به نظر من آرش عباسی در ادامه نگارش متن نمیداند با گره هایی که بسته چه کند و از طرفی ایده جدیدی هم به کار تزریق نکرده و این مسأله سایه سنگینی بر ادامه کار انداخته که باعث سردرگمی و از دست رفتن تعلیق و کشش کار شده
به نظر من آرش عباسی در ادامه نگارش متن نمیداند با گره هایی که بسته چه کند و از طرفی ایده جدیدی هم به کار تزریق نکرده و این مسأله سایه سنگینی بر ادامه کار انداخته که باعث سردرگمی و از دست رفتن تعلیق و کشش کار شده
علی مجتهد زاده:
اجرای زیرزمین پیش از این که عرصه قدرتنمایی و عرضه مهارت کارگردان در تصویرسازی باشد، فضایی برای جولان بیمهار نویسنده است.
در اجرایی که من دیدم، شروع و افتتاحیه کار با ضرباهنگ مناسب بازیها و هماهنگی صددرصد متن و کارگردانی به نقطه روشنی بدل شد که با مسحور و جذب کردن تماشاگر، سکوت و توجه همه را گرفت. در این مقطع، عرضه چند ایده تصویری جذاب کارگردانی نظیر رد کردن دستمال کاغذی بین خواهر و برادری که هر دو رو به تماشاگر نشستهاند، و یا روشن شدن پاهای شخصیت برادر که عکسش هم روی بروشور وجود دارد، ارتباط تماشاگر (و حداقل من) را با اجرا محکمتر کرد.
در این میان نباید از زحمت متقابل بازیگران و کارگردان برای جان دادن به لحظههای برگزیده متن به آسانی گذشت.
سروش طاهری با وجود اضافه وزنی که بیشتر به ورزیدگی نزدیک بود تا چاقی معمولِ آدم های کندذهن، به خوبی از امکانات و فضایی که در اختیارش بود، استفاده کرده و لحظههای خوبی را از ارتباط با تماشاگر به وجود میآورد.
بازی در چنین نقشی که نمونههای درخشانی در فیلمها و تئاترهای دیده شده دارد، کار خطرناکی است که در صورت کاهلی و تنبلی بازیگر، نقش را به سادگی به ورطه تکراری شیرین میاندازد که اگرچه آزارنده نیست، اما در هر نفس شباهت را با نمونه اعلای خود گوشزد میکند. اما سروش طاهری با دور ماندن از تقلید، شخصیتی را خلق کرده که ویژگیها و خصوصیاتی کاملاً منحصر به خود دارد و از این منظر، آهنگ و لهجهای که گاه در صدای وی به گوش میرسید هم به این باور کمک میکرد.
این کیفیات بازی البته تماماً وامدار کار شخص سروش طاهری نبوده و به طور حتم در این موضع باید به فضاسازی کارگردان هم توجه داشت. به گمان من ایده اولیه روبرو بودن بازیگران با تماشاگر و القای رخ به رخ نشستن خواهر و برادر قصه در برابر هم، در ابتدای کار جذاب بوده و اگرچه بدیع نیست، اما با تداوم بازی و رابطه خوب بازیگرانی که یکدیگر را به صورت مستقیم نمیبینند، صحنه را نگه می دارد. اما به مرور این جذابیت کمرنگ شده و کارگردان به وضوح با بیرمق شدن صحنه به دام تکرار ایدههای خود میافتد.
از این مقطع و با این مقدمه به نکتهای میرسیم که بارزترین کیفیت کار"زیرزمین" است. در این کار آن چه در ابتدا باعث گیرایی کار میشود، کشش و جذابیتی است که در متن وجود دارد و در ده دقیقه ابتدای کار ایده ها چنان پی در پی و فواره وار از متن بیرون میزنند که کلیت کارگردانی و اجرا تحتالشعاع و در خدمت هنرنمایی نویسنده قرار میگیرند. این روند ادامه مییابد و در ادامه همین مسأله که در ربع اول به بهبود کار کمک کرده، معضل آن میشود. به نظر من آرش عباسی در ادامه نگارش متن نمیداند با گره هایی که بسته چه کند و از طرفی ایده جدیدی هم به کار تزریق نکرده و این مسأله سایه سنگینی بر ادامه کار انداخته که باعث سردرگمی و از دست رفتن تعلیق و کشش کار شده. موسیقی نه چندان مناسب و بدیع، نتوانسته کار را از این باتلاق برهاند و در نهایت نویسنده با سادهترین کار ممکن و نگارش تکگویی بلندی برای خانم وحیده شجاعی، بدترین ظلم را در حق بازی او و کل نمایش کرده و گرهها را به نوعی از سر خود باز میکند. گریههای خانم شجاعی در انتها، بازی روان او را در نیمه اول کار از خاطر میبرد و از آن جا که دیگر سؤالی هم نمانده، کار به پایان میرسد. این سرانجامِ متنی است که بسیار خوب شروع شده، ولی به خاطر نبودِ چشمانداز روشن از انتها و نتیجه کار در ذهن نویسنده، با 20 دقیقه زمان اضافی به پایان میرسد.