در حال بارگذاری ...
...

متن نمایش از یک شعر موزون و قافیه‌دار(اسلوب شعر کهن) شکل گرفته و نثر کوچکترین جایگاهی در ساختار نمایش ندارد. این نکته ممکن است در متن خوانی بسیار جذاب و خوشایند باشد، اما زمانی که این نمایش منظوم قرار است اجرا شود، ناکارآمدی آن پدیدار می‌شود.

متن نمایش از یک شعر موزون و قافیه‌دار(اسلوب شعر کهن) شکل گرفته و نثر کوچکترین جایگاهی در ساختار نمایش ندارد. این نکته ممکن است در متن خوانی بسیار جذاب و خوشایند باشد، اما زمانی که این نمایش منظوم قرار است اجرا شود، ناکارآمدی آن پدیدار می‌شود.

هومن نجفیان:
به این عبارت کهن توجه نمایید: تئاتر هنری زنده است. زندگی چیست؟ حضور جانداران، گیاهان و انسان در واحد زمان. اما چرا تئاتر تا این اندازه به عنصر زمان گره خورده است؟ پاسخ به این پرسش بسیار آسان است. زیرا تئاتر به مطالعه انسان می‌پردازد و انسان نمی‌تواند فراسوی مرزهای زمان گام بردارد. (خردسال، کودک ، ‌جوان، ‌بزرگسال و پیر) این عبارات ساده، منحنیِ زیست انسان را در جدول زمان نشان می‌دهد. بزرگترین حسرت از "آرزوی جاوادنگی" نشأت می‌گیرد. انسان همواره از خود می‌پرسد، چگونه می‌تواند بدون مرگ به حیات خود ادمه دهد؟ چگونه از فرسوده شدن خود در برابر قطار زمان جلوگیری کند؟ تئاتر، جدال انسان را با زمان نشان می‌دهد. مکاتب تئاتری چیزی جز نمایش شکل زمان نیست"هرم فریتاگ" براساس چینش رویدادها در محور زمان طراحی شده است. در این محور ابتدا همه رویدادها ساده‌اند، اما با گذشتن زمان همه رویدادها شکل بحرانی‌ به خود می‌گیرند و در پایان رویدادها به شکل عادی خود بازمی‌گردند. با این تفاوت که رویدادهای پایانی مانند رویدادهای آغازین نیستند. "بکت" با وحشت فریاد می‌زند که زمان به شکل فرساینده‌ای متوقف شده است. زمان بی‌تحرک است. از"ارسطو" تا "بکت" تا آخر زمان‌ همه بر این باورند. تئاتر نمایش زندگی انسان از دریچه زمان است. در این میان تئاتر کودک و نوجوان عریان‌ترین شکل این مفهوم را به نمایش می‌گذارد؛ زیرا بدون درک ماهیت زمان، تئاتر کودک و نوجوان فاقد معنا و مفهوم است. چگونه می‌توان از تئاتر کودک یاد کرد، اما عنصر زمان را نادیده گرفت؟ زیرا عنصر زمان است که مرز تئاتر کودک و نوجوان را از تئاتر بزرگسال تفکیک می‌کند. همین مرزبندی رایج بدون در نظر گرفتن عنصر زمان بی‌معنا و باطل است.
عناصر تئاتر کودکان و نوجوان
تمام کارگردان‌هایی که به صورت غیر آکادمیک نمایش‌های کودک و نوجوان را کارگردانی می‌کنند، به نقش عناصری مانند رنگ‌های شاد و غیر کدر، حرکات موزون و عنصر کمدی آگاهی دارند. آن‌ها به صورت عادت دریافته‌اند که کودکان نسبت به این عناصر واکنش مناسبی نشان می‌دهند. اما علت خردمندانه استفاده از این عناصر چیست؟ منتقدان سنتی تئاتر کودک و نوجوان علت حضور این عناصر را دلیل شناخت کارگردانان از روحیات کودکانه تماشاگر می‌دانند و به آثاری که با این ترفند طراحی شده‌اند، اغلب نمره بالایی می‌دهند، اما عده‌ای دیگر به کارکرد این عناصر در نمایش اشاره کنند‌ و به این پرسش پاسخ دهند که چرا عناصر حاضر ارزشمند است و آیا تئاتری که فاقد این عناصر است، تئاتری کم اهمیت است؟ این مبحث، مدخلی است که ما را به نمایش حاضر هدایت می‌کند.


