ما در پراگ خیلی خوب درخشیدیم، ولی در بازگشت هیچ گونه کار خبری روی این اتفاق صورت نگرفت. مثلاً فلان مسئول سر تمرین تیم ملی فوتبال میرود، اما هیچ کس به تمرین کار ما نمیآید. به نظر من ما هم تیم ملی عروسکی ایران هستیم، اما فقط دیده نمیشویم.
ما در پراگ خیلی خوب درخشیدیم، ولی در بازگشت هیچ گونه کار خبری روی این اتفاق صورت نگرفت. مثلاً فلان مسئول سر تمرین تیم ملی فوتبال میرود، اما هیچ کس به تمرین کار ما نمیآید. به نظر من ما هم تیم ملی عروسکی ایران هستیم، اما فقط دیده نمیشویم.
آرش عباسی:
نشست سایت ایران تئاتر با عوامل اجرایی اپرای عروسکی"مکبث" هفته گذشته در تالار فردوسی برگزار شد.
قسمت اول این نشست چهارشنبه(سوم مرداد ماه) روی خروجی سایت قرار گرفت. آن چه میخوانید قسمت دوم و ادامه این نشست است.
ایران تئاتر: الآن چیزی به عنوان آرشیو برای نگهداری این عروسکها وجود دارد؟
پاکدست: در واقع برای این کار امکانی وجود ندارد، اما گروه"آران" شرایطی را برای حفظ عروسکها به وجود آورده است. میتوان گفت اینها اموال ملی است که میتواند در نمایشگاهی نگهداری شوند و باید برایشان آرشیوی تدارک دید. شاید سالها بعد ما نباشیم، اما این عروسکها میتوانند وجود داشته باشند؛ به شرطی که در شرایط مناسبی نگهداری شوند.
اقبالی: ساخت این عروسکها هفت ماه و در شرایط نامناسب کارگاه به طول انجامید. ما این جا روزهای سردی را پشت سر گذاشتیم، هر چند با حمایت مرکز هنرهای نمایشی، بنیاد رودکی و آمادگی بهروز غریبپور به هر حال شرایط مناسبی فراهم شد، اما به هر حال این شرایط و این کارگاه به سادگی به وجود نیامده و باید حفظ شود. این جا محلی نیست که فقط برای پروژه"مکبث" ساخته شده باشد و حیف است دوباره به یک انباری و لانه موش و سوسک تبدیل شود. برای این که این جا هویت داشته باشد و هر کسی که بخواهد کار عروسکی کند، مطمئن باشد که یک محل تعریف شده برای کارش وجود دارد، باید از این کارگاه نگهداری کرد.
ایران تئاتر: برنامهریزیای که از ابتدا برای ساخت عروسکها داشتید، همان هفت ماه بود؟
اقبالی: به هر حال شرایط کارگاه و زمستان، کمی کار را با مشکل روبهرو میکرد، اما از ابتدا همان مدت زمان هفت ماه را در نظر داشتیم که بعد با یک مدت 15 روزه کار به پایان رسید. در واقع ضمن این که وقت را مد نظر داشتیم، هیچ عجلهای هم نکردیم که کار زودتر انجام بگیرد.
پاکدست: ما در همه مراحل ساخت با حساسیت خاصی کار میکردیم. سپس باید"مویی" را پیدا میکردیم که به شخصیت نزدیک باشد و آنها را ببافیم. در مورد نقاشی چهره هم همین طور در مورد لباس هم خیلی حساسیت به خرج دادیم. باید از عناصری استفاده میکردیم که مزاحم کار هم نشوند. حتی در مورد نخهای عروسکها، نمیتوانیم از هر نخی استفاده کنیم، این نخها را از اتریش سفارش دادیم. برخی از قلابها را چون در بازار وجود نداشت، خودمان درست کردیم.
سازش: اگر خوب توجه کنید، میبینید که حتی عروسکهای سیاهی لشگر هم به دقت کار شدهاند و به چشمِ همان شخصیتهای اصلی به آنها نگاه شده.
