تئاتر زنده یکی از نخستین گروههای تجربی در آمریکا به شمار میآید که بسیار تحت تأثیر آنتوننآرتو بودند. در دهه پنجاه، این گروه برای نخستین بار کارهایی براساس آثار پرنفوذ نویسندگان اروپایی اجرا کردند.
تئاتر زنده یکی از نخستین گروههای تجربی در آمریکا به شمار میآید که بسیار تحت تأثیر آنتوننآرتو بودند. در دهه پنجاه، این گروه برای نخستین بار کارهایی براساس آثار پرنفوذ نویسندگان اروپایی اجرا کردند.
مسعود نجفی:
هنـگام مطالعــه تئاتر معاصر جهان، به ویژه در حوزه تئاتر تجربی در دوران پس از جنگ دوم جهانی، با نام "تئاتر زنده"(1) برخورد میکنیم که یکی از پرآوازهترین، موثرترین و انقلابیترین گروههای تئاتر در ایالات متحده آمریکاست. به راستی که صفتِ انقلابی برازنـده سبکِ اجرایی و نوع فعالیتهای این گروه است. تئاتر زنده در 1947 در نیویورک بنیان گذاشته شد. جولین بِک(2) و جودیت مالینا(3) زوج جوانی بودند که در آغاز مسیر تجربهگری در کنار یکدیگر قرار گرفتند. بِک در 31 مه 1925 در نیویورک متولد شد. جولین جوان در نیویورک به دبیرستان "هوراس مَن"(4) رفت و در هفده سالگی وارد دانشگاه "ییل"(5) شد. او همزمان به نقاشی و شعر رو آورد و قوای خلاق خود را محک زد. مَنش خلاف عرف او در همان سال نخستِ ورود به دانشگاه، مدیران دانشگاه را به این نتیجه رساند که جای این جوانِ ناآرام در ییل نیست و به این ترتیب اخراج شد. در 1943 بِک پس از اخراج از دانشگاه ییل به نیویورک بازگشت و تمام وقت خود را به شعر و نقاشی اختصاص داد. او در همین روزها با جودیت مالینا آشنا شد و در حالی که تازه وارد هفده سالگی شده بود، با او ازدواج کرد. مالینا در 4 ژوئن 1926 در شهر کیل(6) در آلمان متولد شد. پدرش خاخام یهودی بود. به سبب تنشهای سیاسی فزاینده در آلمان و برای رهایی از فشارهای سیاسی، در 1928 به همراه خانوادهاش به آمریکا مهاجرت کردند و در نیویورک مستقر شدند. مالینا از همان خردسالی به بازیگری علاقمند بود. او در 1945 به "مدرسه نو برای پژوهشهای اجتماعی" رفت تا بتواند تئاتر را زیر نظر اروین پیسکاتور(7) بیاموزد. مالینا در این دوران بسیار تحت تأثیر نظریه¬های او قرار گرفت و به اصول اساسی تئاتر اپیک(8) علاقهمند شد. برتولت برشت(9) نیز در همین دوران مشغول بررسی و بسطِ این نظریهها بود. مالینا بعــدتر از برشــت نیز جدا شد و از شیوههای روایتِ سنتی، که مورد نظر او بودند، فاصله گرفت. او از تئاتر تبلیغی (Agi-Prop)(10) که در واقع تئاتر را به مثابه وسیله ارتباطی سیاسی میدید، فاصله گرفت. مالینا به عدم خشونت معتقد بود.
تئاتر زنده یکی از نخستین گروههای تجربی در آمریکا به شمار میآید که بسیار تحت تأثیر آنتوننآرتو بودند. در دهه پنجاه، این گروه برای نخستین بار کارهایی براساس آثار پرنفوذ نویسندگان اروپایی اجرا کردند. نمایشنامهنویسان بزرگی مثل ژان کوکتو، گرترود اشتاین، تی. اس. الیوت و لوئیجی پیراندلو از جمله این نویسندگان بودند. در کنار این اجراها، تعدادی نمایشنامه جدید نیز در جریان کار گروهی و در تطابق شرایط اجتماعی- سیاسی اجرا کردند که آثار پر سر و صدایی شدند. آنان به فرمهای جدیدی دست یافتند که منتج از نظریه¬های برشت و آرتو بودند.
