مبارک در تمام مدت نمایش با همه سر جنگ دارد. با آن که اشتباه میکند و بر خطاست به جدال میپردازد. همین هم او را قهرمان میکند.
مبارک در تمام مدت نمایش با همه سر جنگ دارد. با آن که اشتباه میکند و بر خطاست به جدال میپردازد. همین هم او را قهرمان میکند.
پیمان شیخی:
جواد ذوالفقاری در سومین روز برگزاری نخستین سمینار تخصصی نمایشهای آئینی ـ سنتی درباره"نمایش عروسکی سنتی، نمایش عروسکی جدید" به سخنرانی پرداخت.
به گزارش سایت ایران تئاتر، جواد ذوالفقاری در ابتدای این سمینار با اشاره به موضوع بحث خود پیرامون نمایشهای عروسکی سنتی و جدید گفت:«گفتهاند و میگویند که دوران کودکی بیشترین تأثیر را در زندگی انسان هنرمند دارد. اما دوران کودکی کدام است؟ کودک که به دنیا میآید بخشی از دانش خود را به صورت ارثی با خود میآورد، که بسیار اندک و غریزی است. اما کودکی که به این دنیا میآید میخواهد بداند و کسب کند دانستهها را. این دانستهها متعلق به پشتیبان اوست، پس به عقب برمیگردد و میخواهد بر داشتههای پیش از خود آگاه شود. این داشتهها یافتههای امروز و برگرفته از دیروز است.
کودک میل دارد آن چه میآموزد ساده باشد و رویایی، از جنس خیال باشد و لطیف. کودک به جزئیات و حاشیه گذشته کاری ندارد، عصاره تاریخ را میخواهد. همان چه که از تاریخ به صورت چکیده و گزیده باقی مانده است. این نوع روایت از گذشته در سنت یافت میشود.
کودک میخواهد آن چه از گذشته میآموزد بیشتر روایی باشد و تصویری. پس نمایش، به ویژه نمایش عروسکی، برایش گویایی بیشتری دارد. در دنیای عروسکی میتوان مجموعه زندگی یک قوم را ـ که حاصل اندیشه، شناخت، و باور مردم آن است ـ در قالب داستانها، افسانهها و حماسهها مشاهده کرد و کودک هم چه قدر این نوع نگاه به زندگی را دوست دارد.»
وی در ادامه افزود:«در نمایش عروسکی دو نیروی خیر و شر وجود دارد که جدال آنها با هم کشمکش نمایش را پدید میآورد. خیر همان قهرمان ملی است که خوب است و با نیت پاک و عصاره خواستهای مردمی جامعه و با خصوصیات معمولی یک انسان. به همین علت است که همگان او را دوست و از آن خود میدانند، به خصوص کودکان.
شر هم به صورت دیو یا شیطان ظاهر میشود. گویی تا زندگی باقی است این دو نیرو در جدال همیشگی هستند و همین جدال است که بازی آنها را نمایشی میسازد. کودک چون میداند این بازی است از آن لذت میبرد. این بازی را میبیند تا در مواجهه با جدال واقعی در زندگی آماده شود. اما نمایش عروسکی سنتی چه دارد که چنین کودکان و ما را مجذوب میکند؟»
ذوالفقاری با اشاره به خیمهشببازی گفت:«مبارک در تمام مدت نمایش با همه سر جنگ دارد. با آن که اشتباه میکند و بر خطاست به جدال میپردازد. همین هم او را قهرمان میکند. تماشاگر قهرمانی را دوست دارد که مبارزهجویی خصلت اصلی او باشد. حسن خیمه شب بازی در این است که این جدال با چاشنی طنز همراه است همین هم این بازی را شیرین میکند. مبارک با قلب کلمات و مفاهیم بر شدت شوخیهایش میافزاید و همین او را ویژه میکند و متفاوت و دوست داشتنی. خصلتی که کودکان بسیار دوستش دارند.
حالا کودک بزرگ میشود، جوان میشود. در جوانی انسان به شکل واقعیتر با مسائل برخورد میکند. نگاهش بیشتر به رخدادهایی است که در زمانه خودش و در حالت واقعی اتفاق میافتد. بنابراین به نمایش جدید میپردازد.
جوان نمایش جدید را چگونه میسازد؟
نمایش عروسکی جدید میتواند در همان قالب و شکل سنتی باشد و ادامه دهنده راه پیشینیان. ولی با نیرویی جوانتر و شکل اجرایی همان روش سنتی است، بدون اعمال تغییرات اساسی.
