در حال بارگذاری ...
...

الهام خداوردی در منظر نخست اقدامی خلاقانه را برای بازخوانی اثر یلفانی به کار بسته است . در این فرآیند علاوه بر آن که از امکانات شخصیت پردازانه و موضوع اثر مبدا به خوبی بهره مند، است در نهایت با ساختاری روبروییم که در این شکل نیز کامل و قابل قبول است .

الهام خداوردی در منظر نخست اقدامی خلاقانه را برای بازخوانی اثر یلفانی به کار بسته است . در این فرآیند علاوه بر آن که از امکانات شخصیت پردازانه و موضوع اثر مبدا به خوبی بهره مند، است در نهایت با ساختاری روبروییم که در این شکل نیز کامل و قابل قبول است .

امین عظیمی:
تئاتر ایران در دهه های 40 و50 شمسی یکی از پیشرو ترین دوره های خویش را در عرصه خلق آثار نمایشی پشت سر گذاشت. نمایشنامه نویسی در این عصر پس از تجربه های پراکنده نویسندگان و روشنفکران ایرانی ـ که آمیخته با اهدافی غیر تئاتری بود ـ اندک اندک به عنوان حوزه ای مستقل در فرآیند خلق و بیان هنری مورد توجه قرار گرفت . بخش عمده ای از تجربیات این دوره، گرایشی زاینده و جستجوگرانه برای یافتن الگوهایی منحصربفرد و خلاقانه را میان نمایشنامه نویسان ایرانی نشان می دهد که هریک با پرداختن به وجوهی تازه از این هنر امکانات متفاوتی را به تئاتر ایران هدیه کردند. عباس نعلبندیان، اسماعیل خلج، اکبر رادی، بهمن فرسی، بیژن مفید، بهرام بیضایی، غلامحسین ساعدی، داوود آریا، خجسته کیا، مهین جهانبگلو، محمد للری، علی نصیریان، نصرت نویدی، منوچهر انور، محمد صالح علا،.....و محسن یلفانی از شاخص ترین نمایندگان این جریان هستند که گاه تنها با یک یا دو اثر حضوری ماندگار در تاریخ ادبیات نمایشی ایران یافته اند.
آثار"محسن یلفانی"(1) در این میان گرایشی عمده به شکلی از واقع گرایی دارد که در آستانه سقوط نظام شاهنشاهی، نمودی سیاسی و در عین حال برآمده از تعهد اجتماعی نیز می یابد. برای یلفانی واقع گرایی امکانی است تا از طریق آن به لایه های وجودی شخصیت هایی بپردازد که در ساختار زندگی شهری به تجربیات نوینی در کشف خویش و دنیای پیرامونشان دست یافته اند . کارمندان ، آموزگاران و انسانهایی که در چارچوب طبقات اجتماعی دارای هویت تازه ای شده اند، در این بین از ارزش هایی ویژه ای برای او برخوردارند.

