جاری شدن یک روایت در روایت دیگر، تکنیک اصلی نمایش در مسیر کلی جریان داستان است. همرفتی روایتهای"گم سوار" در همدیگر در نمایش به خوبی صورت میگیرد.
جاری شدن یک روایت در روایت دیگر، تکنیک اصلی نمایش در مسیر کلی جریان داستان است. همرفتی روایتهای"گم سوار" در همدیگر در نمایش به خوبی صورت میگیرد.
مهدی نصیری:
نمایش، حاصل همنشینی مجموعهای از عناصر و ابزارهای ساختار و محتواست. بر این اساس عناصری چون بازیگر، نور، طراحی صحنه، موسیقی و سایر ابزارها در کنار هم قرار میگیرند تا یک کلیت دراماتیک از برآیند همکاری و همنشینی آنها به وجود آید.
هر یک از این حوزهها و عناصر نیز به طور مستقل مجموعهای هدفمند و شکل گرفته هستند. برای نمونه"بازیگری" یکی از مهمترین حوزههای پروسه تولید نمایش است که خود گسترهای وسیع و مجموعهای مستقل را شامل میشود.
نمایش تک پرسوناژه یا یک نفره نیز نوعی از نمایش است که دست یکی از این حوزهها(بازیگری) را به لحاظ کمیت و سخت افزار محدود کرده است. بسیاری از تماشاگران تئاتر در نخستین بازخورد، این نوع نمایش را نمایشی سخت و درعین حال با جذابیت کمتر میدانند. نمایشی که تنها یک بازیگر را در صحنهای داشته باشد، مسلماً شبکه ارتباطی درام را محدود کرده و در ایجاد جذابیتهای معمول نمایشی با دشواری بیشتری مواجه است. در این تئاتر، تماشاگر مدام با یک نفر و یک چهره روبهرو است و مسلماً پس از گذشت مدتی از زمان نمایش، به کارگیری ترفندها و تنوعات تازهتری را برای جذب شدن و ارتباط برقرار کردن با کار انتظار میکشد.
نمایش تک پرسوناژه"گم سوار" به نویسندگی، کارگردانی و بازیگری امین آبان، ضمن محدود کردن شبکه ارتباطی داستان به یک بازیگر(در اجرا) حتی از طراحی صحنه و دکور نیز صرف نظر کرده و بازیگرش را در صحنهای خالی از ابزار قرار داده است.
نمایش در نخستین نگاه، خیلی خالی و بی چیز به نظر میرسد، اما در میان همه این محدودیتهای بصری امین آبان با تکیه بر قدرت بازیگری و با اعتمادی که به خلاقیتهایش در کارگردانی داشته، سعی کرده داستان"گم سوار" را با تعداد شخصیتهایش تنها با یک بازیگر به اجرا درآورد. این فکر البته احتمالاً از ابتدا و از همان ایده نخستین شکل گرفته، به این دلیل که ساختار داستانی نمایش و قالب اجرایی آن طوری بر هم منطبق شدهاند که نتیجهای را جز آن چه در خانه نمایشِ اداره تئاتر روی صحنه میرود، نمیتوان انتظار داشت.
برای نمونه اجرای داستان چند شخصیتی نمایش را به هیچ وجه نمیتوان با اجرای آن توسط بازیگران متعدد تصور کرد. نمایش در این صورت به روایتی کم ارزش و بی مایه در اجرا تبدیل میشود.
اما این که یک بازیگر به تنهایی صحنه خالی را در بر گیرد و با بازی در بازی و فضاسازی تمام روایتها و موقعیتهای داستانی را خلق کند، باعث شده که حتی مقاطع کم ارزش داستان نیز بیش از ارزش واقعیشان جلوه کنند.
بازیگر نمایش که روایت را با شخصیت اصلی(ناخدا وَدود) آغاز میکند، پس از یک مونولوگ طولانی ارتباطهای خیالی را با شخصیتهای دیگر ایجاد کرده و با یک چرخش و ترفند بازی در بازی، در قالب شخصیت مقابلش قرار میگیرد و داستان را از مناظر مختلف و در نتیجه ارتباط و تقابل شخصیتهای متعدد داستانی روایت میکند. آبان در این حوزه حتی نقش شخصیتهای مقابلش را هم خود بر عهده گرفته و برای نمونه هنگامی که میخواهد با همسر یا پسرش صحبت کند، تنها کف دستش را با شخصیتها جانشین کرده و آن را به بازی میگیرد.
