در حال بارگذاری ...
...

به نظرم نوشتن از زبان شیء و حفظ شخصیت آن ها بسیار سخت تر از نوشتن درباره انسان است و فانتزی ایجاد می کند که برایم جذاب است. به طور کلی نفوذ در اشیاء ساکن را دوست دارم.

به نظرم نوشتن از زبان شیء و حفظ شخصیت آن ها بسیار سخت تر از نوشتن درباره انسان است و فانتزی ایجاد می کند که برایم جذاب است. به طور کلی نفوذ در اشیاء ساکن را دوست دارم.

نیلوفر رستمی:
اشاره:
نمایش"می خوام بخوابم" اولین کار حرفه ای رضا گوران به حساب می آید که نخستین بار در بیست و پنجمین جشنواره تئاتر فجر اجرا شد و این روزها در کارگاه نمایش تئاترشهر روی صحنه است.
رضا گوران پیش از این دو نمایش در جشنواره تئاتر دانشجویی با عناوین"آرامش از نوعی دیگر" و"شب آوازهایش را می خواند" اثر یون فوسه ارائه داده است که هر کدام نیز جوایزی را برده اند و یک بار هم طراح صحنه نمایش"آرتیگوشه" در اولین دور جشنواره تئاتر ماه بوده. او تاکنون به جز فعالیت تئاتری اش دستیار کارگردان چند فیلم بلند بوده و ساخت چند فیلم مستند را هم در کارنامه هنری خود دارد.
در نمایش"می خوام بخوابم" مهدی پاکدل، اشکان صادقی، بنفشه نجاتی، سینا رحمانی و روح الله حق گوی لسان بازی می کنند.
نکته مهمی که در نمایش شما وجود دارد ابتکار و خلاقیت در ارتباط با تماشاگران و به بازی گرفتن آن ها و سهیم کردن شان در اجراست، در حالی که نه بازیگران ما عادت به ارتباط با تماشاگران را دارند و نه تماشاگران ما. به نظرم کارگردانی که این نوع ارتباط را مبنای کار خود قرار می دهد، ریسک بزرگی می کند. به نظرتان در این روش موفق بوده اید؟
موفقیت یا نبود موفقیت یک تئاتر را فقط مخاطبانش مشخص نمی کنند. مهمترین نکته این است که آیا ایده های مورد نظر گروه از تمرین تا اجرا به ثمر رسیده اند؟ این که بلیط ها یک ساعت مانده به اجرا تمام شود و یا سالن پر از تماشاگر شود، اگر چه خوشحال کننده است، اما تعیین کننده نیست. من به دلیل آشنایی با تئاتر آگوستوبوآل و علاقه مندیم به نگاه او به تئاتر(به خاطر هیجان و نگاه نویی که به تئاتر دارد و همیشه تئاتر برایش یک هنر پویاست) روش او را برای کار در صحنه انتخاب کردم. می دانید که اولین بار در کارهای برشت تا حدودی فضای میان تماشاگر و بازیگران شکسته شد، اما آگوستوبوآل کاملاً این محدودیت را برداشته و معتقد است که این دو عضوِ مفعول و فاعل، هر دو یکی می شوند و هر دو فاعل هستند و تماشاگران هم در ایجاد تفکر غالب نمایش، نقش بازی می کنند. من روش و نگاه آگستوبوآل را به دلیل همین مسائل می پسندم. زمانی که محمودرضا رحیمی مسئولیت کارگاه نمایش را بر عهده داشت، پیشنهاد برپایی یک کارگاه را نیز به من داد و من در این کارگاه انواع متدهای آگوستوبوآل نظیر متد مجسمه، متد شورایی و... را با گروه تمرین کردم و براساس نظرات جمعی تصمیم گرفتیم نمایشی را براساس شیوه شورایی کار کنیم. البته این را هم بگویم که پیاده کردن شیوه های مختلف تئاتر آگوستوبوآل در فضای تئاتر ما بسیار سخت است و ما دارای امکانات لازم نیستیم. از آن جا که خیلی دلم می خواست درباره جنگ کار کنم، داستان نمایشم را بر پایه جنگ گذاشتم. یکی، دو کار دیگر نیز با موضوعیت جنگ می خواهم انجام بدهم. شیوه اجرایی ما در تمرین ها به تدریج کامل تر شد. حتی اکنون در اجرا، هم من و هم بازیگرها طوری با کار برخورد می کنیم که انگار می خواهیم برای اولین بار نمایش را روی صحنه ببریم. این هم خوب است و هم خسته کننده؛ چون در هر روز انرژی زیادی از ما گرفته می شود.
