در حال بارگذاری ...
...

ایوب آقاخانی نویسنده این نمایشنامه نگاه قالب متن را بحث احساس و عاطفه عنوان می‌کند و می‌گوید: بحث حلقه گم شده شرقی‌ها برای رسیدن به اتوپیا و کمال ذهنی خودشان است. عموماً افراد این حلقه گمشده را به موضوعیتی با محوریت عشق و عاطفه وصل می‌کنند.

ایوب آقاخانی نویسنده این نمایشنامه نگاه قالب متن را بحث احساس و عاطفه عنوان می‌کند و می‌گوید: بحث حلقه گم شده شرقی‌ها برای رسیدن به اتوپیا و کمال ذهنی خودشان است. عموماً افراد این حلقه گمشده را به موضوعیتی با محوریت عشق و عاطفه وصل می‌کنند.

زهرا شایان‌فر:
"رویاهای رام نشده" نمایشی است که مطابق گفته‌های کارگردان مسأله"هویت" را نشانه گرفته، اما در عمل نمی‌توان نگاه خاص ایوب آقاخانی به تنهایی‌های انسان امروز و نوستالژی‌های خاص سیاوش تهمورث نسبت به ارزش‌های بومی و ملی ایرانی را از آن جدا کرد. چنین است که یکی از سرکش‌ترین رویاهای واقعی نسل‌های گوناگون ایرانی در قالب اجرای یک نمایش نمود پیدا کرده است.
در یکی از روزهای پیش از اجرا با جمعی از دست‌اندرکاران این نمایش درباره نقش‌ها و اجرا به گفت‌وگو نشستیم که می‌خوانید:
و آن گاه عشق
ایرج راد که در این نمایش نقش یک روزنامه‌نگار کهنه کار و عضو هیأت تحریریه روزنامه‌ای با نام"آفتاب فردا" را بازی می‌کند، به سایت ایران تئاتر می‌گوید:«آن چه در کل نمایش به چشم می‌آید، حضور یک زن است که ما هرگز او را نمی‌بینیم. مسأله به نوعی خواست‌های مرد را بیان می‌کند. هر مردی در ذهنیت خود زنی را تصور می‌کند که ایده‌آل اوست و همواره به دنبال او می‌گردد. شاید هیچ وقت نیز او را نیابد. هر کس در ذهن آرزویی دارد و قطعاً هم مجموع آن خواست‌ها نمی‌تواند در یک نفر جمع باشد، اما در این نمایش ذهنیت ‌ما از نظر ظاهر به نوعی آن زن را آشنا می‌یابد. در عین حال تصویرهای متفاوتی از او ارائه می‌شود. کل مسأله به هر حال عشق، آرزو و یک خواست است که در هر تابلو به گونه‌ای دیده می‌شود. نیازی است که هر کس به دنبال آن است.»
راد که در کنار نسیم ادبی و رامین راستاد یکی از پرتنش‌ترین اپیزودهای این نمایش را بازی می‌کند، در این خصوص می‌گوید:«شخصیت‌های مختلفی در کل نمایش حضور دارند که به صورت قسمت قسمت وارد صحنه می‌شوند. این قسمت‌ها به نوعی در ارتباط با یکدیگر قرار دارند، اما نقشی که من ایفا می‌کنم، شاید به نوعی مجزا‌ از نقش‌ها و قسمت‌های دیگر باشد؛ چرا که آن حالت‌های تیپیک خاص در این تابلو دیده نمی‌شود و در عین حال این نقش مسیر پیوند قسمت‌های مختلف را ایجاد کرده و ارتباط اشخاص نمایش را با فردی که از او صحبت می‌شود، نشان می‌دهد.»
راد به شرح مسائل ظاهریِ مطرح شده در این اپیزود می‌پردازد که البته باز هم عشق و شکست، خواست‌ها و رویاها در آن حرف اول ر‌ا می‌زند.