ایران تئاتر: شما به عنوان سرپرست گروه "صحنه" چه مراحلی را طی کردید؟
سازش: کار ما تقریباً شش ماه بعد از شروع ساخت عروسکها آغاز شد. مهمترین مسأله این بود که بازیگرانی که این جا عروسک هستند، چشم دیدن ندارند و باید چیزهایی وجود داشته باشد که بازی دهنده بتواند عروسک را از بالا کنترل کند. ما باید شرایطی را به وجود میآوردیم که عروسک و بازی دهنده عروسک در دکور دچار مشکل نشوند. تعویض صحنهها کمی کار ما را مشکل میکرد. چند مسأله را در نظر داشتیم. اول این که چون کسی نمیتوانست وارد شود و صحنه را عوض کند، باید حمل و نقل دکور آسان میشد، دوم این که باید از متریالی استفاده میکردیم که فوقالعاده سبک باشد تا بتوانیم به سادگی صحنهها را جا به جا کنیم. تقریباً 80 درصد جنس دکور از یونولیت است. در کل 20 صحنه داریم که متشکل از هفت دکور متفاوت است که هر کدام چند بار تکرار میشوند.
پاکدست: در این شیوه صحنه دو بخش دارد. یکی طراحی صحنه به منظور فضاسازی و بخش دیگر قسمتی که بازی دهندگان باید روی یک پل به عروسکها بازی دهند که آن هم یک طراحی مجزا دارد. در واقع یک بخش تکنیکال دارد و یک بخش هنری.
صلاحی: کاربردی بودن صحنه هم خیلی مهم است. طراحی صحنه برای این نوع کار باید بیشتر از هر کار دیگری کاربردی باشد. ممکن است من یک طراحی را انجام بدهم که خیلی زیبا و کامل باشد، اما در این نوع کار، کاربردی نداشته باشد؛ یعنی بیشتر از عناصر زیبایی، امکان استفاده از آن وجود داشته باشند. کوچکترین مشکل صحنه میتواند تمرکز بازی دهندگان را به هم بزند. عمدتاً دکورهای ما از سقف آویزان هستند. در مورد این که از کجا پایین بیایند، فاصله بین عروسک و پل و بین عروسک و دکور باید کاملاً مشخص باشد. تا جایی که ممکن بود سعی کردیم به نوعی ساخته شود که کم خطر باشد. بخشهای دیگری از دکور هم هست که توسط ما جا به جا میشود که اینها هم باید حداقل وزن را داشته باشد که تعویض آنها خیلی غیر محسوس باشد.
اقبالی: واقعاً در یک عمق شش متری و عرض هشت متری جاسازی این دکورها بسیار مشکل است.
سازش: نور هم خیلی به دکور کمک میکرد. تا به حال رستم و سهراب را خیلی کار کردهاند؛ چه در تلویزیون و چه در تئاتر، اما هر بار که تماشاگر رستم را دیده خندیده؛ چون تصوری داشته که به لحاظ بصری، آن بازیگر نتوانسته مخاطب را ارضا کرده و او باورپذیر باشد، اما رستم 70 سانتی اپرای رستم و سهراب این کار را کرد و این تصور را در ذهن تماشاگر به وجود آورد.
ابوالخیریان: به نظر من اگر قرار باشد یک تماشاگر از تئاتر لذت ببرد و پندی بگیرد، تماشاگر تئاتر عروسکی باید شگفت زده شود و پندی را بگیرد. تئاتر عروسکی این ویژگی را دارد که بتواند تماشاگر را شگفت زده کند؛ چون در این جا عنصری داریم به نام عروسک که میتواند امکانات وسیعی را داشته باشد که تماشاگر فاقد آنهاست. پس باید تماشاگر را شگفت زده کند و این شگفت زدگی در دو اپرای"رستم و سهراب" و"مکبث" رخ میدهد. باید از این ویژگی نمایش عروسکی استفاده شود. تماشاگر وقتی به دیدن یک تئاتر میرود، انتظاراتی دارد، اما وقتی به دیدن تئاتر عروسکی میرود، باید انتظاراتش دو برابر باشد. اگر به جای انسان فقط از عروسک استفاده کنیم، راه به جایی نبردهایم. باید از ظرفیتهای عروسک استفادههایی کرد که در مورد یک بازیگر میسر نیست.
ایران تئاتر: تجربه عروسکگردانی این کار چگونه بود؟
محسنی: کار با این عروسکها نیازمند صبوری و ممارست خیلی زیاد است؛ چرا که به سادگی جواب نمیدهد. اوایل من حتی میترسیدم عروسک را دستم بگیرم. حتی راه بردن این عروسکها هم نیازمند تمرین زیاد بود، اما هر چه گذشت بازی دهندگی عروسکها بهتر شد. با این حال خودم فکر میکنم هنوز لازم است عروسک را بهتر بشناسیم.
صلاحی: بهروز غریبپور عروسکگردانی این کار را به آموختن ساز ویلون تشبیه میکند که آموختنش خیلی سخت است. ما قدم به قدم پیش میرویم و هر لحظه چیزهای تازهتری کشف میکنیم. بخشی را به شکل تکنیکال یاد گرفتیم، اما به مرور زمان زوایای تازهتری را کشف میکنیم.
