گفت و گو با اسکار وایلد نمایشنامه نویس
اسکار فینگال اوفلاهری وایلد در شانزدهم اکتبر ۱۸۵۴ در دابلین به دنیا آمد. مادرش شاعر و روزنامهنگار بود و پدرش، سر ویلیام وایلد، پزشکی بود که به اساطیر و مطالعه فرهنگ عامه علاقه داشت.
اسکار فینگال اوفلاهری وایلد در شانزدهم اکتبر 1854 در دابلین به دنیا آمد. مادرش شاعر و روزنامهنگار بود و پدرش، سر ویلیام وایلد، پزشکی بود که به اساطیر و مطالعه فرهنگ عامه علاقه داشت.
از 1875تا 1881 اسکار وایلد، که هنوز اثر مهمی خلق نکرده بود، به شهرت دست یافت. او به طبقهای از مردم علاقهمند شد که خودش آنان را "مردم زیبا" مینامید. لباسهای عجیب و غریب میپوشید و خود را منتقد و زیباییشناس معرفی میکرد. در این دوره او به سبب پرداختن به کارهای عجیب و به زبان آوردن حرفهای غیر منتظره، مشهور شد.
در 1882 او به نیویورک رفت و در عرض یک سال به شهرهای شمال آمریکا سفر کرد. در بیستوهشت سالگی وایلد در هفتاد شهر آمریکا درباره هنر و ادبیات سخنرانی کرد. وقتی از آمریکا برگشت احساس کرد که از پوشیدن لباسهای عجیب و غریب خسته شده است و پس از آن لباسهای معمولی پوشید. وایلد در این سالها دو نمایشنامه ناموفق نوشت، او در 1884 با کنتانس لیولد ازدواج کرد و چهار سال بعد مجموعهای داستانی با نام"شاهزاده شادمان و داستانهای دیگر" را منتشر کرد. او داستانهای دیگری هم برای کودکان نوشت.
بعضی از منتقدان این کارهای او را با آثار کریستین آندرسن مقایسه میکنند. در این سال او عضو هیئت تحریریه ماهنامه"دنیای زنان" شد. وایلد در این نشریه نقد ادبی مینوشت.
او سال بعد خسته از روزنامهنگاری و روزنامهنگاران، ترجیح داد اوقاتش را با دوستانش در مهمانیها بگذراند. او در 1893 از همسرش جدا شد.
از نمایشنامههای مشهور اسکار وایلد میتوان به «عاشق سینه چاک خانم ویندرمر» و «به اهمیت ارنست بودن» اشاره کرد.
اسکار وایلد در 30 نوامبر سال 1900 در هتلی در پاریس درگذشت.
(شوخ طبعی متداول در نمایشنامههای اسکار وایلد در این گفتوگو نمایان است. نمایشی که در پایان گفتوگو دربارهاش بحث میشود«حباب ظریفی از تخیل که فلسفه خودش را دارد» اهمیت جدی بودن است.)
وقتی اسکار وایلد را دیدم داشت آماده میشد که به الجزیره برود. او داشت روزنامهای را میخواند که مطلبی درباره اولین شب اجرای شوهر ایدهآل و حضور نویسنده پس از نمایش نوشته شده بود.
وایلد در حالی که مقاله را به من میداد، گفت: فرانسویها چقدر خوب از این لحظات آگاهانه در زندگی هنرمند قدردانی میکنند.
برایتان لذت بخش است که پس از اجرای نمایشتان در مقابل پرده ظاهر شوید؟
نه به هیچ وجه. هیچ هنرمندی علاقهای به دیدن مردم ندارد. مردم دوست دارند هنرمند را ببینند. شخصاً سنت فرانسوی را میپسندم که طبق آن بازیگری که اجرای مسنترین نقش متن را بر عهده دارد نام نمایشنامه نویس را با صدای بلند به مردم میگوید.
آیا شما در انگلیس هم از این سنت طرفداری خواهید کرد؟
مطمئناً مردم بیش از آنکه هنر را دوست داشته باشند، هنرمند را دوست دارند. شخصیت هنرمند چیزی نیست لازم باشد که مردم همه چیز را دربارهاش بدانند. این آگاهی خیلی اتفاقی است. (پس از مکث کوتاهی) جالب است اگر جوانترین بازیگر اسم نویسنده را اعلام کند.
یعنی فقط برای احترام به خواست مردم روی صحنه حاضر میشوید؟
بله من همیشه در این مورد انعطاف پذیر بودهام. مردم همیشه از کارهایم قدردانی کردهاند در حالی که خودم احساس میکردم بعدازظهرشان را خراب کردهام.
بعضی از تماشاگران با خطابههایتان مشکل داشتند.
بله. قبلاً اینطور تصور میشد که نمایشنامهنویس باید روی صحنه بیاید و صرفاً از دوستان مهربان و خوبش برای حضور در محل اجرا تشکر کند. خوشحالم از اینکه این طرز فکر را تغییر دادهام. هنرمند نمیتواند خودش را تا حد خدمتکار مردم کوچک کند. هر وقت سپاسگزاری بازیگران و تماشاگران را به یاد میآورم، فکر میکنم که شکسته نفسیشان متظاهرانه و به علت بیعرضگیشان است. صراحت ویژگی و وظیفه هنرمند است.
