال مطرح شده برای نابینا شدن رازی ابتلای چشمان او به آب مروارید است که برخی از مورخان و پژوهشگران نیز به آن اشاره کردهاند. به هر حال همان گونه که در مطلب اختصاصی رازی در ایران تئاتر به آن اشاره شد، بخشهای مختلف زندگی او به ویژه دورانی که در آن سوی چشمان خود را از دست داد، از پتانسیل فراوانی برای تبدیل به آثار نمایشی برخوردار است.
نابینایانی که همین امروز در کنار ما حضور دارند
در کنار مشاهیر نابینای ایران زمین که از زمان مرگشان سالها میگذرد، افراد روشندل دیگری نیز هستند که همین حالا در کنار ما زندگی میکنند و با وجود فعالیتهای مهمی که در طول دوران زندگی خود انجام دادهاند، شاید بسیاری از ما از وجودشان و مشکلات متعددی که هر روز با آنها دست و پنجه نرم میکنند بیخبر باشیم. شرح چالشهای متعدد زندگی این افراد نیز سوژه بسیار خوبی برای اقتباس و خلق نمایشنامه به شمار میرود و به تصویر کشیدن آن روی صحنه نمایش کاملا ضروری به نظر میرسد. در میان این افراد و به عنوان نمونهای از خروار میتوان به اعضای تیم فوتبال پنج نفره نابینایان ایران اشاره کرد. این ورزشکاران روشندل که در سال ۲۰۱۶ میلادی به مقام نایب قهرمانی مسابقات فوتبال پنج نفره پارالمپیک ریو رسیدند و همین مقام را در مسابقات قهرمانی آسیا در سال ۲۰۱۹ میلادی نیز کسب کردند، چندان مورد توجه مسئولان امر (چه ورزشی و چه غیر ورزشی) قرار ندارند و شرایط مناسبی را به لحاظ مالی و اقتصادی تجربه نمیکنند.
حبیبالله مزارعی به عنوان کسی که سیزده سال سابقه عضویت در تیم فوتبال پنج نفره نابینایان ایران را دارد و علاوه بر آن مدرک کارشناسی روانشناسی را نیز از دانشگاه اخذ کرده و بیش از پانزده مدال داخلی و خارجی نیز برای فعالیت در رشتههایی نظیر دو و میدانی و فوتبال و گلبال کسب کرده است، مدتها بیکار بود و چندین سال به دنبال شغلی برای امرار معاش میگشت. این بازیکن ۳۲ ساله و نابینای فوتبال پنج نفره سال گذشته در گفتگو با رسانهها اعلام کرد که به دلیل مواجه بودن با مشکلاتی از قبیل بیکاری و اجارهنشینی با وجود داشتن همسر و فرزند هنوز از پدرش مستمری دریافت میکند. این در حالی است که پدر او کارگر سادهای است که علاوه بر حبیب دو فرزند نابینای دیگر نیز دارد.
مزارعی پس از چندین سال دوندگی بالاخره موفق شد در نیمه دوم سال گذشته در اداره کل ورزش و جوانان استان فارس مشغول کار شود. با این حال در اردیبهشت ماه امسال هنگام حضور در اردوی تدارکاتی شیراز برای بازی با تیم فوتبال پنج نفره روسیه در گفتگو با رسانهها اعلام کرد مدت سه ماه است که حقوق دریافت نکرده است. او تنها بازیکن معلول تیم فوتبال پنج نفره ایران نیست که با چنین مشکلاتی دست و پنجه نرم میکند.
دیگر بازیکن این تیم یعنی کامبیز محکم نیز چندی پیش هنگام حضور در اردوی تیم ملی به برخی از مشکلات مشابه خود اشاره کرد. این فوتبالیست نابینا که ۲۸ سال سن دارد و اهل مشهد است، با وجود یازده سال عضویت در تیم ملی فوتبال پنج نفره ایران و کسب چندین مقام جهانی هنوز برای یافتن شغل با مشکلات جدی دست و پنجه نرم میکند. بنابر اظهارات او مدتی قبل به دلیل نداشتن دو نفر ضامن (یک کارمند و یک کاسب) از بستن قرارداد با یک شرکت خصوصی باز ماند. محکم همچنین به این نکته اشاره کرده است که سالن ورزشی مشهد با وجود برخورداری از سانسهای خالی فراوان آنها را در اختیار بازیکنان فوتبال نابینا قرار نمیدهد و او حتی با وجود یافتن چندین اسپانسر هم نتوانسته است مسئولان شهر را برای تشکیل تیم فوتبال نابینایان متقاعد کند.
در کنار بازیکنان یاد شده امیر پوررضوی به عنوان دیگر فوتبالیست نابینای تیم ملی پنج نفره ایران نیز در گفتوگوهای اخیر خود با رسانهها به مشکلاتی از قبیل نبود امکانات در اردوهای ملی اشاره کرده است. او که یازده سال سابقه پوشیدن پیراهن تیم ملی فوتبال پنج نفره را دارد و اهل تبریز است به این نکته اشاره کرده که با وجود ورزشکار بودن ناچار شده است پول تست کرونا را در شهر تبریز از جیب خود بپردازد. به گفته او اکثر بازیکنان نابینای تیم ملی فوتبال پنج نفره با هزینه شخصی در اردوهای تیم ملی شرکت میکنند.
لزوم توجه به وضعیت نابینایان ایران در صحنه تئاتر
مواردی که به آنها اشاره شد تنها بخشی از مشکلات ریز و درشتی است که نابینایان ایرانی باید با آنها دست و پنجه نرم کنند؛ آن هم نابینایان ورزشکار که نسبت به افراد عادی شهرت بیشتری دارند. مسلما در صورت نشستن پای درددل سایر افراد نابینا، به خصوص کسانی که نام و آوازهای در جامعه ندارند، نکات بیشتری از مشکلات مختلفی که ناگزیر از دست و پنجه نرم کردن روزانه با آن هستند قابل یافتن خواهد بود. تمام این نکات را میتوان در قالب آثار نمایشی بر روی صحنه تئاتر به تصویر کشید تا عده بیشتری از مردم بتوانند از وجود آنها آگاه شوند. به این ترتیب شاید بتوان روز عصای سفید را از قالب یک مناسبت تقویمی صرف خارج ساخت و آن را به روز مفید و تاثیرگذاری که تمام مردم کشور به شکل کاملا جدی به مشکلات نابینایان میپردازند و نسبت به آنها واکنش نشان میدهند، تبدیل کرد.