در فاصله سالهای 1959 تا 1963 به برکت فضایی که با کمکِ شایانِ جان کیج(11) و مِرس کانینگهام(12) در نیویورک به وجود آمد، تئاتر زنده به مرکز فعالیتهایِ آوانگارد فرهنگی تبدیل شد و با انگیزه آگاهی بخشیِ اجتماعی به اجرا پرداخت. آنها طلایهدار آف. برادوی(13) بودند. در 1959 اجرای "رابطه" (14) موفقیت چشمگیری یافت و جایزه اُبی(15) را نصیب بِک ساخت. جایزهای که سه بار دیگر نیز در 1960 برای اجرای"در جنگل شهرها" (16)، در 1963 برای اجرای"زندان" (17) و نیز در 1968 برای اجرای"آنتیگونه" نصیب او شد. اجرای"رابطه" شهرت بسیاری برای گروه به ارمغان آورد. تصویر¬های بینظیری از قاچاقچیان مواد مخدر، معتادان و سرنگهایی که به بازوها فرو میروند، در کنار موسیقی جاز و البته لهجه خیابانی نیویورکی که همگی روی صحنه بودند. همه چیز در حالِ انفجار مینمود و جمعیت، عصبانی شده بودند. در اجرای"زندان" آنان خواستار نوعی اصلاح (¬رِفُرم) در نیروهای ارتش شدند.
اداره مالیات آمریکا(IRS) در 1963و بلافاصله پس از اجرای"زندان" به بهانه تأخیر در پرداخت مالیات، بِک و مالینا را به دادگاه کشاند و تئاتر زنده موقتاً تعطیل شد. کار کردنِ این زوجِ زندانی برای مدت پنج سال ممنوع اعلام شد. دادگاه آنان را مجرم شناخت. بنابراین، تصمیم گرفتند آمریکا را ترک کنند؛ پس از آن پنج سال در اروپا به کار، اجرای تئاتر و تولید آثار جدید پرداختند. در مدتی که مالینا در بازداشت بهسر میبرد، بازنویسیِ برشت از"آنتیگونه" را دوباره بازنویسی کرد. او پرولوگ ناتورالیستیِ برشت را حذف کرد و به جای آن یک صحنه رقص بین تبس و آرگوس قرار داد. بازیگران گروه همسرایان قبل از تقسیم شدن به گروههای آنتاگونیست آواز میخواندند، حرف میزدند، یکدیگر را دور میزدند و همچون رقصهای آئینی در یک دایره حرکت میکردند. اجرا به نحوی با ژستور سیاسی طراحی شده بود تا تماشاگر را به یاد جنگ ویتنام بیاندازد. تماشاگران وادار میشدند وارد کنش نمایشی بشوند و مثل اعضای ارتش آرگوس به تبس حمله کنند. مالینا بعدتر در کتاب خاطرات خود توضیح داد که چقدر احساس خطر میکرده و خود را نسبت به تحولات اجتماعی دهه شصت در آمریکا و اروپا ناآشنا احساس کرده است.
تئاتر زنده فاصله بین هنر و سیاست را کم کرد، موانع را از بین برد و تئاتری انقلابی را بنیان گذارد. آنان تأثیری فراموش نشدنی بر تئاتر گذاشتند. ستونهای آسایش و راحتی حاصل از ناتورالیسم را به شدت لرزاندند و به مفهوم¬های تجربی و تقابلهای رادیکال رو آوردند؛ به ریشههای آئینی بازگشتند، به چیزی دست یافتند که نسبت به تئاترهای کممایه روزمره در زمان خودشان، بسیار باارزشتر مینمود. شهرت آنان بیشتر به سبب تقابلشان با انفعال تماشاگر است تا کشاندن تئاتر به حیطه سیاست. پرتاب کردن تماشاگر به راهروی بین صندلیها، کشاندن آنان به صحنه و تحریکشان برای وارد شدن به کنش نمایشی شاید مهمتر از به چالش کشیدن عقیدهها و ایدئولوژیهای محافظهکارانهای باشد که مفروض همگان واقع شدهاند. در 1968 با حرکتهای دانشجویی پاریس همنوا شدند و بلافاصله اجرای "اکنون بهشت "(18) را روی صحنه بردند. یک سال بعد به آمریکا بازگشتند اما دوباره وادار به سفر شدند و این بار به برزیل رفتند. اجرای"اکنون بهشت" یکی از مهمترین آثار گروه است؛ تا حدی که برخی از منتقدان نام گروه را مترادف با این اجرا میشناسند.