چرا فکر میکنید نمایشنامهنویسان اندکی برای اجرای عمومی مینویسند؟
در درجه اول به سبب سانسور غیر مسئولانه. این واقعیت که نمایش"سالومه" من نمیتواند اجرا شود برای اثبات حماقت و بلاهت نهاد سانسور کفایت میکند. نقاشان مجبور شدند آثارشان را به منشیهای سامرست هاوس نشان دهند، همان کسانی که رنگ و شکل را نوع دیگری از بیان میدانند. وقتی نویسنده باید رمانش را به پلیس مجری قانون تقدیم کند مطمئناً کارش هویت دیگری پیدا خواهد کرد. هنر هرگز از سانسور رها نبوده و نخواهد بود.
و علت دیگر؟
و علت دیگر ادعای بیاساسی است که روزنامهنگاران از سی سال پیش تبلیغ میکنند. اینکه وظیفه نمایشنامه نویس این است که مردم را راضی کند. هدف هنر هیچ وقت این نبوده که بیش از درد به لذت بپردازد. هدف هنر، هنر است. همان طور که قبلا گفتهام، کار هنر این است که بر تماشاگر تسلط یابد نه اینکه کار به جایی برسد که تماشاگر برای هنر تعیین تکلیف کند.
و در این مورد هیچ استثنایی قایل نیستید؟
چرا. سیرک جایی است که آرزوهای مردم به شکلی معقول برآورده میشود.
آیا فکر میکنید که نقد نمایشی فرانسه از نقد ما بهتر است؟
بیانصافی است اگر نقد نمایشی فرانسه را با نوع انگلیسی اشتباه بگیریم. در نقد نمایشی فرانسه همیشه افرادی بزرگ حضورداشتهاند. در فرانسه شاعرانی مثل تئوفیلگوتیه منتقد تئاتر بودهاند. در انگلیس نقد نمایش سطح پایینتری دارد. برای انگلیسیها آن قابلیتها و فرصتها وجود ندارد. انگلیسیها بیش از آنکه به ارزشهای هنری بپردازند به ارزشهای اخلاقی اهمیت میدهند. نقد هنر پیچیدهای مثل نمایش، مستلزم داشتن بالاترین درجه فرهنگ است. کسی که نتواند هنرهای دیگر را درک کند نمیتواند به نقد نمایش بپردازد.
میپذیرید که صادقاند؟
بله. اما صداقتشان بیش از اندازه حماقت کلیشهای است! منتقد نمایش باید بازیگری همهفنحریف باشد. او باید بتواند وضعیت را به دلخواه خودش را تغییر دهد و رنگ لحضه را درک کند.
دست کم انسانهای شرافتمندیاند.
البته. به اعتقاد من در لندن حتی یک منتقد تئاتر وجود ندارد که عمدا خودش را وادار کند کار نمایشنامهنویسی را بد درک کند. مگر آنکه شخصا از آن نمایشنامهنویس خوششنیاید یا نمایشی نوشته باشد وبخواهد در آن سالن اجرا شود یا دوستی قدیمی در بین بازیگران داشتهباشد یا عللی از این دست داشتهباشد. البته من دارم فقط درباره لندن صحبت میکنم. در جاهای دیگر هم تماشاگر و هم منتقد فرهیختهاند اما در لندن فقط تماشاگران فرهیختهاند.
نگرانم مبادا ارزیابی درستی از منتقدان نمایشی ما نداشته باشید. در هر حال آنان افرادی سالم هستند.
در فروشگاهی که خریداری وجود ندارد.
من در مقام دفاع برآمدم. اما با استناد به زندگینامهها، منتقدان ما جایگاه خوبی دارند.
این را هم میتوانید جزء خودستاییشان قرار دهید. میتوانند این دیپلماسی رایادآوری دلپذیر بنامند.
شما حتی گذشته تحسین برانگیزشان را انکار میکنید؟
آنان هیچ گذشته وآیندهای ندارند و از درک رنگ لحظاتی که در نمایش آنان را در مییابد، ناتوانند.
چه پیشنهادی دارید؟
قبلا گفتهبودید که در لندن فقط دو منتقد تئاتر وجود دارد. میتوانم بپرسم...
باید خیلی خوشحال شوند که نامی از آنان ببرم. اما باید بگویم که هفته گذشته نام یکی از آنان را از لیستم حذف کردم.
نام چه کسی را خط زدید؟
فکر میکنم بهتر است که نگویم. شاید این کار مغرورش کند. غرور، ویژگی هنر است.
نقد نمایش را چطور تعریف میکنید؟
همان اندازه که از کار من تقدیر میشود!
و نام چه کسی را حذف کردید؟
آقای ویلیام آرچر از نشریه ورلد.