حلقه گمشده شرقی
ایوب آقاخانی نویسنده این نمایشنامه نگاه قالب متن را بحث احساس و عاطفه عنوان می‌کند و به سایت ایران تئاتر می‌گوید:«بحث حلقه گم شده شرقی‌ها برای رسیدن به اتوپیا و کمال ذهنی خودشان است. عموماً افراد این حلقه گمشده را به موضوعیتی با محوریت عشق و عاطفه وصل می‌کنند. اگر چنین نباشد هم در"رویاهای رام نشده" یک زن، نمود گمشدگی در کلیت زندگی است. در مسیر تبدیل مفاهیم نمایشی به مصادیق عینی نمایش این رویای رام نشده، عشق گمشده و حلقه مفقوده در وجود یک زن معنا پیدا کرده است.»
او با اشاره به این که هیچ کدام از افرادی که در قهوه‌‌خانه حضور دارند، یکدیگر را نمی‌شناسند، می‌گوید:«این در حالی است که در این"گمشدگی مشترک"، آن ها آگاه به ویژگی‌های هم هستند؛ پس همدیگر را می‌شناسند، بی آن که بدانند. در واقع هویت همیشه مسأله شرقی‌ها بوده است.»
وی برای توضیح بیشتر به مسیر شکل گیری متن اشاره می‌کند و می‌افزاید:«روزی که قرار شد نمایشنامه نوشته شود، از من خواستند نمایشنامه‌ای در فضای قهوه‌خانه بنویسم؛ نه در زمان دور بلکه امروز، و خواستند طبقات و فرهنگ‌های مختلف در آن حاضر باشند. در واقع با چنین موتور محرکی به سراغ طراحی داستان رفتم. البته با علاقه فردی‌ام به روایت‌های متقاطع دیدم می‌توانم به جای یک داستان به شش داستان فکر کنم، ولی شش داستانی که در نقطه‌ای دور، در افق نمایش اشتراکاتی دارند. این نوع روایت را دوست داشتم و آرزویم این بود که روزی بتوانم به خوبی از عهده آن برآیم. فکر می‌کنم تجربه سگمنتاری(قسمت‌بندی) این نمایش برایم موفقیت ‌آمیز باشد. فعلاً برایم کهنه نشده و خیلی دوستش دارم. هنوز جذبه این متن رهایم نکرده، شاید یک بار دیگر به سراغ آن بروم.»
به گزارش سایت ایران تئاتر او با ابراز خوشحالی از این که رویاهای رام نشده توسط یک گروه حرفه‌ای اجرا می‌شود، در پاسخ به این پرسش که چرا آن حلقه گم شده شرقی و آن هویت مستور در سطور متن را کُشتید؟ می‌گوید:«آن را نکشتم، در میان مشکلات، حلش کردم. اگر آن رویا رام می‌شد که امروز این جا نبودیم. اگر هر کس می‌دانست چه چیزی کم دارد و حلقه مفقوده رویای رام نشده‌اش چیست‌ و راه رام شدن آن کدام است، ما در انباشت تیرگی‌ها، فشارها و تسلسل‌های بی منطق غرق نمی‌شدیم. از نظر تماتیک نیز شخصیت‌ها در یک دور بی منطق گرفتار شده‌اند و اجرا نیز تا جایی که اطلاع دارم، از نتیجه گیری صریح پرهیز کرده است.»
او درباره تغییرات متن در پروسه کارگردانی توضیح می‌دهد:«معمولاً خرده تغییرات، مربوط به گروه اجرایی است و به عنوان نویسنده در این بخش دقیق نمی‌شوم؛ چون اعتقاد دارم گروه باید درباره تصمیمات کوچکی چون تغییر به نفع ریتم و گویش مستقل باشد،‌ ولی به درخواست کارگردان یک شخصیت به کار افزوده و توسط من نوشته شد. در جریان تمرین نیز برای دو شخصیت"سیامک نیک بین" و"عیوض" بخش‌هایی را افزودم تا بیشتر با درونیات‌شان آشنا شویم.»
