در حال بارگذاری ...
...

دقیقاً به جای آداپته کردن داستان و شبیه سازی موقعیت‌های نمایش با حال و هوایی ایرانی به دراماتورژی فضا و خلق موقعیت‌های بدیع و کشف روابط شخصیت‌ها و کنش‌های موجود در نمایشنامه پرداختیم

دقیقاً به جای آداپته کردن داستان و شبیه سازی موقعیت‌های نمایش با حال و هوایی ایرانی به دراماتورژی فضا و خلق موقعیت‌های بدیع و کشف روابط شخصیت‌ها و کنش‌های موجود در نمایشنامه پرداختیم

مهرداد ابوالقاسمی:
هادی عامل کارگردان جوان گروه پاپتی‌هاست که در سیزدهمین جشنواره بین‌المللی نمایش‌های آئینی‌ـ‌ سنتی‌ با نمایش"آخ اگه بارون بزنه" نوشته فخرالدین خاک‌زند شرکت کرده بود.
این نمایش در ادامه تمرینات قبلی گروه، یعنی اجرای نمایش‌های"یک نوکر و دو ارباب" و"هرچی دلت بخواد" که پس از بازخوانی و آداپته کردن نمایشنامه روی صحنه رفت، آماده اجرا شد؛ با این تفاوت که این‌بار عامل یک نمایشنامه ایرانی را برای اجرا انتخاب کرد‌.