زمان غیر متمرکز و چند پاره
هدف تئاتر کودک و نوجوان دست یابی به یک زمان غیر متمرکز و چند پاره است، اما این حادثه چگونه محقق می‌شود؟ ما در این نوشتار تنها عادت‌های رایج تئاتر کودکان و نوجوانان را برمی‌شماریم و آن را براساس زاویه دید فوق مورد مطالعه قرار می‌دهیم.
رنگ
رنگ‌های تیره، زمان را گسترده‌تر و چند بُعدی می‌سازند؛ مانند رنگ سیاه. اما این حادثه در مورد رنگ‌های روشن صادق نیست. رنگ سیاه به زمان پیوسته و متمرکز می‌انجامد و در تئاتر کودک و نوجوان فاقد کاربرد است(اما استفاده از این ‌رنگ‌ها در نمایش‌هایی که عروسک‌گردان ناگزیر است برای پنهان کردن چهره‌اش از نقاب استفاده کند، اجتناب ناپذیر است.)
حرکات موزون
حرکات موزون نیز در نمایش، موجب پدید آمدن زمان غیر متمرکز می‌شود؛ زیرا زمانی را که حرکات موزون به لحاظ روحی از تماشاگر می‌گیرد، بسیار کوتاه‌تر از زمانی است که حرکات غیر موزون به خود اختصاص می‌دهد؛ چرا که در حرکات موزون عنصر ریتم و ضرباهنگ باعث سرعت دید تماشاگر می‌شود و تماشاگر در مدت زمان اندک، حرکات بی‌شماری را می‌بیند از این رو زمان با شتاب بیشتری می‌گذرد. حضور مقطعی این حرکات در نمایش باعث ایجاد زمان غیر متمرکز می‌شود زیرا این حرکات ـ زمان پیوسته نمایش ـ را در هم می‌شکند و تماشاگر را به سوی خود معطوف می‌کند.
ترانه و موسیقی
ترانه و موسیقی نیز از این قاعده برخوردار است. این عناصر به علت استفاده از پدیده ریتم و ضرباهنگ، هنگامی که در تقابل با زبان غیر شاعرانه قرار می‌گیرد، باعث پدید آمدن زمان غیرمتمرکز می‌شود؛ زیرا زمان پیوسته نمایش را در هم می‌شکند.
کمدی
کمدی(سرور و شادمانی) نسبت به تراژدی(حزن و اندوه) به طور معمول از ریتم سریع‌تری برخوردار است؛ زیرا عنصر کمدی(شخصیت ـ وضعیت) با خنداندن تماشاگر پوشش نمایش را بر هم می‌زند و در آن یک شکست ایجاد می‌کند؛ به عبارتی دیگر، زمان پیوسته نمایش را در هم می‌شکند و یک زمان غیر متمرکز را پدید می‌آورد.
جایگاه زمان در نمایش"یه مردی بو... "
برای تمرکز در این مبحث ناگزیریم عناصر نمایش حاضر را برشمریم:
1- گویش گیلکی
زبان نمایش براساس گویش گیلکی شکل می‌گیرد. این گویش برای کودکان غیر گیلک، گویشی بیگانه است. کودکان شهرنشین ـ پایتخت ـ به ویژه در سال‌های ابتدای ورود به دبستان(آمادگی و سال‌های اول و دوم) کوچک‌ترین شناختی نسبت به گویش‌های رایج در ایران ندارند. حتی بسیاری از کودکان تصور می‌کنند هر کسب با گویش تهرانی سخن نگویند ایرانی نیست. اما نمایش زمانی می‌تواند با کودک ارتباط برقرار نماید که کودک یک پیشینه اطلاعاتی کافی در مورد این نکته داشته باشد تا بتواند زبان شخصیت‌های نمایش را درک کند. اما این بیگانگی موجب می‌گردد زمان نمایش کندتر گردد؛ چرا که کودکِ تماشاگر نمی‌تواند همزمان گفت‌وگوها را درک کند و نسبت به آن‌ها واکنش نشان دهد.