در حالت دوم نمایش براساس سنت نوشته میشود، ولی موضوع و شکل اجرایی کامل امروزی و جدید است. نمایشگر میخواهد علاوه بر موضوعات جهان شمول و هستی شناسانه، زمینه مطرح شدن مسائل روز را نیز فراهم آورد.
در این نوع شاید بهترین نمونه سه نمایشنامه عروسکی اثر بهرام بیضایی باشد. شخصیتهای نمایش همان قهرمانان پیشین خیمهشببازی هستند اما بیضایی قواعد و منطق بازیهای پیشین را برهم میریزد و طرحی نو میافکند. دیگر تقدیر و سرنوشت محتوم عامل تعیین کننده نیست. بلکه عزم و تقدیر قهرمان برای تغییر سرنوشت و خواست آزاد بودن مطرح میشود. تا آن جا که قهرمان دیگر حتی تحمل داشتن نخهایی را که به او وصل است و به هر سو که بخواهند او را میکشانند، ندارد. قهرمان میخواهد آزاد و رها از هر بندی باشد. به همین خاطر هم نمایشی جدید شد و در تاریخ نمایش عروسکی ما ماند.
در نوع سوم تنها از سنت بهره گرفته میشود. یعنی موضوع مربوط به زمان حال میشود. در زمان حال اتفاق میافتد. بنابراین قهرمان و شخصیتها هم جدید هستند، اما برای بیان مفاهیم خاص در کل اثر یا پارهای از لحظات از سنت مدد جسته میشود.»
ذوالفقاری در خصوص تلویزیون در بحث خود گفت:«تلویزیون در این نوع بهرههای بسیاری از نمایشهای سنتی برده است. بارها و بارها نمایشها و شوهای جدیدی براساس"پانچ و جودی"، نمایش عروسکی سنتی انگلستان، در تلویزیونهای انگلستان و آمریکا ساخته شده است. "کوکلا"، "فران و اولی" یکی از خوششانسترین نمونهها از این دست بود، که از طریق پرداختن به مسایل و رویدادهای روز جامعه و ایجاد زمینه برقراری تماسهای تلفنی، حتی تماشاگر زنده را هم برای اجراهای خود فراهم آورده بود و توانست یکی از محبوبترین برنامههای تلویزیونی آمریکا شود و میلیونها تماشاگر را مجذوب کند.
در این نوع تنها از ساختار اصلی نمایشهای عروسکی سنتی استفاده میشود و موضوع، قهرمان و شخصیتها و حتی موسیقی و آوازها همه جدید است. اما یک نفر، مثل قدیم، پاخیمهای(که میتواند برخلاف اسلاف خود زن باشد) و با قهرمان جدل موضوعی و کلامی داشته باشد.
یکی از نمونههای نادر و بسیار موفق در تلویزیون ما"کلاه قرمزی و پسرخاله" است که در آن ایرج طهماسب همان نقش پاخیمهای را بازی میکرد ولی نامش شده بود آقا مجری. در خیمه شب بازی پاخیمهای پایین مینشیند و عروسکهای نخی مقابل و بالاتر از او هستند(یعنی دنیای عروسکی فراتر از دنیای واقعی است) ولی در این برنامه آقای مجری پشت میز مینشست و عروسکهای دستکشی پایینتر از او به حرکت درمیآمدند. در تمام برنامهها هم جدال بین آقای مجری و کلاه قرمزی برقرار بود و آقای مجری هرگز از گزند کنایهها، نیشها، و شوخیهای کلاه قرمزی در امان نبود.
همچنین باید به نوع سخن گویی و کلام کلاه قرمزی اشاره کرد که بسیار خاص و متمایز است. به علاوه حتی در زمانهایی کلاه قرمزی به شکلی صحبت میکرد که نیاز بود مثل خیمه شب بازی، آقای مجری صحبتهای او برای بینندگان تکرار کند تا درک شود. یکی از علل موفقیتهای این برنامه بی شک استفاده مناسب از همین ساختار سنتی خیمه شب بازی بوده است.
بهره گیری ایرج طهماسب از خیمه شب بازی گاهی از این نوع مرزهای مرسوم هم فراتر میرود. یادمان هست که در پایان خیمه شب بازی بعد از آن که شاهزاده فرخ خان ازدواج میکند و به مراد دلش میرسد، مبارک هم از پاخیمهای میخواهد دستی بالا بزند و سروناز خانم را به همسری او درآورد. پاخیمهای هم این کار را میکند ولی ناگاه در میانه شادی و عروسی غولی دوشاخ ظاهر میشود و به مبارک میگوید تو به ناموس دیگران نظر داشتهای و او را با خود میبرد.