هیچ متن یا طرحِ داستانی(plot)، آن طور که متداول است، مبنای کار نبود و روایت، کاملاًً غیرخطی بود. انقلابی نمادین به تصویر درمیآمد که در انتها به شرایط بهشتگونه "انقلابی- آنارشیستی" میانجامید. بهشت این اثر با "خود" تحقق یافته و "ما"ی اشتراکی به جای "من" فردی تعریف میشُد؛ با عشق جهانی؛ با انقلاب دائمیِ انسانِ دیونیزوسی. پیش از هر اجرای این اثر، نموداری شامل هشت مرحله پخش میشد؛ هشت مرحلهای که گویای یک سلوک بودند:
مرحله خیر و شر 2- مرحله دعا 3- مرحله تربیت 4- مرحله طریق 5- مرحله رستگاری 6- مرحله عشق 7- مرحله آسمان و زمین 8- مرحله خدا و انسان.
این هشت پله، نردبان تعالی به سوی انقلابی جاوید تصور میشدند که سرانجام باید خدا و انسان را به هم پیوند میزدند. هر مرحله نیز به سه بخش دیگر تقسیم میشد:
آیینهای گذار (19)
همچون یک منظره (چشمانداز).
همچون کنش جاری.
گروه سعی داشتند تا با گذر از مرز و فاصله بین بازیگران و تماشاگران، همه آنان را به پیوستن و دخالت در اجرا تشویق کنند. مالینا توضیح داده است که:
«هدف آن است که مردم را بر روی صحنه به چهرههایی واقعاًً انقلابی بدل کنیم.»(20)
کار در سالنی پر نور و البته بدون پرده اجرا شد:
«پیش از آغاز اجرا، گروهی از بازیگران با سر و وضع هیپیها روی صحنه نشسته بودند و در حال خوردن، گیتار زدن یا پرت کردن هواپیماهای کاغذی به سمت تماشاگران بودند. تماشاگرانی که از قشرهای مختلف بودند؛ هیپیها، زوجهای جوان و میانسال، والدین به همراه فرزندانشان، روشنفکران، بالای شهریها، پائین شهریها و نیز تعداد کمی سیاه پوست. پس از این که تماشاگران در جایشان آرام گرفتند، گروه با این جملات کار خود را آغاز کرد:
"شما امشب این جا آمدهاید تا بازی کنید، خوب پس بازی کنید دیگر!"
آنان به تحریک تماشاگران پرداختند؛ عدهای دیگر از بازیگران نیز با لباسهای رنگارنگ از چند سو در راهروها دیده میشدند، آنان به میان تماشاگران میآمدند و چیزهایی در گوششان زمزمه میکردند:
" به من اجازه نمیدهند بدون پاسپورت مسافرت کنم." یا :
" نمیدانم چطور میشود این جنگ لعنتی را تمام کرد."
بازیگران به تدریج حالتی خشمآلود و خصمانه به خود گرفتند و در اوجِ خشم شعارهایی بر زبان آوردند و آن قدر ادامه دادند که فریادهاشان به اوج رسید. در یک لحظه صدای زوزه هولناک و غمباری بلند شد؛ همه گروه نیز آن را تکرار میکردند؛ سپس سکوت؛ باز هم جملههایی در گوش تماشاگران زمزمه شد. این جملهها هم کم کم به صورت زوزه درآمد و اوج گرفت. در این قسمت جودیت مالینا با چهرهای خشک و بیحرکت در لباس سیاه رنگ ظاهر شد. لحظهای بعد، جیغزنان به تکرار جملههای تحریکآمیز پرداخت، با موهایی آشفته، رگهایی برجسته از فرط هیجان، تا اوج عصبانیت پیش رفت. گروهی از تماشاگران روی صحنه رفتند و در کنار بازیگران، مراسم یوگا - نخستین سفر به بهشت- را آغاز کردند. گروه تماشاگران و بازیگران دایرهوار کنار هم نشستند و اولین بخش از مرحله نخست را به اجرا درآوردند. در فضای نیمه تاریک صحنه، تشخیص گروه تماشاگران از بازیگران غیرممکن است. در بخش دوم از این مرحله، اجراگرانِ گروه، از بدنهای خود هِرمی ساختند که نمایانگرِ تصویری از مرگ و تجدید حیاتِ سرخپوستانِ آمریکا بود. بازیگران با ادای جملههایی به تحریک تماشاگران ادامه دادند:
"انقلابی به وجود آورید."، "هستههای آنارشیستی بسازید."، " همان باشید که دنیا هست." یا " همه چیز را تغییر دهید، تغییر دهید."