چرا در انتخاب سومین نمایشنامه‌تان در گروه پاپتی‌ها، برخلاف آثار قبلی این گروه، سراغ نمایشنامه‌ای ایرانی رفتید؟
در حقیقت این سومین تجربه گروه ما پس از اجرای نمایش‌های"یک نوکر و دو ارباب" نوشته کارلو گلدونی و"هرچی دلت بخواد" اثر ویلیام شکسپیر است که اولی به شیوه کمدیا دلارته و دیگری را با ساختاری کلاسیک روی صحنه بردیم. این کارها اتفاقاً تجربه‌های خوبی در زمینه اجرای نمایش‌های خارجی ‌با آداپتاسیون ایرانی بودند.
این دو نمایشنامه را برای اجرا آداپته کرده بودیم و در حقیقت نمایش‌ها رنگ و بوی ایرانی گرفته بودند، اما از همان ابتدا بسیار علاقه‌مند بودم که نمایشنامه‌ای ایرانی را اجرا کنم و خود متن سرشار از حال و هوا و فضاهای ایرانی باشد. در واقع تلاش کردیم ‌این بار نمایشنامه‌ای را انتخاب کنیم که شیوه اجرایی آن از دل اثر بیرون بیاید.
انتخاب نمایشنامه ایرانی موجب می‌شد، بنا‌بر نیازهای متن، ‌شیوه نمایش ایرانی را که حال و هوای سنتی دارد، برای اجرا انتخاب کنیم و در این زمینه و در راستای تجربه‌های قبلی گروه، تجربه جدیدی را رقم بزنیم.
این نمایشنامه را برای اجرا در جشنواره تئاتر آئینی ـ سنتی آماده کرده بودید؟
قبل از نگارش نمایشنامه، از طرح قصه مطلع بودم. پیش از شروع نگارش با فخرالدین خاک‌زند، نویسنده نمایشنامه، ‌صحبت‌های بسیاری کرده بودیم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که این نمایشنامه را برای اجرا در جشنواره آئینی ـ سنتی آماده کنیم. از همین رو، خاک‌زند‌ تعطیلات نوروز به شیراز سفر کرد و پس از بازگشت از شیراز نمایشنامه را در اختیار گروه قرار دا‌د.
پس در نگارش نمایشنامه هیچ نقشی نداشتید؟
خیر! این گونه هم نبود. در طول نگارش نمایشنامه با خاک‌زند در ارتباط بودم و با هم صحبت و همفکری می‌کردیم.
گفتید که ابتدا با طرح قصه آشنا شدید. اما طرح نمایش چندان سنخیتی با نمایشنامه‌های آئینی ـ سنتی ندارد. از این که نتوانید طرح را به سرانجام مطلوب برسانید، هراس نداشتید؟
قصه نمایش درباره یک پاسگاه دور افتاده ‌مر‌زی ‌در زمان رضاخان است و نمایش دقیقاً سرشار از حال و هوای آن دوره است. من این ویژگی‌های مکانی و زمانی را بسیار دوست داشتم و در طول نگارش نمایشنامه و تمرینات هم توجه ویژه‌ای به آن داشتیم و تلاش کردیم این فضا را به طور کامل در اثر وارد کنیم. در حقیقت این فضا و مکان‌‌ به ما امکان داد که به خلق موقعیت‌های جدید فکر کنیم. شخصیت‌های نمایش هم با کشف روابط بین آدم‌های نمایش، با اتکا به همین فضا و مکان و با رعایت اصول و قواعد این گونه نمایش‌ها شکل گرفت. البته ساختار متن ‌ کاملاً کلاسیک بوده و در راستای تجربیات قبلی گروه قرار داشت.
اما این بار نمایشنامه و داستان نمایش کاملاً ایرانی بود. همچنین ‌ایجاد‌ تغییر‌ و تحول‌ برای دوری از کلیشه‌های رایج، لازم بود. در حقیقت‌ مصالح کار فرق می‌کرد و ‌ ‌نمایشنامه نیز نگاه و رویکرد جدیدی را می‌طلبید.
بله! این بار‌ داستانی ایرانی را مد نظر داشتیم و به جای آداپته کردن قصه و شبیه سازی موقعیت‌ها با حال و هوای نمایش‌های ایرانی، به فکر پرداختن به داستان نمایش بودیم. ایجاد‌ فضایی کاملاً ایرانی براساس داستان که سرشار از ویژگی‌های دوران رضاخان بود، معیار اصلی ما محسوب می‌شد.
یعنی این بار به جای آداپته کردن به دراماتورژی اثر رو آوردید؟
بله! دقیقاً به جای آداپته کردن داستان و شبیه سازی موقعیت‌های نمایش با حال و هوایی ایرانی به دراماتورژی فضا و خلق موقعیت‌های بدیع و کشف روابط شخصیت‌ها و کنش‌های موجود در نمایشنامه پرداختیم و تلاش کردیم تا به فانتزی خاص خودمان در این نمایشنامه هم دست پیدا کنیم.
بازنگری و نگاهی نو به اثر‌، همانند تجربیات قبلی گروه، هدف اصلی من و گروهم بود. در حقیقت در طی کردن این مسیر به اتفاق گروه به آرای جالبی رسیدیم. ‌این امر هم ناشی از تجربیات گروه و حاصل یک دهه کنار هم ‌‌کار کردن است.
به نظر می‌رسد در زمینه اجرا و به خصوص بازیگری، بر‌ بداهه‌پردازی تأکید و توجه ویژه‌ای داشته‌اید.
بداهه‌پردازی و همچنین نگاه متفاوت داشتن به جزء جزء ارکان این شیوه نمایش همواره دغدغه اصلی گروه ما محسوب می‌شود. این معیار را علاوه بر بازی‌ها حتی در طراحی صحنه، موسیقی، لباس‌ها و... هم مد نظر قرار دادیم.
اما در حوزه بازی‌ها به عنوان مثال هدایت هاشمی سه بار نقش سیاه را بازی کرده است و هر کدام از آن‌ها نیز ویژگی‌های خاص خود را داشته‌اند. در این نمایش او سربازی‌ با صورت سیاه و لباس نظامی و با هویتی نامعلوم بود. او با تلفیق حرکات سربازها و حرکات سنتی سیاه، حرکتی تازه‌ای از سیاه را به نمایش گذاشت. سایر بازیگران هم با توجه به نوع شخصیت‌هایشان این تلفیق‌ها و رویکردهای جدید را به کار گرفتند.
در حقیقت تمام اعضای گروه ‌‌به خصوص بازیگران، هر یک به نوعی در جست‌وجوی طرحی‌‌ بدیع بودند که این امر حاصل تجربیات اعضای گروه در این زمینه است.
آهنگسازی نمایش نیز بر همین اساس، بر عهده خود شما بود؟
در این نمایش دو تصنیف خوانده می‌شود که یکی تصنیف معروف"لیلی لیلی حوضک" از ترانه‌های معروف دوره مشروطه است و ‌دیگری"ما مطربان ایرانیم" سروده هدایت هاشمی است. همچنین سایر قطعات موسیقی نمایش به جز یک قطعه را خودم ساختم که آن قطعه را هم با اعمال تغییرات ‌به شکل دیگری ‌‌تنظیم کردم.