نمایشنامه
محسن یلفانی در نمایشنامه "مرد متوسط" که نخستین بار در سال 1346 در مجله "پیام نوین" منتشر شد، ترسیم گر رویاهای تباه شده مردی است که در زندگی زناشویی اش سرخورده و ناامید از همراه بودن با زنی که کمترین شباهتی با خودش ندارد، هر لحظه در سرزمین خیال هایش با زنی دیگر به نام "ناهید" غوطه می خورد؛ هم کلاسی ای که روزگاری عاشق اش بوده است . همسرش - ملیحه – زنی خانه دار است و در برابر نیازهای روانی او که دستی هم در نوشتن دارد، ساز کج کوکی است که حتی پیگیری نیازهای طبیعی اش در ارتباط با مرد، نوعی تضاد را موجب می شود. در برابر او "ناهید" تصوری رویایی از زنی است که تنها می توان با زبان تغزل با او سخن گفت؛ زنی که مرد از بودن و تنها ، بودن ِ با او غرق در لذتی وصف ناپذیر می شود . برای یلفانی شخصیت مرد در این کشاکش ذهنی، انسانی میان مایه است؛ مردی که نمی توان در تعامل با همسرعرفی مآب اش تمام حق را به او داد. چرا که او مفعول زیستنی است که خود برگزیده است و در نقش نویافته اش – شوهر یک زن عامی بودن – حتی به وظایف انسانی اش(همچون بذل توجه و محبت) دریغ می ورزد. در پایان هنگامی که مرد درمی یابد همسرش حامله شده، برای چند روزی او را ترک می کند. مرد به خانه بازمی گردد و در می یابد همسرش خودکشی کرده است.
برای یلفانی پایان تلخ نمایشنامه "مرد متوسط" نگاهی معین را در بطن خویش دارد. زن و کودک درونش هر دو قربانی عدم تجانسی شده اند که "انسان اجتماعی شده" مسبب آن است . با آن که دیالوگ ها و روند ایجاد و گسترش موقعیت های کنش مند در اثر از قدرت چندانی برخوردار نیست، اما باید اذعان داشت ، مرد متوسط در گروه نخستین تلاش های نمایشنامه نویسان ایرانی است که برای پرداختن به زندگی انسان ایرانی به چارچوب فردیت او وارد می شود . اکبر رادی نیز در همان سالها با نوع نگاه منحصر به فرد خویش آثار درخشانی را در فضاهای واقع گرا خلق کرد، اما آن چه که نمایشنامه "مرد متوسط" یلفانی را در جریان نمایشنامه نویسی ایران یکه باقی می گذارد، جایگاه و ارزش های تاریخی و نیز امکانی است که بیش از سه دهه بعد توسط نمایشنامه نویسانی چون محمد یعقوبی ، نادر برهانی مرند و برخی از آثار علیرضا نادری دنبال شد . برای گسترش چنین بحثی فرصت های دیگر را غنیمت خواهیم شمرد.
باز هم متن
"الهام خداوردی" در مقام کارگردان ، خوانشی متفاوت از نمایشنامه یلفانی(2) را روی صحنه برده است که می تواند به عنوان اثری مستقل از این نویسنده و نمایشنامه اش مورد توجه قرار گیرد . او علاوه بر حذف بخش هایی از متن و دو شخصیت فرعی – پدر ناهید و ملیحه - تلاش نموده الگوی روایی و حتی شخصیت پردازانه نمایشنامه را از نو بازسازی کند . او در این فرآیند با برجسته نمودن دو نقطه عطف اثر – ترک کردن خانه توسط مرد که در این شکل اجرایی به آغاز نمایش منتقل شده و بار دیگر در طول اجرا به آن باز می گردیم و نیز لحظات پایانی گفتگوی مرد و ناهید در کافه – روند اطلاع رسانی در اثر را دچار تغییراتی کند که علاوه بر ایجاد شکل خاصی از تعلیق در اثر ، تلاش دارد بر جذابیت های روایت خویش بیفزاید و تحت تأثیر بازی هایی روایی نمایش خویش را از ساختاری خطی خارج کند . علاوه بر این ، این کارگردان با افزودن صدای یک راوی اول شخص که در تاریکی صحنه روایت خویش را بازگو می کند، نمایش را به فضای ذهن مرد نمایش منتقل می کند که در یک آسایشگاه – احتمالاً روانی – بستری است . سال ها از مرگ همسرش به خاطر خودکشی گذشته و آنچه ما روی صحنه شاهدیم، یادآوری او از حوادثی است که پشت سرگذاشته. حالا او در تنهایی حزن انگیزش با مرور خاطراتی تلخ، تنها و تنها به مرگ فکر می کند .
الهام خداوردی در منظر نخست اقدامی خلاقانه را برای بازخوانی اثر یلفانی به کار بسته است . در این فرآیند علاوه بر آن که از امکانات شخصیت پردازانه و موضوع اثر مبدا به خوبی بهره مند، است درنهایت با ساختاری روبروییم که در این شکل نیز کامل و قابل قبول است . به ویژه آن که با حذف شخصیت های فرعی و نه چندان کارآمد مخلوق یلفانی – پدران دخترها- نمایش را با پایانی تأثیرگذارتر از متن در برابر دیدگان تماشاگر قرار می دهد . ایراد کار از جایی آغاز می شود که تماشاگر با توقع دیدن نمایشی از محسن یلفانی به نام "مرد متوسط" وارد سالن شده است . نمایشنامه ای که حالا در لباسی کاملاً متفاوت روی صحنه رفته و به طور اساسی می توان از منظر ساختاری و شکل اطلاع رسانی آن را تجربه ای متفاوت دانست . از این رو شایسته بود که در بروشور و اعلان نمایش ، کلماتی که راهنمای مخاطبان برای روبرو شدن با بازخوانی متن یلفانی بود، قرار داده می شد تا امکان بروز هرگونه سوءتفاهم برطرف شود .