بحثهای داغی میان تماشاگران و بازیگران روی صحنه درگرفت و اجرا به یکی از هدف¬های خود رسید که همانا رویارویی و مواجهه تماشاگران و بازیگران است. البته در این میانه دستهای نیز به خشم آمده بودند و بهای بلیط خود را طلب میکردند!» (21)
یکی از رادیکالترین بخشهای اجرا فصل "آمیزش جمعی" بود؛ بسیاری از بازیگران و تماشاگران روی صحنه رفتند؛ آنان که از اجرا ناراضی بودند، سالن را ترک کردند و بقیه یا به تماشا مشغول شدند یا در گوشه و کنار سالن یا راهروها با یکدیگر صحبت میکردند. ادامه اجرای مراسم تا نیمی از شب به درازا کشید. روی صحنه، پول سوزانده شد و صحنهای از پس صحنهای دیگر تا ساعت سه صبح ادامه یافت تا اینکه سرانجام نوبت به آخرین فصل اجرا رسید: پرواز انسان.
شماری از اجراگرانِ گروه در میان تماشاگران ایستادند تا کسانی را که برای تجربه پرواز آماده و به صف شدهاند، در هوا بگیرند؛ آنان فریاد میکشیدند:
" نفس بکشید؛ نفس بکشید؛ نفس بکشید."
صفِ روی صحنه، یک به یک خود را روی دستان منتظر در پایین پرتاب کردند و بر فراز دستها به پرواز درآمدند؛ چنان که تجربهای از آزادی، به تماشاگران عرضه شد؛ استعارهای از آزادی روح آدمی.
پایان اجرا هنگامی فرا رسید که همگی حاضران در یک صف به خیابان رفتند، گویی میخواهند ادامه کار را آنجا دنبال کنند. بِک و اعضای گروه عدهای از تماشاگران را روی شانههای خود به سمت خیابان بردند. بِک در آستانه در خروجی این جملهها را از ر.د. لینگ(22) نقل کرد:
"اگر میتوانستم شما را از دست فکر درماندهتان نجات بخشم ... اگر میتوانستم به شما بگویم: حتماًً میدانستید ..."
بِک اجازه خروج از در تئاتر را نداشت؛ در صورتی که وارد خیابان میشد، احتمال دستگیر شدنش از سوی پلیس وجود داشت.(23) او در آستانه در به همگی شب به خیر گفت و اجرا به پایان رسید.
تم¬ اصلیِ اجراهای تئاتر زنده عبارت بود از: جهان به مثابه زندان یا به عبارت دیگر: آزادی. آنان با سروکلهزدن با موضوعهای گوناگون مثل عدالت، شرایط زندانها و جنگ ویتنام در جستوجوی همین مفهوم بودند. بِک هنرمندی به تمام معنا سیاسی بود. در حقیقت، سیاست، تمام زندگی او و حتا هنرش را نیز دربرگرفته بود. عدهای از منتقدان با استناد به آثارش معتقدند که او در اساس کار تئاتر را با تمرکز بر تصویرهای سیاسی پی میگرفت و اجراهایش بر بنیانهای سیاسی استوار بودند. بِک در دهه شصت میلادی راهپیماییهای سیاسی بسیاری را رهبری کرد. راهپیماییهایی که همگی ضدجنگ بودند و برای صلح برپا میشدند. آنان در آن سوی اجراهای خیابانیشان پرسشهایی اساسی درباره اتوریته سیاسی و سرسپردگی به قدرت را طرح میکردند.