چرا از بین روش های دیگر، روش شورایی را انتخاب کردید؟
چون این روش به روند تمرین های کارگاه نزدیک تر بود. ما در طول کارگاه روی اکثر متدهای آگوستوبوآل کار کردیم، اما براساس نظر جمعی تصمیم گرفتیم که براساس متد شورایی کاری را روی صحنه ببریم و در ضمن امکانات و شرایط تئاترمان هم با این روش هماهنگ بود؛ چون اکثر متدهایش را به دلیل محدودیت امکانات و شرایط تئاترمان نمی توانستیم در صحنه پیاده کنیم. البته روش شورایی را هم براساس ایده ها و امکانات خودمان تغییر دادیم و به شیوه خودمان نزدیک کردیم.
از آن جا که محوریت نمایش بر پایه ارتباط آزاد با تماشاگران است، بازیگرانی را می طلبد که توانایی و جسارت چنین ارتباطی را در صحنه داشته باشند و همین طور قدرت انتخاب سریع جمله های شیرین و جالب را دارا باشند. اما لحظاتی از نمایش احساس می شد که کمی بازیگران افت می کنند.
نمی دانم شما کدام اجرا را دیده اید. طبیعتاً در این نوع کارها، اجراهای اول کمی ضعیف تر خواهد بود. تا بازیگر خودش را در صحنه پیدا کند و ریتم تثبیت شود، مدتی طول می کشد. ما این کار را در جشنواره فجر با بازی مهدی فرج پور روی صحنه بردیم. سه ماه و نیم با کل گروه تمرین کرده بودیم، اما فرج پور به دلیل سفرش به لهستان نتوانست در اجرای عمومی همراه گروه باشد و مهدی پاکدل سه هفته قبل از اجرای عمومی به گروه ملحق شد و مسلماً سه هفته در مقایسه با سه ماه و اندی، زمان اندکی است، اما من از بازیگران بسیار راضی هستم. همه آن ها دارای شهامت و توانایی حضور در چنین نمایشی را داشتند. آن ها درست در مرکز انرژی صحنه قرار می گیرند و بدون گریم، ماسک و نورپردازی خاص و هر چیز دیگر در صحنه فقط خودشان و توانایی و جسارت شان را به معرض نمایش می گذارند. ادعا نمی کنم، حرف گنده ای هم نمی زنم، اما از بازیگرانم راضی هستم. آن ها توانستند که در صحنه حضور خوبی داشته باشند. در بعضی از اجراها تماشاگر بر بازیگر غلبه می کند و دقیقاً همین نکته مد نظرم بود؛ چون در این صورت بازیگر دیگر "جادوگر صحنه" به معنای کلاسیک خود تعریف نمی شود. من همین را می خواستم که محدودیت ها و تعریف های کلاسیک بشکند. در اجرای جشنواره تماشاگری از کرمانشاه حدود 15 دقیقه حرف زد و چون خیلی خلاقانه بود، قطع اش نکردیم، اما این مطلب را هم بگویم که خیلی از تماشاگران در راستای قصه حرف نمی زنند. خیلی از تماشاگران با حدیث نفس وارد سالن می شوند و مثلاً درباره بنزین یا گرانی حرف می زنند، نه براساس مفهوم داستان نمایشنامه. البته تماشاگر ما تقصیری ندارد؛ او به این شیوه آگاه نیست؛ درست مثل خودمان. هر دوی ما داریم یک تجربه را از سر می گذرانیم. خیلی ها به من می گفتند برای اولین کار حرفه ای نباید چنین ریسکی کرد، اما من این کار را کردم؛ چون به نظرم ریسک جذابیت زندگی است. در ضمن تماشاگر در روند اجرا مشارکت دارد. ما در جایی از نمایش از تماشاگران داوطلب می خواهیم که یک تابلو از نمایش را بخوانند. توجه می کنید که نمایش ما یک تئاتر ساختارگرایانه نیست. در جایی بازیگر من اعلام می کند که از این پس می خواهد نقش ژاکت را بازی کند و یا در جایی دیگر موسیقی قطع می شود و مابقی اش به تخیل تماشاگر واگذار می شود. نمی خواهم بگویم تئاتر من ضد تئاتر است، این حرف گنده ای است، اما تا حدودی برخلاف جریان های تئاتر حرکت می کند. به نوعی با قراردادها لجبازی می کند. به نظرم وقتی تماشاگران در روند اجرا مشارکت می کنند، لذت بردن شان دو چندان می شود. بسیاری از تماشاگرها باور نمی کردند که بخشی از نمایش را در صحنه خوانده اند. همین ها به نظرم جالب است در ادامه صحبت هایم درباره بازیگران بگویم که مثلاً برخی از بازیگرهای زن که ستاره هستند، جزء کاندیدهای نقش ژاکت پشمی شکلاتی، رود و... بودند که هم اکنون بنفشه نجاتی این نقش ها را بازی می کند. نجاتی با شجاعت کامل و اتکا به نفس عجیب در صحنه حاضر می شود، در حالی که همان ستاره ها پس از اطلاع از نقش شان می گفتند چنین بازی سخت است یا امکان پذیر نیست و می رفتند.