2- موضوع نمایش
"علی قلی" تنبل(علی قلی یک فرد بزرگسال است) به جای دادن آب و دانه به مرغش، از او می‌خواهد تا به صورت معصومانه به خانه دیگران پناه جوید. مرغ علی قلی آب و دانه همسایه‌ها را می‌خورد و علی قلی به بهانه یافتن مرغ، وارد خانه همسایه‌ها می‌شود و از آن‌ها می‌خواهد تا تخم‌مرغ‌های مرغش را دریافت کند ـ در حقیقت مرغ او هرگز تخم‌گذاری نکرده و علی قلی به این موضوع واقف است ـ اما روستائیان ناگزیر تا تسلیم خواسته‌های ناعادلانه او شوند، علی قلی تخم‌مرغ‌های به دست آورده را با دیگران معاوضه می‌کند و اجناس دلخواه خود را دریافت می‌کند. این مناسباتِ اقتصادیِ منسوخ، برای کودک شهرنشین قابل فهم نیست. حتی تصور می‌کنم کودکان روستایی‌ نیز این نکات را درک نکنند.
انتخاب این مضامین برای نمایش کودکان و نوجوانان بیانگر عدم درک صحیح نویسنده و کارگردان از تئاتر کودک و نوجوان است. نکاتی که برشمردیم باعث افزایش زمان نمایش می‌شود؛ زیرا کودکان و نوجوانانِ تماشاگر، نمی‌توانند هم پای نمایش، رویدادهای آن را درک کنند و از نمایش جا می‌مانند.

3- روابط زنانگی و مردانگی
روابط میان شخصیت‌های نمایش کودکانه نیست به دلیل آن که:
الف) بازیگران بزرگسال تمام نقش‌های نمایش را ایفا می‌کنند. آن‌ها ایفاگر شخصیت بزرگسالانند و هرگز شخصیت کودکا‌نه(حیوانات، گیاهان، اسباب بازی، عروسک و...) را ایفا نمی‌کنند. (این نقش‌ها در تعداد بی‌شماری از نمایش‌های کودکان و نوجوانان سرشتی کودکانه دارند.)
حتی شخصیت"مرغ خانگی" (با بازی پرستو گلستانی) به دلیل تسلط روابط بزرگسالان و ذات نقش(مرغ یک حیوان بزرگسال است) در نمایش کارکردی غیر کودکانه می‌یابد.
نکته دیگر آن که بازیگران با همان چهره بزرگسالانه(بدون گریم کودکانه) در نمایش حضور می‌یابند.
ب) بازیگر کودک(کودکِ انسان) و بازیگر کودکانه(عروسک کودکان) در نمایش وجود ندارد.
ج) عروسک در نمایش وجود ندارد. (عروسک‌ها در تعداد بی‌شماری از نمایش‌های کودکان و نوجوانان، سرشتی کودکانه دارند.)
د) شخصیت کودک(کودک انسان ـ کودک حیوان) در نمایش وجود ندارد.
شخصیت‌های نمایش عبارتند از 1- مرغ 2- علی قلی 3- کل ممد 4- کدخدا 5- خاله.
نکته دیگر آن که میانگین سنی شخصیت‌های نمایش(شخصیت‌های بازی بازیگران) 30 سال است. در صورتی که میانگین سنی تماشاگران کودک و نوجوان 12 سال است و این ناهماهنگی به پل ارتباطی نمایش آسیب می‌زند. این نکته از ضعف متن نشأت می‌گیرد و در اجرای نمایش چشمگیر می‌شود.
به دلیل نبودن روابط کودکانه در نمایش، روابط زنانگی و مردانگی در نمایش شکل می‌گیرد. این روابط بنا به دلایل ذیل بسیار پررنگ می‌شود؛ به گونه‌ای که وجود این عناصر در قالب نمایش کودکان و نوجوانان قرار نمی‌گیرد و به نمایش آسیب می‌رساند.