بنّایی به نام بازیگر
"تقی ماسوله‌ای" عنوان فردی است که حمید ابراهیمی نقش او را بازی می‌کند. از او که اولین بازیگری است که روی صحنه حاضر می‌شود و نخستین کدهای عاشقانه متن را بیان می‌کند، درباره جنبه‌های مختلف متن می‌پرسم. می گوید:«در مقام بازیگر هرگز تحلیل را بازی نمی‌کنم. معقتدم باید گفت این نقش در این لحظه چه عملی را انجام می‌دهد و من همان را انجام می‌دهم. خودم را روی صحنه، یک بنّا می‌دانم و نه بیشتر. آجرهایی که قرار است این بنا بسازد را روی هم می‌چینم؛ البته با هدایت معمار.»
او در مقام یک کارشناس می‌افزاید:«"رویاهای رام نشده" ابعاد مختلفی را در برمی‌گیرد. همین ابعاد مختلف است که شکل زیبایی به کار می‌دهد. این که چرا این افراد آن زن را جلوی زندان می‌بینند، چرا هر فردی درباره او تصوری دارد؟ و این که همه افراد با هر طبقه، فرهنگ و قصدی که با او مواجه می‌شوند، عاشق اویند، سوزی دارد که مهم است و فکر می‌کنم این سوز به مخاطب نیز منتقل شود. ابعاد مختلف عاطفی، اجتماعی، فرهنگی، هنری، اعتقادی و سیاسی کار نه ‌تنها یکدیگر را نمی‌پوشانند و دیگری را ضعیف نمی‌کنند، بلکه ارتباط مناسبی با هم دارند.»
ابراهیمی درباره دشواری‌های بازی در این نمایش به سایت ایران تئاتر می‌گوید:«نقش‌های این نمایش در یک محدوده زمانی سه تا پنج دقیقه، بدون ارائه پیشینه و کاملاً فشرده باید همه آن چیزی را که معمولاً در یک کار یک ساعته گفته می‌شود، بیان کنند. این برای بازیگر کار سختی است. بازیگران هم درباره کار نگران بودند، اما اکنون نظرات یکدیگر را شنیده‌ایم و با کمک کارگردان بهتر کار می کنیم.»
او بازی برای سیاوش تهمورث را یکی از علایق گذشته خود نام می‌برد و می‌افزاید:«از زمان اجرای"معرکه در معرکه" دوست داشتم یک کار با تهمورث انجام دهم، البته این کار مثل معرکه در معرکه نیست، خیلی فراتر از آن و در شکل اجرایی مدرن است، اما ویژگی‌های شخصیتی تهمورث برایم جالب است. یک بار در حین تمرین نکته‌ای را به من گفت که تا به حال هیچ یک از کارگردانان به من نگفته بودند. آن نکته علمی برایم بسیار ارزشمند است و قطعاً در مسیر بازیگری‌ام از آن استفاده خواهم کرد.»
ابراهیمی توضیح می‌دهد که چگونه بازی افراد در نقش‌های متفاوت به هم شباهت پیدا می‌کنند و آن جمله کارگردان را چنین به یاد می‌آورد:«انرژی هر نقش را به اندازه‌ای بگذار که به آن احتیاج دارد. وقتی با انرژی یکسان وارد هر نقش می‌شوی، باعث تکرار نقش‌های دیگر در اجرای خود شده‌ای.»
قهوه‌چی قهوه‌خانه جنت
سیاوش تهمورث(کارگردان نمایش) پیش از هر سؤالی متن یادداشت خود را که قرار است در بروشور نمایش بیاید، می‌خواند:«تخیل می‌کنیم، دنیایی را برای خود می‌سازیم، آرزوی تکاملش پیدا می‌شود و برای بودن و شدن، تلاش به ساختن رویاهایی می‌کنیم تا شاید هدف شوند و هویت ما را شکل دهند. هویت انسانی ـ اجتماعی‌ای که بودن‌مان را معنی دهد و این بودن‌ها اجتماع آدم‌ها را تکامل بخشد و ما را در سیر کائنات به حقیقت او برساند. امید این که رویاهای هویت بخش را از دست ندهیم.»