چرا نمایشنامه این قدر به ادبیات داستانی نزدیک بود؟ بیشتر زبان ادبیات داستانی را داشت تا ادبیات نمایشی.
چون من رمان و داستان کوتاه را خیلی دوست دارم. آن قدر که مجذوب رمان و داستان کوتاه هستم، مجذوب نمایشنامه نیستم. این آثار به نظرم دارای فضاهای فانتزی بسیاری هستند که نمایشنامه ها کمتر دارند. به نظرم اتفاقاً اقتباس از رمان برای صحنه خیلی جواب می دهد. ما ایرانی ها معمولاً گوش خوبی برای شنیدن قصه داریم. من از ساختار قصه استفاده کردم. قصه این نمایش هم شبیه رمان سیال ذهن است. کار بعدی ام به نام"یرما" هم ساختار قصه را دارد.
اما هر کدام از این ها رسالت جداگانه ای دارند. ما رمان و داستان کوتاه را در خلوت خود می خوانیم و نمایشنامه را روی صحنه می بینیم.
چرا ما باید رسالت هایشان را جدا کنیم. قبلاً جدا کردند. حالا چرا ما هم باید مانند اصل پذیرفته شده آن را بپذیریم و این کار را انجام دهیم؟
فکر نمی کنید دنبال کردن جملات زیبای ادبی روی صحنه کمی سخت باشد؟
بله، ممکن است سخت باشد و برای بار اول تماشاگران از مضمون کار سر در نیاورند و به همین دلیل خیلی از تماشاگران برای بار دوم می آیند. معتقدم که من باید کار خودم را براساس آن چه که دوست دارم، انجام دهم و در همین شکل مخاطبانم را پیدا کنم. من کارم را ارائه می دهم و بعد می بینم که چه مقدار با من ارتباط برقرار می کنند. اگر در قدم اول به این فکر کنم که باید همه مخاطب ها را جلب کنم یا برای مخاطب خاص کار کنم، حتماً باید در صداقتم شک کنم.
نکته جالب این بود که شخصیت های این نمایش همگی شیء بودند.
وقتی اشیاء ـ موجوداتی که ساکن هستند ـ از نگاه خودشان درباره چیزهای مختلف حرف بزنند، جالب تر از انسان ها می شوند، حداقل این نظر من است. به نظرم موجودات ساکن حرف های بسیاری برای گفتن دارند. وقتی من مدت ها ساکت روی صندلی می نشینم و به جایی خیره می شوم، چیزهایی را در نقطه مقابلم می بینم که در حالت عادی نمی دیدم و به آن ها توجهی نمی کردم. تمرکز اشیاء بیشتر از ماست؛ ساکت و مرموز می نگرند و تحلیل می کنند و حتماً حرف های جالبی برای گفتن دارند. دلیل دیگرش این است که به کار فضای تخیلی و فانتزی می دهد که من بسیار دوست دارم. در ضمن به نظرم نوشتن از زبان شیء و حفظ شخصیت آن ها بسیار سخت تر از نوشتن درباره انسان است و فانتزی ایجاد می کند که برایم جذاب است. به طور کلی نفوذ در اشیاء ساکن را دوست دارم. در ضمن شخصیت هایی مانند در، پل، ژاکت و... به صورت اتفاقی در طی تمرین ها شکل گرفتند. ما اتودهای زیادی از داستان های کوتاه برشرت می زدیم، مثلاً بچه ها از زبان ساعتِ یکی از داستان های برشرت حرف می زدند و یا صندلی و خیلی اشیاء دیگر که از بین شان این شیء ها انتخاب شدند.
از آن جا که این نمایش یک کار تجربی و به گفته خودتان ماحصل کار جمعی بوده، چه قدر شما به عنوان کارگردان از پیشنهادها و فکرهای بازیگران استفاده می کردید؟
در جواب این سؤال تا جایی که به من مربوط می شود، باید بگویم که معتقد به کار گروهی هستم و چیزی که اکنون روی صحنه است، حاصل کار همه بچه هاست. من نه لزومی می بینم که تعارف کنم و نه در شرایطی هستم که بخواهم متواضعانه کار را با بچه ها تقسیم کنم. واقعیت مطلب این است که حاصل کار همه گروه است. این یک کار تجربی بوده که در گروه شکل گرفت. حالا درست است که یک فکر کل جریان را رهبری می کرده، اما به این شکل نبوده که نظرات دیگران محو شود. به نظرم سخت ترین کار ما به عنوان یک گروه از این به بعد معنی پیدا می کند که باید برای حفظ گروه در جهت کارهای بعدی تلاش کنیم؛ چون همه موفقیت گروه در همین یک کار خلاصه نمی شود. من بسیاری از کارهای خوب را دیدم که توسط گروهی روی صحنه رفته، اما بعد، آن گروه از هم پاشیده است.