اجرا
شخصیت مرد – رحمت – در نمایشنامه نوشته شده توسط محسن یلفانی ، مردی متوسط با خواسته هایی به ظاهرعمیق است . اما او بیش از آن که عمق و پختگی ای را نشان دهد، تنها آن را فریاد می زند و با جای خالی چیزهایی که ندارد، خود را عذاب می دهد . رویاهای ذهنی او از زن اثیری اش - ناهید – نه در متن و نه اجرا چندان مورد کالبد شکافی قرار نمی گیرد . اصل مهم این است : اگر با کسی زندگی می کنی که دوستش داری خوشبختی تمام آن چیزی است که در اطرافت داری و تمام حوادثی که برای تو به وقوع می پیوندد . اما برای رحمت( که در این اجرا به "فرهاد " تغییر نام داده شده) زندگی کردن با زنی که دوستش ندارد، حتی اگر او با مهربانی از پس اندازش برای انتشار کتاب او بگذرد، جهنمی است که تنها می توان با پناه بردن به رویای ذهنی که هیچگاه واقعیت نخواهند داشت، اندکی آن را قابل تحمل تر کرد.
الهام خداوردی در اجرای خود ماهیت شخصیت های نمایشنامه یلفانی را نیز دچار تغییراتی اساسی نموده است . ملیحه در نمایشنامه، آن زن مظلومی نیست که فرانک کلانتر در روی صحنه به آن جان بخشیده است . ملیحه در این اجرا، زنی کاملاً مظلوم و درک ناشده است که با جهان بینی خویش تنها سعی دارد به زندگی اش رنگ و روحی بدهد و شاید تنها جرم اش به گفته مرد این باشد که خودش را به رحمت "انداخته" است . اما مرگ تراژیک او در پایان کار به ویژه در تعامل با نوع درک و آفرینش این بازیگر، تصویری معصوم و مظلوم از او را در صحنه می آفریند که تنها و تنها یک قربانی است . ملیحه در متن، زنی دادار دودوری و پر هیاهو ، درشتگو و تلخ رو است که مدام به مرد می پرد و یکسره همچون سوهانی بر پیکر مرد کشیده می شود . موضوعی که در نگاه خداوردی و بازیگرش بیشتر در مظلومیتی خلاصه شده که در نهایت قرار است تماشاگر را به این نقطه برساند که زن مظلوم است و مرد نامهربان . این امر سبب شده است که شخصیت ها در برخی لحظات به موجوداتی سیاه و سپید بدل شوند و ماهیتی تیپیکال پیدا کنند . شخصیت رحمت نیز در نمایشنامه یلفانی آنقدر که در روی صحنه شاهد انفعال او در برابر زن هستیم، دست و پا بسته نیست . او با زن ارتباط زنده تری دارد، اما در اجرا اساساً دریچه های چنین ارتباطی مسدود است . همدلی اجرا با شخصیت زن سبب شده که تقابل ارزش های شخصیتی زن و مرد در این نمایش به سمت زنان سنگینی کند . مرد این اثر بیشتر به یک بیمار روحی شبیه است که ناتوانی و بی استعدادی اش در کسب موفقیت و شهرت را به گردن زن می اندازد . مردی که حتی در برابر زن ایده الِ ذهنیِ از دست رفته اش همچون صحنه مربوط به کافه می تواند تا این حد سطحی و ضعیف و عبوس و ناراضی باشد .
جنس شخصیتی و بازی فرانک کلانتر در اجرا به شکل قابل توجهی به "ملیحه زمانی" –در نقش ناهید - نزدیک است و این امر سبب می شود تضادی که اجرا تلاش می کند میان این دو زن ایجاد کند، به پایین ترین سطح خویش برسد و تقابل های غیرکانونی در کار را تضعیف کند . ناگفته پیداست که این امر ریشه در انتخاب کارگردان دارد و نمی توان به بازیگرِ این نقش ایراد گرفت . "محسن رحمانی" نیز در نقش فرهاد بیشتر به ماهیت بیرونی نقش خویش می پردازد و نمی تواند ظرافت های این شخصیت را در بستر اجرایی رئالیستی به نمایش بگذارد .
"مرد متوسط " با تمام ضعف های اجرایی اش و قوت هایش نوعی تلاش برای رسیدن به عناصری تازه را در متن یلفانی با خود دارد که این امر در ذات خویش قابل تأمل است.

پانویس:
1- از دیگر نمایشنامه های محسن یلفانی می توان به : فراری(1342) ، ناسازگاری(1342) ، همراهان(1342) ، کارمندان روز جمعه(1347) ، آموزگاران(1349) ، تله(1350) ، دونده تنها(1352) ، ملاقات(1358) ، در انتظار سحر(1376) ، در یک خانواده ایرانی (1384) و.... اشاره کرد .
2-مبنای این نوشته، نمایشنامه "مرد متوسط " است که به شکل کتابی مستقل همراه با نمایشنامه "تله" از این نویسنده توسط انتشارات "رز" و در سال 1350 منتشر شده است .