می‌پرسم چرا این"رویاهای هویت بخش" از دست می‌رود؟ و او پاسخ می‌دهد:«آن چه در ظاهر اتفاق می‌افتد و آن چه را که این زن سمبل آن شده در تمام آدم‌ها وجود دارد. رفتن‌ها، نرفتن‌ها، رسیدن‌ها، نرسیدن‌ها، مأیوس شدن‌ها، راهی‌شدن‌ها، عاشق شدن‌ها و... اگر این زن به دست می‌آمد، حتی برای یک نفر، مطمئناً او به رویای واقعی‌اش رسیده بود. ما تخیل می‌کنیم، رویا می‌سازیم، فکر می‌کنیم و همه این‌ها برای به دست آوردن هدفی است. اگر این‌ها را نداشته باشیم، هدف نداریم و اگر هدف نداشته باشیم و باری به هر جهت زندگی کنیم، هویت نداریم. اگر هویت نداشته باشیم، انسانیت وجود ندارد و اگر انسانیتی وجود نداشته باشد، باید فاتحه جامعه را خواند.»
او مردانه بودن اجرا را نفی می‌کند و می‌گوید:«رویاهای ما مردانه نیست. در تخیل کردن، رویا ساختن، هویت پیدا کردن و هدفمند شدن مرد و زن نداریم. تا زمانی که انسان‌ها و اجتماع هویت نداشته باشند، به جایی نمی‌رسیم. ما باید هویت‌مان را حفظ کنیم.»
تهمورث ادامه می‌دهد:«زنی که هرگز او را نمی‌بینیم، به دنبال جایی است که بودن خود را ثابت کند. به دنبال شوهری است که از دست رفته؛ در واقع شوهری که این زن را از دست داده است. این‌ها لازم و ملزوم هم هستند. زن تکیه گاه خود را به دست می‌آورد. مایی که دنبال اوییم رویاهای خودمان را به دست می‌آوریم. برای رویاهای‌مان این‌ها لازم و ملزوم هستند. اما می‌بینیم که متأسفانه همه آدم‌هایی که این جا هستند، رویاهای خودشان را از دست داده‌اند.»
به گزارش سایت ایران تئاتر او که خود نقش قهوه‌چی قهوه‌خانه جنت را بازی می‌کند، درباره این نقش توضیح می‌دهد:«تمام قصه از ذهنیت قهوه‌چی نقل می‌شود. برای شناخت او باید به ماهیت قهوه‌خانه نگاهی انداخت. به این دلیل قهوه‌خانه به عنوان محل نمایش انتخاب شد که نمود سمبل یک کلیت را در خود داشته باشد. قهوه‌خانه با چای خانه‌های سنتی امروز کاملاً تفاوت داشت. همه اقشار جامعه در آن تردد می‌کردند و جوّ خاصی را برای آن می‌ساختند. اکنون نمی‌توانیم جای دیگری شبیه آن پیدا کنیم. اِلمان از دست رفته است؛ چون قهوه‌چی ما از دست رفته؛ چرا که قهوه‌چی ‌عشقش را از دست داده و احساس می‌کند هویتش را از دست داده است. این قهوه‌چی است که به دنبال ساختن خودش می‌رود، خاطره ایجاد می‌کند، رویا می‌بافد تا گذشته و رویاهایش را جمع کند تا ببیند که چه اتفاقی برایش افتاده است. گذشته‌اش همین‌هاست. همین که هر کدام از آدم‌ها‌ رویایی دارد، تحلیلی و هویتی . در مطرح شدن آن‌هاست که قهوه‌چی شکل می‌گیرد، ولی هنوز هم ما نمی‌دانیم که قهوه‌چی چه شکلی دارد.»
او از بیان شیوه اجرایی کار پرهیز می‌کند؛ چون اعتقاد دارد محصور شدن در مکتب‌های اجرایی به تفسیری می‌انجامد که پای سلیقه را به میان می‌کشد، ولی توضیح می‌دهد:«آن چه در کار ما وجود دارد، سنت دستمالی شده، آلوده ‌و لوث شده نیست؛ قهوه‌خانه‌ای است که به صورت سنتی در آن رفتار می‌شود، ولی در اجرا خواهید دید که جاهایی نیز بر مبنای مفاهیمی که می‌خواهیم القا کنیم، سنت شکنی می‌شود.»