با چه چیزی در مقالهاش مخالف بودید؟
با چیزی مخالف نبودم بلکه به خاطر مقالهاش متأسف شدم. او نباید مزخرفاتی را که در روزهای ناتوانیاش در نشنال آبزرور مینوشت، فراموش کند.
اما آچر در واکنش به عصبانیت شما گفته بود با اینکه تماشاگران شورمندانه نام کوچک شما را فریاد میزنند، موافقید.
وقتی تماشاگران نام کوچکم را در سالن تئاتر فریاد بزنند ستایش انگیز است؛ اما اینکه روزنامهنگاری در مقالهاش مرا با اسم کوچک خطاب کند، تحمل ناپذیر است.
آیا فکر میکنید بازیگران فرانسوی هم مثل منتقدان فرانسوی از ما بهترند؟
بازیگران انگلیسی خیلی خوب بازی میکنند. اما بیان عالی فرانسویها را ندارند. بیان فرانسویها شفاف، ریتمیک و آهنگین است. دیالوگهای طولانی بازیگران انگلیسی را خلاصه میکند. در سالن تئاتر فرانسوی ما میرویم که بشنویم اما در تئاتر انگلیسی باید ببینیم. البته استثنائاتی هم وجود دارد. جورج الکساندر، لیوایز والر، فوریس رابرتسن و چند نفر دیگر صدای فوقالعادهای دارند و میدانند که چطور از آن استفاده کنند. دوست داشتم درباره منتقدان هم همین طور حرف بزنم. اما در انگلیس وجه ادبی نمایش پر رنگتر از چیزی است که اصطلاحاً حرفه نامیده میشود. امروزه فقط چند بازیگر انگلیسی میتوانند با کمک یک واژه تک هجایی و دو سیگار نمایش خلق کنند.
از تفسیرهایی که از"شوهر ایدهآل" شده راضی هستید؟
بله، کاملاً. اگرچه اعتقاد دارم کمی بیش از اندازه از سر شیفتگی است.
شنیدهاید که میگویند شخصیتها در نمایشهای شما مثل شما حرف میزنند؟
وایلد سیگاری روشن میکند. ادعاهای بی اساسی مثل این را مدام میشنوم. باید از این نوع نقدها استقبال کنم. واقعیت این است که فقط در چند سال گذشته منتقدان تئاتر این فرصت را داشتهاند نمایشهای نویسندهای را روی صحنه ببینند که دارای سبک است. امکان ندارد که یک نمایشنامهنویس احساس کند اثر هنریاش نباید تحت تأثیر خودش باشد. تمام نمایشنامههای شکسپیر تحتالشعاع شکسپیرند. ایبسن و دوما هم بر آثارشان تأثیر میگذارند. کار من نیز متأثر از خودم است.
آیا تحت تأثیر هیچیک از نمایشنامهنویسان مشهور بودهاید؟
یکبار برای همیشه میگویم هیچ نمایشنامهنویسی در این قرن روی کار من تأثیر نگذاشته است. تنها به کار دو نمایشنامهنویس علاقهمندم.
کدام نمایشنامهنویسان؟
ویکتور هوگو و موریس مترلینگ.
نویسندگان دیگری مطمئناً بر کار شما تأثیر گذاشتهاند.
اگر نثر و شعر یونان و نویسندگان روم باستان را کنار بگذاریم جان کیتز، شاعر انگلیسی، گوستاو فلوبر، و والتر پتر از جمله کسانیاند که بر کار من تأثیر گذاشتند. سبک هنری باید در خون کسی باشد تا بتواند آن را در کار دیگران شناسایی کند.
و فکر میکنید که"شوهر ایدهآل" بهترین نمایشنامه شماست؟
(لبخند بر لبان اسکار وایلد نشست.) آن گفته قدیمیام را فراموش کردهاید که تنها میانمایگان میتوانند پیشرفت کنند؟ سه نمایشنامه من با هم هستند و یک مجموعه کامل را تشکیل میدهند و در محدودهای ظریف زندگی و هنر را کامل میکنند.
آیا فکر میکنید که منتقدان نمایش جدید شما را بفهمند؟
امیدوار نیستم.
راستش جرأتش را ندارم که بپرسم اما آیا مردم از این نمایش استقبال میکنند؟
وقتی یک نمایش که کاری هنری است به روی صحنه میرود چیزی که امتحان میشود صحنه است نه نمایش.
اما وقتی نمایشی که اثری هنری محسوب نمیشود به روی صحنه میرود، نمایش آزمایش نمیشود بلکه مردم ارزیابی میشوند.
با چه نوع تئاتری مواجه خواهیم بود؟
بسیار ساده است. حباب ظریفی از تخیل که فلسفه خودش را دارد.
فلسفهی خودش را؟
اینکه ما باید با چیزهای کم اهمیت زندگی، جدی رفتار کنیم و در مقابل چیزهای جدی زندگی با صداقت و مطالعه برخورد کنیم.
به رئالیسم گرایش ندارید؟
نه به هیچ وجه. رئالیسم فقط پسزمینه است و نمیتواند برای نمایشی که اثری هنری است، محرکی هنری باشد.