هنگامی که در 1969 هسته اولیه گروه از هم پاشید، بِک و مالینا به کار با هم ادامه دادند و در 1970 به برزیل مهاجرت کردند. در آن¬جا هم به سبب فعالیتهای سیاسی دو ماه بازداشت شدند و ناچار به آمریکا باز گشتند. آنان در 1972 دوباره گروه را بنیان گذاشتند. بِک با همراهی مالینا، چهار نمایشنامه از اجراهای خود را در فاصله سالهای 1971 تا 1977 چاپ کرد که اسامی آنها به این شرح است:
1- "اکنون بهشت" 1971 که در نوع خود انقلابی در تئاتر "آف برادوی" به شمار میآمد.
2- "Les Legs de Cain: Trois projects Pilotes" (1972)
3- "فرانکشتاین" در 1972 که از پرآوازهترین آثار صحنهای آنان است.
4- " هفت مراقبه برای سیاست سادومازوخیستی." (1977)
بِک در زمینه تئاتر نیز دو کتاب مهم نوشته است. نخست در 1970 کتابی با عنوان "ما گروه تئاتر زنده" را به چاپ رساند. در آن به شرح و بسط ایدهها و فرضیههای خود درباره هنر تئاتر پرداخت و فرایند بهکارگیری آن¬ها را در جریان کار عملی کاوش کرد. او دو سال بعد نیز کتابی با عنوان "حیات تئاتر" نوشت که در آن به شکل کلیتری به بازنگری آرای خود پرداخت. بِک در مقام شاعر نیز در 1963 کتاب "ترانههای انقلاب" را منتشر کرد و در 1969 نیز مجموعه "بیست و یک ترانه انقلاب" را به چاپ رساند. مالینا نیز بسیار پرکار بود و علاوه بر این که در 1972 کتاب خاطراتش را چاپ کرد، در دانشگاه نیویورک نیز در مقام استاد مهمان به تدریس پرداخت.
این زوج پرشور، با یاری یکدیگر توانستند در برابر جنگِ سرد و نیز جنگ ویتنام بایستند. آنان در دوران کاری خود افتخارهای بیشماری بهدست آوردند که از آن میان میتوان به این موارد اشاره کرد: "جایزه بزرگ تئاتر ملتها در پاریس"، "جایزه هنر خلاق از دانشگاه براندیز"(24)، جایزه منتقدان نیویورک و بالاخره مجموعه شش جایزه ُابی در شش دوره. تئاتر زنده یکی از پرافتخارترین تئاترهای نیویورک و البته آمریکا به شمار میآید.
آنان در 1983 به تئاتر جویس(25) در نیویورک دعوت شدند تا آثارشان را به صورت رپرتوار اجرا کنند؛ چرا که در این دوران برای بازگشایی تئاترشان پولی نداشتند. در همین روزها بِک متوجه شد مبتلا به سرطان معده است و فرصت چندانی ندارد. در دو سال پایان عمرش در تعدادی فیلم سینمایی ایفای نقش کرد که از همه مشهورتر همان کاراکتر هنری کین(26) در "جنگیر 2" بود. در همین زمان مالینا هم در فیلم"خانواده آدامز" در نقش مادربزرگ ظاهر شد. بِک آثار نقاشی خود را که در سبک اکسپرسیونیزم انتزاعی کار کرده بود در گالری پگی گوگنهایم(27) به نمایش گذاشت.
بِک و مالینا به هر آنچه که میگفتند، عمل میکردند؛ چه در زندگی فردی و خصوصی و چه در زندگی اجتماعی این نهایت باور و ایمان است. آنان و اعضای گروه در نیمی از کشورهایی که اقامت داشتند بیش از دوازده بار بازداشت شدند. آنان در بیش از 25 کشور جهان با 8 زبان 80 اثر را اجرا کردند.
جولین بِک در 14 سپتامبر 1985 بر اثر سرطان معدن درگذشت. این نوشته را با مروری بر بخشهایی از متن چاپ شده "اکنون بهشت" به پایان میبریم.
اکنون بهشت
آزاد بودن، فقط یک حالت از محدود بودن است.