ابوالخیریان: چیزی که در بازی دهندگی این کار خیلی مهم است، یکی تمرین مداوم است و دیگری تمرکز بسیار زیاد در حین اجرا؛ یعنی به محض این که شما تمرکزتان را از دست بدهید، دیگر عروسک در دست شما نیست. مسأله دیگر این است که بازی دهنده باید از آمادگی بدنی بالایی برخوردار باشد. بعضی از بازی دهندگان مثل آقای پاکدست نزدیک به یک ساعت و 25 دقیقه خم شده و عروسک مکبث را بازی میدهند و این امر نیازمند آمادگی بالایی است.
نوحی: حضور در گروه بازی دهندگان مکبث برای من خیلی غرور انگیز است. وقتی به بازی دهندگان نگاه میکنم، فکر میکنم واقعاً خودشان را فراموش کردهاند و وجودشان درون عروسک حلول میکند و این همه جدی بودن برایم عجیب است.
پاکدست: زمانی که اسم عروسک میآید، شاید برخیها نگاه دست دومی نسبت به بازی دادن و زندگی بخشیدن به این کاراکتر داشته باشند. عروسک در نمایش عروسکی، هنرپیشه تئاتری است که داریم اجرا میکنیم. اگر نمایش "هملت" است، باید عروسک واقعاً هملت باشد و هملت را روی صحنه ببینیم و تماشاگر انتظار دارد کاراکتر را ببیند؛ نه یک عروسک صِرف را. اگر نمایشی کمدی است، عروسک باید قدرت خنداندن مخاطب را داشته باشد و این به طور مستقیم به بازی دهنده برمیگردد. غیر ممکن است که بازی دهنده بدون مطالعه، تحقیق و تمرکز در حین بازی بتواند عروسک را بازی بدهد.
اقبالی: من آرزو دارم این گروه دوام داشته باشد و گروههای عروسکی دیگری هم به وجود بیایند. دوست دارم همه با ما یکدل باشند. تئاتریها فکر نکنند گروه" آران" یک تافته جدا بافته است. ما هم گروهی هستیم که ساده کنار هم جمع شدهایم و برخی جاها خیلی مشکلات داشتهایم، اما کنار هم ماندیم و ادامه دادیم.
پاکدست: من آرزو دارم کاری کنیم که تولید تئاتر عروسکی مهمتر از جشنوارهها باشد. تولید مداوم تئاتر عروسکی، آینده خوبی را برای این نوع نمایش رقم خواهد زد.
ایمانخانی: آرزوی من این است که بچههایی که در این رشته فعالیت میکنند، از امنیت کاری برخوردار باشند و شرایطی فراهم شود که بچههای با چنین استعدادی جذب کارهای دیگر نشوند. آنها با تعلقی که به عروسکها و گروه داشتهاند، تا این جا پیش آمدهاند و این واقعاً کار سختی است. من خبری در تلویزیون دیدم که یک گروه ورزشی موفقیتی کسب کرده بود و در فرودگاه خیلی مورد استقبال قرار گرفتند، اما ما در پراگ خیلی خوب درخشیدیم، ولی در بازگشت هیچ گونه کار خبری روی این اتفاق صورت نگرفت. مثلاً فلان مسئول سر تمرین تیم ملی فوتبال میرود، اما هیچ کس به تمرین کار ما نمیآید. به نظر من ما هم تیم ملی عروسکی ایران هستیم، اما فقط دیده نمیشویم.
اسکندرنژاد: من با آقای غریبپور سه سال است که کار میکنم. در پروژه رستم و سهراب، رستم را بازی میدادم و در این پروژه افتخار دستیاری ایشان را دارم. آموزش افراد تازهای هم که وارد گروه شدهاند، با من بوده است. نمیتوانم مقایسهای بین اپرای"رستم و سهراب" و اپرای"مکبث" داشته باشم. هر کدام جهان خاص خود را دارند. رستم و سهراب یک حماسه ملی است که قطعاً رویکردی آقای غریبپور در آن متفاوت است. اما هدف در هر دو کار یکی است. در هر دو کار هدف، خیلی شگفتی است و آن"مورد پرسش قرار گرفتن درهای بستهای که هیچ وقت باز نمیشوند" است، اما از نظر اجرا اعضای گروه همه به پختگی بیشتری نسبت به رستم و سهراب رسیدهاند. شاید ایرانی بودن این عروسکها باعث به وجود آمدن احساس تعلق خاطر در آنها شده و حساسیت کار هم بیشتر شده باشد.