حضور پرستو گلستانی(بازیگر بزرگسال در نقش محوری نمایش) باعث تشدید روابط زنانگی و مردانگی نمایش می‌شود. در صورتی که اگر به جای او یک جنس خنثی(مانند عروسک) و به جای علی قلی(یک کودک) نقش را ایفا می‌کرد، نوعی روابط کودکانه بر نمایش حاکم می‌شد، اما روابط(علی قلی و مرغ) ـ (گل ممد و مرغ) ـ سرشت کودکانه نمایش را تحت شعاع قرار می‌دهد. گلستانی به رغم تلاش بسیاری که برای ایفای نقش"مرغ" انجام می‌دهد، ـ به دلیل حضور بی‌ جا در نمایش ـ کوچک‌ترین تأثیری در شکل گیری یک نمایش کودک و نوجوان ندارد. انتخاب نامناسب نقش‌ها(در متن ـ اجرا) باعث ایجاد یک پارازیت ارتباطی میان تماشاگر و نمایش می‌گردد و به صورت بیهوده زمان نمایش را افزایش می‌دهد.
4- شعر قافیه‌دار
متن نمایش از یک شعر موزون و قافیه‌دار(اسلوب شعر کهن) شکل گرفته و نثر کوچکترین جایگاهی در ساختار نمایش ندارد. این نکته ممکن است در متن خوانی بسیار جذاب و خوشایند باشد، اما زمانی که این نمایش منظوم قرار است اجرا شود، ناکارآمدی آن پدیدار می‌شود. ما در این جا به بررسی ساختار شاعرانه نمایش می‌پردازیم.
نخستین آسیب وارده بر اثر زمانی است که تماشاگر کودک و نوجوان از ابتدا تا پایان نمایش باید شاهد شعرخوانی بزرگسالان باشد؛ که این امر فی نفسه ملال‌آور است.
نکته دوم آن که قافیه در شعر منظوم بر حجم شعر می‌افزاید؛ به این معنا که نویسنده برای رعایت قافیه ناگزیر است تا مفهومی را که به راحتی می‌تواند با به کار بردن سه واژه به صورت موجز بیان کند، ناگزیر است با 30 واژه بیان کند تا قافیه رعایت شود.
نکته سوم شنیدن شعر زمانی خوشایند است که به رفتاری نامتعارف بدل شود؛ به عنوان مثال چند شعر و ترانه چاشنی نمایش شود و فضای متعارف نمایش را در هم شکند. این نکته برای کودکان و نوجوانان بسیار جذاب است، اما زمانی که شعر به یک عادت تبدیل شود، شعر خوانی فاقد ارزش می‌شود؛ زیرا شعر کاربرد بدیع خود را از دست داده و به عادت رفتاری تبدیل شده است. برای همین در نمایش حاضر زمان کوتاهی که شخصیت‌ها به نثر سخن می‌گوید(کمتر از چند دقیقه) به مراتب بیشتر از شعرخوانی‌ای که تمام نمایش را در سیطره خود قرار می‌دهد، مؤثر واقع می‌شود. بنابراین زبان منظوم باعث افزایش بیهوده زمان نمایش می‌شود.
5- صحنه تاریک
صحنه نمایش فاقد رنگ پردازی است و نمایش فاقد تنوع بصری است. این نکته نیز در زمان نمایش(به لحاظ روانی) تأثیر نامطلوبی می‌گذارد.


6- محدودیت صحنه
فضای صحنه نمایش توسط بازیگران و گروه نوازندگان تسخیر شده است. بنابراین فضای حرکتی بازیگران بسیار محدود است؛ که این نکته به نمایش آسیب می‌رساند و مانع تنوع میزانسن در آن می‌شود.
نمایش"یه مردی بود... " به علت عدم توجه به مبحث"عدم تمرکز در زمان نمایش" و براساس شواهد حاضر، در ارتباط با تماشگر خود شکست می‌خورَد.