آزادی فقط یک آغاز است.
تمام شکلهای کنش خلاق در خارج از محدودههای آزادیِ مرسوم هستند.
بدون برخی از انواع آزادی، هیچ چیز خاصی اتفاق نمیافتد.
ما پس از این که آن را به دست بیاوریم، کارهای زیبایی برای انجام دادن داریم.
هنوز هیچکس، کاملاًً آزاد نزیسته است.
من به نظریه خودکشی اعتراض دارم.
تمام چیزی که ما اکنون به آن نیاز داریم، آزادی است.
بهشت نخست: مرد و زنهایی مثل پرنده آزاد. آزادانه کار میکنند.
بهشت دوم: احساس آزادی میکنند. آنقدر آزاد که میتوانند نگران سایر چیزها نباشند.
بهشت سوم: آزاد بودن یعنی رها شدن از گرسنگی.
بهشت چهارم: آزاد بودن، یعنی رها شدن از سعادتی که به یک طبقه خاص تعلق دارد؛ یعنی رها شدن از قانون.
بهشت پنجم: نگران چیزهایی است که ما تاکنون نتوانستهایم نگران آنها باشیم.
بهشت ششم: چگونه بودن یا نبودن.
با یا بدون آزادی، به هر حال، بودن پدیدهای ناقص است.
بهشت هفتم: اکنون بهشت. در اینجا و در بهشت، شما آزاد هستید.
همه این بدبختیها به این خاطر است که ما انقلابیها، لباس رئالیسم پوشیدهایم.
به من اجازه نمیدهند که بدون گذرنامه مسافرت کنم.
من نمیتوانم آزادانه سفر کنم. من نمیتوانم به طرف آرزوهایم بروم!
مرا از مرد درونم جدا کردهاند.
مرزهای من را به طرز مستبدانهای دیگران تعیین کردهاند.
ابرها، دروازههای بهشت را روی من بستهاند.
بدن ما، چیزی که ما از آن ساخته شدهایم، به خودی خود، زیباست.
ما نمیتوانیم به طور طبیعی با هم رفتار کنیم. فرهنگ ما، عشق را پس رانده است.
(در این زمان پلیس احتمالاًً وارد میشود تا آنان را بازداشت کند.)
من از دروازههای بهشت رانده شدهام. ...
***
پینوشت:
1- Living Theatre
2- Julian Beck
3- Judith Malina
4- Horace Man
5- Yale
6- Keil
7- پسیکاتور نیز در آن دوران (جنگ جهانی دوم) به آمریکا مهاجرت کرده و مدرسه تئاتر دایره کرده بود.
8- Epic
9- برشت نیز در این دوره در آمریکا کار و فعالیت میکرده است.
10- Agitation Propaganda یا نمایشهای تبلیغی، نخستین بار به اجراهایی در شوروی سابق گفته میشد که برای تبلیغ سوسیالیسم در شهرها و خیابانها اجرا میشدند. بعدها به هر نوع اثر تبلیغی که در خدمت اشاعه یک نوع تفکر یا ایدئولوژی باشد، نیز اطلاق شد.
11- برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به گفتوگوی جان کیج و مرس کانینگهام در کتاب: نمایی از نمایش، مجموعه مقالات؛ سپیده سحر، تهران، 1384.
12- Merce Cunningham
13- - آف برادوی¬(Off Broadway) جریانی در تئاتر آمریکاست و در مقابل آثار عرفی و تجاری که در برادوی روی صحنه میرفتند، شکل گرفت.
14- Connection
15- جایزه اُبی (Obie) به آثار آف. برادوی اختصاص دارد.
16- The Jungle of Cities
17- Brig
18- Paradise Now
19- Rites of Passage
20- Croyden, Margaret; Lunatics, Lovers and Poets: The Contemporary Experimental Theatre; Mc Grow Hill book, 1974, P. 12-17
21- همان. نیز ن.ک به:
Bigsby, C.W.E; A Critical introduction to twentieth century American Drama, volume Three, Cambridge University press, 1985
22- R.D. Laing
23- به همین علت بِک و مالینا در1970 م. به برزیل رفتند.
24- Brandeis
25- Joice
26- Henry Kane
27- Peggy Guggenheim