خاطرات دو پژوهشگر تعزیه درباره هاشم فیاض
نسخههای تعزیه فیاض که با خط بسیار زیبا نوشته شده بود متعلق به ۸۰ سال پیش بود که فرنگیها آماده بودند آنها را با قیمتهای بسیار بالاتری بخرند اما وی هرگز قبول نکردند.
نیلوفر رستمی:
هاشم فیاض ملقب به معین البکا و از آخرین بازماندگان نسل تعزیه خوان تکیه دولت پنج شنبه شب درگذشت. هاشم فیاض از 4 سالگی کار تعزیه را با حضور در کاروان اسراء آغاز کرد که تا یک قرن طول کشید، و همه میدانیم که یک قرن زمان کمی نیست فیاض تا 17 سالگی در تکیه دولت تعزیه خواند اما با ممنوع شدن تعزیه از سوی رضا شاه، تکیه دولت هم به سرور به تعطیلی کشیده شد و در این جریان فیاض چند روزی نیز به زندان افتاد. اما وی همچنان به طور مخفیانه و بعد گسترده به کار خویش ادامه داد و پسرهایش را هم با این هنر آشنا کرد و در اغلب تعزیهها فرزندانش در حکم شبیهخوان حضور داشتند. فیاض تا آخرین روزهای زندگانیاش به تعزیه وفادار ماند و به عشق او زندگی کرد. او شاگردان زیادی داشت کسانی مانند رضا حیدری، اسماعیل محمدی و حاج رضا لنکرانی و دیگران... همچنین پژوهشگران متعدد عرصه تئاتر بارها زندگی و هنر وی را ترسیم و به نقد کشیدهاند.
حمید کاکاسلطانی، کارشناس ارشد رشته کارگردانی که عنوان پایاننامه خود را”هاشم فیاض“ و ”بیش از نیم قرن تعزیه در ایران” انتخاب کرده است. وی در این باره میگوید:« من به منزل او زیاد میرفتم و در تمام مدتی که من مهمانشان بودم با روی گشاده و باز از من استقبال میکرد. وی انسانی بسیار معتقد به اولیا و هنر تعزیه بود.»
کاکاسلطانی از چیزهای جالبی که در آن مدت از فیاض دیده بود، هم گفت:« در زیرزمین خانه او، یک نمایشگاه بود از لباس، اکسسوار و نشانههای مربوط به تعزیه که بسیار حیرتآور و باور نکردنی بود. او هرگز برای کارهای خودش از کسی عاریه نمیگرفت و تمام وسایل تعزیه را خودش و بیشتر با کمک نذرهای تماشاگرانش تهیه میکرد حتی از این طریق به سایر گروهها هم کمک میکرد. او قبل از اینکه به درآمد و وجه نقدی فکر کند به امور معنوی، ارتباطات انسانی و شامل ماورالطبیعه توجه داشت.»
وی درباره تاکید این مطلب گفت:«نسخههای تعزیه فیاض که با خط بسیار زیبا نوشته شده بود متعلق به 80 سال پیش بود که فرنگیها آماده بودند آنها را با قیمتهای بسیار بالاتری بخرند اما وی هرگز قبول نکردند.»
به گفته کاکاسلطانی، این هنرمند از لحاظ اقتصادی در وضعیت متوسطی قرار داشت؛« اینطور بگویم که او فقط در دنیا یک خانه داشت و خرج امور زندگانیاش را از طریق نذورات و کمکهای مردمی که آنها نه به عنوان حقالزحمه بلکه به صورت نذر به وی میدادند، درمیآورد.»
کاکاسلطانی در چندین جشنواره بزرگ بینالمللی شرکت کرده است و شبیه گردانها وگروه موسیقی وی از پسرانش تشکیل میشدند. وی دارای یک خانواده بسیار مذهبی بود.
کاکاسلطانی از پیتر بروک یاد میکند که وی در پاریس با دیدن اجرای تعزیه فیاض به او لقب”علی بابا“ داده و در برابرش تعظیم کرده است که در روزنامههای بسیار جهان هم این خبر چاپ شد.
کاکاسلطانی از آخرین خاطره تبآلود خویش نیز با استاد فیاض میگوید، وقتی او بیمار شده بود,روی تختخانه خوابیده بود و قادر به حرف زدن نبود.در اواخر کار پایان نامهام یک روز به خانهاش رفتم، وقتی متوجه شدم حالشان مساعد نیست، میخواستم برگردم که شنیدم به همسرش گفت اگر کسی بخواهد این رشته هنری را در جهان مکتوب کند نباید او را ناکام گذاشت، به کاکاسلطانی بگو که تا هر وقت من نفس میکشم میتواند با من حرف بزند، من آنروز با بغض از او سوالهایم را پرسیدم . عکسهایش را هم دارم و میتوانم نشانتان دهم.»
محمدحسین ناصربخت، پژوهشگر دیگر تئاتری میگوید:« من از آخرین کسانی بودم که با او در مجالس تعزیه شرکت کردم، هفته گذشته 7 مجلس تعزیه در قم برگزار شد که فیاض، عظیم موسوی و من به عنوان داور در آنجا حضور داشتیم، استاد فیاض روز پنجشنبه حالشان بد شد و به اصرار ما بالاخره پذیرفتند که به بیمارستان منتقل شوند. پزشک بیمارستان او را بستری کرد و حتی تکان خوردن را برای او مجاز ندانست همان ساعت هشت شب آخرین مجلس تعزیه شروع میشد، چند دقیقه از ساعت هشت گذشته بود که او را دیدم، که با حال نزار آمد، میگفت پزشکان را با اصرارش را ضیکرده است، پتو را روی زمین انداخت و او به حالت درازکش مجلس تعزیه را دید، به قول خودش میخواست در کنار تعزیه بمیرد. البته او درد شدیدی نداشت یا خودشان حداقل اینطور به ما نشان میدادند.
اما نکته جالب برایم اصرار و علاقه شدید او به تعزیه بود که حتی با آن حال نیز میخواست در مجلس حضور داشته باشد، شاید خودش هم میدانست این آخرین تعزیهی زندگیش است.»