جاری شدن یک روایت در روایت دیگر، تکنیک اصلی نمایش در مسیر کلی جریان داستان است. همرفتی روایتهای"گم سوار" در همدیگر در نمایش به خوبی صورت میگیرد. آبان پایان روایت قبل را به بهانهای برای شروع روایت بعد تبدیل میکند و بدین ترتیب با یک چرخش یا گفتار مشترک در بازی، انتها و ابتدای روایتها را بر هم منطبق ساخته و روایت کلی را به دست آورده است.
شروع نمایش"گم سوار" با توصیف مطول خواب"ناخدا ودود" و گلایهها و مقدمه چینیهای کم ارزش او تا اندازه زیادی کند و خسته کننده است. ریتم اجرا در این مقطع به شدت تخت و ساکن به نظر میرسد. ضمن این که این مقدمه چینیها بدون هیچ زمینه و به صورت گنگ و مبهم بیان میشوند و تماشاگر نمیتواند آنها را درک کند. بنابراین زودتر از فضا و روایت نمایش خسته میشود.
روایت داستان"گم سوار" دوباره و دو منظوره است. این روایت از طرفی میخواهد داستانش را تعریف کند و داستانگو باشد و از طرف دیگر قصد دارد این داستان را به جغرافیا و زمان خاصی پیوند بزند.
خط اصلی داستان"گم سوار" روایت جزیره گم سوار و نقشه هفت گنج پنهان شده در آن است که نقشهاش را ناخدا نبی به ناخدا ودود میدهد. آغاز داستان به مقدمه چینی ایجاد شناخت، معرفی جزیره و ماجرای جذاب ناخدا نبی و طلسم پری دریایی اختصاص داده شده و میانه آن به چالشها و رویدادهای مربوط به زندگی و جامعه جنگ زده ناخدا ودود مربوط میشود. داستان در محدوده میانی تا اندازهای از اسارت طولانی گویی و ریتم کند و تأخیری درمیآید. تازه از جایی که جنگ خانواده ناخدا ودود و آدمهای قهوهخانه را نابود میکند و داستان ناخدا را در تنهاییاش مورد پرداخت قرار میدهد، روایت به گونهای هدفمندتر و مقید به جذابیتهای داستان، ظرفیتهای دراماتیکش را بازیافته و تأثیر ارتباطی بیشتری هم دارد.
"گم سوار" از جنگ و موقعیت حاصل از آن به نفع توجیه روایت افسانهایاش استفاده میکند، اما به هر حال داستان اصلی آن حکایت همان جزیره هفت گنج و پری دریایی است که میخواهد شهادتین را برای رسیدن به کمال و پرواز به آسمان یاد بگیرد.
امین آبان این افسانه و داستان واقعی و دارای جغرافیا و زمان را به صورت همزمان و همنشین مورد پرداخت قرار داده تا با جانشینی آنها به هدفش دست پیدا کند. نقطه پایان و اوج این جانشینی هم شهادتین خواندن ناخدا ودود در حضور پری دریایی است.
امین آبان در"گم سوار" همه ظرفیتهای اجرایی را به فضای صحنه و بازیگری محدود کرده و به جای آن تمام انرژیاش را بر فضای ذهنی متمرکز کرده است. در واقع نمایش در طول اجرا حرکتی را از موقعیتهای واقعی و بیرونی به سمت رویدادهای درونی و ذهنی طی میکند.
حضور امین آبان نیز به عنوان بازیگر در این محدوده بسیار مهم و چشمگیر است. آبان به عنوان بازیگر با خلق شخصیتهای متعدد و اجرای موفق نقش آنها در کنار فضاسازی نسبتاً خوبی که در اجرای داستان دارد، بخش زیادی از موفقیت نمایش در زمینه اجرای داستان و نوع ارتباط با تماشاگر را بر عهده داشته است. فضاسازی و بازیگری یکی از مهمترین نقاط مثبت نمایش تک نفره"گم سوار" است که باعث شده ارتباط میان مخاطب و صحنه ایجاد شده و برقرار بماند، در غیر این صورت نمایش با مدت زمان طولانی، صحنه خالی و تنها بازیگرش نمیتوانست در تمام مدت تماشاگر را به خود جذب کند. ضمن این که نقش داستان ذهنی و افسانهای نمایش را هم باید در این زمینه مورد تأکید قرار داد.