در"زیر درخت هلو" آخرین فیلم سینمایی طهماسب، در هنگامهای که قهرمان،حمید جبلی، بیهوش است و را با آمبولانس می برند، دچار کابوس میشود و دیوی بر او ظاهر میشود و به خاطر این که به ناموس دیگران چشم داشته است، و در حقیقت فقط میخواسته است ازدواج کند، میخواهد او را به درون آتش ببرد.»
وی خاطر نشان کرد:«نکته جالب این جاست که در خیمهشببازی غول دوشاخ مبارک را با خود میبرد و دیگر نشانی از مبارک نمیماند، اما قهرمان زیر درخت هلو، پس از دیدن این کابوس، ناگاه فریاد میزند و به هوش میآید و سرانجام به خوبی و خوشی ازدواج می کند.
در"شاه اوبو" اثر جاویدان آلفرد ژاری، هر چند قهرمان دیگر مردمی نیست و خصلت های نیک ندارد، اما تمام کنشها و رفتارش برگرفته از نمایش های سنتی عروسکی فرانسه، یعنی "پولیشینل و گینیول"، است. نوع بیان خاص و غیر عادی و جنگ و جدل های سراسر نمایش، بسیار بازیگوشانه بودن حرکات، همه از همان سنت های دیرین نمایشی می آید.
فدریکو گارسیا لورکا هم آن چنان شیفته نمایش های عروسکی سنتی بود که چندین نمایشنامه جدی و با مضامین امروزین براساس شخصیت قهرمان ملی نمایش عروسکی اسپانیا دو کریستوبال نوشت.
یکی از عللی که در نمایش های عروسکی جدید از نمایش های عروسکی سنتی و قهرمانان آن بهره میگیرند این است که این قالب و قهرمانان آنها از چنان اعتبار و محبوبیتی برخوردارند که تماشاگران و مردم بیشتر سریعتر و عمیقتر حرفهای آنان را میپذیرند.
مثالی میزنم. زمانی دولت ترکیه در اندیشه طرحی برای تنظیم جمعیت و خانواده داشت و این مطلب را به مسابقه گذاشت. برنده این طرح بیل برد آمریکایی شد.
میدانیم که قره گز قهرمان ملی نمایش سایه ترکیه است و از محبوبیت بسیاری برخوردار. چنان که شوخیها و تکیه کلام های او ورد زبان همه ترکهاست. مثلاً اگر کسی ازدواج عجیب و نامناسب کرده باشد، میگویند عروسی قرهگزی کرده است.
بیل برد نمایشی که ارائه کرد چنین مضمونی داشت:
قره گز عاشق میشود و ازدواج میکند. بلافاصله زنش حامله میشود. او را به بیمارستان میبرد و جلوی در اتاق عمل راه میرود و با خود فکر و صحبت میکند: چقدر من خوشبختم. چه زن خوبی دارم. الان برای من یک بچه می آورد. چقدر خوب! در همین لحظه یک بچه روی صحنه می پرد و قره گز خوشحالی بسیار خود را ابراز می دارد. قره گز باز هم جلوی در اتاق عمل قدم می زند و با خود صحبت می کند. چقدر خوب است من صاحب بچه شدم! چه بچه نقلیمُقلی خوبی! میشه من صاحب یه بچه دیگه بشم؟ در همین لحظه یک بچه دیگر روی صحنه میپرد و قره گز او را هم بغل می کند. او باز هم به صحبتهای خود ادامه میدهد که بچه سوم و بعد چهارمی بر روی صحنه میافتند و همین طور ادامه مییابد تا تمام صحنه را بچه پر میکند. یک باره قرهگز عصبانی میشود و تمام بچه ها را به جز دو بچه از صحنه بیرون میریزد و اعلام میکند دو تا بچه کافیه! و نمایش تمام میشود.»
ذوالفقاری در پایان گفت:«فکر نمیکنید این نمایش تأثیرگذارتر از هر ابلاغیه رسمی و دولتی باشد؟
کودک عروسک است و بزرگ میشود و جوان میشود. جوان بزرگ میشود و پیر میشود. پیر هم که شد باز هم عروسک می شود.
جالب این است وقتی هم که انسان پیر شد حتی کارهای جوانهای قدیم هم حالا برای او سنت میشود. بله در پیری هم مثل کودکی میل به سنت در انسان برانگیخته میشود.
آری چنین است. سنت همیشه با ماست.